سلام.

احمد بن مسرور از سعد بن عبدالله قمی آورده است که
نزد حضرت عسکری (علیه السلام) و فرزندشان حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
مشرف شدم.
یکی از سؤال‏هایی که در قم یک سنی از من پرسیده بود
و من از جواب بازمانده بودم در ذهن‏ام بود.
فرزند حضرت عسکری(ع) به من فرمودند:

+ «و لما قال: أخبرنی عن الصدیق و الفاروق أسلما طوعاً أو کرهاً؟ لم لم تقل له: بل أسلما طمعاً...»

«و آنگاه که گفت: درباره‏ی صدیق و فاروق برای‏ام سخن بگو،
که آیا آنها با میل و رغبت ایمان آوردند یا از روى بى‏میلى؟
چرا در پاسخ او نگفتى که آنها از روى طمع اسلام آوردند.
و آن بدین نحو بود که آن دو (ابوبکر و عمر) با یهود هم‏نشینى داشتند
و از آنچه که در تورات و سایر کتب پیشین که حوادث را از زمانى تا زمان دیگر بیان مى‏کرد،
و سرگذشت پیامبر و سرانجام کار او را بیان مى‏داشتند،
از یهودیان کسب اطلاع مى‏نمودند.
یهودیان معتقد بودند که محمد(ص) بر عرب استیلاء مى‏یابد،
همان‏گونه که «بخت نصر» بر بنی‏إسرائیل مسلط گشت،
و پیامبر بر عرب پیروز مى‏شود، همان‏گونه که «بخت نصر» بر بنی‏إسرائیل پیروز شد.
با این تفاوت که او در ادعاى پیامبر خویش دروغ مى‏گفت.

از این رو آن دو (صدیق و فاروق) نزد محمد(ص) آمدند و با گفتن شهادتین
از او اعلام پشتیبانى کردند
و بر طمع اینکه هر یک از آنها پس از سر و سامان‏یافتن کار پیامبر و برقرارى آرامش و امنیت،
از ناحیه‏ی او بر یکى از شهرها و ولایات گمارده شوند،
با آن حضرت بیعت کردند.

ولى هنگامی‏که مأیوس شدند، نقاب بر چهره زده
و با گروهى از هم‏دستان منافق خود براى کشتن آن حضرت به عقبه رفتند.
اما خداوند متعال مکر و حیله‏ی آنان را نقش بر آب کرد
و آن را با کینه‏شان برگرداند و بهره‏اى نبردند.

چنان‏که طلحه و زبیر نزد علی(ع) آمدند و با آن حضرت بیعت کردند
و هر یک طمع داشتند که از ناحیه‏ی آن حضرت بر ولایتى گمارده شوند.
ولى آن‏گاه که امیدشان به یأس مبدل شد، بیعت او را شکستند و بر او شوریدند،
و خداوند هر یک از آنان را بر سرنوشت دیگر عهدشکنان مانند آنها، دچار ساخت.»

یا علی