سلام.

در پی یادداشت قبلی بحث خوبی درباره عبارت «کلّ ما حکم به العقل، حکم به الشرع» پیش آمد که ترجیح دادم این رو مستقل‏اش کنم. پس اگه نظرات پست قبلی رو دیدید، بیشتر مطالب این پست براتون تکراری خواهد بود، هرچند منطق چینش‏اش ممکن است به فهم بهتر بحث کمک کنه. درباره اسراف یادتون نره بنویسید.
- - - - - -

* حقیر از جناب «کامنت برای وبلاگ سلام» پرسیدم که
«یه سؤالی، این «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع» حدیث یا آیه است؟»

** ایشان طی دو نظر جواب فرمودند که
«اینها منابع دست چندم است. ولی پیچیدگی‏های فنی را ندارد:

1- http://www.hawzah.net/Hawzah/Questions/QuestionView.aspx?LanguageID=1&QuestionID=11052

2- http://shahidmotahhary.blogfa.com/post-64.aspx 

3- http://www.noormags.com/View/Magazine/ViewPages.aspx?numberId=1788&ViewType=0&PageNo=35

4- کلاً این کتاب آشنایی با علوم اسلامی بسیار خوب است.
خدا رحمت کند مرحوم مطهری را. اینجا (صص 45-46 الکترونیکی) را ببینید.

http://www.tooba-ir.org/_Book/Motahari/s1.asp?Book_name=%D8%A2%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%A6%D9%8A%20%D8%A8%D8%A7%20%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85%20%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%8A%20%D8%AC%D9%84%D8%AF%20%D8%B3%D9%88%D9%85&PAGE=45

العقل ما عُبِد به الرحمن و اکتُسِب به الجنان»

«http://rss.nahad.ir/QAForm.aspx?ID=2538
این هم جالبه. حتی به بحث دل و عقل هم ربط داره.
برای مطالعه بیشتر در این باب خیلی خوب است رجوع کنید به کتاب «دفتر عقل و آیت عشق»، 3 جلد است.
دکتر غلامحسین ابراهیم دینانی.

http://rasoolnoor.com/modules.php?name=Content&pa=showpage&pid=312
اینجا هم تا یه حدی رابطه‏ی این بحث رو با موضوعات دیگر نشان می‏دهد.
(این بحث گسترده‏ای است.)

و همچنین این:

http://www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=%205039&id=44603

»

ان‏شاءالله بتونم اینها رو بخونم و استفاده کنم؛
هرچند که از خودم انتظار ندارم از مطالب جناب دینانی چیزی دست‏گیرم بشه.

*** جناب «ره‏سپار» فرمودند که
«اینکه فرمودین عقل به غیب دست‏رسی نداره و باید از شرع مدد بگیره کاملاً درست‏ه.
مثلاً ما در مورد اون دنیا نمی‏تونیم با عقل به نتیجه قطعی برسیم
و بفهمیم دقیقاً اونجا چه جوری‏ه.
باید یه کسی که با غیب در ارتباط‏ه بیاد و برامون تبیین کنه.

 اما اینکه بفهمیم که اون دنیایی هست کار عقل‏ه نه شرع.
یعنی با عقل‏مون‏ه که می‏فهمیم پیامبری اومده و گفته جهان حساب و کتاب داره
و دنیای دیگری هست درست‏ه و اصلاً باید هم چنین چیزی باشه.
پس یه چیزایی هم هست که کار عقل‏ه نه شرع!
مثلاً تا عقل قبول نکن‏ه که یه بنده خدایی پیامبره،
هرچه‏قدر هم اون قسم و آیه بخوره که راست می‏گه آدم قبول نمی‏کنه.

حالا کار ما این‏ه که تو مسایلی که عقل و معرفت ما به‏اش راه داره،
اون رو کامل کنار نگذاریم.
اگر در بعضی از این زمینه‏ها گفته‏ی شرع با چیزی‏که عقل و معرفت می‏گه در تناقض بود،
نمی‏شه به این راحتی‏ها عقل رو مردود دونست.
شاید شرعی که دست ما رسیده به شکل درست‏اش نرسیده، شاید...

مردود دونستن عقل تو این مسائل ساده‏ترین و به‏نظر حقیر زشت‏ترین کار ممکن‏ه، نه بهترین کار.»

در مورد مطالب ایشون تو خط‏های اول یه نکته‏ای هست که
به‏نظر من ایشون «وحی» رو با «شرع» اشتباه گرفتن.
یعنی برای دست‏رسی به غیب از وحی کمک باید گرفته بشه.
چون فکر می‏کنم شرع رو همون مجموعه قواعد دینی بدونیم بهتره.

**** حقیر جواب دادم که
«حرف‏ام همین بود که این «کل ما حکم به العقل...»
حداقل «کل»اش با شرایط و معذوریت ما راه‏گشا نیست.
کلیّت حرف‏تان قبول است.
پذیرفتن اصول عقاید با عقل است
و البته وحی می‏تواند مواد و ابزار استدلال صحیح را برای عقل تبیین کند،
همان‏طور که پیام‏بر(ص) هم مبیّن قرآن است.
و البته نقش‏های دیگر عقل سرجای‏اش.

اما کل شرع را ما نمی‏توانیم با عقل دربیاوریم.
عدم دست‏رسی به «غیب» یکی از استدلالات ممکن برای این موضوع است.»

***** جناب «ره‏سپار» هم پاسخ دادند که
«قبول دارم.

اینکه روی این مسأله حساسیت خاصی نشان دادم، برمی‏گرده به آیات 28 و 29 سوره اعراف.
دیده‏ام خیلی‏ها در سایه شرع، و البته بهتره بگم در سایه کلاهی از جنس شرع(!)
به زشت‏کاری‏هایی دست می‏زنند که گرچه مغایر عقل و معرفت و فطرت و انسانیت‏ه،
در ظاهر می‏شه تو ظاهری موجه از دین توجیه‏اش کرد.
به گمان‏ام در این‏گونه مواقع که برای کار ضداخلاقی راه حل‏ی دینی می‏شه پیدا کرد،
تعطیل‏نکردن عقل تنها مانع بروز زشت‏کاری و گناه‏ه.

آیه می‏فرماید:
وَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا
وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا
قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ
أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ (28)
قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ...

(و هنگامی که کار زشتی انجام می‌دهند می‌گویند:
«پدران خود را بر این عمل یافتیم؛ و خداوند ما را به آن دستور داده است!»
بگو: «خداوند (هرگز) به کار زشت فرمان نمی‌دهد!
آیا چیزی به خدا نسبت می‌دهید که نمی‌دانید؟!» (28)
بگو: «پروردگارم امر به عدالت کرده است؛...»)

البته نمی‏دونم اینکه بعضی کارهای ضداخلاقی رو هنوز می‏شه با ظاهری از شرع انجام داد،
باید گناه که دانست؟...»

****** و این هم پاسخ حقیر:
«آیات جالبی بود، تشکر.
بنده بی‏تقصرم، کارهای ضداخلاقی لابد گناه است دیگه،
و اگر تحت پوشش شرع باشد که دیگر خیلی گناه است،
چون علاوه بر کار ضداخلاقی، ازبین بردن کارایی شرع هم درنظر دیگران هست.
داری یک مرام رو خدشه‏دار می‏کنی.
مثل بدعت‏هایی که به دین می‏چسبند که از هزار گناه بدترند.
البته حقیر مرجع تقلید نیستم.»

******* جناب «کامنت برای وبلاگ سلام» بحث رو این‏گونه ادامه داده‏اند که
«1-درست‏ه.
اما بد نیست به این نکات هم توجه کرد.
اولاً عاقل حقیقی نزد شارع فقط حضرت محمد(ص) است،
(اول ما خلق ا.. العقل = حقیقت محمدی‏ه / این بحث پیچیدگی‏های زیادی دارد.)
و دیگران به‏میزان دریافتی که از حقیقت محمدی‏ه دارند
(منظور از حقیقت محمدی‏ه به زبان بسیار ساده همان چیزی است که
ما تحت عنوان «انسانیت» از آن یاد می‏کنیم)
عاقل هستند.
پس ماجرای این «کل» مشخص می‏شود.
یعنی هرچه را شارع بگوید عقل حضرت محمد(ص) که عقل الهی است نیز به آن حکم می‏کند.
درست؟
حالا ما هر چه‏قدر محمدی‏تر باشیم عاقل‏تر هستیم.
به‏خاطر همین هم هست که در نگاه اسلام «العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» است.
یعنی هر کسی که عاقل‏تر باشد عابدتر است و اوست که به جنت و به‏طور دقیق‏تر رضوان الهی می‏رسد.

2- اما آن مطلب که شما فرمودید هم درست است.
ولی توجه داشته باشید که:
بله. ما کل شرع را نمی‏توانیم با عقل بفهمیم.
مثلاً عقلای عالم جمع هم شوند نمی‏فهمند که چرا نماز صبح دو رکعت است و قس علی هذا ...
اما منظور از کل ما حکم اساساً این نیست.
ما در منطق قدیم صغری و کبری و نتیجه داریم.
صغری: یک امر جزئی است مثل: سقراط انسان است
و کبری یک امر کلی است مثل: هر انسانی میرا است
و بعد نتیجه گرفته می‏شود که پس: سقراط میرا است.

حال، این «کل ما حکم» هم کبری است. یعنی هر صغری را با آن بسنجی در دل آن قرار می‏گیرد.
یعنی به من انسان که عقل‏ام ناقص است می‏گوید
ببین تو عقل‏ات به خیلی چیزها نمی‏رسد،
اما بدان که هر چه شرع حکم کند عقل هم حکم کرده و برعکس.
پس اگر عقل به بعضی چیزها نرسید نزن زیرش
و اگر بعضی چیزهای شرعی با عقل‏ات جور درنیامد، نگو که لاطائلات‏ه.
به گیرنده‏های خودت شک کن.
(اما حضرت محمد(ص) که کمال عقل رو دارد، «کل ما حکم» را کامل دریافت می‏کنه.

3- کار قلب و دل ایمان است.
یعنی ایمان به غیبی که نمی‏بینی.
و اساساً ایمان با ندیدن یه ارتباطی دارد.
اما عاقل‏ترها هم مؤمن‏تر هستند.
این‏جاست که سه‏گانه‏ی عقل و دل و ایمان شکل می‏گیره؛
هر چه‏قدر عاقل‏تر با دل‏تر (عاشق‏تر)،
هر چه‏قدر با دل‏تر مؤمن‏تر،
هر چه‏قدر مؤمن‏تر با دل‏تر،
و 3 تای معکوس.»

******** و سؤال جدیدی که پرسیدم:
«باز هم سؤالی پیش می‏آد که
حتی حضرت ختمی مرتبت(ص) هم از نزد (عقل) خودشان حرفی ندارند،
حتی کلام‏اشان هم وحی است.
همین بیان که «هرکسی عاقل‏تر باشد، عابدتر است»
یعنی بیشتر مطیع شرع است، نه اینکه بیشتر استخراج‏کننده شرع.

جور دیگر بپرسم،
آیا عقل (حتی عقل کامل حضرت حبیب الله(ص)) مصدّق شرع است یا مُبدِع و واضع آن؟
جور دیگر؛
شرع و دین اسلام را ایشان از عقل کامل خودشان درآورده‏اند،
یا آن را موبه‏مو و بدون هیچ کم و کاست از نزد خداوند به ما رسانده‏اند
و خودشان اولین عابد و عامل و مطیع آن بوده‏اند؟
عقل‏شان هم مؤید شرع الهی بوده.

البته من نمی‏دانم نقش و شأن عقل چیست،
فقط می‏خواهم اینجا مبدع و واضع بودن‏اش را در مورد شرع نفی کنم.»

********* و این هم پاسخ جناب «کامنت برای وبلاگ سلام»:
«1- بله. درست است.
حضرت واضع شرع نیستند، شارع واضع شرع است.
اما، و صد البته، اما، شارع (اگر بتوانیم به‏طور کلی بگوییم خدا)، عاقلانه رفتار می‏کند...

به جای خوبی رسیدیم، و آن بحث جبر یا اختیار است.
مرحوم امام یک رساله در این باب دارند که بی‏نظیر است
(غلو نکردم. کاش همه‏ی ابعاد وجودی امام شناخته می‏شد).
یعنی من نوعی باید این را حل کنم که بالاخره چی؟
جبر؟ اختیار؟ یا أمرٌ بین الأمرین که شیعه این را می‏گوید.

2- شما بین عابدبودن و عاقل‏بودن همچنان تفاوت قائل می‏شوید.
اما اگر بپذیرید که الف=ب است آنگاه جای الف، ب و جای ب، الف را می‏گذارید.
اینکه ما از کلمات متفاوت در این سنت استفاده می‏کنیم
شاید به‏واسطه‏ی تأکیدات است، نه تفاوت‏ها.

3- نکته‏ی بحث این است که شما همواره از درِ صغری وارد می‏شوید و بنده از شهرِ کبری.
ببینید، اساساً ملاک این بحث کبروی است.
 این بحث می‏خواهد بگوید که مدار جهان عاقلانه (به معنای فلسفه‏ی اسلامی آن)
یعنی عاشقانه است و یعنی مؤمنانه است.
اساس اینها 3 چیز نیستند.

اما 1- کسی نباید بگوید که پس بریم و فقط حکم را عمل کنیم
و به اینکه عقلانی است یا نه توجه نکنیم،
اتفاقاً اگر می‏خواهید عابد باشید، باید به فکر چرایی آن حکم هم باشی.
و لذا گفته اند، 1 ساعت تأمل بهتر از 70 ساعت عبادت است.
این بحث جلوی تحجر و هزار و یک چیز دیگر را می‏گیرد.
2- و از طرف دیگر نگوییم که عقل من این حکم را در نمی‏یابد پس عمل نمی‏کنم.
بلکه قبول کنیم که عقل ما ناقص است و اساساً خیلی چیزها را در نمی‏یابد.»

یا علی

- - - - - -
آخرین بازبینی: دوشنبه 31 فروردین 1388؛ 9 شب
سه‏شنبه اول اردی‏بهشت 1388؛ 9 صبح

یه نکته‏ای، دلیل اینکه چرا کامنت‏های خوب رو به متن اضافه می‏کنم قبلاً گفتم. امیدوارم از طولانی‏شدن پست آزرده نشده باشید.