سلام.

1- حاج آقای جوان یکی از مساجد محل
شنبه شب‏ها درس منطق رو از کتاب آقای غرویان شروع کرده‏اند.
ما هم ام‏روز شد که بریم سر کلاس‏شون
(شد به معنی پا داد، قسمت شد، خدا خواست و مانند آن)؛
کلاسی که بی‏اغراق میان‏گین سنّی‏شون تو مایه‏های 50ه!

درباره درس منطق دوتا برداشت دارم که به این مناسبت می‏گم:
1-1- برای نظم فکری و تمرین‏دادن‏اش بسیار مفیده،
البته استاد و هم‏کلاسی‏های خوب هم شرط‏ه.
جالبی کلاس ام‏شب این بود که
استاد تلاش بسیار خوب و شاگردان هم (علی‏رغم سنّ‏شون) گیرایی بالایی داشتند.

1-2- نمی‏دونم واضع این درس کی بوده.
فقط اگه زیارت‏شون کنم به‏اش می‏گم آخه آدم حسابی!
شما اول «انسان، جوهر ِذوابعاد ثلاث ِنامی ِمتحرک ِناطق است» رو بدیهی فرض می‏کنید،
بعد روش مطالب دیگه رو توضیح می‏دید؟
خواهش دارم که اول اون‏ها رو بگید چیه بعد برید سراغ بقیه.
یا لااقل مطالب دیگه رو با یه چیز ملموس‏تر توضیح بدید.

به منی که از عبارت «انسان، حیوان ِناطق است»
خوش‏ام نمی‏آد و تو جاهای دیگه هم نمی‏تونم روش فکر و بحث کنم،
حق بدید کمی گارد منفی بگیرم.

یه چیز هم تو پرانتز بگم که فرق «ذاتی» و «عرض لازم» خیلی جالب‏ه.

2- جناب بی‏تکلف عزیز اس.ام.اس. فرمودند که
«فردا (یک‏شنبه 6 اردی‏بهشت) روز اول ماه (جمادی الاوّل)
روزه و صدقه برای سلامتی امام زمان(عج) وارد شده.
توفیق از خداست.»

3- «مهدی هاشمی» چه جالب تو «اشک‏ها و لب‏خندها» مُرد.
به این فکر می‏کردم که واقعاً هم مرگ به‏همین راحتی و غیرمنتظره‏بودن‏ه.

... اس.ام.اس. اومد که
هم‏سر و مادرِ ِهم‏سر آقا «مهدی بابایی» عزیز
در حادثه‏ی کربلا به شهادت رسیدند...

آقا مهدی قاری و معلم قرآن، و عضو یه گروه تواشیح قوی هستند.
خدا همه‏مون رو رحمت کنه.
برای شادی روح‏شون صلوات و فاتحه هدیه بفرمایید.

یا علی

- - - - - -
-) «1- در هر علمی ما یک سری اصل موضوعه داریم. اشکال نداره منطق هم یک چیزهایی را فرض بگیرد. (از نظر تاریخی دقیق معلوم نیست که واضع منطق چه کسی بوده، اما اولین تدوین‏گر و توصیف‏گر دقیق او ارسطو بوده. در فضای فکری و تاریخی ارسطو این مطالب شاهکار است.)

2- ادعای فلسفه (البته بیشتر فلسفه‏ها) این است که اصول دیگر علوم را اثبات می‏کند. از این حیث از فلسفه به‏عنوان مادر علوم سخن به‏میان می‏آید.

3- شاید «انسان، حیوان ناطق است»، به(درد) هیچ جای زندگی انسان (حداقل امروزی) نخورد، اما تفکری که پشت آن است حتماً به‏درد می‏خورد. علاوه بر اینکه فرق بین «عرض لازم» و «ذاتی» بسیار بسیار به‏درد امروز ما می خورد (در بحث‏های روان‏شناسی خیلی مطرح می‏شود که لازمه‏ی زندگی موفق چیست. بیشتر اوقات گویی به «عرض لازم» اشاره می‏کنند، یعنی لازمه‏ی زندگی انسان‏ها متفاوت است).»

نکات خوب و روشن‏بخشی بود، اما این آخری یه کمی گیج‏ام کرد؛ چطور می‏شه عرض لازم برای یک نوع متفاوت باشه؟

+ یک‏شنبه 6 اردی‏بهشت 88؛ 10:30 شب

خودم هم فهمیدم که سؤال‏ام اشتباه بود. عرض لازم می‏تواند عام یا خاص باشد، پس برای همه‏ی مصادیق نوع همیشه یک‏سان نیست.
اما جناب «کامنت برای وبلاگ سلام» هم لطف کردند و پاسخ مناسبی دادند:

«عرضی و ذاتی که در این بحث مطرح فرمودید در نزد اهل منطق، عرضی و ذاتی باب ایساغوجی (دو نوع دیگر عرضی و ذاتی وجود دارد) است: ذاتی در این باب به معنای آن چیزی است که ماهیت به‏واسطه‏ی آن تقرر پیدا می‏کند که شامل جنس و فصل است. و عرضی آنهایی است که بعد از تحقق ذات عارض ماهیت می شود. و تقسیم می‏شود به عام و خاص.
مثلاً «راه‏رونده» برای انسان عرض عام است؛ چون شامل حیوان نیز می‏شود و ضاحک برای انسان عرض خاص است. و هر کدام از اینها به لازم و مفارق تقسیم می‏شود. و هکذا، عرض لازم آن عرضی است که از ماهیت منفک نمی‏شود و عرض مفارق آن عرضی است که انفکاک‏پذیر است.
حال این سؤال پیش می‏آید که تشخیص عرض لازم و ذاتی چگونه امکان‏پذیر است؟
ابن سینا در اشارات و شفا می‏گوید: لازم دوگونه است، لازم مقوّم و غیرمقوّم.
لازم مقوّم همان ذاتی باب ایساغوجی است و لازم غیرمقوّم مصاحب و همراه است. و فرق بین مقوّم و غیرمقوّم در این است که لازم مقوّم بالفعل است و لازم غیرمقوّم بالقوّه است (یعنی از طریق مقایسه حاصل می‏شود).
مثال: عدد 2 نصف عدد 4 است؛ این لازم غیرمقوّم و یا عرض لازم است. زیرا ما تا آن را با 4 مقایسه نکنیم برای‏مان حاصل نمی‏شود.

حال بحث این است که ما اگر مردیم باید ببینیم چه چیزهایی در زندگی ذاتی است و چه چیزهایی عرض لازم یا مفارق یا ...»

و گمان‏ام این جمله آخر جان کلام و سؤال جدی خیلی از ماست.