سلام.

نمی‏تونی بگی که یه عروسی می‏رم و می‏آم.
به‏خصوص وقتی‏که همه‏اش تو ذهن‏ات‏ه
کلی از ازدواج‏های شروع‏شده تو این سالن،
فقط بعد یک سال،
تبدیل به جدایی شده.
و اینکه کلی قراره توش خرج بشه.
و اینکه همه می‏آن که ببینن چه خبره.
و اینکه باید مدیریت شکم کنی تا آخر کار کم نیاری!
چه می‏دونم.
عقل سلیم که هم‏راه‏ات نیست.
*

زودتر از همیشه می‏ری می‏شینی،
جایی که نه جلو باشه و نه عقب،
نه کنار باشه و نه وسط.
یکی یکی فامیل می‏آن و طبق انتخاب شما
جاشون رو پیدا می‏کنن.
«فامیل» برای یه خاندان بیش از صد نفر
کلمه پرمعنایی‏ه.
فامیل یعنی خیلی از آدم‏ها،
کلی خاطره‏ها،
بخش بخش هویت‏ات،
قسمتی از پشت‏وانه‏ات.
و باز هم فکر می‏کنی به صله رحم
و قطع رحم،
و اینکه کدوم حروم بود و کدوم واجب،
و اینکه کجا به‏هم می‏رسن.
باید به کدوم بیش‏تر بها داد.
خدا آقا (آیت الله العظمی) مجتبی رو خیر بده.
خلاصه عروسی هر کوفتی هم که هست،
این یه حسن رو داره،
که فامیل رو توش می‏بینی
(صله رحم یا عدم قطع رحم).
هرچند که ترجیح بدی از جمعیت اناث‏شون فاکتور بگیری.
**

همه رفتن دیدن.
تو هر اتاق یه ال.سی.دی. بود
و تو دهنه مستراح گل‏کاری.
دسته‏گل سبد سبد،
آتیش‏بازی،
چه می‏دونم.
هرچی تو فیلم‏ها دیدی و ندیدی.
لازم نیست بری.
بذار برن و واسه‏ات تعریف کنن:
«زندگی جهنمی؛
بعضی‏ها همین‏جا واسه خودشون جهنم درست می‏کنن.
حالا من موندم شب عروس خانم چه‏طوری می‏ره دست به آب.
لابد کارگر می‏گیرن واسه‏اش که راه چاه رو باز کنه.»
(پرانتز
البته اگه قبول کنیم آدم‏ها بعد این کارها
نیاز به تخلیه هم پیدا می‏کنن.
پرانتز)
بعد اضافه می‏کنن که:
«نکنه ما هم گیر هم‏چین چیزهایی بیفتیم.»
خدا نکنه.
***

رفتی عروسی؛
حالا جور درد معده رو بکش،
هم‏نفس‏شدن با یه آدم مست رو هم،
گیجی کش‏دارش رو هم.
اما،
فقط،
از خدا بخواه که به جهنم عادتی نشی.

یا علی

- - - - - -
+ به‏حول و قوه الهی دارم به «پیوندها» یه نگاهی می‏اندازم. تو نگاه اول هم یه بیست‏تایی‏اش کم شد. تا ببینیم چی پیش می‏آد.