سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عصر ما، تکلیف ما

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/11/26:: ساعت 12:11 صبح

سلام.
اینها رو تو ایام جنگ غزه انتخاب کرده‏بودم. شاید الآن اون جلوه رو براتون نداشته باشه. ولی واقعاً حرف امام(ره) یه چیز دیگه است. بیش‏از 360 کلمه نیست!
- - - - - -

«ما در عصری زندگی می‏کنیم که مقدرات ملت‏های در بند مظلوم،
به‏دست مشتی جنایت‏پیشه که خوی سبعیت بر آنان غالب است، می‏باشد.
دنیا در عصر ما و عصرهایی نظیر آن،
مبتلا به حکومت‏هایی بوده‏است که جز قانون جنگل
در آن حکومت نمی‏کند.

ما در عصری هستیم که جنایت‏کاران به‏جای توبیخ و تأدیب،
تحسین و تأیید می‏شوند.

ما در عصری به‏سر می‏بریم که سازمان‏های به‏اصطلاح حقوق بشر،
نگهبان منافع ظالمانه‏ی ابرجنایت‏کاران و مدافع ستم‏کاری آنان و بستگان آنان هستند.

ما در منطقه‏ای به زندگی مرگ‏بار خود ادامه می‏دهیم که
اکثر حکام آن چشم و گوش بسته تحت فرمان امریکا،
به جنایت سرائیل و حزب بعث عراق مشروعیت می‏دهند
و در هدم اسلام و قرآن کریم کوشش می‏کنند.

 

ما در محیطی گذران می‏کنیم که مظلومان
که جرمی جز دفاع از حق ندارند
زیر چکمه‏ی ستم‏گران خرد می‏شوند
و آخوندهای کثیف درباری به این اعمال وجهه‏ی اسلامی می‏دهند.

ما و دنیای مسیحیت در عصری هستیم که
پاپ، رهبر کاتولیک‏ها
جای آنکه امریکایی‏ها را در جنایتی که به بشریت می‏کند،‏ محکوم کند
و پیروان خود را به مقابله با مظلومان برانگیزد،
از امریکا پشتی‏بانی می‏کند و به ستم‏کاران دیگر
توصیه‏ی هم‏کاری با آن را می‏کند.

اکنون در این دنیای مسموم که نفس‏کشیدن در آن مرگ تدریجی است،
تکلیف ملت‏های در بند این ابرقدرت‏ها و انگل‏ها چیست؟
باید بنشینند و این صحنه‏های جنایت‏کار را تماشا کنند
و با سکوت مجال دهند که دنیا در آتش بسوزد؟

آیا روحانیون، نویسنگان، گویندگان، روشن‏فکران و متفکران
از هر ملت و مذهب که هستند،
در این زمان تکلیفی انسانی، مذهبی، ملی و اخلاقی ندارند
و باید نقش تماشاگر را در کشورهای خود ایفا کنند؟

یا آنکه باید این سران و سردم‏داران با گفتار و نوشتار خود،
ملت‏های مظلوم در بند را بسیج کنند
تا ستم‏گران را از صحنه خارج نمایند
و حکومت را به‏دست مستضعفان بسپارند،
چونان که در ایران با همت ملت بزرگ‏وار شد.»

جلد 18 صحیفه‏ی نور؛
پیام امام(ره) به‏مناسبت شهادت شش‏تن از اعضای خانواده‏ی آقای حکیم؛
خرداد 1362

یا حسین شهید


خونه‏تکونی

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/11/25:: ساعت 11:28 صبح

سلام.

فکر کنم سخت‏ترین کار دنیا بعد از خونه‏تکونی
مسواک‏زدن باشه؛ اون هم چون هر روز لازم‏ه.

به‏هرحال همین سالی یه‏بار خونه‏تکونی هم به‏اندازه‏ی کل سال درد داره؛
هرچند ما فقط «هِن»اش رو می‏زنیم.

و نمی‏دونم چه‏قدر باید تشکر کنم از مادر عزیزم،
که حتی امروز هم اجازه دادند دودَر کنم بیام دانشگاه،
بلکه شرّ این پیش‏نهادیه کنده شه.

به‏امید خدا

یا حسین شهید


عجیب‏تر از داستان

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/11/25:: ساعت 12:32 صبح

سلام.

دیدن سه‏باره‏ی فیلم
Stranger Than Fiction
اون هم نسخه‏ی دوبله‏شده‏اش،
حداقل این مزیت رو داشت که بفهمی جزئیات موضوع داستان چی بوده.

اینکه وقتی هارولد داستان زندگی‏اش رو خوند
و فهمید که چه‏قدر زیبا قراره بمیره
به مرگ‏اش راضی شد؛
یعنی از نویسنده خواست که داستان‏اش رو تموم کنه.
و نویسنده‏ای که حاضر نشد این هارولد رو بکشه؛
حتی به قیمت اینکه شاه‏کارش تبدیل به یه قصه خوب بشه.

یا حسین شهید


نکته

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/11/24:: ساعت 12:9 عصر

سلام.

مهم‏ترین کاری که در مقطع تحصیلات تکمیلی باید انجام داد،
پیداکردن نقطه‏ی تز است!

یا حسین شهید


انواع فلسفه

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/11/24:: ساعت 9:47 صبح

سلام.

نمی‏دونستم دو نوع فلسفه داریم؛
فلسفه مسلمون‏ها و فلسفه کفار!

یا حسین شهید

- - - - - -
+ جناب «ره‏سپار» فرموده‏اند:
«این دوقطبی بودن‏ه تو همه چیز هست. تا زمانی‏که بفهمیم اون قطب‏ه قابل قیاس با این یکی نیست. اون وقت‏ه که همه‏ی جویبارها در سایه‏ی یگانگی مطلق تنها به یک دریا ختم می‏شه.
ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکَافِرِینَ لَا مَوْلَى لَهُمْ  (آیه 11 سوره محمد(ص))
این آیه واقعاً شگفت‏انگیزه.»


مقایسه ایرانی‏ها و چینی‏ها

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/11/23:: ساعت 11:56 عصر

سلام.

یه سری مطلب گذاشتم کنار که خورد خورد بذارم اینجا. امیدوارم کهنه نشده‏باشن و براتون تکراری هم نباشه.
- - - - - -

چنین دیدی در مورد چین برای‏مان تکراری است:
آیا می‏دانستید ناپلئون بناپارت سال‏ها قبل چین را اژدهای خفته نامیده‏بود؟

اما این مطلب رو هم از جناب میرزایی در مقایسه ایرانی‏ها و چینی‏ها بخوانید.

«یه‏بار تو تاکسی خطی، تو تهران، تو هوای برفی،
راننده با یه دست فرمون رو گرفته‏بود،
با اون یکی دست یه فلاکس از زیر صندلی در آورد واسه خودش چای ریخت،
بعد گذاشت سر جاش و لیوان رو گرفت دستش،
رو لبش یه سیگار نصفه بود که یه دقیقه پیش آتیش کرده بود،
این ور لبش یه قند گذاشته‏بود خیس بخوره که
یهو موبایل‏ش زنگ زد.

گوشی رو گذاشت بیخ گوش‏ش و با شونه‏ش نیگه داشت،
شروع کرد به حرف‏زدن.
دید شیشه جلو بخار کرده و چیزی نمی‏بینه،
با اون دست‏ش که به فرمون بود یه دستمال یزدی از زیر فرمون درآورد،
بخار رو پاک کرد.
دید ته سیگارش الآن می‏ریزه.
یه ثانیه فرمون رو صاف کرد،
شیشه بغل رو داد پایین
سیگار رو تکوند.‏
شیشه رو داد بالا، سیگار رو دوباره گذاشت گوشه لب.
در همه این مدت هم داشت با یه پیکان فیروزه‏ای با ?? تا
تو اتوبان همت تو برف رانندگی می‏کرد.

این یعنی ذهن ایرانی.

اما ذهن چینی:
من خودم رو کشتم تا یه‏بار هم که شده
واسه دل‏خوشی ما
راننده تاکسی پول رو صد متر قبل از رسیدن بگیره.

اصلاً امکان نداره!
حتماً وقتی رسیدی و ماشین رو خلاص کرد و دستی رو کشید و تاکسی متر رو زد،
اگه شب باشه چراغ رو هم باید بزنه،
بعد کرایه رو می‏گیره، بقیه‏ی پول‏ت رو میده!»

*

«یه‏بار یه بچه ایرانی چهار ساله
اینجا - یعنی چین - می‏ره فروشگاه،
می‏بینه عکس بک‏گراند کامپیوتر صندوق‏دار، یه عکس مبتذل‏ه.
همین‏طور که صندوق‏داره داشته جنس‏ها رو می‏زده،
این در عرض سه سوت عکس رو عوض می‏کنه.
یهو طرف می‏بینه و می‏گه جون مادرت همون قبلی رو بذار
چون ما اجازه نداریم عکس رو عوض کنیم،
من هم نمی‏دونم چه‏طوری قبلی رو دوباره بیارم!»

یا حسین شهید


سریال

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/11/23:: ساعت 12:3 صبح

سلام.

ساعت از 10 هم گذشته بود که از دانشگاه رسیدم خونه.
طبق معمول روزهای تعطیل مهمون داشتیم.
اما طبق معمول جمعه‏ها سریال حضرت یوسف(ع) نداشت!

هرچند من بیننده‏ی خوبی براش نیستم،
اما سرگرمی جمعی خوبی‏ه.

یا حسین شهید


راه‏پیمایی

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/11/22:: ساعت 1:51 عصر

سلام.

1- باورم نشده‏بود که
راه‏پیمایی هم مثل نماز اول وقت،
نرفتن‏ش باعث می‏شه برکت وقت‏ت هم بره.

2- واقعاً نمی‏شه فکری برای نماز جماعت ظهر 22 بهمن کرد؟

یا حسین شهید


محله‏ی انقلابی

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/11/22:: ساعت 12:9 صبح

سلام.

مدت‏ها بود امیر رو ندیده‏بودم.

هیئت خونه حاج محسن بود و طبق روابط عمومی قوی که دارن
زنگ زده‏بود به همه، یعنی خیلی‏ها.
خلاصه امیر رو بعد قرن‏ها(!) خونه حاج محسن زیارت کردیم.

خوب قدیم با هم عیاق بودیم.
یه روز اومد دانشگاه و نشستیم به صحبت.
تو حرف‏هاش گفت که دوست داره مداحی رو دنبال کنه.
قبلاً ته‏صدای خوبی داشت، بچه مذهبی هم بود.
الآن حقوق‏دان شده‏بود و مشاور قراردادهای بین‏المللی یه شرکت بزرگ.

گفتم یه آقا ماشالله‏ی هست و این جور.
منتها یه‏بار بیا هیئت ببین خودت به دل‏ت می‏شینه یا نه.
قرارمون شد اوائل صفر، شهادت حضرت رقیه، سلام الله علیها.

همین پارسال.
آره دیگه،
سه صفر شده‏بود 22 بهمن.

 

جا کوچیک بود و طبق معمول دیر رسیدم.
از امیر خبری نبود.
حاج آقا قضیه رو خیلی دقیق و با ظرافت و شبهات تاریخی می‏گفتند.
بسی حال کردم.
یعنی جوری بود که وقتی حاج علی انسانی خواستند شروع کنند
گفتن وقتی حاج آقا این جور با احتیاط صحبت می‏کنن
ما مداح‏ها باید حواس‏مون رو جمع کنیم.

عزاداری تموم شد و آقا ماشالله دعا کردن،
تا ساعت نزدیک 9 شد.
بعد شروع کردن تو همون هیئت الله اکبر گفتن.

شام رو که آوردن امیر پیداش شد.
با زحمت براش شام جور کردیم.
بعد شام هم از آقا مصطفی برنامه مداحی رو پرس‏وجو کردیم.
.
.
.
من مونده‏بودم؛
امیر رو بعد این همه مدت دیده‏بودم،
باهام اومده‏بود هیئت.
حالا چرا این قدر دیر رسید که حتی دعاکردن آقا ماشالله رو هم ندید.
هنوز تو همون حوالی داشتیم قدم می‏زدیم.
گفت مسعود اینجا چه جور محله‏ای‏ه؟
گفتم چطور؟
گفت ببین،
همه خونه‏ها الله اکبر می‏گفتن.

تو محله ما از این خبرها نیست.
گفتم خوب اینجا با همه‏جا فرق می‏کنه.

 

و این بود یه نشانه دیگه که اصلاً کارهای خدا به آدم نمی‏ره...
اگه بخواد به یکی یه چیزی رو نشون بده
چه کارها که نمی‏کنه.

یا حسین شهید


نکات تربیتی

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/11/21:: ساعت 3:23 عصر

سلام.

چند نکته‏ی تربیتی:

1- تربیت یعنی آموزشِ
فهم زندگی،
نقد زندگی،
تصمیم و انتخاب صحیح.
(این که تکراری بود)

2- در تربیت و آموزش مهم است که
متربّی یاد بگیره که فکر کنه،
نه اینکه مثل من مربّی فکر کنه.

3- هدف تربیت اینه که
فکر، دل و بازو
هماهنگ بشن.

4- یادداشت‏های تربیتی:
+ درباره‏ی دروغ‏گویی، به‏خصوص دانش‏آموزان.
++ قسمت 1 نمونه‏ای از صداقت خلاف قانون‏ه،
قسمت 3 هم درباره‏ی هرم نیازهای مازلو.
+++ «اپیدمی بچه‏های لوس و طلب‏کار»

یا حسین شهید

- - - - - -
+ جناب «قاسمی» هم تعریف خوبی رو مطرح کردند به‏همراه معرفی یک کتاب:
«دکتر باقری تعریف جدیدی برای تربیت دارد که از ربوبیت گرفته: می‏گوید تربیت یعنی انسان مسیری را طی کند که در انتهای آن خدا را عنوان رب خود برگزیند.
جلد یک «نگاهی دوباره به تربیت اسلامی» کتاب جذاب و پرمغزی است که اشاره‏ای هم به این تعریف شده در آن.»


<      1   2   3   4   5   >>   >


بازدید امروز: 9 ، بازدید دیروز: 42 ، کل بازدیدها: 470355

پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ