سفارش تبلیغ
صبا ویژن

منفعت و حرمت

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/8/14:: ساعت 12:29 صبح

سلام.

1- در خطر افتادن منافع گاهی بهانه‏ی شکستن حرمت‏های جدی می‏شه.

وقتی که تو یه موضوع مهم (از نظر خودمون) مانعی جلومون ببینیم،
حاضر می‏شیم هر جور شده بپیچونیمش؛
حتی اگه مانع حرف خدا باشه.

(خدایا، اگه خدایی ناکرده ما تو رو تو عمل به خدایی قبول نکردیم
و حرمت‏ت رو شکوندیم
تو ما رو به عفو و رحمت‏ت بگیر و تربیت کن.)

ظاهراً راه حل‏ش اینه که
خودمون رو گیر غیرخدا و غیرخدایی نندازیم.
مثلاً عادت نکنیم به خوشی‏های دنیایی
تا بود و نبودش برامون موضوع مهمی بشه؛
چون اون وقت حاضر می‏شیم براش کارهای بد بد بکنیم.

یکی از هزارتا(!) آیه‏ی مرتبط:
انهم کانوا قبل ذلک «مترفین» (45 واقعه)
(اصحاب شمال (آدم‏های بد تو اون دنیا) قبلاً اهل خوش‏گذرونی (نازپرورده) بوده‏اند)

پس وقت عادت به خوشی
و وقت عکس‏العمل هنگام از دست‏دادن منافع
حواس‏مون رو جمع کنیم.

2- هنوز وقت برای هدیه‏دادن هست.
البته سعی می‏کنم گوش هم بدم.
مثلاً چون جناب «رهسپار» به زود آپ‏کردن ما گیر داده‏اند
سعی می‏کنم به‏جای هفته‏ای سه‏بار، دوبار بیشتر آپ نکنم.

دیگه؟

یا علی

- - - - - -
ما که دستمون به جایی نمی‏رسه، محض انجام وظیفه.
یه سید بزرگوار کاشونی زحمت‏کش دیده شناخته‏ای می‏خواد دختر شوهر بده، جهاز می‏خواد. شاید یک میلیونی خرج برداره. اگه کسی می‏تونه نقدی یا غیرنقدی کمک کنه خبر بده.


جان فدای آنکه من در عشق او دیوانه‏ام

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/8/10:: ساعت 11:58 عصر

سلام.

1- بِنَفسی مَنْ مِنْ هِجرِهِ اَنَا ضائلٌ            وَ مَنْ لِلِواء الفَتحِ وَ النَّصرِ حامِلٌ
جان به‏قربان کسی کز هجر او آواره‏ام             او بود خورشید و من در عشق او پروانه‏ام

بنفسی اماماً قائماً عابَ شخصُهُ              و لَیسَ لَهُ فِی العالمینَ مماثِلٌ
در کفش باشد ز سوی حق لوای فتح و نصر             غائب از انظار خلق است آن دُر یک‏دانه‏ام

بنفسی مَن یَحیی شریعَةَ جدّهِ             وَ یَقضی بحُکم لم‏یَرمْهُ الاوائلُ
دین جدش را کند احیاء و باطل را فنا            حکم داودی کند آن صاحب دورانه‏ام

و یَجتَثُّ اَصلَ الظالمینَ و فَرعَهُمْ             و یُحیی بِهِ رَسمَ العلی و الفَضائلُ
اصل و فرع ظالمان را جمله می‏سازد تباه               جان فدای آنکه من در عشق او دیوانه‏ام

فَیا رَبِّ عَجِّل فی ظهور امامنا            وَ هذا دعاء للبریَّةِ شاملٌ
بارالها در ظهور حضرت‏ش تعجیل کن             کبر و طغیان و فساد ظالمان تعطیل کن

(مقدمه‏ی کتاب «مکیال المکارم» آیت ا... موسوی اصفهانی)

2- یه تجربه:

وقتی کاری رو گتره‏ای شروع می‏کنیم و
با هزار زور و زحمت سر و ته‏ش رو در می‏آریم،
دو تا اتفاق بد می‏افته:

- خودمون له می‏شیم.
- غرور و بی‏نظمی می‏گیرتمون؛
عادت به «هیچ ترتیب و آدابی مجوی» افراطی.

چه خوبه که اول‏ش بگردیم دو تا آدم (و کتاب) متخصص و باتجربه پیدا کنیم،
یه برنامه‏ریزی اولیه برای خودمون بکنیم،
و در حین انجام کار هم مشورت و اصلاح برنامه رو فراموش نکنیم.
این‏جوری:

- بجای له‏شدن چیز یاد می‏گیریم
(مثل ورزش اصولی که آدم رو قوی می‏کنه).
- یه دید سیستمی خوب پیدا می‏کنیم
که می‏تونیم روال کارمون رو بازبینی و اصلاح کنیم.

3- خوب،
این هفته سالگرد این وبلاگ‏ه.
منتظرم که تا آخر هفته بهم هدیه بدید؛
یعنی بهم بگید که چقدر عیب داشته‏ام.
چون می‏دونم دوستای خوبی پیدا کرده‏ام.

یا علی


وبلاگ ما

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/8/8:: ساعت 11:25 عصر

سلام.

1- حکایت وبلاگ ما در بهترین حالت،
حکایت «تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» است.
این جواب یه سؤال قدیمی.

2- چند چیز همیشه گفتنش در وبلاگ مناسبت داره؛ مثلاً:
یاد مرگ،
بحث ولایت و امام و حضرت صاحب(عج)،
نکات اخلاقی در خلال وقایع روزمره‌ی اجتماعی،
تجربیات شخصی و تخصصی،
نقل قول کلام بزرگان،
معرفی کتاب‌ها و مراجع مفید،
تحلیل بی‌طرفانه و نکته‌سنجانه‌ی اتفاقات روز،
تذکر و بزرگ‌داشت مناسبت‌ها.*

3- خدا خانم صفارزاده را بیامرزاد.
خدا جناب امین‌پور را بیامرزاد.
خدا همه‌مون رو بیامرزاد.

4- بله،
چله‌ی دیگری برای اهل‌ش آغاز می‌شه؛
اول ذی‌القعده (میلاد کریمه‌ی اهل‌بیت(س)، همین جمعه)
الی دهم ذی‌الحجه (عید قربان).
«و واعدنا موسی ثلاثین لیله و اتممناها بعشر...**»

* می‏تونید حدس بزنید مناسبت شماره‏ی 1 و 2 چیه؟
** سوره‏ی اعراف، آیه 142

یا علی


بعد مشهد

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/8/5:: ساعت 11:24 صبح

سلام.

1- برگشتیم.

2- دو نکته درباره مشهد:
2-1- جمعه عصرها منزل حاج آقای مروارید روضه است؛
ما که هر وقت رفتیم استفاده کردیم.
(البته فکر کنم جلسه مردانه است.)

2-2- شب شهادت حضرت صادق(ع)
هتل صادقیه (سرشور 5)
روضه سالیانه، پربار و باصفایی است.

3- دعا کنید که بشود یکبار تجربیات اجرایی مشهد اردویی را بگویم؛
شاید به درد یکی خورد.

4- مطالب دوستان را هم در لینک‏های پ.ن بخوانید،
شاید من هم سعادتی یافتم و از کتاب «پیشوای صادق» آقای خامنه‏ای
چیزی نوشتم.

5- خدا رو شکر یکی از آشنایانی که برای ازدواج دغدغه داشت
دارد سر و سامان می‏گیرد.
خوشحالم که به اندازه‏ی یک دعا کمک بوده‏ام.

ان‏شاءالله همه‏مون خیر دنیا و آخرت نصیبمون باشه.

و من الله التوفیق
یا علی

- - - - - -
پ.ن
ندبه امام صادق در فراق یار

مذهب جعفری

چه شیرین است نامهاتان !

دوران حضرت صادق(ع) در کلام حاج آقا!

نشانه‏ها

لحظاتی که لذت دیدنش را هیچ جای دیگری نخواهی یافت


خواهش

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/8/2:: ساعت 12:25 صبح

سلام.

1- بعد یه هفته، ده روز تقلا
فردا قراره بریم سر جلسه.

بعد چند ماه بالا پایین رفتن
فردا قراره مشرف شیم خدمت آقا.

بعد یه عمر خراب‏کاری
خدا آخر و عاقبتمون رو بخیر کنه.
حساب مرگ و آخرت
حتماً از امتحان فردا و بالا پایین رفتن این مدت سخت‏تره.

آقا جان،
دعامون کن حداقل یه کم از بی‏خیالی دربیایم.
«خواهشم خواهش سلمانی نیشابور است...»

2- ایام شهادت حضرت صادق(ع) تسلیت.

یا علی


فکر اشتباه

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/7/29:: ساعت 7:51 عصر

سلام.

پیش‏نوشت:
این پست حسابی شاکی‏گونه است.
اگه حوصله ندارید بروید به پی‏نوشت 2.
- - - - - -

تو تلویزیون یه سؤالی از یه دانشجوی رباتیک پرسیدند
به این مضمون که
آیا رباتیک یه کار فانتزیه یا کاربردی؟

جدا از توجه به این مثال خاص،
می‏خوام بگم به اون بنده خدا چه؟
چند مثال.

1- یکی از مسخره‏ترین چیزی که از مسئولین می‏شنوم اینه که
فلانی خوب انتخاب رشته نکرده!
آخه تو کدوم درس و کلاسی یه همچین مهارتی ارائه شده
که شما انتظار داشته باشید که ...

2- تو مملکت ما
قشر درس‏خوان و اهل پژوهش ظاهراً به دو گروه تقسیم می‏شن:
نخبه و تخمه!
ظاهراً هم برای نخبه‏شدن باید دنبال اخبار تلویزیون،
اطلاعیه‏ها، نهادهای نوظهور و نصایح کسایی باشی که دستشون تو کاره!
بعد می‏بینی یه روز یه قانون جدید در اومده که
می‏تونه تو رو از حالت تخمگی دربیاره و نخبه بشی!
اگه فکر می‏کنی فقط با درس خوندن و گذران وقت توی دانشگاه
قراره نخبه بشی خبری نیست.

3- آنقدری که تا حالا با روابط غیرمرتبط با دانشگاهم
بهم کار پیشنهاد کردن،
با درس خوندن درست و حسابی و بچه مثبت دانشگاهی بودن کار پیدا نکردم.
(حتی پروژه درست و حسابی هم پیدا نکردم.)
بد نیست، می‏شه درس رو ول کرد و رفت سر کار،
بعداً جا برای دکترای افتخاری گرفتن هم پیدا می‏شه.

جمع‏بندی مثال‏ها:
جوان دانشجوی ایرانی موفق باید
خوب درس بخواند؛ معدل زیر 20 یعنی مرگ،
مسیر تحصیلش را به‏تنهایی خوب هدایت کند؛
چون آدم‏ها و نهادهای ما
 وقت‏شان با ارزش‏تر از مشاوره با فسقله بچه است،
پدر پول‏دار و علم‏دوستی داشته باشد،
از پروژه‏هایش هزار تا مقاله دربیاورد،
پروژه‏های کاربردی انجام دهد،
حاصل پروژه‏هایش را بسازد (با پول پدرش)،
آنچه را ساخت بازاریابی کند (در حین استخراج مقاله)،
آنچه را ساخت بفروشد (در حین گرفتن نمرات 20)،
از پول فروشش به دانشگاه و دولت بالاسری و مالیات بدهد،
خارج برود؛ چون در غیر این صورت کارش بی‏ارزش است،
خارج نرود؛ چون پشت کردن به آرمان‏های انقلاب است،
برای نظام دو سال غاز بچراند،
و ...

جمع‏بندی کلی:
شما فکر می‏کنید اصلاً سلسله مراتبی در کشور لازم است؟
با این تفاسیر دولت و مجلس و آموزش و پرورش و رسانه چه کاره‏اند؟
بچه خودش مواد درسی رو از نت بگیره و بخونه و یاد بگیره
بره خارج یا همین‏جا سر کار.
ریسک و هدایتش هم با خودش و باباش.
ما هم یه google alert می‏سازیم که هر ایرانی تو دنیا یه کاری کرد
بفهمیم و با بزرگ کردنش خودمون رو پشتش قایم کنیم.
اگه خبری نبود تو خونه‏هامون که می‏تونیم انرژی هسته‏ای بسازیم، نمی‏تونیم؟
پول هم که هست، به اسم پژوهش هرجور بخوایم خرجش می‏کنیم.

یا علی

- - - - - - -
پی‏نوشت:

1- خیلی دلم پره؛ نه؟ همش مسأله پیچیده‏تر شد و راه‏کار هم ندادم.
لااقل می‏تونم بگم که خیلی داریم اشتباه فکر می‏کنیم.

2- از مطلب ما که خیری در نیومد، امیدوارم نوشته‏های دوستان برایتان مفید باشد:
دفترچه‏ی دیدار دوستان
هفتاد و دو روز تا محرم
تاشکندگردی 1 و 2
پروژه کپرزدایی مدارس استان سیستان
اندیشه‏ی مرد چوبی روی میز
کدامیک...
عمر
نامه مادری به دخترش


بحران

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/7/27:: ساعت 11:18 صبح

سلام.

این دو کلام نماز جمعه این هفته به دلم نشست:

1- *
برای گناه حداقل درنظر نگیرید و برای خوبی حداکثر.

2- «طی ماه‌های اخیر، آمریکایی‌ها تمام تلاش خود را به کار بردند
تا کشور ما را دچار بحران اقتصادی کنند
و متأسفانه شورای بی‌خاصیت امنیت نیز به عنوان ابزار آمریکا مدام علیه ما قطع‏نامه صادر کرد.
اما قدرت خدا را ببینید که خودشان گرفتار شدند...

اگر کسی باور ندارد که عنایت خدا شامل حال این انقلاب است،
این اتفاقات اخیر را مشاهده کند،
چرا که اینها می‌خواستند با فشارهای اقتصادی فریاد ملت ایران را در آورند
اما ملت ایران تحمل کردند و خدا برای خود آمریکایی‌ها و وابستگانش بحران درست کرد.»

- - -
*: بعد از کلی جستجو نتوانستم متن کامل صحبت رو پیدا کنم،
سایت‏ها هم که قربون‏شون برم
تیکه‏هایی که به مزاق‏شون خوش میاد رو هزارجور گفتن
و بقیه حرف‏ها (بخصوص خطبه‏ی اول) سانسور شدن.
نمی‏دونم، شاید ما باید مزاق‏مون رو عوض کنیم
یا خودمون مطالب رو ثبت کنیم.
شما جایی بلدید که متن کامل رو گذاشته باشه؟

یا علی

- - - - - -
در مورد نگاه عبارت دوم (که ظاهراً اشاره‏ی جناب «رهسپار» هم به همان است)
به عقیده‏ی من این نگاه جالب و تجربی‏ست؛ اما با آن نمی‏شود استدلال کرد و نتیجه گرفت.
بجز عبارت «اما ملت ایران تحمل کردند» که تحلیل ایشان است،
بقیه‏اش شرح ماوقع و قابل بررسی تجربی‏ست.
جمع‏بندی جالبی‏ست هر چند که مثل بسیاری از مقولات انسانی
قابل تعمیم کلی و نتیجه‏گیری جزمی نیست و تنها به‏عنوان یک مثال قابل طرح است.

نظر جناب «علوی» رو هم ببینید؛ بحث خوبی است.


کله‏شق

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/7/25:: ساعت 11:51 عصر

سلام.

1- هر چند که «کله‏شقی» صفت خوبی نیست،
اما کار کردن با آدم‏های کله‏شق هم خیلی بد نیست؛
چون لااقل می‏دونی موضع طرف معلوم و ثابته
و برای بهبود شرایط مجبوری فقط رو خودت حساب کنی.
تهش اینه که بخوبی و خوشی و بدون اتلاف وقت بی‏خیال طرف می‏شی.

2- خدا گیر راننده ناجور نندازتون.
بیچاره شدم.
راه نیفتاده وایساد که با کلی معطلی و ناز چایی بگیره.
چایی رو با یه دست گرفت و با دست دیگه مشغول روندن شد؛
باورم نمی‏شد که چطور می‏تونه هم دنده عوض کنه و هم فرمون بده.
اون هم چه دست فرمونی!
باور کنید یه پیچ ساده رو تو سه مرحله می‏پیچید!
ماشین‏های عقبی و کناری مدام بوق و چراغ حواله می‏کردن.
یه بار گفتم می‏خوای چایی رو من براتون نگه دارم؟
گفت نه... اونجایی که دیدی آروم می‏رفتم دست‏انداز بود.
بعد هم زد رو دنده‏ی گاز دادن.
فقط دعا می‏کردم که حداقل کسی رو ناکار نکنیم.
بعد برنامه شد سیگار کشیدن،
که البته بهترین جای مسیر بود.
قدم بعدی حساب‏رسی جیب مبارک بود،
صدر رو ول کرده بود و چسبیده بود به محتویات خزانه!
در انتها هم شروع کرد به باز کردن گرفتگی عضلات
با حرکات کششی از هر طرف ممکن.
خلاصه مصیبتی بود تا نزدیکی مقصد پریدم پایین.

حالا اگر تو مسیر رسالت- تجریش (قدس) یه سمند زرد گیرتون افتاد
دعا کنید که این بنده خدا راننده‏اش نباشه.

دوستان بزرگوار مثال‏های مشابهی از این رفتارها ذکر کرده‏اند.
(1، 2، 3 و 4)
خدا به همه‏مون صبر و انصاف بده.

یا علی

- - - - - -
1- فکر کنم به بی‏ربطی محتوای قسمت‏های متن عادت کرده باشید؛
باز هم می‏گم که 1 و 2 ربطی به هم ندارند.

2- بسی تشکر از نکته جناب «اسلامی»:
«در این موارد مثالی شما، یه چیزی خیلی به ذهنم فشار می‏یاره:

می‏دونید، به‏نظرم رسید که قضاوت تنها از آن خداست. و اون کارهایی که آقایون قاضی می‏کنند، فقط برای حفظ نظم جامعه و حل و فصل‏شدن مسائل در مقاطع کوچک است.

شما خودتون رو تصور کنید که روزی مثلا 16، 17 ساعت دارید رانندگی می‏کنید. باید یه پول مشخصی رو هم در یک روز درآورید. مثلاً ترافیک خاص صبحگاهی و عصرگاهی و خرابی ماشین و ... نباید در نتیجه هیچ تأثیری داشته باشه.

حالا سیگار کشیدن و چای خوردن و کش و قوس اومدن و ... به نظر شما چیز عادی نیست؟ می‏تونه اون فرد کار دیگری کنه؟

زندگی بعضی اوقات به بعضی‏ها خیلی سخت می‏گیره.

من نمی‏خوام از اون شخص خاص یا اشخاص مثالی تعریف کنم. اما می‏گم...

قضاوت خیلی سخته. ما باید جای خدا باشیم که همه‏ی عوامل و علل رو بدونیم و موجودات را به قیامت بکشونیم.»

3- پس ما می‏تونیم دو دیدگاه داشته باشیم: عامل و مخاطب.
مثال 1: من نباید «کله‏شق» باشم، ولی باید به کله‏شقی مخاطبم احترام بذارم و تعامل درستی باهاش داشته باشم.
مثال 2: من نباید کارم رو ضعیف انجام بدم، اما در مواجهه با آدم خسته مجبور به ادامه کار باید شرایطش رو در نظر بگیرم و یه طرفه قضاوت نکنم.
جمع‏بندی: خوبه خیلی وقت‏ها خودمون رو جای طرف مقابل بذاریم.
خوبه که در زندگی اجتماعی خیلی اهل قضاوت نباشیم.
خوبه که هر کاری رو به بهترین شکل ممکن انجام بدیم.

4- کلام جناب «رهسپار» هم کلیدی است:
«خدا کنه تو همین لحظه های پر مشکل و سخت اون کاری رو بکنیم که درسته
و بدونیم باید چه چیز رو به چه چیز ترجیح بدیم.
 و الا تو زمانیکه همه چیز بر وفق مراده درست زندگی‏کردن رو همه بلدن.
این حرفی که میخوام بزنم به هیچ وجه تایید شرایط بد اجتماع یا به خدا نسبت‏دادن اونها نیست،
ولی گاهی از اینکه تو اجنماع ... زندگی می‏کنم خدا رو شکر می‏کنم
و احساس می‏کنم شاید یه لطف بوده.
اینکه خدا منو شایسته مبارزه با شیطان دونسته
و مرد میدان‏های سخت.
البته خودم رو نمیگم، من نوعی منظورمه.»


ماء معین

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/7/23:: ساعت 8:46 عصر

سلام.

یکی از دوستان نوشته‏بود که
«اگه یهو format شید و از خدا و قران و پیغمبر بی‏خبر شید
و کسی نباشه که بهتون بگه اینجا چه خبره و خدا کیه و ...
چه جوری می‏فهمی داری راه درست رو تو زندگیت می‏ری؟
(تمرکز سوال روی نبودنه قرآنه؟)»

اینجا نمی‏خوام به جواب بپردازم.
بلکه دو تا آیه دیدم که مشابه چنین سؤالی رو مطرح می‏کنه:

«قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَکُمْ وَأَبْصَارَکُمْ
بگو: «به من خبر دهید اگر خداوند، گوش و چشمهایتان را بگیرد،
وَخَتَمَ عَلَى قُلُوبِکُم
 و بر دلهای شما مهر نهد (که چیزی را نفهمید)،
مَّنْ إِلَهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُم بِهِ
چه کسی جز خداست که آنها را به شما بدهد؟!»

«قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا
بگو: «به من خبر دهید اگر آبهای (سرزمین) شما در زمین فرو رود،
فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاءٍ مَّعِینٍ
چه کسی می‌تواند آب جاری و گوارا در دسترس شما قرار دهد؟!»
(که ظاهراً در مورد «ماء معین» در این آیه تعبیر امام هم در تفاسیر آمده‏است.)

یا علی

- - - - - -
1- یه پیامک زیبا:

«همیشه فکر می‏کنیم چون گرفتاریم به خدا نمی‏رسیم،
ولی چون به خدا نمی‏رسیم گرفتاریم.»

2- یه مطلب امام زمانی خوب:

«... روزی حضرت از من سئوال فرمودند:
سید عبدالکریم اگر یک روز ما را نبینی چه می‏کنی؟
من عرض کردم: آقا جان می‏میرم.
حضرت فرمودند: اگر این‏گونه نبود ما نمی‏آمدیم.»

3- جناب «اسلامی» خوش فرموده‏اند که «

همون سخن حضرت صادق(ع) که گفتن: اگه سوار یه کشتی بشی و ناگهان سوراخ بشه و مطمئن باشی هیچ یک از عوامل دنیایی نمی‏تونه کمکت کنه، اولین تصوری که در اون نگرانی و اضطراب به سراغت میاد خداست و ...

بعد هم درون ما یه فطرت هست که اگه خرابش نکرده باشیم، راه رو بهمون نشون می‏ده... یعنی فطرت یه جورایی عقل/ نبی باطنی و...

انسان جلوه ی خداست و ...

»
گفتم بهتره تو متن هم بیاد.


گزیده‏ها

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/7/21:: ساعت 2:8 عصر

سلام.

فعلاً که سرعت حوادث سریع‏تر از تدبیر ماست.

...چه کند بینوا؟...
خدایا کمک.

پی‏نوشت‏ها رو بخونید تا احوالات خودمون رو جمع و جور کنیم.

یا علی

- - -
چند کلام جالب:

1- شنیدن مناجات دوست (سید بن طاووس)

... در یک سحرگاه در سرداب مطهر از حضرت صاحب‏الامر -ارواحنا فداه- این مناجات را شنیدم که می‏فرمود*:
«خدایا؛ شیعیان ما را از شعاع نور ما و بقیه طینت ما خلق کرده‏ای، آنها گناهان زیادی با اتکاء بر محبت به ما و ولایت ما کرده‏اند،
اگر گناهان آنها گناهی است که در ارتباط با توست از آنها بگذر که ما را راضی کرده‏ای
و آنچه از گناهان آنها که در ارتباط با خودشان است، خودت بین آنها را اصلاح کن
و از خمسی که حق ماست به آنها بده تا راضی شوند
و آنها را از آتش جهنم نجات بده و آنان را با دشمنان ما در خشم و سخط خود جمع نفرما...
خدایا ؛ بحق آنکه با تو مناجات کرد و به حق آنکه در خشکی و دریا تو را خواند
بر فقراء مومنین به غناء و ثروت و بر بیمارانشان به شفاء و سلامتی
و بر زندگانشان به لطف و کرم و بر امواتشان به مغفرت و رحمت
و بر مسافران و غریبانشان به بازگشت به وطن‏هایشان تفضل فرما...

* به نقل از: سید نعمت‏الله حسینی، «مردان علم در میدان عمل»، ج3، ص 384 و 387
به نقل از:  بحارالانوار، ج 53، ص 302.

2- اوریانا فالاچی روزنامه نگار ایتالیائی، روزی از وینستون چرچیل سئوال می‏کند:

 آقای نخست وزیر شما چرا برای ایجاد یک دولت استعماری و دست‏نشانده
به آن سوی اقیانوس هند می‏روید و دولت هند شرقی را بوجود می‏آورید،
اما این کار را نمی‏توانید در بیخ گوشتان یعنی در کشور ایرلند
که سال‏هاست با شما در جنگ و ستیز است انجام بدهید؟

وینستون چرچیل بعد از اندکی تامل پاسخ می‏دهد:
برای انجام این کار به دو ابزار مهم احتیاج داریم که آن دو ابزار را در ایرلند در اختیار نداریم...
«اکثریت نادان و اقلیت خائن»

3- قسمتی از مصاحبه‏ی وارنر بافیت در شبکه‏ی سی‏.ان.بی.سی، دومین مرد ثروتمند دنیا

...9. Warren Buffet does not carry a cell phone,

nor has a computer on his desk.

His advice to young people:

"Stay away from credit cards and invest in yourself and remember:

A. Money doesn"t create man, but it is the man who created money.

B. Live your life as simple as you are.

C. Don"t do what others say.

Just listen to them, but do what makes you feel good.

D. Don"t go on brand name.

Wear those things in which you feel comfortable.

E. Don"t waste your money on unnecessary things.

Spend on those who really are in need.

F. After all, it"s your life.

Why give others the chance to rule your life?"

4- حکایت آبدارچی شرکت مایکروسافت:

مرد بیکاری برای سِمَتِ آبدارچی در مایکروسافت تقاضا داد.
رئیس هیئت مدیره مصاحبه‏اش کرد ... و گفت: «شما استخدام شدین،
آدرس ایمیلتون رو بدین تا فرم‏های مربوطه رو واسه‏تون بفرستم...»
مرد جواب داد: «اما من کامپیوتر ندارم، ایمیل هم ندارم!»
رئیس هیئت مدیره گفت: «متأسفم. اگه ایمیل ندارین، یعنی شما وجود خارجی ندارین.
کسی که وجود خارجی نداره، شغل هم نمیتونه داشته باشه.»

مرد در کمال نومیدی اونجا رو ترک کرد. نمیدونست با تنها 10 دلاری که در جیبش داشت چه کار کنه.
تصمیم گرفت به سوپرمارکتی بره و یک صندوق 10 کیلویی گوجه‏فرنگی بخره.
بعد خونه به خونه گشت و گوجه‏فرنگی‏ها رو فروخت.
در کمتر از دو ساعت، تونست سرمایه‏اش رو دو برابر کنه.
این عمل رو سه بار تکرار کرد و با 60 دلار به خونه برگشت.

مرد فهمید می‏تونه به این طریق زندگی‏ش رو بگذرونه،
و شروع کرد به این که هر روز زودتر بره و دیرتر برگرده خونه.
در نتیجه پول‏ش هر روز دو یا سه برابر می‏شد.
به زودی یه گاری خرید، بعد یه کامیون،
و به زودی ناوگان خودش رو در خط ترانزیت (پخش محصولات) داشت...

پنج سال بعد، مرد دیگه یکی از بزرگترین خرده فروشان امریکاست.
شروع کرد تا برای آینده‏ی خانواده‏اش برنامه‏ربزی کنه و تصمیم گرفت بیمه عمر بگیره.
به یه نمایندگی بیمه زنگ زد و سرویسی رو انتخاب کرد.
وقتی صحبت‏شون به نتیجه رسید، نماینده بیمه از آدرس ایمیل مرد پرسید.
مرد جواب داد: «من ایمیل ندارم.»

نماینده‏ی بیمه با کنجکاوی پرسید:
«شما ایمیل ندارین، ولی با این حال تونستین یک امپراتوری در شغل خودتون به وجود بیارین؟
می‏تونین فکر کنین به کجاها می‏رسیدین اگه یه ایمیل هم داشتین؟»
مرد برای مدتی فکر کرد و گفت:

آره! احتمالاً می‏شدم یه آبدارچی در شرکت مایکروسافت.

5- از کودکان بیاموزیم:

...
اگر در عین رشد بلوغ و افزایش صبر و تحمّل در مقابل ناملایمات،
زندگی‏کردن در زمان حال را بیاموزیم،
مثلاً در پیشامدها و حوادث دشوار،
نه غم و اندوه بیش از اندازه حال و آینده ما را از سیر طبیعی زندگی خارج کند؛
(به دلیل افزایش سطح تحمّل)
و نه آنکه به بازی و سرگرمی مشغول شویم
(به دلیل رشد عقلانی).
بلکه به سودمندترین کار و عمل در آن لحظات حساس و مهم بپردازیم
(زندگی در زمان حال)؛
آنگاه انتظار توفیق انتظاری منطقی و مقدّس خواهد بود.

6- «او میهمان نیست، صاحبخانه است» (پاراگراف آخر)

7- نصیحت شیخ یا اصل طریق

بر تو هر پیوند تو بندی بود          تا تو را پیوند خود چندی بود
باز بُر پیوند سر تا پای تو         تا توانی مرد ور نه وای تو
گر به مویی بستگی باشد تو را          هم به مویی خستگی باشد تو را
ور به کوهی بستگی پیش آیدت          هم به کوهی خستگی پبش آیدت
مصیبت‏نامه، ص 178 (فکر کنم مال عطاره)

8- تاریخچه‏ی زندان صدام

9- بلای جانسوز عصر ما غیبت نیست غفلت است!


<      1   2   3   4      >


بازدید امروز: 66 ، بازدید دیروز: 124 ، کل بازدیدها: 470709

پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ