سفارش تبلیغ
صبا ویژن

لینک‏های زندگی - 1

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/12/19:: ساعت 1:4 صبح

سلام.

از آنچه که به‏عنوان سال 1387 می‏شناسم تنها یک هفته باقی مونده؛ هر چند نمی‏تونم تصور کنم که بعد این چند روز قراره چه اتفاقی بیفته و یک‏شنبه شب آینده کجا خواهیم بود. فقط حس می‏کنم خدا بزرگ‏تر از توصیفات من‏ه، و ان‏قدر می‏دانم که او از حال دل‏ام باخبر است.

برای همین تصمیم گرفتم که فعلاً نصفی از تگ «زندگی»م رو تو ریدر براتون گل‏چین کنم، شاید خوش‏تون بیاد.
- - - - - -

1+ زندگی زشت آدم‏های فانتزی‏باز

2+ نقش‏هایی که بازی می‏کنیم

3+ از حاج محسن کمک بگیریم که بفهمیم در کدام لایه زندگی می‏کنیم.

4+ کارکرد وجهه و شخصیت

5+ تبلیغ دست‏مال جادویی نانویی

6+ نسخه‏ی غربی؛ راه درست و غلط‏مان را گم کرده‏ایم

7+ برای من خانه از تو آغاز می‏شود...

8+ هفت اصل «بیل گیتس»

9+ فقدان انجام‏دادن «آنچه می‏دانیم باید انجام دهیم»، یا «علم و عمل»

10+ از جناب نلسون ماندلا؛

مهم این نیست که قشنگ باشی، قشنگ این است که مهم باشی!
حتی برای یک نفر.

بگذار عشق خاصیت تو باشد، نه رابطه خاص تو با کسی.

11+ حسین رفیعی عصر یک روز تعطیل مهمان برنامه‏ی کودک شبکه یک بود؛
یک جمله‏اش برای‏ام جالب بود
بهتر است آدم محبوب باشد تا مشهور.

12+ صبوری برای رضای خدا

13+ مدار فاصله؛ مدلی برای توصیف جای‏گاه انسان‏های اطراف‏مان

14+ سادگی عموم خونه‏های این فرنگی‏ها

15+ تو بندگی چو گدایان به‏شرط مزد مکن

16+ معیارهای بعضاً متناقض؛
قانون، منطق، مصلحت و شرع

17+ امروز همان دیروز فرداست!

18+ رفیق، دوست و تکرار

19+ همین که برای انجام‏ندادن کاری پی توجیه باشی،
دلیل کافی نیست برای انجام‏دادن آن کار؟

20+ این مطلب رو از یک وب‏لاگ تعطیل‏شده به یادگار دارم:

«هر روز که می‏گذرد بیشتر و بیشتر زندگی‏ام را چیزی شبیه معجزه می‏دانم.
هر روز معجزه‏ی زندگی‏ام را بیش از روز پیش در می‏یابم.
من یقین دارم که خدا در لحظه لحظه‏ی زندگی‏ام حضور دارد.
من می‏یابم خدا را. من می‏بینم خدا را. من با خدا زندگی می‏کنم.
من صبح‏ها حتی در راه کار و درس، صدای جیک‏جیک گنجشک‏ها را پیغام خدا می‏دانم.
و یقین دارم که خدا هر لحظه مرا می‏بیند.
مرا نوازش می‏کند. در زندگی‏ام حاضر است. مراقب‏ام است. نگران‏ام است.

تو فکر می‏کنی معجزه چیست؟
معجزه‏ی زندگی من دیگر شفایافتن مرده در جلوی چشمان‏ام
یا دونیم‏شدن آب نیل و ... نیست.
معجزه‏ی زندگی من حضور خداست. مواظبت خداست. می‏بینم خدا را که چقدر نگران‏ام است.

شب‏ها که خسته و گاه نگران سر به بالین می‏گذارم،
اولین نکته که به ذهن‏ام می‏رسد، این است که خدایا
متشکرم که مواظب‏ام‏ی،
مرا رها نکرده‏ای، از دور نگاه‏ام می‏کنی،
وقتی ناراحت‏ام و می‏گویم چرا این‏طور شد یا چرا آن‏طور نشد؟ آرام نگاه‏ام می‏کنی.
حتی
حتی
حتی
وقتی می‏گویم خدایا به من ظلم کردی!
آرام نگاه می‏کنی. دانه‏دانه اشک‏هایم را پاک می‏کنی و می‏گویی صبور باش...
صبح نزدیک است.

مرا دوست داری.
مطمئن‏ام.
الآن
امروز
این لحظه
آن‏قدر
مشتاق‏ات
هستم
که
حد
ندارد.»

یا علی

- - - - - -
+ (دوشنبه 19 اسفند 87؛ 11:36 صبح) دوست بزرگ‏واری فرموده‏اند:
«خدا از دور نگاه نمی‏کنه... هیچ موقع... خدا از نزدیک نزدیک نگاه می‏کنه... خدا همیشه در کناره بنده‏هاش‏ه...حالا تا چه‏قدر این بنده‏هاش حواس‏شون باشه...
دوست‏اش دارم... شاید به قول شما در لحظاتی که فکر می‏کردم ظلم شده...
باخدابودن لذت بخش‏ه...»

البته قول من نیست، گفتم که کپی‏اش کرده‏ام.


بل أسلما طمعاً

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/12/18:: ساعت 12:11 صبح

سلام.

احمد بن مسرور از سعد بن عبدالله قمی آورده است که
نزد حضرت عسکری (علیه السلام) و فرزندشان حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
مشرف شدم.
یکی از سؤال‏هایی که در قم یک سنی از من پرسیده بود
و من از جواب بازمانده بودم در ذهن‏ام بود.
فرزند حضرت عسکری(ع) به من فرمودند:

+ «و لما قال: أخبرنی عن الصدیق و الفاروق أسلما طوعاً أو کرهاً؟ لم لم تقل له: بل أسلما طمعاً...»

«و آنگاه که گفت: درباره‏ی صدیق و فاروق برای‏ام سخن بگو،
که آیا آنها با میل و رغبت ایمان آوردند یا از روى بى‏میلى؟
چرا در پاسخ او نگفتى که آنها از روى طمع اسلام آوردند.
و آن بدین نحو بود که آن دو (ابوبکر و عمر) با یهود هم‏نشینى داشتند
و از آنچه که در تورات و سایر کتب پیشین که حوادث را از زمانى تا زمان دیگر بیان مى‏کرد،
و سرگذشت پیامبر و سرانجام کار او را بیان مى‏داشتند،
از یهودیان کسب اطلاع مى‏نمودند.
یهودیان معتقد بودند که محمد(ص) بر عرب استیلاء مى‏یابد،
همان‏گونه که «بخت نصر» بر بنی‏إسرائیل مسلط گشت،
و پیامبر بر عرب پیروز مى‏شود، همان‏گونه که «بخت نصر» بر بنی‏إسرائیل پیروز شد.
با این تفاوت که او در ادعاى پیامبر خویش دروغ مى‏گفت.

از این رو آن دو (صدیق و فاروق) نزد محمد(ص) آمدند و با گفتن شهادتین
از او اعلام پشتیبانى کردند
و بر طمع اینکه هر یک از آنها پس از سر و سامان‏یافتن کار پیامبر و برقرارى آرامش و امنیت،
از ناحیه‏ی او بر یکى از شهرها و ولایات گمارده شوند،
با آن حضرت بیعت کردند.

ولى هنگامی‏که مأیوس شدند، نقاب بر چهره زده
و با گروهى از هم‏دستان منافق خود براى کشتن آن حضرت به عقبه رفتند.
اما خداوند متعال مکر و حیله‏ی آنان را نقش بر آب کرد
و آن را با کینه‏شان برگرداند و بهره‏اى نبردند.

چنان‏که طلحه و زبیر نزد علی(ع) آمدند و با آن حضرت بیعت کردند
و هر یک طمع داشتند که از ناحیه‏ی آن حضرت بر ولایتى گمارده شوند.
ولى آن‏گاه که امیدشان به یأس مبدل شد، بیعت او را شکستند و بر او شوریدند،
و خداوند هر یک از آنان را بر سرنوشت دیگر عهدشکنان مانند آنها، دچار ساخت.»

یا علی


نهم ربیع

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/12/17:: ساعت 4:42 عصر

سلام.

مجالس نهم ربیع (استفتاء از آقای بهجت)

1862. حکم شرعى رفتن در مجالس نهم ربیع الاول که در آن مجالس به‏خاطر شادى شیعیان
شروع به لعن و نفرین به دشمنان اهل بیت ـ علیهم‏السّلام ـ
و مزاح‏کردن و لطیفه‏گفتن مى‏کنند، چیست؟
مجلس تا چه حدّى باید در شادى پیش برود؟

ج. در حدّ مشروع و عدم احتمال وجود بیگانه، اشکال ندارد.

یا علی

- - - - - -
+ (چهارشنبه 21 اسفند 87؛ 11:35 شب)
نظرات خوبی توسط دوستان عزیز درباره این پست مطرح شد که اینجا به متن اضافه می‏کنم. خوش‏حال می‏شم نکات دیگری هم اگر به ذهن‏تان می‏رسد که لازم است اضافه شود بفرمایید.

- آیا واقعاً نیاز هست که برای درست و غلط دونستن اعمالی چنین، به این شکل حکم پرسیده بشه؟؟؟
-- اگر مبتلابه نیست واقعاً نه. منظور این پست برای دو گروه مخاطب بود: یکی اون‏هایی که از اصل این مراسم‏ها رو قبول ندارن، یکی اون‏ها که افراط می‏کنن.

- فکر می‏کنم ارائه دلیل و منطق شاید خیلی بهتر از بیان حکم شرعی این مسئله باشه.
-- هر مسأله ابعاد گوناگون دارد. همه‏اش که دلیل و منطق نیست. اما این قضیه دلیل و منطق‏اش ازنظر حقیر بسیار ساده است؛ تبری در کنار تولی جزء دین است، مانند بغض در کنار حب و «لا اله» در کنار «الا الله». افراطش هم پسندیده نیست، تقیه هم در برخی شرایط لازم است.

++ (یک‏شنبه 25 اسفند 87؛ 1:10 صبح)
جناب «رمضانی» خوش فرموده‏اند:
«در این باره باید بگویم که لعن و بی‏زاری از دشمنان طبیعی است. اما مشکل قالب است. زیرا ائمه -علیهم السلام- هیچ‏گاه توهین نمی‏کردند و سخنان رکیک و ناسزا نمی‏گفتند.
حالا این آدم را غصه‏دار می‏کند که شیعه را به بهانه‏ی مبارزه با دشمنان به اینجا کشانده‏اند که کارهایی می‏کند که پیشوایان‏اش نمی‏کردند.
اگر راست می‏گوییم برویم الغدیر بنویسیم. این یعنی مبارزه با دشمن. نه اینکه جوک‏های زشت بگویند و  فحش بدهند و ...

من خودم یک سنی را دیدم که گفت اینجا زورم به شما نمی‏رسد، ولی در سیستان، یکی را می‏کشم. گفتم بابا همه این‏طور نیستند، من اصلاً شرکت نمی‏کنم. اگر خواستی کسی را بکشی مواظب باش بی‏گناه نباشد.
اینهاست که آدم را می‏سوزاند.»


امامت با کیست؟

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/12/16:: ساعت 10:1 عصر

سلام.

+ «ابوالادیان می‏گوید: من خدمت حضرت امام حسن عسکری(ع) می‏کردم و
نامه‏های آن حضرت را به شهرها می‏بردم.
در مرض موت، روزی من را طلب فرمود و چند نامه‏ای نوشت به مدائن تا آنها را برسانم.
سپس امام فرمود: پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهی شد
و صدای گریه و شیون از خانه‏ی من خواهی شنید
و در آن موقع مشغول غسل‏دادن من خواهند بود.
ابوالادیان به امام عرض می‏کند: ای سید من،
هرگاه این واقعه دردناک روی دهد، امامت با کیست؟
فرمود: (1) هر که جواب نامه‏ی من را از تو طلب کند.
ابوالادیان می‏گوید: دوباره پرسیدم علامت دیگری به من بفرما.
امام فرمود: (2) هرکه بر من نماز گزارد.
ابوالادیان می‏گوید: باز هم علامت دیگری بگو تا بدانم.
امام می‏گوید: (3) هر که بگوید که در همیان چه چیز است او امام شماست...

 

چون جعفر به نماز ایستاد، طفلی گندمگون و پیچیده‏موی، گشاده‏دندانی مانند پاره‏ی ماه
بیرون آمد و ردای جعفر را کشید و گفت:
ای عمو پس بایست که من به نماز سزاوارترم.
رنگ جعفر دگرگون شد. عقب ایستاد.
سپس آن طفل پیش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوی امام علی النقی علیه السلام دفن کرد (2).

سپس رو به من آورد و فرمود:
جواب نامه‏ها را که با توست تسلیم کن (1).
من جواب نامه را به آن کودک دادم.

 

... عده‏ای از شیعیان از شهر قم رسیدند،
چون از وفات امام(ع) با خبر شدند، مردم به جعفر اشاره کردند.
چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسیدند:
بگو که نامه‏هایی که داریم از چه جماعتی است و مال‏ها چه مقدار است؟
جعفر گفت: ببینید مردم، از من علم غیب می‏خواهند!
در آن حال خادمی از جانب حضرت صاحب‏الامر(عج) ظاهر شد و از قول امام گفت:
ای مردم قم، با شما نامه‏هایی است از فلان و فلان
و همیانی (کیسه‏ای) که در آن هزار اشرفی است
که در آن ده اشرفی است با روکش طلا... (3)»

++ نغمه‏ی مرغ سحر نیز دعای فرج است...

+++ من که آن دیده ندارم که تو در دیده‏ام آیی          تو مگر دیده دهی تا رخ زیبات ببینم
     امشب افتاد عبورت ز کجا تا که بیایم              عکس صد قافله در خاک کف پات ببینم

++++ بی‏قراری انتظار ارزانی دل‏های عاشقی که
امشب طاق نصرت را در طاق ابروی یوسف زهرا دیده‏اند.

+++++ هرگاه نشانه‏ای گم شد، نشانه‏ای دیگر جایگزین آن می‏شود.

یا علی


شهادت امام عسکری(ع)

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/12/16:: ساعت 1:56 صبح

سلام.

در مظلومیت حضرت عسکری -علیه السلام- شنیده‏‏ام که حتی مهلت زیارت خانه‏ی خدا را هم نداشته‏اند. چند جمله از زندگانی ایشان به نقل از اینجا و اینجا.
- - - - - -

+   دوران زندگی کوتاه امام حسن عسکری(ع) بر سه دوره‏ی مشخص تقسیم می‏گردد:
1- پنج سال در حجاز در شهر زادگاه خود در حضور و مراقبت پدر بزرگوارش.
2- شانزده سال در عراق قبل از دوران امامت و پیشوائی.
3- هفت سال دوران کوتاه و پربار امامت و زعامت در عراق.

++ امام (ع) از شش سال دوران اقامت‏اش، سه سال را در زندان گذرانید.
زندان‏بان آن حضرت، صالح بن وصیف، دو غلام ستم‏کار را بر امام گماشته بود،
تا بتواند آن حضرت را -به‏وسیله آن دو غلام- آزار بیشتری دهد.
اما آن دو غلام که خود از نزدیک ناظر حال و حرکات امام بودند
تحت تأثیر آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش‏رفتاری گراییده بودند.

+++ حضرت هادی(ع) و حضرت عسکری (ع)
هم از سوی دستگاه خلافت تحت مراقبت شدید و ممنوع از ملاقات با مردم بودند
و هم امامان بزرگوار ما
-جز با یاران خاص و کسانی که برای حل مشکلات زندگی مادی و دینی خود به آنها مراجعه می‏نمودند-
کمتر معاشرت می کردند،
به جهت آن بود که دوران غیبت حضرت مهدی(عج) نزدیک بود 
و مردم می‏بایست کم‏کم بدان خو گیرند 
و جهت سیاسی و حل مشکلات خود را از اصحاب خاص
که پرچم‏داران مرزهای مذهبی بودند
بخواهند 
و پیش‏آمدن دوران غیبت درنظر آنان عجیب نیاید.

++++ در زمان امام یازدهم تعلیمات عالیه قرآنی و نشر احکام الهی و مناظرات کلامی
جنبش علمی خاصی  را تجدید کرد 
و فرهنگ شیعی -که تا آن زمان شناخته شده بود-
در رشته‏های دیگر نیز مانند فلسفه و کلام
باعث ظهور مردان بزرگی چون یعقوب بن اسحاق کندی،
که خود معاصر امام حسن عسکری بود و تحت تعلیمات آن امام،
گردید.

+++++ خلیفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد.
یکی از ایشان نحریر خادم بود که از محرمان خاص خلیفه بود،
امر کرد ایشان را که پیوسته ملازم خانه آن حضرت باشند و بر احوال آن حضرت مطلع گردند.
و طبیبی را مقرر کرد که هر بامداد و پسین نزد آن حضرت برود و از احوال او آگاه شود...
و این کارها را برای  آن می‏کردند که آن زهری که به آن حضرت داده بودند
بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که
آن حضرت به مرگ خود از دنیا رفته.

پیوسته ایشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه
بعد از گذشت چند روز از ماه ربیع الاول سال 260 ه.ق.
آن امام مظلوم در سن 29سالگی از دار فانی به سرای باقی رحلت نمود.

یا علی


تا نیاید مهدی(عج)...

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/12/15:: ساعت 9:51 صبح

سلام.

«آن روز که سهراب نوشت:
تا شقایق هست زندگی باید کرد،
خبری از دل پر درد گل یاس نداشت.

این‏طور باید نوشت:
چه گل پیچک باشد چه گل یاس،
جای یک گل خالی‏ست.
تا نیاید مهدی(عج) زندگی دشوار است.»
 
مدت غیبت آقا امام زمان(عج) به 1170 سال رسید و ما؟!؟!؟!
دعا کن که امام زمان(عج) از من و شما راضی باشه»

و این متن ای‏میل جناب «مجید نجمی» بود که نمی‏شناسم‏اش.

یا علی


برگشتیم

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/12/14:: ساعت 11:46 صبح

سلام.

1- از مشهد برگشتیم.
خدا رو شکر.

یکی از نکات جالب این بود که
ما شش‏تا بودیم و سونی-اریکسون هم شش‏تا!

نکته‏ی دیگه اینکه به‏دلیل آلرژی اخیر من به امیرکبیر،
50% هم‏سفران امیرکبیری بودند!

2- یکی امروز به‏ام گفت
دعا کن فلان کار مثل وب‏لاگ تو نشه؛
منظورش نفسانی بود.

3- خدا این ده روز رو بخیر بگذرونه.

یا علی


شمّ و منطق

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/12/12:: ساعت 12:0 صبح

سلام.

این رو تهران نوشتم و گذاشته بودم تو نوبت. حالا امروز از اینترنت حرم آپ‏اش می‏کنم. برای اینکه بدونید یاد همه هستم.
- - - - - -

هرچی آدم پخته‏تر می‏شه
بیشتر می‏تونه شمّی عمل کنه تا منطقی.
البته هیچ وقت نباید از وساوس نفس اماره خود رو در امان دونست.

اما این برای آدم خام واقعاً خطره.

دقیقاً هم مشکل اینجاست که هیج‏وقت آدم نمی‏تونه بگه که کاملاً پخته شده،
اصلاً یکی از راه‏های وسوسه شیطون هم دادن اعتماد به‏نفس زیادی به آدم‏ه.
فکر کنم بیشتر تصادف‏ها رو آدم‏های باتحربه باعث می‏شن.

اما نکته‏ای که هست اینکه
اگه یه آدمی که سرش به تن‏اش می‏ارزه
بدون منطق خیلی قوی به‏مون گفت چنین و چنان،
یهو داغ نکنیم و به‏اش پشت کنیم.
شاید اون داره تو خشت خام چیزهای خفن می‏بینه.

یا علی

- - - - - -
دعا کنید از این 24 ساعت باقی‏مونده از حرم آقا استفاده کنم و هی نشینم پشت نت!

راستی یادم افتاد پست قبلی رو واسه چی نوشته بودم؛ برای حلالیت. حالا حلال کنید دیگه.


کی می‏دونه چه خبره؟

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/12/10:: ساعت 8:55 عصر

سلام.

نگران نباشید از اینکه نمی‏دونید اینجا چه خبره؛
واقعیت‏اش این‏ه که من هم نمی‏دونم داره چه بلایی سرم می‏آد و چه‏کار دارم می‏کنم.

داریم می‏ریم پابوس آقا.

کوچک‏تر که بودم
شاید روح بزرگ‏تری داشتم از امروز.
مسافرت که می‏خواستم برم چه‏کار می‏کرد حضرت دل،
سر جاش بند نمی‏شد.
به‏خصوص جهادی که نگو،
تا روزها قبل و بعد هوایی بود.

یادم‏ه دائی می‏گفت که وقتی بعد جنگ رفته‏بود دوکوهه
تا یه ماه تو لک بود،
تو حیاط می‏شست و در و دیوار رو نگاه می‏کرد.

الآن که داریم می‏ریم مشهد انگار نه انگار.
کاش برم پیش آقا دل‏ام بمونه همون‏جا.
برم به‏اش بگم چه‏قدر همه‏جام درد می‏کنه.
به‏اش بگم که از دست خودم کلافه‏ام.

هنوز جای دفاع درد می‏کنه!
قراره تا چند روز دیگه کلی سرچ کنم و مقاله بخونم خیر سرم
تا موضوع اصلاح بشه.
گزارش هم رو هواست،
جهادی هم،
مقاله‏ای که قرار بود از-سون-از-پاسیبل ریوایز بشه هم،
کتاب هم،
مطلبی که دوست داشتم برای نشریه دوست عزیزی بنویسم هم،
و هزار «هم» دیگه.

حالا چرا همه یه همچین شبی باید باشه؟
آی دونت نو.

میون کلام‏ام، این شعر رو بخونید که دوست بزرگ‏واری تو فیس‏بوک برام گذاشته:
«بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب
که باغ‏ها همه بیدار و بارور گردند
بخوان دوباره بخوان تا کبوتران سپید
به آشیانه‏ی خونین دوباره برگردند
ز خشکسال چه ترسی؟ که سد بسی بستند
نه در برابر آب
که در برابر نور
و در برابر آواز و در برابر شور
تو خامشی که بخواند؟
تو می‏روی که بماند؟
که بر نهال‏ک بی‏برگ ما ترانه بخواند؟
زمین تهی‏ست ز رندان
همین تویی تنها
که عاشقانه‏ترین نغمه را دوباره بخوانی
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان
حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی»

علمای ادب نظر بدهند که این برای امام زمان -جان‏ام به‏قربان‏اش- نیست؟

خوب،
خودم هم نفهمیدم که چی؟
فقط همین رو بگم که نگران نباشید از اینکه شاید سر در نمی‏آرید که اینجا چه خبره؛
ما هم نمی‏فهمیم چه خبره.
اگه شما فهمیدید بفرمایید چه خبره.

یا علی


نحوه‏ی اتصال

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/12/10:: ساعت 12:0 صبح

سلام.

به‏قول بهزاد،
بعضی آدم‏ها مثل ADSL یا اتصال ازطریق شبکه
همیشه ارتباط‏‏شون با خدا وصل‏ه.

بعضی هم مثل مودم 56K
فقط گاهی وصل‏اند، آن هم به کندی.
و از ترس پول تلفن و هزینه‏ی Dial-up
سریع هم قطع می‏شن.

یا علی


<   <<   21   22   23   24   25   >>   >


بازدید امروز: 94 ، بازدید دیروز: 65 ، کل بازدیدها: 483980

پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ