راهپیمایی
ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/11/22:: ساعت 1:51 عصرسلام.
1- باورم نشدهبود که
راهپیمایی هم مثل نماز اول وقت،
نرفتنش باعث میشه برکت وقتت هم بره.
2- واقعاً نمیشه فکری برای نماز جماعت ظهر 22 بهمن کرد؟
یا حسین شهید
سلام.
1- باورم نشدهبود که
راهپیمایی هم مثل نماز اول وقت،
نرفتنش باعث میشه برکت وقتت هم بره.
2- واقعاً نمیشه فکری برای نماز جماعت ظهر 22 بهمن کرد؟
یا حسین شهید
سلام.
مدتها بود امیر رو ندیدهبودم.
هیئت خونه حاج محسن بود و طبق روابط عمومی قوی که دارن
زنگ زدهبود به همه، یعنی خیلیها.
خلاصه امیر رو بعد قرنها(!) خونه حاج محسن زیارت کردیم.
خوب قدیم با هم عیاق بودیم.
یه روز اومد دانشگاه و نشستیم به صحبت.
تو حرفهاش گفت که دوست داره مداحی رو دنبال کنه.
قبلاً تهصدای خوبی داشت، بچه مذهبی هم بود.
الآن حقوقدان شدهبود و مشاور قراردادهای بینالمللی یه شرکت بزرگ.
گفتم یه آقا ماشاللهی هست و این جور.
منتها یهبار بیا هیئت ببین خودت به دلت میشینه یا نه.
قرارمون شد اوائل صفر، شهادت حضرت رقیه، سلام الله علیها.
همین پارسال.
آره دیگه،
سه صفر شدهبود 22 بهمن.
جا کوچیک بود و طبق معمول دیر رسیدم.
از امیر خبری نبود.
حاج آقا قضیه رو خیلی دقیق و با ظرافت و شبهات تاریخی میگفتند.
بسی حال کردم.
یعنی جوری بود که وقتی حاج علی انسانی خواستند شروع کنند
گفتن وقتی حاج آقا این جور با احتیاط صحبت میکنن
ما مداحها باید حواسمون رو جمع کنیم.
عزاداری تموم شد و آقا ماشالله دعا کردن،
تا ساعت نزدیک 9 شد.
بعد شروع کردن تو همون هیئت الله اکبر گفتن.
شام رو که آوردن امیر پیداش شد.
با زحمت براش شام جور کردیم.
بعد شام هم از آقا مصطفی برنامه مداحی رو پرسوجو کردیم.
.
.
.
من موندهبودم؛
امیر رو بعد این همه مدت دیدهبودم،
باهام اومدهبود هیئت.
حالا چرا این قدر دیر رسید که حتی دعاکردن آقا ماشالله رو هم ندید.
هنوز تو همون حوالی داشتیم قدم میزدیم.
گفت مسعود اینجا چه جور محلهایه؟
گفتم چطور؟
گفت ببین،
همه خونهها الله اکبر میگفتن.
تو محله ما از این خبرها نیست.
گفتم خوب اینجا با همهجا فرق میکنه.
و این بود یه نشانه دیگه که اصلاً کارهای خدا به آدم نمیره...
اگه بخواد به یکی یه چیزی رو نشون بده
چه کارها که نمیکنه.
یا حسین شهید
سلام.
چند نکتهی تربیتی:
1- تربیت یعنی آموزشِ
فهم زندگی،
نقد زندگی،
تصمیم و انتخاب صحیح.
(این که تکراری بود)
2- در تربیت و آموزش مهم است که
متربّی یاد بگیره که فکر کنه،
نه اینکه مثل من مربّی فکر کنه.
3- هدف تربیت اینه که
فکر، دل و بازو
هماهنگ بشن.
4- یادداشتهای تربیتی:
+ دربارهی دروغگویی، بهخصوص دانشآموزان.
++ قسمت 1 نمونهای از صداقت خلاف قانونه،
قسمت 3 هم دربارهی هرم نیازهای مازلو.
+++ «اپیدمی بچههای لوس و طلبکار»
یا حسین شهید
- - - - - -
+ جناب «قاسمی» هم تعریف خوبی رو مطرح کردند بههمراه معرفی یک کتاب:
«دکتر باقری تعریف جدیدی برای تربیت دارد که از ربوبیت گرفته: میگوید تربیت یعنی انسان مسیری را طی کند که در انتهای آن خدا را عنوان رب خود برگزیند.
جلد یک «نگاهی دوباره به تربیت اسلامی» کتاب جذاب و پرمغزی است که اشارهای هم به این تعریف شده در آن.»
سلام.
واقعاً خل شدم که با این فشار کارها میام مینویسم. برای همه مریضهای اسلام دعا کنید.
این بار دو تا لطیفه درباره ازدواج بخونید.
- - - - - - -
1-
یه نفر برای بازدید میره به یه بیمارستان روانی.
اول مردی رو میبینه که یه گوشهای نشسته، غم از چهرش میباره،
به دیوار تکیه داده و هرچند دقیقه آروم سرش رو به دیوار میزنه
و با هر ضربهای، زیر لب میگه:
لیلا… لیلا… لیلا…
مرد بازدیدکننده میپرسه این آدم چشه؟
میگن یه دختری رو میخواسته به اسم "لیلا" که بهش ندادن،
این هم به این روز افتاده…
مرد و همراهاش به طبقه بالا میرن.
مردی رو میبینه که توی یه جایی شبیه به قفس به غل و زنجیر بستنش
و درحالیکه سعی میکنه زنجیرها رو پاره کنه،
با خشم و غضب فریاد میزنه:
لیلا… لیلا… لیلا…
بازدیدکننده با تعجب میپرسه این چشه؟!!!!
میگن اون دختری رو که به اون یکی ندادن، دادن به این!!!
2-
به یه آقایی میگن:
زن ذلیل! شنیدیم تو ظرفشستن به زنت کمک میکنی؟
جواب میده:
مگه چیه،
اون هم تو رختشستن بهم کمک میکنه.
یا حسین شهید
- - - - - -
با تشکر از امیررضا ک. و مجید ع. عزیز.
سلام.
خاضعبودن کار سختیه،
واقعاً سخت.
باید خودت رو بشکنی،
واقعاً.
برای خودت چیز زیادی تصور نکنی،
شایدم هیچ چیز.
زحمت میخواد.
مثل همهی ملکات اخلاقی
اولش باید خودت رو به تواضع بزنی!
و انقدر ادامه بدی و از خدا بخوای تا یه چیزی بشه.
.
.
.
اما خشوع رو میخوای چه کنی؟
اون دیگه فقط دست خودشه.
باید خودت رو جلوی خودش بشکونی؛
فقیر محض.
مردونه،
همهجوره،
صادقانه.
خضوع بدون خشوع هم دردسرش زیاده،
اصلاً آخر غرور و عجبه.
ممکنه برای آدم گرون تموم شه.
شاید همین بود که چمران به غاده میگفت
اگه این نماز شبها نباشه
ما درآمدی نداریم و از سرمایهمون خرج میشه.
یا حسین شهید
- - - - - -
+ دههی دوم صفر هم رسید.
++ خضوع حالتی بدنی و عملی است؛ درحالیکه خشوع حالت قلبی است.
+++ جناب «مطر» فرمودهاند:
«لزوماً اینگونه نیست که خضوع حالت بدنی و خشوع حالت قلبی باشد.
خضوع از جانب انسان بهسوی خداست. خشوع از جانب خداست به انسان. یعنی خضوع میکنی تا ظرفت پر از خشوع شود.
( البته نباید مناقشه شود که هرچیزی از جانب خداست. بله، هرچیزی از جانب خداست. اینکه یه کسی خضوع هم داره یعنی این هم از جانب خداست)/ یه چیزهایی شبیه مجذوبِ سالک و سالکِ مجذوب»
البته فکر میکنم خضوع در رفتارهای اجتماعی ما هم بروز دارد؛ مثلاً بلندشدن و احترامگذاشتن در مقابل دیگران نوعی خضوع است.
سلام.
این پست را هم در ادامهی مباحث «اسلام» بخوانید.
- - - - - -
«نتیجهی بررسیهای ما در متون مکتب خلفا،
به اینجا منتهی میشود که
دومین وسیلهی تبدیل احکام اسلام،
آن مجموعه احادیثی است که کوشیده شده بهوسیلهی آنها
حیثیت و ارزش و قداست پیامبر اسلام(ص) از بین برود.
نهتنها اوج مقام یک پیامبر را نداشته باشد،
که از بسیاری افراد عادی هم تنزل نماید،
تا درنتیجه نه حدیثش و نه اوامر و نواحیاش در مسائل دنیوی اثر داشتهباشد.
همه بدانند که او به امور دنیوی چندان آشنایی ندارد
یا حتی فهمش در این زمینه از افراد معمولی هم کمتر میباشد.
تاآنجاکه خودش گفتهاست (نعوذ بالله):
من از کار دنیای شما خبر ندارم
و شما این امور را از من بهتر میفهمید!!
از سوی دیگر،
گفتهاش در معرفی افراد و اشخاص هیچ قیمتی نداشته باشد
یا اصولاً حافظهاش کافی نباشد و کارهایش ناقص بماند
و عقلش هم چندان نیرومند نباشد.
چنانکه یک روز نیز با حالت جنابت از خانه بیرون بیاید
و در محراب بایستد و مسلمانها نیز برای نماز برخیزند.
آن وقت پیامبر حالت خویش را به یاد آورد و بگوید:
صبر کنید! صبر کنید!
سپس به منزل رفته و غسل کند و بازگردد.
همه بدانند او قرآن را فراموش کردهبود
و با شنیدن صدای قرآن در مسجد بهیاد آورد
که چه قسمتی از قرآن را از یاد بردهاست.
در برابر چنین پیامبری است که میتوان گفت:
او در فلان مسألهی اسلامی اجتهاد کردهاست
و فلان شخص هم (اعمّ از زورمندان و عالمان)
رأی و نظرش را ابراز نمودهاست.
به این طریق حاکمان پس از وی نیز مجتهدند،
آنها هم میتوانند هرجا مصلحت بدانند
نظریات او را زیر و رو کنند
و به نام اسلام در جامعه مطرح نمایند
و احکام صحیح اسلامی را تعویض و تبدیل کنند!!
اگر این مسائل را ذهنهای ما بپذیرد
و همهی ابعاد آن را فهم کند،
دقیقاً میتوانیم درک کنیم که اسلام را به چه شکل درآوردند
و با چه وسیله حقایق آن را تحریف نمودند.
آن وقت زحمات اهل بیت(ع) را میتوانیم بشناسیم؛
خدمات امیرالمؤمنین، امام باقر، امام رضا یا امام جواد(ع)
در احیای اسلام واقعی را میشناسیم.
میفهمیم ایشان چه عملی میبایست انجام میدادند و در عمل چه کردهاند؛
در حضورشان چه میبایست میکردند و در غیبتشان چه وظایفی داشته و دارند.
تا آنها را نفهمیم و نشناسیم اینها را نخواهیم شناخت،
چون ائمهی اهل بیت(ع) همین خرابیها را اصلاح کردند
و همین حقایق نابودشده را احیا کردند.»
بخشی از درس هفتم، جلد اول «نقش ائمه در احیای دین» علامهی عسکری(ره)
یا حسین شهید
- - - - - -
+ نماز ظهر پسر آقای یحیوی رو مسجد دیدم، تعجب کردم چرا باباش نیست. دیدم تو حال خودشه، بهش سلام نکردم. دیدم اومد کنارم نشست، گفت واسه حاج آقا دعا کن. نگو چند وقته (بیش از یه ماه) مریض شدن و خونهنشین.
حالا از شما هم میخوام ایشون رو دعا کنید. بنده خدا فکر کنم جانباز هم باشن، تو یکی دوتا برنامههای تلویزیون هم باهاشون مصاحبه کردن. از اون مهندسهای بهدردبخورن.
سلام.
«هوا سرد است،
برای بیسرپناهها دعا کنیم.»
این رو یه حاج آقایی 11 شب اس.ام.اس. کردن.
یا حسین شهید
سلام.
چقدر سخته وقتی بهت میگن
تو یه آدم مذهبی به حساب میآی
و خواه ناخواه کارهات برای بقیه یه بار معنایی مضاعف داره.
چقدر خوبه آدمهایی اطرافت هستند
که به رفتارهات فکر میکنن،
خطابت میکنن
و راهنماییت میکنن.
چقدر خدا بهت لطف داره
که وقتی یه دوست باارزشی
یه دفعه زنگت میزنه
(این اصطلاح رو هم از اصفهانیها شنیدم)
و یه چیزی ازت میخواد
یه چیزی داشته باشی بهش بگی.
چقدر دانشگاه خوبه.
چقدر دوران دانشجویی خوبه.
چقدر دوست خوب خوبه.
خدایا شکرت
یا حسین شهید
- - - - - -
+ دلمون واسه برف تنگ شدهبود...
++ و این هم عنایت جناب «رهسپار»:
«... چه خوبه آدمها هرکدوم میتونن یه معنای خاص تو وجودشون داشتهباشن، که به اون شناخته و تعریف میشن..
و این معنا میتونه معنی بقیه آدمها رو تحتالشعاع خودش قرار بده..
و شالودهی وجودی اونها رو بسیار نزدیک به شالودهی وجودی تو بکنه..
و در این زمانه تو هم چون خدای خود آفرینندهای خلاق هستی که دست به آفرینش بزرگترین آفریدهی هستی -انسان- زدهای...
کاش آنچه میآفرینی به زیبایی انتظار او باشد.. کاش چون او زیباآفرین و بالابرنده باشی..»
سلام.
توجه: برای کسانی که مثل حقیر بیماری قلبی دارند (بهخصوص دارندگان قلبهای باتریدار)،
خواندن این متن توصیه نمیشه. به جون خودم!
- - - - - -
دیروز غروب دوست عزیزمون هوایی شدهبود.
بهانه میگرفت و نمیذاشت کار کنیم.
دستش رو گرفتم ببرم تو نمازخونه یه دراز بکشه تا نماز.
هوای بارونی و بهاری که بهاش خورد هوش از سرش پرید،
گفت بیا بریم قدم بزنیم.
گفتم ای کلک. حالا که از کار انداختیمون و هوس خواب هم نداری
لااقل بیا بریم یه سر به آقا سید بزنیم.
از شانسش در اتاق آقا سید قفل بود.
چارهای نبود،
رفتیم پیادهروی.
گفت ببین،
اگه با فلانی یا فلانی ازدواج کردهبودی
الآن عزب دور خودت نمیچرخیدی،
من هم نمیتونستم سر کارت بذارم.
گفتم ولمون کن بابا.
پس اومدی دوباره بهونه بگیری.
ساکت شدم.
راه میرفتیم و باز هم شروع میکرد.
گفتم اصلاً چه فرقی میکنه؟
یعنی فرق میکنه ها، ولی چقدر؟
دل آدم که از بیرون آروم نمیشه.
آرامش باید از دلت بجوشه.
اصلاً مگه غیرخدا آرامش میتونه بیاره؟
آیه سوره توبه یادم اومد،
مگه نه اینکه همین زن ممکنه یه جایی واسه خودش باز کنه؛
جوری که محبوبتر از خدا و رسول و جهادش بشه.
گفتم ببین،
بیا بچسبیم به خدا.
یعنی راه دیگه هم نداریم.
اون هم اگه خودش بخواد بِشِد میشِد!
(به لهجه اصفهانی)
* * *
حسین میگفت
بابا هیچ فرقی نکرد.
گفتم میگن نماز متأهلی چنین و چنانه.
میگفت نه آقا. واسه ما که توفیری نداشت.
سید هم حرفش همینها بود دیگه.
همین که آدم باید آدم باشه.
آدم کثیف، زن هم بگیره بدتر میشه.
نمیدونم.
میدونید که شهید favorite من امیری مقدمه،
یه سالی تو نمایشگاه ازش خوندم که
مثلاً خدایا خیلی باحالی که من رو تا حالا شهید نکردی،
گذاشتی خوب شم و پاک شم.
ولی حالا دیگه کارمون رو ردیف کن.
و با اون همه فعالیتش دیرتر از خیلیها شهید شد.
* * *
خداجون،
من نمیگم چیکار کن،
یعنی نمیدونم و نمیتونم چیزی بگم.
فقط ازت میخوام ولم نکن، اوکی؟
یا حسین شهید
- - - - - -
این هم یه پست سفارشی برای یوسف خان عزیز که نگه وبلاگت زیادی جدیه.
سلام.
جمعه اختتامیه جشنوارهی تئاتر بود.
آقای صفارهرندی حرف خوبی دربارهی انقلاب اونجا زد
که من رو به فکر واداشت:
+ «پیام انقلاب اسلامی را آن فیلسوف بزرگ غربی بدرستی دریافت کردهاست
که در این زمینه میگوید:
یک چیز مهم ملت ایران را به جوش و خروش آورد و آن روح کالبد بیروحی است،
زیرا مردم ایران آمدهبودند تا خودشان را عوض کنند
و این چیزی بود که دیگران آن را درک نکردهبودند.»
به ذهنم رسید مخالفین انقلاب علاقهای به عوضشدن نداشتند و ندارند.
عوضکردن خود جونکندن میخواد،
جهاد اکبر داره.
فکر میکنم همهی گذر دنیا برای اینه که ما خودمون رو عوض کنیم
تا برسیم به روزی که
قد تبیّن الرّشد من الغیّ.
انشالله که اون روز اهل رشد باشیم.
یا حسین شهید
- - - - - -
محمد آقای عزیز تذکر خوبی دادند: «راستش چه خوب بود که همیشه امکان این بود که خودمون رو عوض کنیم. الآن اگه مردم هم بخواهند خودشون رو عوض کنند، هستند کسانی که بهنظر خودشون مصلحت مردم رو بهتر از خودشون تشخیص میدهند.»
میخوام بگم دقیقاً حرف همینه. آدم رو هرچی به زنجیر بکشن که اسیر نمیشه؛ اما اگه مخش رو تیلیت کنن و قدرت پرواز رو ازش بگیرن میشه، حتی اگه ظاهراً آزاد باشه. یکی از جلوههای خوب کلهشقی همینه.
خدا کنه ما اسیر نظرات مصلحتی نباشیم.