سلام
1.به نظرم قرار نيست عقل و دل دو چيز رو بگن. يعني هرچقدر آدم رشديافته تر باشه و حقايق براش روشن تر شده باشن عقل و دلش به يك چيز گواهي ميدن. در واقع ميشه گفت هركدوم پنجره اي هستند به حقيقت كه وقتي تو حقيقت رو كامل درك كرده باشي و توش واقع باشي ديگه فرقي نميكنه از چه پنجره اي نگاش كني چون از همه زوايا اون رو ديده اي و ديگه تغيير زاويه نگاهت به تغيير نگرش منجر نميشه.
2.بحث استخاره كه فرمودين به نظر حقير بسيار پيچيده مياد. منكه هميشه نمي تونم احساس كنم دلم آينه تجلي خواست الهي شده حتي بعد از يه نماز دو ركعتي با اخلاص كامل و دعاي استخاره. و انقدر با عالم معنا فاصله دارم كه ترجيح ميدم اين طلب خير رو جور ديگري انجام بدم. البته منهم قبلا همينجوري بودم ولي يكسري مسايل باعث شد كه خيلي از اين موضوع بترسم. من به جاي استخاره اين مدلي معمولا از خدا ميخوام راه درست رو جلوي پام بذاره، اما نه به شكل الهامي. ازش ميخوام اشتباهات من رو حتي در تصميم گيري و عمل و... ختم به خير كنه يا جلوي اتفاقش رو بگيره. ايني كه من گفتم تقريبا مثل فرمايش شماست با اين تفاوت كه لزوما آدم فكر نكه اوني كه ميخواد انجام بده به دلش افتاده و بهش الهام شده. حتي اگر كار اشتباهي كرده باشي هم، وقتي نيت الهي داري مي توني به پشتيباني خدا و تغيير مسير اشتباهت اميدوار باشي.
3.با مطلبتون در مورد نوشتن كاملا موافقم. و نوشتن رو هميشه دوست داشته ام!
موفق باشيد.