يک فکري هم بايد به حال فضاهاي فكري مان بكنيم كه به واقعيت نزديك باشند. يعني براي اينكه كمتر يك تنه به قاضي برويم، بايد بنشينيم پاي حرفهاي مخالف و ذائقه آنها را هم بدانيم. خب با خيلي از مباني ي كه ما داريم، پذيرفتن خيلي از اصول كلي برايمان آنقدر واضح است كه چون و چرا هم نمي آوريم. اما همين اصول مبرهن براي كسي كه مباني فكري اش با من و شما فرق داشته باشد، پر از اما و اگر است. و نكته اش آن جاست كه اتفاقا ما با همين جماعت مواجه ايم براي قبولاندن استدلال هايمان. و از قضا -در حالت ايده آل- نمي خواهيم با زور و فشار و تهديد حرفمان را بقبولانيم.
مثلا اخيرا توي دانشگاه ما (علم و صنعت) يك فضايي مقابل سلف خانم ها را با مشبك هاي فلزي و پيچك جدا كرده اند و بوفه خانم ها را هم به همان محدوده منتقل كرده اند. با پذيرفتن بعضي نقدهاي ظاهري در كل به نظر شخصي من اقدام خوب و مثبتي بود. يك محوطه اختصاصي و آرام درست كرده بود براي خانم ها كه راحت باشند. من با آن كه روي استايل خيلي از برخوردهاي به ظاهر اسلامي، حساسم، به نظرم بد نيامد اين حركت. اما همين اقدام، بازخوردش مثلاً بين چند تا از هم دوره اي هاي جديدمان- از آقايون و خانم ها - خيلي توهين به نظر آمده بود و به قول خودشان به شعورشان توهين شده بود با اين كار.
تفاوت نگرش ها را عرض مي كنم. نمي دانم با اين تفاوت مباني جه بايد كرد. يعني آخرش هم هر قدر راهكار بيابيم تا به يك مباني و ادبيات مشترك نرسيم كاري از پيش نمي رود.
سلام
با نظر آقا محسن موافقم. يك قدري مصاديق غير واقع بينانه و يكسويه شده. بعضي عبارتها هم نارسا و نامفهوم بودند. مثلاً ظاهرسازي، نفاق و ريا يا مانكن بودن؟؟..
شايد زيرِ عنوان معيارهاي كيفي بدحجابي بتوانيم از بك گراند ذهني مان راجع به حياء كمك بگيريم. يعني رفتارهاي عاري از حياء را چه در نوع پوشش و چه در نوع رفتار، صحبت كردن، راه رفتن،و اختلاط هاي هنجارشكن را مي توان مصاديق كيفي بدحجابي تلقي كرد.
البته من بازه بحثتان را نمي دانم ولي عنوان كلي ريشه يابي را هم لازم داريم. ريشه هاي دروني و بيروني معضل بدحجابي چيست و از كجاست؟ شايد وارد كلي گوييمان كند اما بحث ناگزيري است.
ضمن اينكه موانع گرايش به حجاب (مثلا در دانشگاه) و عوامل تقويت كننده فرهنگ بي حجابي را هم لازم است بدانيم.
?- لغت "هرزگي" خيلي بارش سنگينه. جايي که ما دو تا ?-? سال با هم بوديم، نه عدم عفاف توش بود، نه مانکن بودن. "ظاهر سازي و نفاق" هم وقتي درسته که دخترها بتوانند انتخاب کنند. اين بندههاي خدا که يک راه بيشتر جلوي پايشان نيست. مقصر اين وسط کسي است که به زور همه را وادار ميکند يک شکل باشند.
?-"روابط ناسالم دختر و پسر در دانشکده" چي هست؟ اسم حرف زدن، هر چقدر هم خصوصي، شده روابط ناسالم؟ اگه، توي روي هم نگاه نکنند و بيرون از دانشکده با هم باشند، خوبه؟ ما فقط ميخواهيم ظاهر رو حفظ کنيم و دلمان خوش باشد که همه چي روبراهه؟ يا اينکه ميخواهيم اينکه پسر دوست دارد با دختر حرف بزند يا برعکس رو شک کنيم درش که اين يک قضيه جداست. اصلا چه راهي بهتر از حرف زدن براي اينکه آدم رشد کنه؟ ما هر چه ديديم تو اون دانشگاه، حرف زدن بود نه "روابط ناسالم" ديگه.
?- ورزش دخترها در فضاي عمومي مشکل داره؟ يک لحظه اينجوري فکر کن، به تو بگن فلان کار رو نکن، چون يک سري آدما تو رو ميبينند و از راه راست منحرف ميشوند. بگن با اينکه حق تو هست ولي بخاطر يک سري ديگه از اين حقت بايد بگذري. مسخره نيست؟ نميگي به من چه، اونا اگه مشکل دارن خودشون رو اصلاح کنند. خيلي اين حرف واسم سنگين بود و حرف زياده....
فعلا همين