• وبلاگ : سلام
  • يادداشت : فساد؛ كتاب يا فيلم
  • نظرات : 1 خصوصي ، 3 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + براي خاطر آيه‌ها 

    هميشه توي ذهنم يه تناقض داشتم راجع به خيلي از مباح‌هاي زندگي‌ كه خيلي وقت‌ها من رو به افراط و تفريط كشونده. انگار دنياي ما هر قدر جلوتر مي‌ره و تكنيكي‌تر و روش‌مندتر و ماشيني‌تر مي‌شه، پر مي‌شه از مباح‌هايي‌ه كه نمي‌شه حد و مرز استفاده ازشون رو خوب تبيين كرد.

    توي حوزه نظري و تئوري و خلاصه به زبون گفتنش روشن‌ه، اما توي عمل خيلي پيچيده و سخت مي شه.

    فيلم ببيني اما متاثر از تأثيري كه اون فيلم روي ناخودآگاه تو مي‌گذاره نشي، متأثر از درگيري‌هاي ذهني بعد از فيلم كه فراغت فكري رو از آدم مي‌گيره نشي.(منظورم گرفتن پيام فيلم نيست. منظورم فضاي ذهني‌ه كه ذهن آدم رو از خلوص و فراغت مطلوبش خارج مي‌كنه، شايد يه جور توهم... شايد نمي‌تونم خوب توصيف كنم منظور رو)

    رمان بخوني و روان‌ت به سمت خيال‌پردازي‌ها و شلوغي‌هايي كه ذهن رو از فراغت و خلوص جدا مي‌كنه، نره.

    توي دنياي مجازي باشي اما ذهنت درگير خيلي از اقتضائاتش نشه.

    اين‌كه اسير هيچ كدوم از اين شرايط نشي، اميرشون باشي، كه ما عموماً اسير خيلي از اقتضائات استفاده از مباحات هستيم.

    شايد همين تعبيري كه شما داريد؛ «فساد» توي استفاده از مباحات.

    كه اگه از حوزه فقه و كمينه‌هاي فقهي بالاتر بريم و مثلاً بخواهيم توي سطح بالاتري حرف بزنيم و يا ارتقائي به سطح زندگي معنوي مون بديم، ديگه شايد اسمش رو مباح هم نشه گذاشت. خيلي‌هاش، خيلي وقت‌ها مصداق «لهو» مي‌شه.

    اين حرف‌ها رو خيلي جاها اگه بگي،‌ متهم مي‌شي و برچسب سنتي بودن و متحجر بودن و واپس‌گرا بودن مي‌خوري. شايد هم خشكه مقدس بودن و تعصب

    اما واقعيتي‌ه كه من هيچ وقت نتونستم از كنارش ساده عبور كنم. از همه اين‌ها درست استفاده كني، با همه اين‌ها درست تعامل كني، اما روان‌ت تعالي بگيره، اوج بگيره، درگير نشه، يك تناقض عجيب دارن همه‌شون كه حل‌ش سهل ممتنع‌ه.

    پاسخ

    سلام
    چندتا کليدواژه به ذهن‌م مي‌رسه:
    (1) بحث خنثي بودن يا نبودن تکنولوژي؛ مثل بحث شهيد آويني توي جلد اول آينه جادو درباره تله‌ويزيون.
    (2) ايّاک نعبد و ايّاک نستعين؛ کمک‌خواستن و گرفتن از خدا در عبادت؛ و عبادت يعني همه چيز زندگي. و بعد مردونه عمل‌کردن مستقل از خيلي بهانه‌هاي عرفي. مثل اون قضيه که ظاهراً يه بار اوائل انقلاب هواپيماها به مرز حمله کرده بودن؛ امام گفته بودن بزنيدشون. گفته بودن نمي‌شه آقا... گفتن خوب اگه نمي‌شه که نمي‌شه! يعني اوکي، فهميدم شما مردش نيستيد. ولي وقتي من مي‌گم بزنيد يعني مي‌شه که مي‌گم.
    (3) قضيه تفاوت‌هاي عقل و فکر و توهم و خيال و امثالهم؛ اين رو من نتونستم ته‌توش رو دربيارم. ولي مشکل ما گاهي اسير توهم و خيال شدن ه که خيلي بده. و کلاً صنعت «سرگرمي Entertainment» دنيا هم بزرگ‌ترين حربه‌ش همين‌ه.
    حالا تفصيل‌ش بماند.
    شرمنده از تأخير
    يا علي