سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پناه بر خدا

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/9/16:: ساعت 10:58 عصر

سلام.

إنَّا أنذَرنَاکُم عَذَاباً قَرِیباً یَومَ یَنظُرُ المَرءُ مَا قَدَّمَت یَدَاهُ
وَ یَقُولُ الکَافِرُ یَا لَیتَنِی کُنتُ تُرَاباً (سوره نبأ؛ آیه 40)
و ما شما را از عذاب نزدیکی بیم دادیم!
روزی که انسان آنچه را از قبل با دست‏های خود فرستاده می‌بیند،
و کافر می‌گوید: «ای کاش خاک بودم»
*
یه بنده خدایی تو رادیو می‏گفت
اینکه آدم آرزو کنه کاش خاک بودم
یعنی کاش نه مثل نباتات و گیاهان رشد می‏کردم،
نه مثل حیوانات توان حرکت داشتم،
و نه مثل انسان‏ها قوه‏ی انتخاب.
**
فکر کنیم که چه داریم می‏کنیم با اینها.
انسان که باادب به دنیا نمی‏آد.
باید روز به روز مؤدب بشیم؛
بشیم مصداق «إلا لیعبدون» (سوره ذاریات؛ آیه 56).
و آن‏گونه که در زیارت امین الله از خدا می‏خواهیم:
«اللهم فاجعل نفسی مطمئنه بقدرک
راضیه بقضائک
مولعه بذکرک و دعائک
... تا ...
مشغوله عن الدنیا بحمدک و ثنائک»

یا علی


کبر نمیگذارد آدم، آدم شود.

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/9/10:: ساعت 10:35 عصر

سلام.

+ پیش‏اپیش میلاد حضرت هادی(ع) مبارک.
+ گزیده‏هایی از صحبت‏های حاج آقای امجد، شب هفتم ماه رمضان سال 1388، امام‏زاده صالح تجریش. این پست به همت علی آقای محمودیان عزیز نگاشته شده. خدا خیرش دهاد.
- - - - - -

کسی‏که خودش را بزرگ بدارد، از دست‏گاه خداوند مطرود است.
این رمز سقوط انسان است و اگر این نباشد
انسان می‌تواند به همه‏جا برسد.
شیطان چون این مرض را دارد و کبر دارد
می‌خواهد این ویروس را به همه‌ی ما تزریق کندکه:
تو هم کسی هستی،
بله کسی هستی، خداگونه هستی.
ولی کبر نمی‌گذارد آدم، آدم شود.
خداوند تعالی بندگان‏اش را مخفی کرده،
هیچ‏کس نمی‌تواند بگوید من از فلان کس بهترم. غیراز معصوم.
بهترین آدم هم نمی‌تواند بگوید من از فلان کس بهترم،
چرا؟
چون ممکن است یک لحظه دیگر این آدم زیر و رو شود.
او بشود از اولیاء این بشود از اشقیاء.
همه بیائید خداپرست باشید.
از بزرگ‏ترین اشتباهات ما این است فکر می‌کنیم که کلید بهشت دست ماست
بقیه جهنمی هستند.
توبه کنید، برگردیم
گر حکم شود که مست گیرند      /       در شهر هر آنچه هست گیرند
*
پروردگار شما گفته است: مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را.
کسانی‏که از عبادت من تکبر می‌ورزند به‏زودی با ذلت وارد دوزخ می‌شوند.
دعا عبادت است.
کسی‏که دعا نکرده، عبادت نکرده است.
ببینید ائمه چه‏قدر دعا کرده‌اند؟ دعای ابوحمزه چه‏قدر قشنگ است؟
همه چیز دارد، همه چیز از خدا می‌خواهد.
دعا یعنی خواستن، اما مهم نیست چی به ما می دهد،
همین‏که به ما می‏گوید لبیک کافی است.
حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس      /      در بند این مباش که نشنیده شوی
قهر نکن برادر من.
شما اگر 100 هزار تومان می‌خواهید، او میلیاردها می‌خواهد برای‏ات بریزد،
صبور باش.
ما نمی‌فهمیم چه می‌کنیم،
ما نمی‌فهمیم این دعاها چه آثار و برکاتی دارند.
خدا توفیق دعاکردن به ما بدهد. خدا توفیق گدایی به ما بدهد.
آخرما گدائیم دیگر. ما عین فقر هستیم، او عین غناست.
ما عین فقریم. ما سر‌اپا نیازیم،
او کارساز بی‌نیاز. چرا قهر می‌‌کنیم؟
اگر اهل دعا هستید، دعا کنید.
این دعای ماه رمضان را بفهمیم، نه داد و قال کنیم.
**
خداپرست بشویم.
لا‌اله‌الاالله برای این است که ما خداپرست بشویم.
نماز برای این است که خودپرستی نکنیم
و چه برکات و خوبی در جامعه از برکت حوزه و دانشگاه است.
هرچه جنایت و خیانت هم هست برای حوزه و دانشگاه است.
گوش‌ها باید باز باشد.
در این ماه رمضان باید نقاط زشت ما از بین برود.
ولی اگر خودپرست باشیم، نمی‌توانیم.
ما باید به ظالم کمک کنیم. چگونه؟ نگذاریم ظلم کند.
هر پیامبری آمد مسخره‌اش کردند.
این بشر وقتی بخواهد خودپرست باشد، در مقابل خدا قد علم می‌کند.
ما باید حق‌پرست باشیم، نباید شخص‌پرست باشیم.
ما باید تابع حق باشیم.
خدا می‌گوید همه در ضرر هستیم، غیر کسانی که حق‏‏پرست‏اند.

***
حال همه ستم‏کاران جباران در طول تاریخ چنین بوده و هست
که همیشه نظر درست را نظر خودشان می‌دانند
و به احدی اجازه اظهار نظر در برابر رأی خود نمی‌دهند.
انگار آنها عقل کل هستند و دیگران مطلقاً عقل دانشی ندارند
و این نهایت جهل و حماقت است.

یا علی


خدا را فراموش نکن

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/8/11:: ساعت 11:40 عصر

سلام.

این مطلب رو یکی از دوستان، به نقل از اینجا، ایمیل کرده بود. خوش‏ام آمد و خواستم برای شما هم تبلیغ‏اش کنم.
- - - - - -

«یکى از ویژگی‎هاى مرحوم علامه طباطبایى(ره)
دائم‏الذکربودن ایشان بود.
حتى نقل شده است:

در اواخر عمر که دچار کسالت شدید و عصبى بودند،
حتى نزدیکان را نمى‎شناخت و از خورد و خوراک غافل بود؛
یعنى اگر لیوان آب یا غذا را به دست‏اش مى‎دادند
تا نمى‎گفتند، بخور، نمى‎خورد.
ولى در همان حال، آهسته ذکر مى‎گفت
و به یاد خدا بود و گویا در عالم دیگر است.

در لحظات آخر عمرش یکى از شاگردان خصوصى علامه مى‎گفت:
از ایشان پرسیدم چه کنم در نماز به یاد خدا باشم و حضور قلب داشته باشم؟
براى شنیدن بیانات استاد، گوش‏ام را نزدیک دهان‏اش بردم،
چند بار فرمودند:

توجه، مراقبه. توجه، مراقبه. به یاد خدا باش و خدا را فراموش نکن.»

یا علی

- - - - - -
+ طبق محاسبه حقیر، ام‏شب شب پانزدهم ذی‏القعده است...
«شب مبارکی است. خداوند نظر رحمت می‏فرماید بر بندگان مؤمنین خود...»
خوش به سعادت اهل‏اش.

+ آرشیو گودرم رو می‏دیدم که چی‏ها توش دارم، به این مطلب برخوردم که الآن اصل وب‏لاگ‏اش تعطیل شده و من عین‏اش رو نقل می‏کنم. خدا نویسنده‏اش رو خیر بده و باعث و بانی تعطیلی وب‏لاگ رو هدایت کنه. واقعاً حیف نبود؟
«به نام خدا

سلام

1- امشب شب پانزدهم ماه ذی القعده است. شب مبارکی است خداوند نظر رحمت می فرماید بر بندگان مومنین خود و کسیکه در این شب به طاعت حقتعالی مشغول باشد، از برای او باشد اجر صد نفر روزه دار ملازم مسجد که معصیت نکرده باشند خدا را طرفه العینی. پس این شب را مغتنم شمار و مشغول کن خود را به طاعت و عبادت و نماز و طلب و حاجات از خدا. همانا روایت شده که هر که شوال کند در این شب حاجتی از خداوند به او عطا خواهد شد.(مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی)

2-روز بیست و سوم این ماه که امسال مصادف است با شنبه 2 آذر، روز زیارتی آقا امام رضا (ع) است.

 مشهدی هاش ما رو هم دعا کنن.

یا حق

------------------------------------------

به نام خدا

سلام

پرستش به مستیست در کیش مهر

برونند زین جرگه هشیار ها

امروز روز بزرگداشت مرحوم علامه طباطبایی(ره) است

1- اولین تصور خودآگاه من از ایشان، مربوط می شود به روزهای اولی که وارد دانشگاه شده بودم .و تازه کتاب «بدایه الحکمه» علامه را به طور خصوصی با استاد بزرگوارمان آقای دکتر عالمی شروع کردیم. این کلاس ها به مدت 4 سال ادامه داشت و قبل از کلاس های رسمی بین ساعات 7 تا 8 صبح تشکیل می شد. استاد ما پیش از شروع کلاس، گفتند : اگر چه موضوع کلاس ما فلسفه است و متن بدایه هم فلسفی است اما من می خواهم با یک خاطره از مرحوم علامه شروع کنم. یک بار در حال گذر از کوچه ای بودند که پسر بچه ای با دوچرخه اش چنان با ایشان برخورد می کند که ایشان تماما نقش زمین می شوند. بعد از اینکه از جا بر می خیزند اولین جمله ای که می گویند این است که پسر جان حالت خوبه، چیزیت نشد؟ دوچرخه ات خراب نشد....

یادش به خیر چه کلاس های پر باری بود. ما در آن کلاس ها یه دوره فلسفه اسلامی و یه دوره معارف اسلامی رو به طور عمیق و با مباحثه های طولانی فراگرفتیم.

2- کتاب «مهر تابان» یادنامه ی مرحوم علامه طباطبایی است که به قلم آیه الله سید محمد حسین حسینی تهرانی نوشته شده است. کتاب بسیار دلنشین و خواندنی است

3- در وصف مرحوم علامه همین بس که امثال استاد مطهری ها را تربیت کردند.

4- کتاب «ولایت نامه» ایشان عمق و اساس معنای ولایت را در نزد شیعه توضیح داده است. متاسفانه این کتاب کمتر شناخته شده است.

5- کتاب «شیعه در اسلام» آنقدر به زبان ساده نوشته شده است که همگان می توانند پای صحبت این کتاب بنشینند.

6- تفسیر المیزان، نهایه الحکمه، رسائل توحیدی و ...

یا حق

---------

یک اتفاق و یک سوال:

دیشب که می خواستم بخوابم، دیدم شوفاژ اتاقم چکه می کند. سطلی زیر آن گذاشتم. دختر عمه ی گرام هم دیشب منزل ما بودند . به اسرار من روی تخت خوابید و من پایین، روی زمین ،کنار شوفاژ. بگذریم از اینکه او فکر می کرد که من دارم ایثار می کنم، اما من کلا بعضی از شب ها، روی زمین می خوابم. بنده خدا مثل من شدید سرما خورده بود. اون، خوش به حالش، تا سرش رو گذاشت روی متکی خوابید. اما من ماجرا داشتم. این صدای چکه ی آب دیوانه ام کرده بود. دیگه سرتان را درد نیاورم که گاه گاه احساس می کنم، صدای بال پشه ایی که در خانه ی همسایه است را هم می شنوم.

چشمتان روز بد نبیند. هر لحظه که می گذشت نشتی آب بیشتر می شد. هر نیم ساعت من مجبور بودم، سطل را خالی کنم. حالا من مواظب بودم، دختر عمه ی گرام و اهالی خانه بیدار نشوند. در عین حال خودم هم سکندری نخورم و ... حالا بین اون نیم ساعت هم صدای خواب و نگرانی اینکه آب سطل پر شود و روی زمین بریزد و بوی فرش درآید و ... خواب رو از چشمام برده بود. از طرف دیگر باید صبح زود هم می رفتم سر کار. خلاصه از 12 شب تا 5 صبح ما تقریبا 10 بار سطل رو خالی کردیم. جالبیش این بود که به جای اینکه عصبانی شوم، می خندیدم. با خودم می گفتم حضرت امام(ره) به خاطر تهذیب نفس در جوانی برای نماز شب ، برای هر 2 رکعت بیدار می شدند و دوباره می خوابیدند و دوباره برای دو رکعت بعدی بیدار می شدند، حالا ما شب 15 ذی القعده تهجد که نمی کنیم، هیچ. بیداریم اما برای خالی کردن سطل. به قول یکی از استاد هامون، آدم رو خفت می گیره.

یا حق

------

به نام خدا

سلام

امروز درگیر یه کاری بودم. با چند تا خارجی صحبت های کاری داشتیم. در عین حال هم چند سوال از من کردند. یکی از ایشان که مرد 34 ساله ی چینی بود و پیرو آیین بودا گفت خانم اسلامی من این چند روز که آمدم ایران یه سوال خیلی به ذهنم فشار می آورد. امروز تصور کردم بهتر است از شما بپرسم. گفتم بفرمایید. گفت برای من خیلی سوال است که چرا خانم های ایرانی حجاب دارند. مگر شما نمی گویید که ما به خدایی معتقدیم که او همه چیز را به ما داده است و مگر زن مساوی زیبایی نیست؟ پس چرا این زیبایی باید پوشانده شود؟ مگر این زیبایی یک موهبت نیست ؟ پس چرا باید پوشانده شود؟ در انتهای سوالش هم گفت اگر راحت هستید و دوست دارید این سوال را به من جواب دهید.

اولا خیلی خوب بود که ایشان هم آلمانی می دانستند و هم انگلیسی. و این به من کمک می کرد که دقیقتر و سریعتر مطالبم را انتقال دهم. از طرف دیگر ایشان فرد بسیار محترم و شریفی هستند و مصداق آن جمله ی امام حسین هستند که اگر چه دیندار نیستند، اما آزاده اند و با آزادگان سخن گفتن بسی زیباست.

گفتم زیبایی یعنی چه؟ گفت هارمونی. موی زیبا ،اندام زیبا و ... گفتم فقط همین؟ گفت نه . گفتم مثلا سخن زیبا، زیبا نیست؟ فکر زیبا چطور؟ و ... گفت نه اینها هم زیبا است. گفتم حالا آیا فکر زیبا عمیق تر است یا موی زیبا؟ گفت اینها از دوسنخ هستند. گفتم قبول. اما آیا موی زیبا ذاتی و خدادادی نیست و فکر زیبا قدری احتیاج به اکتساب ندارد؟ گفت بله. گفت قبول عمیق تر است.

گفتم حال از سمت دیگر بحث می کنم، اسلام هم می گوید موی زیبا و بدن زیبا و جمیع زیبایی های ظاهری زیباست. اما اولا، زیبایی به ظاهر خلاصه نمی شود، ثانیا زیبایی مساوی به نمایش گذاشتن نیست. گفتم طلای زیر خاکی کجا یافت می شود؟ گفت در گاوصندوق طلا فروش. گفتم، مروارید؟ گفت صدف.

و....

گفتم حال اسلام به زن می گوید جوری در جامعه ظاهر شو که تو را به عنوان انسان ببینند نه به عنوان زن. بگذار دیگران نگاهشان تنها به ظاهر تو خلاصه نشود، بگذار امکان دیدار باطن و زیبایی ها درونی تو را هم داشته باشند. به دیگران اجازه بده تا فکر کنند. آنها را به ناخودآگاه شهوت نبر. ....

مکاملمه طولانی شد. ولی ارزشش را داشت. در پایان گفتند باید مفصل تر از شما بشنوم و ایمیل من را گرفتند. و بعد سکوت کردند و گفتند تا به حال به این زاویه فکر نکرده بودم...

شما هم کمک کنید. بگویید من چگونه باید مسئله ی حجاب را برای کسی که هیچ درکی از اسلام و هیچ دین توحیدی دیگر ندارد و فقط به بودا معتقد است، بگویم؟

یاحق»


بو

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/7/18:: ساعت 1:53 عصر

سلام.

محل جدید مرکز تحقیقات آسان‏سور داره.
هر بار هم که سوارش می‏شی یه بوی ملایمی توش می‏آد.
پس می‏تونی حدس بزنی که نفر قبلی کی بوده.
*

دی‏روز دوتا خانم دم در خونه ما دعواشون شده بود.
اون بنده خدایی که خوش‏تیپ‏تر بود واسه تحقیر طرف‏اش می‏گفت:
اه اه، بدن‏ام بوی فلان چیز گرفت،
برو اول خودت رو تمیز کن.
*

زندگی خیلی سخت شده،
هرکار که کنیم یه بویی داره و بوش هم تا مدتی موندگاره.
کاش حال اهالی خیر رو به‏هم نزنیم.

یا علی


خدمت شعیب

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/6/17:: ساعت 1:16 صبح

سلام.

1- یکی از سخن‌رانی‌های آقای حق‌شناس(ره) رو می‌شنیدم،
این قسمت‏اش برام جالب بود.
ایشون بعد از ذکر آیات 103 و 104 کهف این‌طور ادامه دادند:

«... استاد نداره دیگه عزیز من؛
شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد   /    که چند سال به‌جان خدمت شعیب کند
تا حضرت موسی(علی نبینا و علیه الصلوه و السلام)
خدمت شعیب نرفت، عصا رو نگرفت عزیز من.
باید استاد لازم‌ه، پیش استاد بری، عرضه بکنی اعمال‌ات رو.

یک شب براتون عرض کردم همین حضرت عبدالعظیم(علیه الصلوه و السلام)
در زیارت‌اش می‌خونیم، ببین مقام‌اش برای چی رفته بالا؟
من زار العبدالعظیم ب‏ری، کمن زار الحسین بکربلا.
خوب. (این به‏خاطر درستی عقایدش بود و عرضه‏ی آن به امام زمان‏اش)*
(باید خدمت استاد عرضه کنی که) آقا جون،
روش من این‌ه، عقیده من این‌ه، کردار من این‌ه، در اونجا این‌ه، در فلان این‌ه...»

(توشه 21م رو که یادتون هست.)

2- دهه آخر ماه مبارک،
و شب و روز آخر.
می‌گن در پایان هر روز این ماه و وقت افطار هزار هزار کس از آتش جهنم آزاد می‌شن،
در شب و روز جمعه و در هر ساعت‌اش هزار هزار کس،
و در شب و روز آخر به اندازه‌ی تمام ماه آزاد می‌کنند.

3- أعوذ بجلال وجهک الکریم
أن ینقضی عنی شهر رمضان
أو یطلع الفجر من لیلتی هذه
و لک قبلی تبعه أو ذنب تعذبنی علیه.

* برخی منابع ماجرای عرضه‏ی عقاید حضرت عبدالعظیم به امام هادی(ع):
+ کتاب «شرح حدیث عرض دین حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‏السلام»، نویسنده: آیت اللّه‏ العظمی لطف اللّه‏ صافی گلپایگانی، ناشر و محل نشر: آستانه مقدسه حضرت معصومه علیهاالسلام، قم، 1378.
، + و «محک ایمان؛ آموزه‏های حدیث عرض دین حضرت عبدالعظیم حسنی».

یا علی

- - - - - -
+ مراسم احیاء در لیالی قدر با حضور حجت الاسلام و المسلمین جاودان؛ ساعت 23:30 الی 3:30 بامداد
مکان: خیابان 17 شهریور- نرسیده به میدان شهدا- سمت راست- جنب ورزشگاه 17 شهریور- دبیرستان سادات موسوی

++ تا بعد ماه مبارک که قرار نیست این خراب‌آباد رو به‌روز کنم. تا بعدش ببینیم خدا چی می‌خواد.
از همه‌ی بزرگ‌واران طلب حلالیت و دعای خیر دارم و به خدای بزرگ می‌سپارم‌تون.

+++ برخی از نظرات و بحث‏ها:

* جناب «ره‏سپار»:
«استاد همیشه لازم‏ه. تو تمامی علوم. مثل دانشگاه که اگه بخوای از کمک استاد بهره‏مند بشی جلو می‏افتی و خیلی چیزها رو ساده‏تر و عمیق‏تر می‏آموزی، در علوم دینی هم همین‏طوره و به‏خاطر اهمیت موضوع این مسئله حیاتی‏تر می‏شه.
اما چند نکته هست. استاد خوب به‏نظر من کسی‏ه که درست فکرکردن رو یاد آدم بده. نه اینکه بگه این‏جوری که من می‏گم فکر کن. تو مسائل دینی به‏خاطر پیوندی که این‏گونه مباحث با خدا دارن، آدم‏ها ناخودآگاه می‏رن تو موضع کوچک‏دانستن خود. این موضع در مقابل خدا درست‏ه، اما خیلی وقت‏ها به اشتباه در مورد استاد هم اتفاق می‏افته. انگار به خودت اجازه نمی‏دی تصور کنی استادت داره اشتباه می‏گه. یا ممکن‏ه یه چیزی رو اشتباه بدونی، اما اگه همون رو استادت بگه ازش قبول کنی. این پدیدآورنده جهل دینی‏ه. تو علوم دیگه هم جهالت‏هایی همیشه بوده و هست، اما به این خطرناکی نیست. چون جهل دینی با یه تقدس خاصی همراه‏ه. درحالی‏که در علوم دیگه این‏طور نیست. ضمن اینکه چون علوم دینی اهمیت زیادی دارن، جهل توشون بیشتر آسیب‏زننده است تا سایر علوم.
انقدر به‏نظرم خطرناک می‏آد این جهل دینی، که گاهی فکر می‏کنم خطر انکار دین کمتره از خطر قبول دین از روی جهل‏ه.
آدم‏هایی رو دیده‏ام که استاد داشته‏اند. نه حتی لزوماً دینی، شاید مرید یه پیر طریقت بودن تو شکل دل‏خواه خودشون. دیده‏ام که اون آدم رو 100 درصد قبول داشتن و به‏اش اجازه دادن تو تمام مسائل حتی مسائل شخصی زندگی‏شون وارد بشه. درحالی‏که اون آدم تخصص همه زمینه‏ها رو نداره. این تعمیم معمولاً تو مریدانی که خیلی مرادشون رو قبول دارن اتفاق می‏افته. متأسفانه!
شاید بهتر باشه این‏جور وقت‏ها آدم به‏جای استاد از اساتید استفاده کنه. چون به‏نظرم تنها خداست که یگانه است، دلیلی نداره اون یگانگی رو به استاد هم بخوایم نسبت بدیم.

اینها دلایلی‏ه که همیشه از داشتن استاد نگران بوده‏ام. درحالی‏که می‏دونم استادداشتن تسهیل‏کننده ره‏پویی حقیقت‏ه، خطرات‏اش رو هم جدی می‏دونم. نمی‏دونم چه باید کرد؟»

حقیر هم این‏گونه پاسخ دادم:
دغدغه‏های به‏جایی است. هدف تربیت و رشد است. برای هر کسی نسخه‏ای لازم است و هر بی‏ماری طبیب متخصص خود را نیاز دارد. کم‏تر طبیبی برای تمامی دردها و بی‏ماران یافت می‏شود. هدف این‏گونه نوشتار حقیر نیز ترویج یک شخص خاص نیست، بل‏که تذکر به اهمیت موضوع است.
یه مثلی هست که می‏گن می‏ارزه آدم نصف عمرش رو بگرده تا استاد پیدا کنه. این نشون می‏ده که استاد هر آدم معروف و معتبری نیست و جای‏گاه‏اش خیلی خاص‏ه و قاعدتاً برای آدم‏ها فرق می‏کنه. تو خود سایت حاج آقا هم مطالب مختلفی درباره نحوه ارتباط با استاد ذکر شده، مانند: http://javedan.ir/?action=show_news&news_id=595 و http://javedan.ir/?action=show_news&news_id=594 و http://javedan.ir/?action=show_news&news_id=278 و http://javedan.ir/?action=show_news&news_id=266 و http://javedan.ir/?action=show_news&news_id=70 و http://javedan.ir/?action=show_news&news_id=188

** آقا «علیرضا»ی عزیز:
«البته یک‏سری‏ها هم اصلاً استاد نداشتند، مثل آقای بهاءالدینی(ره).
به‏نظرم کسی که قراره راه هدایت رو باز کنه خودش نسخه کامل رو می‏پیچه. اگر نیاز به استاد باشه خود استاد به استقبال طرف می‏آد.»

*** در پیام‏های خصوصی هم نوشته‏اند که:
«یه محرک لازم‏ه... می‏تونه اسم‏اش استاد باشه، کتاب باشه... مهم اینکه محرک‏ات باشه... چشم‏ات رو باز کنه و راه نشون بده...
اما استاد باید نمونه تقوا باشه برامون... با تقوا آرامش شاگرد و بصیرت‏اش بیشتر می‏شه...»

**** جناب «نفحه» هم این پست قابل تأمل رو معرفی کردند که قسمت‏هایی‏اش رو اینجا می‏آرم:
«اگر در پیچیدگی‏های درونی و دشواری‏های تربیتی انسان اندیشه شود و راه‏زن‏های مرئی و نامرئی که در کمین او نشسته‏اند به‏حساب آید، بی‏تردید ضرورت استاد و راهنما در اخلاق احساس می‏گردد. چراکه با تکیه بر عصای عقل، استعداد و ذکاوت ذاتی، نمی‏توان گلیم انسانی را از آب زندگی بیرون آورد و در هر حال و هوایی راه را یافت و پیمود.
عارف بلند پایه حاج میرزا علی آقای قاضی(ره) می‏فرمایند: «کسی که طالب راه سلوک طریق خدا باشد اگر برای پیداکردن استاد این راه نصف عمر خود را در جستجو و تفحص بگذارد تا پیدا کند، ارزش دارد. کسی که به استاد رسید نصف راه را طی کرده‏است.‏»
حضرت امام خمینی(ره) نیز توصیه می‏کند که: «استاد اخلاق برای خود معین کنید، جلسه وعظ و خطابه و پند و نصیحت تشکیل دهید. خودرو نمی‏توان مهذب شد… چه‏طور برای هر علم و صنعتی در دنیا استاد لازم است، لیکن علوم معنوی به تعلیم و تعلم نیازی ندارد و بدون معلم حاصل می‏گردد!!؟   »

***** جناب «محمد علی» عزیز هم فرموده‏اند:
«توی مقدمه کتاب *در محضر لاهوتیان* نوشته آقای مجاهدی (در احوالات شیخ جعفر مجتهدی) یه توضیحی در مورد *سالکان مجذوب* و *مجذوبان سالک* اومده که فکر می‏کنم مفید باشه. خلاصه‏اش این‏ه که سالکان مجذوب ابتدا مجذوب خدا می‏شوند و سپس سالک. یعنی یه اتفاق اونها رو مجذوب می‏کنه، بدون هیچ استادی. مثل شیخ جعفر مجتهدی یا ملا آقاجان زنجانی و ...
و سالکان مجذوب کسانی هستند که با انجام یه سری اعمال (که اغلب استاد تجویز می‏کنه) به مراحلی می‏رسند و ...
می‏شه نتیجه گرفت که چون ما جزو مجذوبان سالک نیستیم، پس نیاز به استاد داریم ...
و یک لحظه نگاه در رخ دل‏ربای او کار هزاران استاد کند ...
اللهم ارزقنا...»


مرض

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/6/7:: ساعت 3:11 عصر

سلام.

(آیات 125 تا 128 توبه)
و أما الّذین فی قلوبهم مرض
فزادتهم رجساً إلی رجسهم
و ماتوا و هم کافرون؛
أو لا یرون أنهم یفتنون فی کلّ عام مرّتاً أو مرتین
ثم لا یتوبون و لا هم یذّکّرون...
صرف الله قلوبهم بأنهم قوم لا یفقهون؛

لقد جائکم رسول من أنفسکم
عزیز علیه ما عنتّم، حریص علیکم
بالمؤمنین رئوف رحیم

*
اما کسانی که در دل‏های‏شان بیماری... است...
پلیدی بر پلیدی‏شان می‏افزاید
و درحال کفر خواهند مرد؛
آیا نمی‏بینند که هرسال یک یا دوبار به بلایی آزموده می‏شوند،
(ولی از عهده آزمایش برنمی‏آیند و خدا را نافرمانی می‏کنند)
سپس نه توبه می‏کنند و نه متذکر می‏شوند؟!
خدا دل‏های‏شان را هم‏واره از حق برگرداند
زیرا آنان مردمی هستند که حقیقت را درک نمی‏کنند.

همانا پیام‏بری از جنس خودتان به رسالت به‏سوی شما آمده است
که تباهی و زیان شما بر او دش‏وار است
و سخت به شما علاقه دارد
و با مؤمنین رئوف و مهربان است (#).

**
نکات:
* آیا در قلب ما مرضی هست؟ حسادت، حرص، خشم یا شهوت؟
آیا بین نیروهای ما عقل حاکم است؟
* با وجود مرض، مدام پلیدی بر پلیدی‏های‏مان افزوده می‏شود.
* اگر به فکر درمان و جبران نباشیم، آن مرض باعث تجمع پلیدی‏ها و درنتیجه کفر می‏شود.
* هرسال لااقل یکی دوبار آزمون‏های جدی داریم
که با وجود مرض و پلیدی اغلب در آنها سرافکنده می‏شویم.
مشکل اینجاست که از آن لغزش‏ها توبه نمی‏کنیم و باعث عبرت‏مان هم نمی‏شود.
* به‏خاطر عدم درک حقیقت خدا قلب‏مان را از حق برمی‏گرداند.

* یا رسول الله(ص)
ای مهربان با مؤمنان.
خودمون می‏دونیم که ما اهل ایمان نیستیم؛
اما شما پیام‏بری از جنس ما هستید،
تباهی و زیان ما بر شما دش‏وار است،
خدا می‏گه شما بشدت به ما علاقه دارید،
و این علاقه و لطف و مهربانی رو در تمام لحظات زندگی‏مون درک کرده‏ایم.

ای حبیب خدا(ص)
در این شهر خدا به شما متوسل می‏شیم آقا جان،
نکنه این امراض قلبی کارمون رو به کفر بکشونه.
شما بیا طبیب قلوب ما باش.

***
اَللّهُمَّ اجْعَلْ لى مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً (##)

#: ترجمه آقای سید محمدرضا صفوی، براساس المیزان علامه(ره)
##: قسمتی از یکی از دعاهای ماه مبارک. به‏نقل از حضرت صادق(ع). این دعا توی مفاتیح بعد از دعای «اللهم ادخل...» اومده. هم‏چنین اشاره‏ای است به آیه 27 فرقان.

یا علی


بازنشستگی

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/6/1:: ساعت 1:17 صبح

سلام.

کمی که نگاه کنیم،
در کنار ما و دغدغه‏های‏مان که تمام ذهن‏مان را پر کرده‏اند،
در زندگی برخی آدم‏ها،
- نه آن آدم‏های دور بی‏ربط،
همین آدم‏های نزدیکی که فقط لباس‏شان با ما فرق می‏کنه،
همین‏هایی که نقش پدر، معلم و راننده را در زندگی ما ایفا می‏کنند-
مسائلی وجود داره که فکر نمی‏کنیم به عقل جن هم برسه.
یعنی این‏قدر پرت.

*
مدرسه که می‏رفتیم به خودم می‏گفتم یعنی می‏شه ان‏قدر بزرگ شم
که یه روز وقتی دل‏ام نخواد مدرسه نرم؟
بگیرم تا لنگ ظهر بخوابم؟

دانش‏گاه که می‏رفتیم می‏گفتم یعنی می‏شه
بساط این امتحان و کلاس و بدبختی جمع شه،
راحت بشیم.
اصلاً چهارشنبه عصر که می‏شد عروسی‏مون بود.
فرار می‏کردیم از دانش‏گاه.
می‏رفتیم واسه پنج‏شنبه و جمعه برنامه می‏ریختیم
که کجا بریم و چی‏کار کنیم.

یا قبل کنکور،
می‏گفتیم کی می‏شه این لعنتی بیاد و فرداش برسه.
اصلاً فردای کنکور هم جزو تقویم‏ه؟
لازم نبود براش برنامه بریزیم.
می‏گفتیم فردای کنکور یعنی آزادی،
یعنی همه‏ی این کارهایی که تو این مدت نکردیم، می‏ذاریم برای اون وقت.

*
فکر می‏کنید آخر این بازی چی‏ه؟
برای همون‏هایی که یه روز ازشون فراری بودیم
براشون دل‏تنگ می‏شیم.

**
دوست عزیزی از پدربزرگ‏اش می‏گفت که بازنشست شده بود.
آدم معتبر و به‏دردخوری بود.
نمی‏دونم مدیر بود، محل اعتماد بود، ریش سفید بود.
خلاصه نشسته بود خونه.
اعصاب‏اش داغون شده بود.
نه فقط خودش،
اعصاب اهل خونه و به‏خصوص حاج خانوم.
چه‏قدر می‏تونی کانال تله‏ویزیون عوض کنی؟
چه‏قدر سر پیری حوصله کتاب‏خوندن داری؟
چه‏قدر به خونه دختر و عروس‏ات زنگ بزنی؟

خدا رو شکر حاج آقا مداح بود و پیرغلام اهل بیت -علیهم السلام-.
یه مجمعی راه افتاد و اونجا فعال شد.
هم سر خودش گرم شد و هم خیال حاج خانوم راحت شد.

از این قِسم تو مسجد محله‏هامون هستن،
تو خونه‏های خودمون هم.
دیر نباشه روزی که از مشغله‏های ظاهری دنیا راحت شیم.
اون روز اگه یه عمر خودمون رو فراموش کرده باشیم،
دیگه مجبوریم خودمون رو به‏یاد بیاریم.
چون فقط خودمون مشغله‏ی خودمون می‏شیم.
کاش چنان روزی هم‏نفس خوبی داشته باشیم.

***
اصلاً
شاید
ترس ما از مرگ
ترس‏مان از تنهابودن با خودمون باشه.
کاش تو تمام عمرمون،
خودی ساخته باشیم
که ارزش تنهاماندن باهاش رو داشته باشه.

یا علی

- - - - - -
+ می‏دونم که روون نیست. چه کنم، جوونیم و جاهل. خوش‏ام نیست دو تا فعل پشت هم فاعل مشابه داشته باشن. یا دو تا کلمه مشابه یکی کتابی نوشته بشه و بعدی محاوره‏ای. یه کم می‏خوام گاهی ذهنی بنویسم. برام سخت نیست بعدش بشینم ویرایش‏اش کنم که خوندن‏اش براتون راحت شه. وب‏لاگ‏ه دیگه. تجربه است. مثل خونه آدم که توش شلوار رسمی نمی‏پوشی. نوشته‏های ویرایشی باشه برای جای خودش. گفتم بد نیست اینجا یه‏خورده بی‏آداب بمونه. شما به بزرگی خودتون عفو کنین.

++ این هم برخی از عنایات دوستان:
«یکی از دوستان خوب‌مون می‌گفت: کیف‌تون رو موکول نکنید به بعد از امتحان. اصلا شب کنکور و امتحان‌ه که آدم باید خوش‌حال باشه و کیف کنه. که اگه اون موقع کاری نکرد بعدش هم چه بسا نمی‌تونه.

خدا توفیق بده بفهمیم این مجانین چی می‌گن!»

«حافظ هم به این نکته شما پی‏برده بود. می‏فرماید:
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت   /      باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود
خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین   /      افسوس که آن گنج روان ره‏گذری بود»

«چه‏قدر مرگ به انسان نزدیک‏ه!!!»


شرح صدر

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/5/20:: ساعت 7:42 عصر

سلام.

سؤالی که در پست «ذکر و محبت» طرح شد خاطرتون هست؟
«بعد سفر عمره دنبال کلید اصلی خوب‏شدن و خوب‏ماندن می‏گردم. اون چیز اصلی که باید به‏اش رسید یا حفظش کرد چی‏ه؟ چیزی که بقیه خوبی‏ها رو هم بشه حول‏اش سامان داد.»

در همین راستا و به‏کمک نظرات بزرگ‏واران، قسمت‏هایی از صحبت‏های حاج آقا به ذهن‏ام رسید که سعی می‏کنم در این پست با اشاراتی مطرح بشن. این نکته ممکن‏ه مرتبط با مطالب «تنگ‏نظری» در این وب‏لاگ باشن. حوصله کردید بعضی از اون‏ها رو هم ببینید (+، ++، +++ و ++++). البته این به پست قبل (رابطه‏ی ایمان کامل و اخلاق) هم بی‏ارتباط نیست.
- - - - - -

(آیه 125 انعام)
فَمَن یُرِدِ اللَّهُ أَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ
آن‏کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه‌اش را برای (پذیرش) اسلام، گشاده می‏سازد؛

وَ مَن یُرِدْ أَن یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا
 و آن‏کس را که به‏خاطر اعمال خلاف‏اش بخواهد گم‏راه سازد، سینه‌اش را آن‏چنان تنگ می‌کند

کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ
 که گویا می‌خواهد به آسمان بالا برود؛

کَذَلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لایُؤْمِنُونَ
این‏گونه خداوند پلیدی را بر افرادی که ایمان نمی‌آورند قرار می‌دهد!

 

* در این آیه ریشه‏ی هدایت و ضلالت رو
«گشادگی» و «تنگی» سینه معرفی می‏کنه.
این هم کار خداست.
در همین راستا آیه 106 نحل هم هست.
اما آیه زیر بیان دیگری دارد.

 

(آیه 22 زمر)
أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ
آیا کسی که خدا سینه‌اش را برای اسلام گشاده است
و بر فراز مرکبی از نور الهی قرار گرفته (همچون کوردلان گمراه است؟!)

فَوَیْلٌ لِّلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِکْرِ اللَّهِ
 وای بر آنان که قلب‏هایی سخت در برابر ذکر خدا دارند!

أُولَئِکَ فِی ضَلالٍ مُّبِینٍ
آنها در گمراهی آشکاری هستند!

 

** این آیه دو نکته اضافه دارد:
1- ارتباط شرح صدر و نور الهی
2- ارتباط سختی قلب، ذکر خدا و گم‏راهی

 

اینجاست که آدم یه ذره از عظمت دعای حضرت موسی(ع) (آیه 25 طه)
و سوره الشرح رو درک می‏کنه.
خدا روزی همه‏مون کنه.

یا علی

- - - - - -
گفت فلانی؛ نذر یه سیدی کردم، یه ساعته حاجت‏ام رو گرفتم. گفتم حاجت‏ات چی بود؟ گفت کلییرنس امریکا (یه چیزی مثل اوکی ویزا)! گفتم نذرت چی بود؟ گفت یه پاکت سیگار امریکایی!! گفتم بابا دم‏ات گرم.

+ جناب «برای خاطر آیه‏ها» نکته قابل تأملی فرموده‏اند:
«ام‏روز آقای قاسمیان همین آیات رو ذیل بحث توبه و حیات طیبه و ارتباطش با شرح صدر مرور می‏کردند. یک نکته رو توجه نکرده بودم و اون آیه بیست و سه سوره زمر هست؛ آیه بعد از همین آیه بیست و دو و ارتباطی که بحث شرح صدر با نحوه مواجهه آدم‏ها با قرآن داره:
تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکرالله.»


بازی‏های پنهان

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/5/19:: ساعت 1:22 صبح

سلام.

1- در سالن غذاخوری هتل مکه حدیثی با این مضمون نظرم رو جلب کرد:

«امام باقر(ع) فرموده‏اند:
کامل‏ترین ایمان را خوش‏اخلاق‏ترین مؤمنان دارا هستند.»

به‏خودم گفتم همین‏ه که مهم‏ترین معیار انتخاب هم‏سر اخلاق‏ه.

2- حاج آقای فقیهی (مسئول ستاد عمره دانش‏جویی)
برامون تعریف کردند که توصیه آقای بهجت(ره)
برای شخصی که بار اول می‏خواست به سرزمین وحی مشرف بشه
این بود که از خدا هم‏سر خوب بخواه.

3- بیش‏ترین دعایی که در طواف می‏خونن،
به‏خصوص بین رکن یمانی و حجرالاسود،
«ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الآخره حسنه و قنا عذاب النار»ه.
روحانی کاروان‏مون می‏گفت که این به‏ترین دعا برای ازدواج‏ه.

4- باشد اندر پرده بازی‏های پنهان، غم مخور

یا علی

- - - - - -
+) جناب «مسیر» نکته جالبی درباره معیار انتخاب هم‏سر فرموده‏اند:
«اقای دکتر گل‏زاری (روان‏شناس اسلامی) سلسله بحث‏هایی داشتند که با استناد به آیات تفسیر و احادیث، ملاک‏های مهم ازدواج را از نظر اسلام استخراج کرده و  با علم روز مقایسه می‏کردند. اولویت‏ها این بود:
‏اخلاق خوب (در مفهوم خوش‏رویی) سپس ایمان و اعتقادات مذهبی و سایر ملاک‏ها مثل کفوبودن و ...»


ذکر و محبت

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/5/17:: ساعت 12:38 صبح

سلام.

قرابتی است بین این دو آیه؛ ذکر و محبت، خسران و فسق. این‏قدر گویا هستند و آشنا که تذکرشان کافی است. بعد سفر عمره دنبال کلید اصلی خوب‏شدن و خوب‏ماندن می‏گردم. اون چیز اصلی که باید به‏اش رسید یا حفظش کرد چی‏ه؟ چیزی که بقیه خوبی‏ها رو هم بشه حول‏اش سامان داد.
- - - - - -

1- (آیه 9 منافقون)
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاتُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَ لاأَوْلَادُکُمْ عَن ذِکْرِ اللَّهِ
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اموال و فرزندان‏تان شما را از یاد خدا غافل نکند!

وَ مَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ
و کسانی که چنین کنند، زیان‏کاران‏اند!

 

2- (آیه 24 توبه)
قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَ أَبْنَاؤُکُمْ وَ إِخْوَانُکُمْ وَ أَزْوَاجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ
بگو: «اگر پدران و فرزندان و برادران و هم‏سران و طایفه شما،

وَ أَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَ تجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَ مَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا
و اموالی که به‏دست آورده‌اید، و تجارتی که از کساد شدن‏اش می‌ترسید،
و خانه‏هائی که به آن علاقه دارید،

أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ
در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راه‏اش محبوب‏تر است،

فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بأَمْرِهِ
در انتظار باشید که خداوند عذاب‏اش را بر شما نازل کند؛

وَ اللَّهُ لایَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقینَ
و خداوند جمعیّت نافرمان‏بردار را هدایت نمی‌کند!

یا علی

- - - - - -
این آیه هم مرتبط است. اما چون کلاس کاری‏اش بالا بود در متن نیاوردم‏اش:

(آیه 37 نور)
رِجَالٌ لاتُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَ لابَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلاة وَ إِیتَاءِ الزَّکَاة
مردانی که نه تجارت و نه معامله‌ای آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و ادای زکات غافل نمی‌کند؛

یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ
آنها از روزی می‌ترسند که در آن، دل‏ها و چشم‏ها زیر و رو می‌شود.

+) این هم لطف جناب «نفحه»:

من شکسته سبو را به می‏خوران برسان،        کبوتر حرمت را به آشیان برسان
از آن سفر که به‏سوی تو شد به جا ماندم،       غریبِ مانده به ره را به کاروان برسان
مرا به‏دست کریم‏ات که دست فاطمه است،        به خاک بوسی یک قبر بی‏نشان برسان
به لطف چشم کبودی به نگاه نما،       مقام خاک‏نشین را به آسمان برسان

+) راه‏نمایی جناب «برای خاطر آیه‏ها»:

(آیات 198 تا 202 بقره)
لیس علیکم جناح ان تبتغوا فضلاً من ربکم
گناهی بر شما نیست که از فضلِ پروردگارتان (و از منافع اقتصادی در ایّام حج) طلب کنید
(که یکی از منافع حج، پی‏ریزیِ یک اقتصادِ صحیح است).

فاذا أفضتم من عرفات فاذکروالله عند المشعر الحرام
و هنگامی که از «عرفات» کوچ کردید، خدا را نزد «مشعَر الحرام» یاد کنید!

و اذکروه کما هدیکم و ان کنتم من قبله لمن الضالین
او را یاد کنید همان‌طور که شما را هدایت نمود و قطعاً شما پیش از این، از گمراهان بودید.

ثم افیضوا من حیث افاض الناس و استغفروالله ان الله غفور رحیم
سپس از همان‌جا که مردم کوچ می‌کنند، (به سوی سرزمین منی) کوچ کنید!
و از خداوند، آمرزش بطلبید، که خدا آمرزنده مهربان است!

فاذا قضیتم مناسککم فاذکروالله کذکرکم آباءکم او اشد ذکراً
و هنگامی که مناسکِ (حج) ِ خود را انجام دادید، خدا را یاد کنید، همانند یادآوری از پدران‏تان
(آن‌گونه که رسم آن زمان بود) بلکه از آن هم بیشتر!

فمن الناس من یقول ربنا آتنا فی الدنیا و ما له فی الآخره من خلاق
(در این مراسم، مردم دو گروهند:) بعضی از مردم می‌گویند:
«خداوندا! به ما در دنیا، (*نیکی*) عطا کن!» ولی در آخرت، بهره‌ای ندارند.

و منهم من یقول ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار
و بعضی می‌گویند: «پروردگارا! به ما در دنیا (*نیکی*) عطا کن!
و در آخرت نیز (*نیکی*) مرحمت فرما! و ما را از عذابِ آتش نگاه دار!»

اولئک لهم نصیب مما کسبوا و الله سریع الحساب
آنها از کار (و دعای) خود، نصیب و بهره‌ای دارند؛ و خداوند، سریع الحساب است.


<      1   2   3   4   5   >>   >


بازدید امروز: 90 ، بازدید دیروز: 38 ، کل بازدیدها: 470609

پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ