سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رابطه‏ی شخصی و جای‏گاهی

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/10/5:: ساعت 3:58 عصر

سلام.

این یه نظر شخصی است؛ هرچند ردّ آن را در حرف‏های بزرگان هم دیده‏ام. اما دوست دارم شما به‏عنوان یه نظر شخصی بسیار خدشه‏پذیر ببینیدش، روش فکر کنید و نظر بدید.
- - - - - -

1-
ما دو جور با آدم‏ها ارتباط داریم؛
-ارتباط به معنای دوست‏داشتن، احساس نزدیکی‏کردن،
بدآمدن از کسی، همیشه به حرف‏هاش توجه‏کردن و مانند آن-

یکی به‏صورت شخصی و دیگری به‏صورت جای‏گاهی.

مثلاً من جناب محمدامین را دوست دارم و هزاران احساس مثبت برای‏ش قائل‏م؛
مستقل از اینکه معلم‏ه، مسئول هفته شهدا بوده، جهادی‏کاره یا هر چیز دیگه.
تا اینجاش رابطه‏ام باهاش شخصی‏ه.

یه بزرگواری تو جهادی «تنگ ارم» برازجان بوشهر (گمان‏م سال 84) بود
که من ازش بشدت بدم میومد (به‏صورت شخصی)؛
ولی اون بنده خدا خیلی بهم لطف داشت.
یه شب تو حیاط نشسته بودم، اومد ماچم کرد و رفت مستراح!
حالا من سخت‏م بود که باهاش حتی بخوام احوال‏پرسی کنم
(خیلی بدجنس و حقه‏بازم، نه؟).

البته اون حس مزخرف بزودی از بین رفت
و مدت‏هاست که من هم ارادت شخصی نسبت بهشون پیدا کردم.

در مورد ایشون هم اون تنفر یا ارادت کاملاً شخصی بود
و ربطی به جای‏گاه‏ش نداشت؛
که از نظر جای‏گاهی بسیار محترم و باارزش بودند برایم.

یه پرانتز: (یه بحث مهم هم هست درباره‏ی روابط متقابل که الآن نظرم اون نیست؛
اینکه تو از یکی خوش‏ت میاد و طرف عین خیال‏ش نیست و بالعکس.)
یه پرانتز دیگه: (موافقید که با این نظریات آشفته خیلی به مطالعات روان‏شناسی نیاز دارم؟)

نکته‏ی مهم اینه که اولویت هر کدوم از این نوع روابط تو زندگی کجاست.

یه مثال جدی‏ش تو بحث سیاسی‏ه.
می‏گیم نباید گرایش حزبی داشته‏باشیم.
یعنی نباید به اشخاص و اسامی دل‏بستگی داشته‏باشیم.
ولی باید به عقاید و عمل‏کردها وابستگی داشت، وگرنه می‏شیم «همج الرعاء».

پس رابطه‏ی حمایتی شخصی در سیاست مذموم و رابطه‏ی حمایتی جای‏گاهی مطلوب است.

در روابط اجتماعی معمول هر دو نوع رابطه وجود داره؛
اما اغلب رابطه‏ی جای‏گاهی اولویت داره و حتی رابطه‏ی شخصی حرمت!
مثلاً رابطه‏ی شخصی استاد و دانشجو در حیطه‏ی کلاس و تعلیم صحیح نیست.

*** نتیجه
شاید همه‏ی اینها رو گفتم که پشت‏وانه‏ی این نتیجه‏گیری باشه:
در جامعه رابطه‏ی بین جنس مخالف باید از نوع جای‏گاهی باشد؛ نه شخصی.

سخت‏ش اینه که اگه یه وقتی، خدای نکرده، زبون‏م لال،‏ روم به دیوار ...
رابطه شخصی شد چه کاری می‏شه کرد؟
(البته بدی این رابطه بیشتر از عبارات به‏کار رفته‏است.)

در اینجا دو نکته وجود داره:

000))) باید رابطه‏ی شخصی بین جنس مخالف تبدیل به رابطه‏ی جای‏گاهی بشه.
(اغلب بشدت و بتندی تا مؤثر باشه
و در مواقعی که دو طرف عاقل و جاافتاده باشند
می‏شه و بهتره که این فرایند بآرامی و نرمی و با پذیرش دو طرف صورت بگیره.)

000))) فکر می‏کنیم چه نسبتی از روابط شخصی ایجاد شده چیزی شبیه «عشق»ه؟
یا برای آدم‏های مجردی مثل من چقدر شانس ازدواج موفق از قِبَلِ چنین رابطه‏ای وجود داره؟

نکته اینجاست که برای آدم‏های مذهبی به‏دور از این‏گونه تجربیات
گاهی این روابط مهم‏تر از حد خودش جلوه می‏کنه
و حسابی باعث دردسره.

این هم یه حرف.

اما دوست بزرگواری بود که به واسطه‏ی چنین هراسی
براش خواستگاری‏رفتن هفت‏خوان رستم شده‏بود.
این هم که نیست.

* * *

ما ها یه زندگی معمولی داریم در جامعه
با یه سری خطوط قرمز عرفی و مذهبی.
یه سری وظایف، اهداف و رسوم زندگی هم داریم.
اینها همیشه خوب تنظیم نشده‏اند
و حتی در بهینه‏ترین شرایط هم آدم بناچار ممکن است
دچار روابط شخصی با اطرافیان بشه؛
از قیافه یه سیاست‏مدار خوشش بیاد و علی‏رغم عقل‏ش ده بار بهش رأی بده،
یا از قیافه یه ... خوشش بیاد و ... ،
یا بخاطر نمره‏ی کمی که از فلان استاد گرفته همیشه با بی‏انصافی بدش رو بگه.

اینها نوعی وابستگی است که به‏نظرم مذموم است.
مهم اینه که با عقل بتونیم از گذر این تعلقات شخصی
به روابط جای‏گاهی مشخص برسیم؛
ما همه‏ی انسان‏‏های روی زمین را دوست داریم مگر اینکه ... ،
ما همه‏ی مسلمان‏ها را دوست داریم و برادر خود می‏دانیم مگر اینکه ... ،
ما برای همه‏ی شیعیان آرزوی عاقبت بخیری می‏کنیم،
ما همه‏ی زحمت‏کشان دل‏سوز و بی‏مدعا را دعا می‏کنیم،
همه‏ی خیّران، معلم‏ها، اهالی جهاد، رزمنده‏ها، سیدها و خانواده‏ی شهدا را دوست داریم،
از هر کس (حتی نزدیک‏ترین کسان‏مان و بخصوص خودمان) بدی سر بزند بدمان می‏آید،
به همه سلام می‏کنیم و به همه جواب سلام می‏دهیم بهتر از سلامی که شنیده‏ایم مگر ... .

این مگرها هم اگه شخصی شد بده و اگر جای‏گاهی باشه بجا.
دعای ماه رمضان (اللهم ... کُلَّ ...) یادمان هست؟

2-
این شعرها و بسیاری دیگر از کارهای ایشان بسیار دل‏نشین‏اند:
«

یک عمر تو زخم‏هایمان را بستی           هر روز کشیدی به سر ما دستی
شعبان که به نیمه می‏رسد آقا جان!       ما تازه به یادمان می‏آید هستی!

 ***

هم چاه سر راه تو باید بکنیم                  هم اینکه از انتظار تو دم بزنیم
این نامه ی چندم است که می‏خوانی؟      داریم رکورد کوفه را می‏شکنیم

 ***

هر روز به ما اگر که سر هم بزنی               بر ریشه‏ی خواب ما تبر هم بزنی
آقا تو که خوب می‏شناسی ما را            زنگ در خانه را اگر هم بزنی...»
یا صاحب الزمان...

یاعلی


نظرات پست «رابطه‏ی شخصی و جای‏گاهی»

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/10/5:: ساعت 3:0 عصر

سلام.

جناب پارسی‏بلاگ می‏فرمایند که بیش از 30000 حرف رو نمی‏تونند تو یه پست بگذارند. لذا این پست جهت تبادل نظرات اون پست اصلی اضافه شده و بعد از اون نمایش داده می‏شه.
- - - - - -
ان‏قدر نظرات جالب و مفیدند که ترجیح می‏دم خیلی‏شون بیان تو متن پست.

جناب «ره‏سپار» فرموده‏اند:

«...2.بله، گاهی رابطه شخصی و جایگاهی که نسبت یه افراد پیدا می‏کنیم بسیار متفاوت‏اند. البته دلیلی هم نداره که یکسان باشن. چرا که خواستگاه این دو با هم فرق می‏کنه.

رابطه‏ی شخصی بیشتر از یه هم‏حسی روحی نشأت می‏گیره. به کسی احساس نزدیکی می‏کنی که احساس می‏کنی نوای روحت رو می‏شنوه و کاملاً اون رو درک می‏کنه. یه کسی که انگار ناگفته، تمام حرف‏های دلت رو می‏خونه و سیر روحی‏ش بسیار به تو شبیه‏ه. تو این رابطه تو اصلاً اون آدم رو ارزش‏گذاری نمی‏کنی، خوبی‏هاش رو نمی‏شمری تا بهش نمره بدی و اگه نمره‏ی بالایی آورد احساس کنی که درکت میکنه! تنها مزیتی که اون نسبت به سایرین داره اینه که نوایی روحانی بین تو و او وجود داره و خوب می تونین همدیگر رو معنی کنین.

3.اما تو رابطه‏ی جای‏گاهی فرق می‏کنه. تو می‏بینی یه آدمی خیلی خوبه، کارهای خیلی مفیدی هم انجام داده و کلاً انسان شریف و مثبتی‏ه. گرچه که شاید ارتباط روحی با او برقرار نکرده‏باشی.

4.این برای این‏ه که فرق هست بین احترام و دوست‏داشتن. ما تو دوست‏داشتن به تفسیری از روح دست می‏یابیم و اگر اون ترجمان با ترجمان روح ما شبیه باشه، دوست‏داشتن اتفاق می‏افته. حتی ممکنه یه آدمی خوبی‏های بی‏حد و حصری نداشته‏باشه اما ما او  رو دوست بداریم. اما خوب احترام بیشتر با برشمردن نیکی‏ها رابطه داره. چیزی که اصلاً تو دوست‏داشتن مطرح نیست.

5.ما تو فرایند دوست‏داشتن مثلاً قرار نیست آدم‏ها رو برای بهشتی یا جهنمی‏شدن بسنجیم و هرکی بهشتی‏تر بود رو بیشتر دوست بداریم. دوست‏داشتن به نظرم به شباهت‏های پایه‏ای فکری و روحی برمی‏گرده تا به درجه‏ی خوب‏بودن فرد مقابل. به درک شبیه‏ی که آدمها از دنیای اطراف و مسایل مهم روحی و فکری‏شون دارن.
اگر بخوام خلاصه بگم اینه که دوست‏داشتن برپایه‏ی شباهت‏ها و تفاوت‏های حسی و روحی و معنوی و فکری‏ه، نه بر پایه‏ی کارهای بد و خوبی که یه نفر کرده (همون بحث جهنم و بهشت).

6.نمی‏خوام بگم دوست‏داشتن بی‏دلیل اتفاق میفته؛ یه لحظه است و تو کاری‏ش نمی‏تونی بکنی! می‏گم که دلیل داره، یه دنیا دلیل پشت‏ش‏ه. یه دنیا شباهت روحی، شباهت فکری، هم‏حسی و... . اما نمره‏دهی اصلاً پشت‏ش نیست. دوست‏داشتن فراتر از نمره‏دادن به آدم‏ها اتفاق می‏افته. اما اونقدر دلایل جدی پشت‏ش‏ه که با توجه به اینکه کی رو دوست داری حتی خودت رو بهتر می‏تونی بشناسی و این خیلی جالب‏ه.

7. چیز جالبی که تو تفاوت این دو هست این‏ه که تو رابطه‏ی جای‏گاهی تو خوبی‏های یه نفر رو می‏شمری و بعد نمره‏دهی می‏کنی (ناخودآگاه). اونوقت براش احترام قایل می‏شی (یا نمی‏شی). اما تو رابطه‏ی شخصی و دوست‏داشتن، تو بعد از اینکه کسی رو دوست داشتی تازه دری از خوبی‏های نو به روت باز می‏شه. تازه یه سری خوبی‏ها رو می‏شناسی و برات معنی می‏شن. دری تازه از عالم معنا به روت گشوده می‏شه.

8. تو رابطه با جنس مخالف هم همین‏طوره. اگر فرد مجرد باشه به‏نظرم حق داره که عشق رو تجربه کنه! و این گناه نیست... . گرچه که باید این احساس به‏سمت غیر گناه‏آلود هدایت بشه. و چون بالاترین شکل دوست‏داشتن (از نوع زمینی‏اش) در این شکل اتفاق می‏افته، بسیار باعث رشد معنوی انسان می‏شه. و اتفاقاً انتخاب باید کسی باشه که بشه این احساس رو باهاش داشت، و در غیر این صورت در آینده گناه‏های نابخشودنی اتفاق می‏افته. و البته تأکید می‏کنم منظورم پیش‏بُرد احساس به طریقی خلاف رضایت پروردگار نیست. فقط می‏گم این احساس بد نیست، و دلیلی نداره آدم‏ها جلوش رو بگیرن... .

11. این رو هم بگم که اصلا قبول ندارم که آدم‏های مذهبی در این مورد خطاکارند و بی‏تجربه! اگر مذهبی‏بودن با درک حقیقی مذهب توأم باشه، باعث لطافت روحی و درک عمیق و فوق‏‏العاده روحانی از مسایل می‏شه. اصولاً اینجور آدم‏ها احساس رو بسیار بهتر از سایرین درک می‏کنند و صحت یا عدم اون بهتر براشون قابل تشخیص‏ه.
اصولاً اینگونه افراد مذهبی باز هم به‏دلیل همون درک معنوی و روحانی بالا، در زندگی ارزش زیادی برای احساس درست قایل‏اند و نمی‏تونن اون رو نادیده بگیرن. چرا بعضی از ما مذهب رو با احساس عمیق روحانی‏داشتن در تعارض می بینیم؟
خدا سرچشمه‏ی عشق و محبت‏ه و اگر مذهب ما درست باشه، از اونجایی‏که از جام محبت او سیراب‏تریم، کلاً درک معرفتی و احساسی‏مون هم نسبت به سایرین بالاتره. مذهبی‏ها در این زمینه کم‏خطاتر و باتجربه‏ترند! اونها محبت عمیق خداوند رو بیشتر تجربه کرده‏اند و دوست‏داشتن رو بهتر از سایرین می‏شناسند...»

 

+++ عرض کنم که نکات خیلی جالب و بجایی بود که در این متن مستقیم به اون اشاره نشده‏بود. منتها حرف سر اولویت و درستی اعمال دوستی و محبت عاطفی در روابط سیاسی، اجتماعی، تعلیمی، جنس مخالف و مانند آن است.

جناب «خصوصی» هم -که برای علنی‏شدن برخی از قسمت‏های نظرات‏شون اجازه فرموده‏اند- این طور گفته‏اند:

«بنده اصولاً  سعی می‏کنم از کسی بدم نیاد (البته بعضی از آدم‏ها ... آره). اگه از نظر عقاید و شخصیت باهاش کنار نیام خوش‏م نمیاد هیچ‏گونه ارتباطی برقرار کنم، نه جای‏گاهی و نه شخصی... . مگر اینکه دیگه اجبار باشه اون هم بندرت... .
با روابط اجتماعی هم صددرصد موافق‏م... (رابطه‏ی جای‏گاهی اولویت داره و حتی رابطه‏ی شخصی حرمت!)
در مورد رابطه با جنس مخالف هم غیر این نباید باشه... توی دین هم اشاره شده...

اما رابطه‏ی بنده؛ سعی می‏کنم با جنس مخالف یه رابطه‏ی خوب، در عین حال جای‏گاهی و فقط در حد کار و امور ضروری باشه... (البته شامل رودررو یا فیس‏توفیس) (محض ریا)
اما بنده به کرات دیدم که جای‏گاهی مبدل به شخصی شد!!! (البته به قول خودتان با همان رو به دیوار و ... ) که  اگه شامل همین صحبت شما که باید دو طرف عاقل باشن، بخیر بگذره... . اما اگه عقل جاش رو به دل نده.
جدی میگم، بعضاً دیده می‏شد چیزی شبیه عشق یا خودش حاکم می‏شه و بعدتر هم ازدواج، که درصد نگرفتم ببینم راضی و موفق‏بودن یا خیر. بنده از شانس شما هم بی‏خبر هستم..!! و اون به خودتون و عقایدتون مربوطه...
و بسیار این نکته رو قبول دارم که برای بچه‏های مذهبی دردسرساز شده و بعضاً ضربه‏خوردن... بماند که بحثی جداست... .

اما اگه قراره رابطه‏ای به ازدواج منتهی بشه، بنده فکر میکنم در همون زمان رابطه‏ی جای‏گاهی باشه مؤثرتره تا به شخصی منتهی بشه...

اما بنده با هر دو ارتباطی که منتهی به ازدواج بشه مخالف و فقط همون طوری که خودم می‏دونم درسته... (محرمانه)

با جمع بندی انتهای فرمایشتون کاملا موافق و نظری ندارم...
در ضمن بسیار مواردی پیش اومده که اصلاً با شخصیت طرف‏م تو برخوردهای اولیه خوش‏م نیومده و بعداً شده دوست صمیمی بنده...

شعرتون هم بسیار قشنگه....و اگه یه کم تأمل کنیم باید با دو دست مبارک بر سر بکوبیم...»

 

+++ بسیار خوب. البته شعر که مال جناب «جلیل صفربیگی»ه، یه معلم ریاضی که از طریق یکی از دوستان با وب‏لاگ‏شون آشنا شدم.

 

اما نظرات تکمیلی جناب «ره‏سپار»:
«... 2.خوب مسئله اینه که تو اون روابطی که وظیفه‏ی ما خارج از دوست‏داشتن تعریف می‏شه (مثل روابط سیاسی و تعلیمی) در حد ممکن دوست‏داشتن وارد نشه. گرچه بعد از اعمال کامل وظیفه، دوست‏داشتن در این روابط نیز رخ‏نمایی خواهد کرد و این هم اصلاً بد نیست.
مثل اینکه معلم باشی و برای همه‏ی دانش‏آموزان کاملاً دل‏سوزانه وظیفه‏ات رو انجام بدی. اما یکی‏شون رو که بیشتر دوست داری تا 10 سال بعد هم باهاش در ارتباط باشی و باهاش وارد فضای دوستی تازه‏ای بشی. در حقیقت تو به اون رابطه‏ی جای‏گاهی لطمه‏ای نزده‏ای و کم نگذاشته‏ای. بلکه از دل اون رابطه یک رابطه‏ی دوستی تازه متولد شده.
3.نمی‏دونم چرا.. براستی نمی‏دونم چرا؟.. احساس و دل یک نعمت الهی است و یک سلاح تمام و کمال. یک دریچه است برای شناخت. همون‏طور که عقل، همون‏طور که تفکر، و چه بسا کارآمدتر از اونهاست. چرا باید فکر کنیم که اونجایی که پای احساس به میان میاد احتمال خطا بیشتر میشه؟؟؟
چرا باید فکر کنیم اونجایی‏که قراره از یک دریچه‏ی شناختی دیگر هم علاوه بر قبلی‏ها استفاده کنیم، داریم بر خطای خود می‏افزاییم؟؟؟
درسته که آمار نگرفتیم از ازدواج‏هایی که همراه با عشق بوده؛ اما آیا از ازدواج‏هایی که بدون عشق بوده آماری گرفته‏ایم؟!
این اطمینان از نکوبودن تعطیلی احساس از کجا ناشی می‏شه؟ من هم دیده‏ام و قبول دارم در این زمینه خطا شده، ضربه پیش اومده، اما وقتی می‏خواهیم یه مسأله رو بررسی کنیم این درست نیست که پارامترهای دیگر رو درنظر نگیریم و تنها با وجود یک پارامتر قضاوت کنیم و نتیجه بگیریم.

4. اون احساسی که به خطا میره چه ویژگی‏هایی داره؟ آیا هر احساسی محکوم به شکسته؟ آیا در دین از ما خواسته‏شده خلاف احساس‏مان عمل کنیم یا اون رو نادیده بگیریم؟
اون احساسی که به شکست می‏رسه احساسی است که دوامی در اون نیست. احساسی که ریشه‏ای درست نداره و بر بنای محکمی سوار نشده. هر چقدر که یک انسان از لحاظ شناختی که از خودش و جهان داره رشد بیشتری کرده‏باشه، معرفت‏ش عمیق‏تر باشه، احساس‏ش هم درست‏تر و اصولی‏تر می‏شه. انگار که عقل و احساس او به یه چیز گواهی می‏دن.

5. احساس و دل هم مثل تمام نعمات دیگه می‏مونه که می‏تونیم ازش به شکل درست یا نادرست استفاده کنیم و اصلاً وظیفه داریم حتماً استفاده کنیم، اما به شکل درست. قطعاً در جهان آخرت از تمامی نعمت‏هایی که به ما داده شده و چگونگی استفاده از اونها سؤال خواهد شد، از جمله دل و احساس. و قطعاً بهترین شکل استفاده از اینها تعطیل‏کردن‏شون نیست!!

6.در آغاز دوره نوجوانی احساس منشأ درستی نداره و بیشتر از غرایز نشأت می‏گیره و برای همین هم احتمال بی‏راهه‏رفتن‏ش بیشتره. در جریان رشد و بلوغ شخصیتی، معرفتی و فکری که در ادامه‏ی زندگی اتفاق می‏افته، احساس دارای جهت‏دهی‏های معنوی، معرفتی و عقلانی می‏رسه. تا جاییکه واقعاً از روی رشد احساسی یک نفر، میزان بلوغ فکری‏ش رو می‏تونی تشحیص بدی. و تا این حد رابطه‏ی مستقیم بین‏شون ایجاد می‏شه.
در این حالت عقل و دل بر یک چیز گواهی می‏دن. نه اینکه احساس برای بروز از عقل بخواد اجازه‏ای بگیره! بلکه این تأثیر و تأثر به‏صورت کاملاً درونی اتفاق می‏افته. یعنی احساس ایجاد می‏شه، بدون کسب اجازه از عقل! اما وقتی روی اون موضوع عقلانی می‏اندیشی، درمیابی که احساس‏ت واقعاً درست می‏گفته و به‏اش حق می‏دی!
عین همین مسأله در عرفان هم هست. اینگونه نیست که عرفا از لحاظ عقلانی نتونن خدا رو قبول داشته‏باشن و به ناچار به دل رو آورده‏باشن! بلکه اونها مرحله‏ی شناخت عقلانی رو پشت سر گذاشته‏اند و این ادراک دل‏محورانه به منزله‏ی تعطیلی قوه‏ی عقلانی اونها نیست.»

+++ قسمت 2 کاملاً قبول‏ه.
در مورد قسمت 3 (که تا حد زیادی مربوط به انتخاب و ازدواج‏ه) قبلاً صحبت کردیم؛ اطمینان به احساس و دل تنها با اطمینان به ایمان و تقوی قابل قبول‏ه. اگه کسی ایمان و تقواش کامل‏ه که بسم الله. وگرنه عقل و تجربه باید به‏عنوان محک بیان کمک. گاهی (شاید هم اغلب) احساس و دل کورمان می‏کند، می‏گوییم این‏گونه نشه.
یه راه حل مشخص پیشنهاد می‏دیم: اگه احساس گفت نه، حرف‏ش خیلی قابل پذیرفتن‏ه. ولی اگه گفت آره باید با عقل و تجربه هم سنجید. (می‏گیم وقتی رفتی خواستگاری و خوشت نیومد (به دل‏ت نشست) خودت رو شل کن؛ اگه می‏شه اصلاً صحبت نکن و اگه یه ذره حس می‏کنی ممکن‏ه ناراحتی به‏بار بیاره شل و ول صحبت کن که طرف خودش پشیمون شه. اگه خوشت اومد یکی یکی معیارها رو چک کن. هر وقت خورد تو ذوق‏ت ول کن؛ ولی اگه خوشت اومد وسواس به خرج بده تا خوب انتخاب کنی.)

در مورد بقیه در کل موافق‏م. اما بحث دقیقی وجود داره که «ادراک دل‏محورانه حجت نیست.» و این همون مشکلی‏ه که ما با عرفا داریم. حضرت صاحب(عج) ما رو به راویان حدیث و فقهای با شرایط آنچنانی ارجاع داده‏اند («امّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی روات احادیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة‌الله» و «من کان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً لهواه، مطیعاً لأمر مولاه؛ فللعوام أن یقلّدوه»). تو اگه ایمان و تقوات کامل‏ه، حرف دل‏ت فقط برای خودت حجت‏ه؛ بخصوص اگه با عقل تعارض داشت. اگه ایمان و تقوات کامل نیست، باز هم دل راهنما هست، اما حجت نیست، نه برای خودت و نه برای دیگران.


باز هم غزه

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/9/26:: ساعت 11:20 صبح

سلام.

1- از غزه چی بگیم که دل‏مون خون‏ه.
این شب عیدی یادشون باشیم.

آه غزه ... کو برادرهای من!

حرام است ... ننوشتن! (البته یه کم تعدیل می‏خواد)

سکوت (درباره غزه نیست، اما به‏نظرم به سکوت ما هم برمی‏گرده)

2- یه مطلب به‏مناسبت عید و بی‏ربط به عید؛

یکی از خوب‏ترین، مذهبی‏ترین، مثبت‏ترین، سربه‏زیرترین، صبورترین، خاکی‏ترین و هزار چیز دیگه ترین
دوستان‏م فردا عقدشه.
بسلامتی و شاد باش و تبریک.

قاعدتاً براشون یه آپارتمان نوساز بزرگ تو جردن آماده می‏کنن؛
700 تا سکه هم مهر حاج خانوم.

مبارک باشه.
فقط امیدوارم این حاج خانوم خوش‏بخت
-که هرچی از دنیا می‏شه خواست پیدا کرده
(البته به عقل من)-
آخرت خودش و رفیق ما رو بچسبه که زیر بار این قضایا له نشه.

ان‏شاءالله همه زوج‏های جدید و قدیم خوش‏بخت و عاقبت بخیر باشن.

3- درباره‏ی حرکت بوش مقابل لنگه کفش؛

من دیشب تازه تصویر رو دیدم.
این هم یه فرضیه است:
ان‏قدر حساب‏شده جا خالی داد که آدم فکر می‏کنه
خبرنگاره هم رفیق خودشون بوده.

درباره‏ی این فرضیه این مَثَل زمان شاهی رو شنیدید که
«همه چیز دست انگلیس‏هاست؛
و همین هم که ما فکر می‏کنیم همه‏چی دست انگلیس‏هاست،
نقشه و القای انگلیس‏هاست.»

یاعلی

- - - - - -
از همه‏ی دوستانی که به‏علت نقص فنی عکس‏ها رو نمی‏بینن، نمی‏تونن کامنت بذارن یا مشکلات دیگه عذر می‏خوام. حقیقت‏ش بهتر از این بلد نیست‏م اینجا رو اداره کنم. حال کردید راهنمایی کنید به‏تر شه.

در نظرها آمده‏است که:
* در مورد قسمت اول:
«برای غزّه چه می توان کرد؟ به راستی نمی‏دانم.»
این را من دوشنبه از آقای «حسن العماد» (یک یمنی شیعه‏شده) پرسیدم و خوب جوابی دادند؛ ما باید وظیفه‏ی خودمون رو انجام بدیم و نتیجه دست خداست و حتماً وعده‏ی خدا محقق است. شاید از دست این وب‏لاگ بیش از بیان مکرّر و یادآوری و هم‏فکری برای یافتن راه حل‏های مفیدتر چیزی برنیاید.
«با یک کفش غزه شد تیتر چندم اخبار خودمون! و اعراب قهرمان شدند!»
حقیر با این حرف موافق نیستم؛ که مشکل غزه هم از اعتبار پوشالین آمریکا و اسرائیل پیش عرب‏ها آب می‏خورد. اگر هیمنه‏ی بوش شکسته شود به حل مشکل غزه هم می‏توان امیدوار بود.

* در مورد قسمت دوم:
«شاید خواسته‏ها از دنیا تمومی نداشته‏باشه و هیچ‏کس تا حالا به "تمام اونچه از دنیا می‏شه خواست" نرسیده‏باشه. مسأله اینه که در طلب دنیا نباشیم... "بل تؤثرون الحیاه الدنیا، و الاخره خیر و أبقی"»

* در مورد قسمت سوم:
«بوش و لنگه کفش...می‏دونید...سوای کار الزیدی...یه دیوار حرمت دروغین که کشیده شده‏بود کنار رفت...احتمال می‏ره بعداًتر(!) حرکت‏هایی این چنین رو ببینیم...»


ازدواج بوعلی

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/9/6:: ساعت 3:21 عصر

سلام.

فکر نکنید از کما در اومدم،
فقط می‏نویسم که نوشته باشم.

جمعه‏ها هفت شب خونه‏ی ما یه سریال نشون می‏ده
به اسم بوعلی سینا.
البته اگه شما هم جزو کانال‏های تلویزیون‏تون 4 باشه، اونجا هم باید نشون بده.

این داستان رو بهتر از من می‏دونید:
این هفته جناب بوعلی باید هم‏زمان از دست سامانیان و غزنویان فرار می‏کرد.
پدرش فوت شده بود و رفت پیش مادر تنهایش
و می‏خواست بره جوری که معلوم نبود برگشتی داشته‏باشه.

مادر گفت حالا که می‏خوای فردا بری
بیا این دختر هم‏سایه رو بگیر و برو
(ظاهراً از کوچیکی با هم تریپ داشتن و خاطرخواه بودن).

دختر با پدرش نصفه شب اومد خونه بوعلی یه طرف نشست
و بوعلی با مادرش طرف دیگه.

گفتن که این بابا باید فرار کنه و اوضاعش سخت خواهد بود و از این قصه‏ها.
دختره ازدواج رو قبول نکرد؛
می‏دونم که می‏دونید چرا.
گفت نمی‏خوام در راهش باری بر دوشش باشم
نه از نظر فرار، از نظر کار علمی و اینها.
بعدش هم ازش قول گرفت اون کار رو جدی بگیره و بره تو کارش.

بوعلی هیچی نگفت تا دختره رفت.
به مادرش گفت باری به دوشم نبود،
فقط به دلم نیست که تا آخر عمر ازدواج کنم.
(همه‏اش رو دارم از خودم می‏گم ها).

حالا این چه ربطی به ما داشت؟
خودم هم درست نمی‏دونم.

دختره خیلی آدم جالبی بوده،
به خاطر عشقش از خودش گذشت.

و اون جناب شیخ الرئیس که به دلش انقدر ایمان داشت.

یا علی

- - - - - - - -
انقدر لینک می دم که نتونید چک‏شون کنید (چون خودم هم وقت نکردم همشون رو بخونم):
وقت غروب جمعه نفس در شماره بود

هیاهوی زندگی محمد در کانادا
گرادیان زندگی آراز در کانادا

باز هم فلسفه

چله‏ی صوفی به بیست و پنج رسید

چه مملکتی داشته‏ایم
دو پست دلنشین دیگر از جناب حجت 1 و 2
اشتباه کار انسان است اما در اشتباه ماندن ، نه

مفیدی‏ها با این نامه زندگی کرده‏اند: «دیگر فکر می کنید چهارتا کتاب خوانده اید و یا چهارتا کلاس رفته‏اید دیگر نیازی به این چیزها ندارید؟»

بسیجی‏هایی که هنوز پای رهبرشون واستادند

عمر شیطانی

بسیج امروز

خدا «احمد آقالو»ی عزیز را بیامرزاد. برای من که یک عمر خاطره‏ی تئاتر تلویزیونی دارد وجودش. عاشق بازی‏اش بودم. خانواده تو جمکران هم بارها دیده بودنش. صدایش هم آدم رو میخکوب می‏کرد.

زلالی آب در دحوالارض

روح بزرگ یک معلول

این روزها که می‏گذرند خیالم خالی‏ست

تکنولوژی ترانسفر

پست‏های ازدواجی حاج محسن را از دست ندید

بسیجی کیست؟ به یاد سید شهیدان مفید

دو زیستی محمد امین عزیز


کمک

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/6/5:: ساعت 12:29 صبح

سلام.

1- گفته‏اند که با زنت خوب صحبت کن تا با تو خوب رفتار کنه!
و گفتند (و شاید قبلاً هم اینجا نوشته‏ام) که
سعی کن مادرت را خوشحال کنی و پدرت را ناراحت نکنی.

2- گیر دادند که اگه چی رو از جهادی بگیرن دیگه نمیاید؟
آقا رضای عزیز خوب جوابی داد:
من میام جهادی که کمک کنم؛
به خودم، دوست‏هام و مردم.

3- انقدر وقت برای از دست دادن نداریم؛
... فَاغفِر لَنا فِیما بَقِیَ مِنه

یاعلی

- - -
پ.ن.
الحق که این 3 موضوع بی ربط ترین موضوعاتی بود که تا حالا تو یه پست با هم نوشته بودم. شرمنده.

یکی از دوستان بزرگوار هم در پیام‏های خصوصی این‏گونه فرموده‏اند:
«وقتی با خواب آلودگی این پست شما رو بخونیم این طوری میشه:

دیگر وقت برای از دست دادن نداری. کی می شه دست از سر جهادی برداری و با زنت خوب رفتار کنی؟»


<      1   2      


بازدید امروز: 90 ، بازدید دیروز: 124 ، کل بازدیدها: 470733

پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ