سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باور نمی‏کنم!

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 89/1/25:: ساعت 12:21 صبح

سلام

گفت باور نمی‏کردیم غیر حمید رأی بیاره... ؛
بحث انتخابات بسیج بود.

گفتم بار اول‏تون نیست!

یا علی


مقاطع تحصیلی دانش‏گاه - 2

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 89/1/21:: ساعت 11:37 عصر

سلام

در این پست سعی می‏کنم روی نکات مطرح‏شده در مورد پست قبل صحبت کنم.
- - - - - -

1- «مسأله‏ای که نوشتید حال و هوای ذاتی این مدارج‏ه
ولی اتفاقی که اکنون در دانش‏گاه‏ها می‏افته
با این آب‏بستن به رشته‏ها و تدریس و تحقیق و دانشجوگرفتن فله‏ای؛
با رسالت واقعی این سطوح کلی فاصله داره.
»

چند دیدگاه می‏تونه وجود داشت باشه:
دیدگاه الف) شما به مؤسسه‏ای که قراره شما رو تعلیم بده
- چه علمی و چه مهارتی -
و به شما مدرک (اعتبارنامه) بده
اعتماد ندارید.
اصلاً همه هم اون اعتبارنامه رو قبول داشته باشن،
شما به خود مؤسسه اعتماد ندارید،
چه برسه به مدرک‏ش.
پس آدم نباید خودش رو سر کار بذاره.

دیدگاه ب) شما دنبال فرصت و امکاناتی هستید
برای مطالعه، رفع اشکال و تحقیق.
از آنجایی هم که هیچ چیز در دنیا کامل نیست،
هیچ مؤسسه‏ای هم تمامی اینها رو نمی‏تونه براتون تأمین کنه.
اما همین‏که مثلاً آدم تو ارشد
با یه نظام آموزشی کلاسیک
با یه سری درس رسمی آشنا می‏شه،
براشون تمرین، سمینار و پروژه آماده می‏کنه،
یکی دو بار میان ترم و پایان ترم ش رو می‏ده،
مجبور به تعریف پروژه می‏شه،
دنبال انجام‏ش می‏ره،
آماده دفاع می‏شه.
مقاله و کنفرانس می‏ره.
اصلاً همه اینها به‏کنار،
با یه شبکه اجتماعی پر از
استاد، دانش‏جو و فارغ‏التحصیل اون رشته آشنا می‏شه،
همه اینها ظرف دو سال.
این همون شانسی‏ه که آدم می‏تونه تو مقاطع زندگی‏ش پیدا کنه،
برای عمیق‏کردن دانسته‏های قبلی‏ش،
و سرکشیدن تو علم جدید،
و کسب مهارت کار آکادمیک،
و آشناشدن با یک شبکه اجتماعی این چنینی.
حالا اگه یکی دو تا از این اساتید
واقعاً استاد خوبی هم باشن،
اگه آدم یکی دو تا درس رو خوب باهاش ارتباط برقرار کنه،
اگه یکی دو تا رفیق به‏دردبخور پیدا کنه،
اگه یه پروژه پدر و مادر دار پیدا کنه
و خوب هم انجام‏ش بده،
و هزار اتفاق خوب دیگه
که باز هم نور علی نور.
اگر این دو سال رو می‏تونید جای مفیدتری بگذرونید
باز هم نباید خودتون رو سر کار بذارید.

دیدگاه پ) کس نخارد پشت من
جز ناخن انگشت من
بیش‏تر بار استفاده آدم در دانش‏گاه برعهده خودش‏ه،
و این در تحصیلات تکمیلی
به‏نظر من بیش‏تره.
فرض کنید دانش‏گاه در چند درصد سهم خودش کوتاهی کنه،
آدم می‏تونه با تلاش مضاعف
و ارتباط با دوستان و اساتید بقیه دانش‏گاه‏ها،
تا حدی ضعف‏های دانش‏گاه رو هم پوشش بده.
*

2- «بعدازدکتری می‏تواند
کلی مسئله جدید را شناسایی و حل کند
و گزارش آن را بگذارد تا بعدی‏ها بخوانند.
بعدی‏ها هم که یاد گرفتند می‏نویسند تا بعدی‏ها و ...
اگر برای مملکت آب نداشته باشد برای سیستم آموزشی که نان دارد.
»

این نگاه جالب سنتی است نسبت به تحصیلات تکمیلی.
اول باید دنبال مقصر گشت،
مقصر کیست؟
مشکل تدوین‏کنندگان دروس و ساختار دانش‏گاه؟
مشکل سازوکار استفاده از متخصصین و تحقیقات علمی؟
مشکل حلقه‏های واسط بین نیاز و محقق؟
ولی یک بار هم مقصر رو رها کنیم.
این رو بپرسیم که دانش‏جوی بی‏گناه چه‏قدر مقصره؟
بنده چند سال باید بشینم تو یزد
تا سیستم‏های فوق خفن دولتی و غیردولتی
یک پروژه کاربردی برام تعریف کنه؟
اگه شاگرد اول نبودم دل‏م نمی‏سوخت.
چلاق که نیستم.
وقتی می‏بینم همه دارن سر کارم می‏ذارن،
می‏رم یه پروژه تئوری برمی‏دارم؛
هم مهارت آکادمیک کسب کردم،
هم ازنظر علمی یه چیزی دست‏گیرم شده،
هم به‏موقع دفاع کردم.
برای همون مملکت آب‏دار هم با ارشد
احتمالاً مفیدتر از کارشناسی هستم.
**

یه کمی طولانی شد.
دو تا کامنت دیگه هم بود که جای بحث داره:
3- «این صحبت‏ها تنها مسیر پیش‏رفت
و خیلی خوب‏ه
درحقیقت کلی‏ه.
اما از کلیت مهم‏تر شناختن تعلیم!
برای چی؟ از کجا؟ به کجا؟ تصور؟ و ...
آن وقت‏ه که طرف تازه می‏فهمه که
باید اول یاد بگیره! چه‏طور یاد بگیره!
از کی یاد بگیره! و ...
مایه‏ی حرکت درست تصمیم و شناخت صحیح‏ه.
حالا یاد می‏گیریم یادگیری و مهارت را کنار هم داشته باشیم.
»

البته حقیر که کاملاً همه حرف رو نگرفتم،
ولی این پاسخ به ذهن‏م رسید
- که البته زیاد هم به این بحث مربوط نیست - :
«چنین شناختی پختگی عقلی لازم داره
که گمان می‏کنم در سنین چنین انتخاب‏هایی برای خیلی‏ها مقدور نباشه.
پیش‏نهاد عملی و مجرب جای‏گزین، داشتن استاد خوب‏ه.
استاد با دونستن مسیر درست و غلط
و شناخت شما
به‏تون می‏گه بری کفرستون درس بخونی
یا حوزه
یا بشینی خونه آش‏پزی کنی.
بعد که خودت عقل‏رس شدی می‏تونی تصمیم‏های مهم و درستی بگیری.
بعد هم که قاعدتاً خودت می‏شی راه‏نما برای بقیه.
به‏هرحال غرض این مجال خیلی سطح پایین‏تر از حرف شما بود.»
***

4- «کاش می‏شد از این مدرک استفاده کرد.
منظورم این‏ه که دولت از پول بیت‏المال این همه خرج ما می‏کنه
اما ما فقط از مدرک‏ش استفاده می‏کنیم
و نه از مطالبی که به‏واسطه اونها مدرک به‏مون دادن (یا گرفتیم)
»

«حرف حقی است.
این مشکل هم در تدوین‏کنندگان دروس
و ساختار دانش‏گاه وجود داره،
هم در سازوکار استفاده از متخصصین و تحقیقات علمی.
انگار این بین حلقه‏های واسط گم شده‏اند.»
عده‏ای هم با همین انگیزه می‏رن خارج
که ببین اونها چه‏طور از علوم و مهارت‏های دانش‏گاهی
برای رفع نیازهای واقعی استفاده می‏کنن.
شاید بشه تو کشور هم این فضا بیش‏تر به‏وجود بیاد.

+ پست مرتبط: مقاطع تحصیلی دانش‏گاه

یا علی


مقاطع تحصیلی دانش‏گاه

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 89/1/19:: ساعت 7:57 صبح

سلام

یه چیزی درباره فضای آموزشی باید بدونیم
این‏ه که دو چیز هم‏زمان یاد داده می‏شه
- باید تعلیم بشه -
:
یکی علم و دانش،
یکی مهارت علم‏آموزی و تحقیق.

حالا مصداقی درباره مقاطع تحصیلی دانش‏گاهی بگم.
در دوران کارشناسی (لیسانس)
دروس اصلی، تخصصی و جانبی یک رشته تدریس می‏شه
(علم و دانش)
در کنار اون ما باید یاد بگیریم که
چه‏طور از منابع و تحقیقات موجود در اون رشته استفاده کنیم
(مهارت)
بعد فارغ‏التحصیلی دیپلم، لیسانس یا مدرکی می‏دن به ما
به اعتبار مؤسسه آموزشی که توش بودیم
که تو در زمینه مثلاً مهندسی مکانیک
1- دانش قابل قبولی داری (با معیار نمره مثلاً 15 و 43 صدم)
2- می‏تونی هروقت هم بخوای
از تحقیقات جدید انجام شده تو این رشته هم بخوبی استفاده کنی
(باز هم با همون معیار نمره 15 و 43 صدم)
پس نگران نیستیم که دروسی که خوندم
چند سال دیگه قدیمی می‏شن،
چون مهارت مراجعه به تحقیقات جدید رو دارم.

این نوع نگاهی‏ه که هم محصل باید داشته باشه،
هم معلم و مرکز آموزشی،
و هم کسی که می‏خواد این بنده خدا رو استخدام کنه.

در دوران کارشناسی ارشد
انتظار داریم که علاوه‏بر یادگیری دروس پیش‏رفته،
مهارت شرکت در یک تحقیق علمی
در رابطه با رشته تحصیلی به دانش‏جو منتقل بشه.
پس روی پروژه، ارائه سمینار، مقاله‏نویسی و مانند اون
تو این دوره بیش از دوره کارشناسی
تأکید می‏شه.
انتظاری هم که از یک کارشناس ارشد می‏ره
این‏ه که بتونه درباره صورت مسأله‏های جدید بخوبی تحقیق کنه.
در واقع داریم یک محقق تربیت می‏کنیم.

در دوره دکتری (تخصصی)
- همون‏طور که از اسم‏ش پیداست! -
فلسفه مطالب اون رشته معلوم می‏شن.
پس مسائل جدی جدید یک رشته رو می‏دی به دکترش
اون می‏گه که این مسأله ارزش حل‏کردن داره،
و از این مسیر باید برای حل‏ش جلو رفت.
بعد شروع می‏کنه زیرمسائل رو تعریف کردن
که هر زیر مسأله می‏تونه یک پروژه کارشناسی
یا کارشناسی ارشد باشه.
با حل هرکدوم از زیرمسائل و
کنار هم گذاشتن درست اونها
آقای دکتر می‏تونه یک جواب قانع‏کننده چندجانبه
برای مسأله اصلی پیدا کنه،
که بشه براساس‏ش تصمیمات بزرگ گرفت.
پس این بنده خدا می‏تونه بشه سرپرست تیم تحقیق.
*

رو این فکر کنید و نظر بدید،
شاید باز هم در موردش صحبت کردیم.

+ پست مرتبط: مقاطع تحصیلی دانش‏گاه - 2

یا علی

- - - - - -
+ در این موضوع سعی می‏کنم روی نظرات بزرگ‏واران متمرکز شم. مطالبی که تاکنون مطرح شده و ان‏شاءالله در پست آینده درباره‏شان صحبت خواهیم کرد:
1- جناب «مسیر»:
«مسأله‏ای که نوشتید حال و هوای ذاتی این مدارج‏ه ولی اتفاقی که اکنون در دانش‏گاه‏ها می‏افته با این آب‏بستن به رشته‏ها و تدریس و تحقیق و دانشجوگرفتن فله‏ای؛‏ با رسالت واقعی این سطوح کلی فاصله داره.»
2- جناب «حیرت!»:
«بعدازدکتری می‏تواند کلی مسئله جدید را شناسایی و حل کند و گزارش آن را بگذارد تا بعدی‏ها بخوانند. بعدی‏ها هم که یاد گرفتند می‏نویسند تا بعدی‏ها و ... اگر برای مملکت آب نداشته باشد برای سیستم آموزشی که نان دارد.»


Iran's year

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/12/6:: ساعت 11:24 صبح

سلام.

چند تا چیز از این‏ور و اون‏ور بنویسم.
*
+
«It might be the Chinese year of the tiger, but scientifically, 2010 is looking like Iran"s year
Scientific output has grown 11 times faster in Iran than the world average
faster than any other country»
با تشکر از حسن نهضتی عزیز.
**
این رو آقای مهدی ساسانی
برای یکی از گروپ‏های بچه‏های دانش‏کده فنی فرستاده بودند.
برای بنده هم جالب بود.
حالا ممکن‏ه بعد کلی سانسور باز هم بعضی جاهاش قشنگ نباشه:

«دی‏روز صبح که این خبر رو شنیدم،
علاوه‏بر احساس خوش‏حالی احساس غرور کردم که
نیروهای اطلاعاتی خودمون بدون کمک دیگر سرویس‏های اطلاعاتی تونستن
یک نفر رو که کاملاً تحت حمایت اطلاعاتی سرویس‏های کشورهای هم‏سایه و غربی بوده دست‏گیر کنند.
اما ام‏روز صبح که اومدم سرکار دیدم هم‏کاران...
شروع کردند به تخریب این قضیه.
با تقبیح نشان‏دادن اقدامات این شرور در تله‏ویزیون شروع می‏کنند
تا به اینجا می‏رسند که اصلاً این خودش نیست
و این عکسی هم که از پای‏گاه آمریکایی‏ها نشان می‏دهند دروغ‏ه.
دو تا نکته به‏نظرم رسید که مطرح می‏کنم؛
اول اینکه اصلاً بحث نظام، انقلاب، حکومت و اینها رو ول کنیم،
این شرور مگه مردم عادی رو نکشته؟
(بی‏خیال نیروهای سپاه)
اگه داداش خودتون رو سر مرز سر بریده بودن بازهم اینجوری حرف می‏زدید؟
اما اگر از یه جهت دیگه به ماجرا نگاه کنیم... ،
تو همه تحلیل‏ها می‏گن وقتی یه چنین عملیاتی اجرا می‏شه
همه سرویس‏های اطلاعاتی حساب کار دست‏شون می‏آد...»
***
آقا ماشاءالله عابدی دعای خوبی می‏کنن آخرهای هیئت؛
خدایا
نعمت عظمای جمهوری اسلامی رو به ناسپاسی از ما نگیر!

یا علی


حجاب - سؤال‏های اساسی

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/8/30:: ساعت 12:49 صبح

سلام.

ام‏روز می‏خوام ازتون خواهش کنم که بحث معضل حجاب در دانش‏گاه رو این‏طور ببینیم.
بفرمایید جواب فهرست‏وار این سؤال‏های اساسی (اولیه، تعریف مسئله) چی هستند.
و اینکه سؤال‏های اساسی دیگری که به تعریف مسئله کمک کنه به ذهن‏تون می‏رسه؟
*

1- انواع ناهنجاری‏ها (معیارهای کیفی بدحجابی) چیستند؟
هرزگی
مانکن‏بودن
قبح‌شکنی
اختلاط با جنس مخالف
عدم عفاف
از ارزش‌افتادن پوشش درست و حجاب
ظاهرسازی، نفاق و ریا

2- مصادیق بدحجابی یا بی‏حجابی چیست؟
شخصی: پوشش
جمعی:
       روابط ناسالم دختر و پسر در محیط دانشکده
       فضای درسی و کاری
       ورزش دختران در فضای عمومی
       بازی مختلط
       اردوهای مختلط

3- فضای مطلوب دانش‏گاهی چیست؟
جو سالم در دانشگاه
جو علمی در دانشگاه
فضای در شان یک دانش‏جوی مسلمان
**

ام‏روز قراره جلسه چهارم برگزار شه.
دعا کنید ثمربخش باشه.

یا علی


جلسات حجاب - سرفصل‏ها

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/8/17:: ساعت 12:6 صبح

سلام.

+ قبل از همه چیز یادآوری جناب «...» رو بگم: «یادتون نره فردا (یعنی ام‏روز) یک‏شنبه است»، سومین یک‏شنبه ماه ذی‏القعده. نماز فراموش نشه. سختی‏اش غسل‏ه که می‏شه قبل خروج از خونه کرد. خود نماز چند دقیقه‏ای بیش‏تر طول نمی‏کشه، و البته دعای یکی دو خطی‏اش.
++ طبق معمول بحث‏هایی که تو پست‏های قبل داشتیم اگه پی‏گیر باشید ادامه داره. حداقل برای حقیر که هنوز خیلی‏هاش بازه.
- - - - - -

یک سلسله جلساتی ازطرف مسئول نهاد راه افتاده در مورد حجاب.
چون به هم‏فکری نیاز داره خواستم اینجا هم مطرح بشه.

خوب، جلسه اول که بنده نبودم،
اما توی جلسه دوم حدود دو ساعت و نیم بیش از ده نفر
حرف‏های خوبی زدند.
فعلاً به این بسنده می‏کنم که سرفصل‏های استخراج‏شده چی‏ها بودن،
تا شما هم اگه خواستید تو هر کدوم از این سرفصل‏ها وارد شید.
ان‏شاءالله تو پست‏های بعدی موضوعات مربوط به هر سرفصل رو جداگونه می‏آرم.
*

1- تعریف صورت مسأله
1-1- ناهنجاری و تعریف آن
1-2- مطلوبات

2- ریشه‏ها

3- راه‏کارها
3-1- قانونی
3-2- فرهنگی

4- متولیان
4-1- نهاد
4-2- تشکل‏ها
4-3- بدنه دانش‏جویان (مستقل از تشکل‏ها و گروه‏های رسمی)
**

قرار شده بعد از جمع‏بندی نظرات مختلف،
فرایند تحلیل و تصمیم‏گیری در یک کارگروه تخصصی انجام بشه.
به‏نظر شما روند کلی کار خوب‏ه؟

یا علی


حرکت جهشی

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/7/3:: ساعت 10:11 عصر

سلام.
دو نکته برای‏ام جالب بود که اجمالاً عرض می‏کنم.

1- مقام رهبری در جلسه با اعضای مجلس خبرگان فرمودند:
«بعضی‌ها در فضای فتنه، این جمله‌ی
«کن فی الفتنه کبن اللبون لا ظهر فیرکب و لا ذرع فیحلب»
را بد می‏فهمند و خیال می‏کنند معنای‏اش این است که
وقتی فتنه شد و اوضاع مشتبه شد، بکش کنار!
اصلاً در این جمله این نیست که: «بکش کنار».
این معنای‏اش این است که به هیچ‏وجه فتنه‌گر نتواند از تو استفاده کند؛
از هیچ راه.
«لا ظهر فیرکب و لا ذرع فیحلب»؛
نه بتواند سوار بشود، نه بتواند تو را بدوشد؛
مراقب باید بود.»

بعد هم مثالی از جنگ صفین فرمودند.
حقیر هم مثالی در ذهن‏ام آمد آن شب که صحبت‏ها رو می‏شنیدم،
منتها نمی‏گم، چون هم کمی به‏ضرر ماست و هم مثال همه‏جانبه‏ای نیست.

2- در خطبه‏های نماز جمعه، آقای جنتی،
مطلبی درباره حرکت سریع و جهشی علمی فرمودند.
به‏نظرم استناد درستی هم کردند به صحبت‏های رهبری.
یعنی از ایشون هم اخیراً این مطلب رو شنیده‏ام
که با حرکت عادی نمی‏شه فاصله و نیاز رو رفع کرد.

حقیر در حد بضاعت‏ام بگم که برای انجام حرکت جهشی،
در درجه اول اهمیت باید ساختار و روی‏کردهای نابه‏سامان رو اصلاح کرد،
و این سهم مسئولین و سیاست‏گذاران رو دوچندان می‏کنه.
اما این ماییم که باید در حد بضاعت خودمون کم نذاریم و با جدیت حرکت کنیم.
و من الله التّوفیق

یا علی

- - - - - -
+ سبک نوشتار دیگه داره کاملاً پیرمردی می‏شه ها. باید مراقب بود.

+ در پیام خصوصی فرموده‏اند که:
«یه نقد...

اصلاً به‏نظر حقیر نباید برای صحبت‏های رهبری یا بزرگان نقد و تحلیل گذاشت... حرف حق است لا غیر...
البته با شما نبودم...!!!!!!!!!!!!!!!!!!
صحبت‏های آقا خیلی نکته داشت... ان‏شاءلله نخبه‏های... توجه کنند...
خوب پیری و هزار درد... برای پیری هم نمی‏شه طلب شفا کرد...»


پرونده‏ی تدفین شهدای دانش‏گاه امیرکبیر

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/12/5:: ساعت 12:0 صبح

سلام.

در پاورقی پست 28 صفر 87 چیزهایی در مورد تدفین شهدا در دانش‏گاه امیرکبیر نوشته‏بودم. چون زیاد شد گفتم اینجا هم دوباره و مستقلاً بیاید. بنابراین نظرات آن پست هم اغلب مربوط به این پست می‏شوند.

قبل‏اش بگم که آلرژی حقیر نسبت به امیرکبیر فقط به این ماجرا برنمی‏گرده. بلکه هزارتا اتفاق مثل جهادی‏شون (جنجال تابستان اخیر)، برگزاری کنفرانس‏هاشون (به‏خصوص کنفرانس دانش‏جویی امسال)، درگیری‏های افراطی سیاسی‏شون، سخت‏گیری اساتیدشون (خدا رو شکر من داور امیرکبیری ندارم) و مانند آن مزید بر علت هستند. خدا احدالنّاسی رو به بلای این امیرکبیری‏ها دچار نکناد!!! البته استاد عزیزم هم امیرکبیری بوده و چندتا از دوستان خوب هم، که قاعدتاً استثنا هستند.
- - - - - -

+ نمی‏دونم چرا امروز بوهای خوبی از امیرکبیر به مشام‏ام نمی‏آد. ان‏شالله که شامّه مشکل داشته‏باشه و عاقب‏اش ختم بخیر شه. (دوشنبه 5 اسفند 87؛ 11 صبح)
الآن زنگ زدم به مجتبا، اونجا بود. نتونستم چیزی بپرسم. ولی ظاهراً اوضاع خوب بود. خدا رو شکر.

ساعت 9:23 صبح این پیام‏ک اومده:
«سلام. امروز تدفین شهدا تو امیرکبیره. الآن تماس گرفتند و گفتند که علاوه‏بر همه مخالفت‏ها، گروهی گفته به هر نحو ممکن، حتی آشوب، می‏خوان نذارن که تدفین شهدا انجام شه. الآن بچه‏های پای‏گاه مقداد و یه تعداد دیگه تو میدان ولی‏عصر(عج) هستند. ولی تعدادشون خیلی کم‏ه. از بچه‏های دانش‏گاه‏ها کمک خواستند. به هر تعدادی که ممکن‏ه.» (حالا به اشکالات نگارشی‏اش گیر ندید.)

بعدش هم یه پیام‏ک از بچه‏های بسیج فنی و یه پیام‏ک از شماره‏ی عجیب با شروع 1! که هردو مشابه همین بودند، ولی کلی‏تر.
ظهر هم دو سه تا ماشین آوردن دم نمازخونه که به‏جای دسته عزاداری ملت رو ببرن تشییع.
ان‏شالله که خیره. (دوشنبه 5 اسفند 87؛ 2 عصر)

پیام آقا:
«باسمه تعالی
شهیدان، جوانان مؤمن و فداکاری بودند که برای دفاع از کشور و ملت در برابر متجاوزان به این آب و خاک جان خود را در کف دست گرفته و با نام و یاد خدا به میدان نبرد قدم نهادند. ملت ما و به ویژه جوانان امروز مدیون شهیدان‏اند. ازخودگذشتگی آن پاک‏بازان بود که اسلام و استقلال و آزادی را به ملت ایران هدیه کرد و ادای حق بزرگ آنان و تکریم یاد و نام آنان نشانه‏ی فداکاری به ارزش‏های والا است.
سلام خدا بر آنان.
سید علی خامنه‌ای»
(شما از این پیام چیزی در تأیید فرایند تشییع به این نحو برداشت می‏کنید؟)
(دوشنبه 5 اسفند 87؛ 4:22 عصر)

ایسنا ساعت 4:11 نوشته‏است که تشییع انجام شده. دکتر رهائی (رئیس دانشگاه)، دکتر کبکانیان (معاون پوهشی وزارت علوم) و یک مادر شهید صحبت کرده‏اند. فقط عده‏ای منتسب به طیف علامه تحکیم وحدت تجمعی کرده‏اند از باب اعتراض.
ظاهراً دوروز قبل هم مراسم استقبال برگزار شده +.
حالا باید خبرنامه امیرکبیر را دید. البته فیلتر است. (دوشنبه 5 اسفند 87؛ 4:30 عصر)

خبرنامه‏ی امیرکبیر سایت جالبی است. خبرهای‏اش را خوانده‏بودم ولی تو خودش نرفته‏بودم تا حالا.
عناوین اخبار را ببینید:
دانشگاه‏ها؛ اولین خبرش: » با ورود آیت الله خامنه ای به صحنه‏؛ بحران دفن شهید در دانشگاه بالا گرفت.
حقوق بشر؛ اولین خبرش: » یک عضو دیگر سندیکای واحد دستگیر شد.
زنان؛ اولین خبرش: » اعتراض کمپین بین المللی حقوق بشر و شیرین عبادی به اجرای حکم شلاق دو زن.
اجتماعی؛ اولین خبرش: » گسترش شپش در مدارس و کودکستان های تهران.(!!!)

شما خودتون ببینید که روی‏کرد چی‏ه دیگه.
دنبال اخبار تدفین می‏گردم. خبرهاش ساعت نداره که آدم بتونه حوادث رو دنبال کنه. اصلاً هم خبر دفن توش نیست. آخرین خبرش همون بحران قبل از تدفین‏ه؛ درحالی‏که ایسنا می‏گه تدفین تمام شده. حالا دارن چه سناریویی می‏نویسن معلوم نیست.

حالا قسمتی از آخرین خبر در مورد شهدا از خبرنامه امیرکبیر:
«در تحصنی که توسط شورای عمومی انجمن ‏اسلامی دانشگاه امیرکبیر و با حضور بیش از 500 تن از دانشجویان این دانشگاه در اعتراض به پروژه دفن “شهید” ‏در دانشگاه و “سوء استفاده از نام شهید” برای ایجاد “فضای خفقان” در دانشگاه برگزار شد،معترضین با طرح ‏شعارهای مختلف به مخالفت چند باره با این عمل پرداختند.آنان همچنین به بازداشت های اخیر دانشجویی از جمله ‏بازداشت حسین ترکاشوند، مجید توکلی، اسماعیل سلمانپور و کوروش دانشیارو ممنوع الورود شدن احمد قصابان، ‏سجاد ویس مرادی، علی اصغر سپهری و یوسف رشیدی به دانشگاه اعتراض کردند.»

(ظاهراً بیشتر دنبال خواسته‏های صنفی هستند تا تقدیس آرمان‏های شهدا). (دوشنبه 5 اسفند 87؛ 4:50 عصر)

حالا که کار و زندگی رو گذاشتم کنار و به‏یاد گذشته و بعد از مدت‏ها رفتم تو سایت‏های خبری، این خبر رو هم ببینید:
«بعد از ظهر یکشنبه 4 اسفند 87، جوانی که خود را اهل کنگاور کرمان‏شاه معرفی می‌کرد، به دلایل نامعلومی خود را در دانشگاه تهران به آتش کشید. به گزارش خبرنگار «تابناک» و به نقل از شاهدان عینی، جوانی که خود را اهل کنگاور معرفی می‌کرد و از مشکلاتی به تنگ آمده بود، پس از آن ‌که یک شیشه الکل صنعتی روی خود خالی کرد، در برابر دیدگان حیرت‌زده دانشجویان و در جلو کتابخانه مرکزی دانشگاه، خود را به آتش کشید. شاهدان این حادثه، ساعت وقوع آن را 15:30 گزارش کرده‌اند.» +.
این خیلی برام جالب بود که همون روز بعد از مدت‏ها ساعت 11 صبح کتاب‏خونه مرکزی بودم و تا 2 عصر هم دانش‏گاه پایین. خوب شد زودتر کارم تموم شد. (دوشنبه 5 اسفند 87؛ 5:7 عصر)
نکته جالبی که هست بقیه سایت‏ها مثل تابناک و ایرنا هم تا حالا خبر نهایی تدفین رو اعلام نکرده‏اند. راستی اینها هزاربار خبر رو بالا پایین می‏کنن تا به قبای کسی برنخوره و بعد می‏ذارن‏اش تو سایت؟

ایرنا ساعت 15:07 خبر نهایی رو گذاشت. ظاهراً نماز رو آقای محمدیان رئیس نهاد اقامه کرده‏اند. خبر صحبت‏های آقای کبکانیان (فقط همین رو، نه هیچ اطلاعات دیگه‏ای) رو هم 16:23 گذاشته‏بود.

اما ظاهراً ایکنا از ایرنا زرنگ‏تره. تو خبر ایکنا که 16:55 اومده یه چیز اضافه‏تر هم هست:
«حسینی قائم مقام وزیر علوم که به نمایندگی از وزیر در این مراسم حضور یافته بود، گفت: یادگاران دفاع مقدس ستارگانی هستند که به تعبیر مقام معظم رهبری شب‌زدگان را از دچار‌شدن به دامن اومانیسم نجات می‌دهند.»
در این خبر صریحاً حرفی از اعتراضات نیست، اما تحلیل انتهای‏اش جالب است:
«در جریان تدفین شهدا برخی می‌گفتند اینان اهل گریه‌اند و دانشگاه را با شهدا چه‌کار؟
باکی نیست، بگذار ما را اهل گریه بدانند و نیز متحجر تاریخ، آیا جز این است که امام شهیدان گفت: گریه‌ ما بر سید‌الشهداء(ع) زنده‌ نگه‌داشتن نام اوست. اگر اشکی می‌ریزیم نه در مظلومیت و غربت شهدا که آنان نیازی به اشک ما ندارند بر دل و احوال خویش می‌گرییم که از آنها جا مانده‌ایم. و شهدا را نباید در قبرستان‌ها خاک می‌کردیم جای آنها در دل ماست.
امروز مادرانی آمده‏بودند که هنوز فرزندان‏شان را نیافته‌اند و در بدرقه‏ی این شهدا زمزمه می‌کردند وقتی به جبهه رفتید قدرت در بازوانتان بود ولی امروز چرا سبک‌تر از قنداق بچگی‏تان شده‌اید. براستی مادران شهدا شیر غیرت را به آنها دادند تا فردا مقابل حضرت زهرا و زینب شادمان باشند.
مراسم تشیع و تدفین شهدا به پایان رسید ولی یادمان باشد شهدا و امام شهدا را فراموش نکنیم که ظلم است فراموشی آنها.»

شاید چیزی که دل من را سوزاند، اینکه امروز هم نرفتم امیرکبیر، این بود که
دیروز خدا زد تو سرم و رفتم دانش‏گاه پایین. واقعاً حس کردم که از خاطره‏ی حضور پرشور آن روز تدفین، یک سکو مانده که روی‏اش و پشت به شهدا زمانی دو دختر کم حجاب و زمانی یک آدم ریشوی تسبیح به‏دست می‏نشینند. بقیه اوقات هم شهدا بدون مشتری‏اند. حتی گاهی روی‏ام نمی‏شد برم نزدیک که برای‏ام فاتحه‏ای بخوانند. نمی‏گویم چه باید بکنیم و چه نه. فقط مبهوت‏ام از بی‏معرفتی خودم که در همین‏اش زاییده‏ام. نمی‏دونم. اگه واقعاً هیچ کار فرهنگی زیرساخت نمی‏خواد و می‏شه مثل خشت همه‏چیز رو روی هم چید، سنگ‏فرش خیابون‏ها رو بکنیم یه چیز مقدس، ببینیم چه مؤلفه‏ی فرهنگی- مذهبی‏مون بهتر می‏شه. جز اینکه رکورد سرعت وارونه‏کردن پوستین اسلام رو می‏شکونیم؟ و مسابقه‏ی سبقت شعار از شعور رو برنده می‏شیم؟
(دوشنبه 5 اسفند 87؛ 17:43)
آخرین خبری که تو خبرنامه امیرکبیر دیده می‏شه اینه:
«طبق گزارشات رسیده بعد از این اعتراضات و ادامه آنها که با برخورد شدید نیروهای داخل دانشگاه اعم از انصار، نیروهای انتظامی، انصار حزب الله که از صبح روز دوشنبه در دانشگاه مستقر شده بودند، نیروهای بیرون دانشگاه که از دانشگاه تهران به پلی تکنیک لشکرکشی کرده بودند به دانشگاه رسیدند و از ساعت 12:30 درگیری ها به شدت افزایش پیدا کرده است.»
یعنی لااقل مال پنج ساعت قبل. گمان کنم فیلتر خبرهای اونها بیشتر از سایت‏های دولتی‏ه. ان‏قدر خبرها رو بالا پایین می‏کنن که همه‏چیز به‏نفع‏شون بشه.
(دوشنبه 5 اسفند 87؛ 18:00)

تو نمازخونه یه نشریه به نام «ره‏جو» بود که ظاهراً بچه‏ها از امیرکبیر آورده بودن‏اش. درباره‏ی شبهات تدفین بود.

یکی از بزرگ‏واران تو نظرات این‏طور نوشته‏اند:
«اون روزها (زمان امام مجتبی(ع)) نبودم، اما یاد شهادت امام حسن(ع) افتادم و اینکه همون اتفاق‏ها همچنان در تاریخ داره تکرار میشه...
هنوز جهل و بغض دوستان نادان و دشمنان بدخواه ... و هر روز صدای اعتراض ما خاموش و خاموش‏تر می‏شه.»
(دوشنبه 5 اسفند 87؛ 19:00)
روزهای آخر صفر دعای‏مان کنید. یا حسین شهید

و همان بزرگ‏وار در ادامه فرموده‏اند که:
«در جامعه‏ای که پر از شعارهای به فعلیت درنیامده است، افزودن شعاری بر شعارها، و قالبی بر قالب‏ها، تنها شهر رو به نام ارزش‏های فراموش‏شده آذین می‏کنه. حال آنکه درد اجتماع ما ندانستن این نام‏ها نیست، نشناختن آنهاست.»
(سه‏شنبه 6 اسفند 87؛ 5:00 عصر)

این پست را هم از دید یک شاهد ماجرا ببینید. (چهارشنبه 7 اسفند 87؛ 10:50 صبح)

(پنج‏شنبه 8 اسفند 87؛ 11:00 شب)
1- این پست سید آرش رو ببینید. به‏نظر استدلال قوی نیست، اما قابل تأمل‏ه. حداقل ما رو برای زمینه‏سازی توجیه می‏کنه.

2- در جلسه‏مان تحلیل‏ها مختلف بود. حسین ش. ناراحت بود که از یه مفیددویی یه‏سال کوچک‏تر کتک‏کی خورده؛ درحالی‏که کاملاً بین مخالف‏ها نایستاده‏بوده! یکی می‏گفت هفتاد و چند نفر رو گرفتن که فقط وضعیت سی و خورده‏ای‏شون معلوم شده. بقیه هم از درگیری‏ها و شعارها می‏گفتند. یکی هم می‏گفت که مسخره‏بود وقتی پیام آقا پشت قضیه است اعتراض کنند. یکی هم می‏گفت آقا شب قبل‏اش رفته‏بودند اونجا. والله اعلم.

3- یه فیلم مستندمانند بعد ظهر شبکه دو نشون داد. اول یه لحظه فکر کردم که چه‏طور می‏شه، خدا عزتی به اینها داده که برای پنج نفرشون، این همه آدم اومده تشییع. دوم کارگردان ان‏قدر گزیده و بریده‏بریده عمل کرده‏بود که تابلو بود قضیه به این راحتی‏ها نبوده. حتی صدای مراسم هم پخش نمی‏شد و از صدای مداحی استودیویی استفاده شده‏بود.

4- یه‏بار دیگه موضع خودم رو تو این قضیه بگم؛
در مورد اینکه از همه‏جا پاشیم بریم امیرکبیر یا هرجای دیگه که تو مقابله با مخالفین دربیایم موافق نیستم. چون برای هرجایی باید آدم‏های همون‏جا دل‏سوزی کنند. بعد از تدفین هم آدم‏های همون‏جا باید بار حضور شهدا رو به‏دوش بکشند و حرمت‏شون رو حفظ کنند. اگر هم واقعاً مخالفین زیادند باید ان‏قدر کار کرد تا این مشکل قبل تدفین حل شه.
نکته بعد هم کار فرهنگی و زیرسازی یه همچین حرکتی‏ه که باید درنظر گرفته‏شه. باید بفهمیم شهدای مدفون قراره چه نقش فرهنگی و سازندگی روحی و عقیدتی تو دانش‏گاه ایفا کنند.
نکته دیگر هم این موضوع‏ه که ممکن‏ه بگویند این فضولی‏ها به ما نیامده و برادران بزرگ‏تر سپاه و امثال‏هم می‏دانند چه برنامه و زیرساختی لازم است. پس دانش‏جو پشم دیگه. یه فرهنگ و عقیده‏ی تحمیلی و بخش‏نامه‏ای. خوب، سربازها رو از پادگان‏ها بیارید. انقلاب هم لابد کودتا بوده دیگه، مردم توش هیچ‏کاره بودند.

یا علی

(پنج‏شنبه 15 اسفند 1387؛ 10 صبح)
امروز دو تا وب‏لاگ در مورد رخ‏دادهای امیرکبیر دیدم. بسیار خوب مسائل را از نزدیک نقل و تحلیل کرده‏اند. از هر دو طرف هم بحث شده. این لینک‏ها را ببینید: + و ++ و +++ و ++++.


خونه‏تکونی

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/11/25:: ساعت 11:28 صبح

سلام.

فکر کنم سخت‏ترین کار دنیا بعد از خونه‏تکونی
مسواک‏زدن باشه؛ اون هم چون هر روز لازم‏ه.

به‏هرحال همین سالی یه‏بار خونه‏تکونی هم به‏اندازه‏ی کل سال درد داره؛
هرچند ما فقط «هِن»اش رو می‏زنیم.

و نمی‏دونم چه‏قدر باید تشکر کنم از مادر عزیزم،
که حتی امروز هم اجازه دادند دودَر کنم بیام دانشگاه،
بلکه شرّ این پیش‏نهادیه کنده شه.

به‏امید خدا

یا حسین شهید


نکته

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/11/24:: ساعت 12:9 عصر

سلام.

مهم‏ترین کاری که در مقطع تحصیلات تکمیلی باید انجام داد،
پیداکردن نقطه‏ی تز است!

یا حسین شهید


   1   2      >


بازدید امروز: 26 ، بازدید دیروز: 12 ، کل بازدیدها: 469322

پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ