سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تبلیغ و تزیین

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/4/14:: ساعت 12:48 صبح

سلام.

1- امروز یه جلسه توجیهی حج داشتیم و بعدش هم به‏طرز حیرت‏آوری جرأت فرموده، تک و تنها رفتیم واکسن زدیم. جلّ الخالق!

2- یه مجموعه‏ی چهار جلدی نهاد برامون فرستاده بود، یه 13 جلدی اداره کل امور فرهنگی وزارت علوم، یه مجموعه‏ی جدید هم نهاد به‏اش اضافه کرد. الحمدلله ما که از این داستان‏ها و اشعار چیز زیادی سر در نیاوردیم، نشستیم یه دور دیگه کتاب اعمال آقای فلاح زاده رو بخونیم. شاید یه دور دیگه هم لازم بشه. البته هنر کردیم رفتیم یه حمد و سوره هم درست کردیم خیر سرمون. خدا به‏خیر بگذرونه. از خوانندگان عزیز هم تقاضای عاجزانه می‏شه که حلال‏مون کنید.

3- مطلب زیر نکته‏ی جالبی‏ه از جلد اول اون مجموعه‏ی 13 جلدی درباره‏ی گفت‏گو با مسلمانان دیگه و تبلیغ با نام «نسیم تفاهم؛ راه‏بردها و روش‏ها».
- - - - - -

از قول حضرت رسول(ص):
«بعثتُ داعیاً و مبلّغاً ... و خلق ابلیس مزیّناً»
در تزیین، بدون توجه به عمق و باطل یک امر،
آن را به دیگران دیکته می‏کنند.
اما مبلّغ تنها درصدد ترویج حق و حقیقت است
و به باطن امر بیش از ظاهر آن توجه دارد...

یا علی

- - - - - -
+) 13 رجب
+) از آقای حسن‏زاده
+ و ++) «ماه رجب و ملک داعی» و «قصد قلبی و زحمت جوارحی»
+) اندازه‏ی جدید و قدیم
+) سی‏صد آیه برای تو
+) این خانه بی‏دلیل ترک برنداشته است...


ام‏روز...

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/3/29:: ساعت 7:9 عصر

سلام.

هرکه نیامد از کف‏اش رفت.

یا علی


حوادث زاهدان

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/3/11:: ساعت 7:28 عصر

سلام.

وقت و حوصله نداشتم روی‏اش کار کنم. اما این‏قدر تأسف‏برانگیز و متأثرکننده بود که خواستم لااقل اشاره‏ای بکنم. حوادث زاهدان. این رو در وب‏لاگ نیم‏روز دیدم. ظاهراً آقای وحید هم درس‏شون رو تعطیل کرده‏اند (+). به امام زمان(عج) باید تسلیت گفت.
- - - - - -

* «... اوضاع زاهدان وارد فاز بحرانی شده است.
اتفاقات دو روز گذشته عبارت است از:

1-حمله‏‏ی مسلحانه به ستاد انتخاباتی احمدی نژاد در خیابان سعدی و زخمی‏شدن سه نفر

2-اعدام سه تن به جرم هم‏دستی در انفجار در جلوی مسجد علی‏ابن‏ابی‏طالب در صبح شنبه

3- شعار علیه اهل سنت در مراسم تشیع جنازه‏ی شهدا

4- در پی حضور مولوی عبدالحمید و دیگر علمای اهل سنت در مسجد علی‏ابن‏ابی‏طالب
جهت شرکت در مراسم یادبود شهدا
به ایشان و هیئت همراه سوءقصد شد
و یک نفر کشته و مولوی محبی زخمی شد.
پس از این سوءقصد تعدادی جوان بلوچ در خیابان سعدی (حوالی حسینیه سیستانی‏ها)
به تعدادی عابر و ره‏گذر قارس و شیعه حمله و تعدادی را زخمی نمودند.
در پی این موضوع درگیری‏های متعددی در نقاط مختلف شهر ازجمله
کارخانه نمک و شیر آباد -کوی قدس و خیام و... رخ داد که تعدادی زخمی شدند.
تعداد زیادی خودرو نیز به آتش کشیده شد
و نیز شایعاتی مبنی بر خلع سلاح کلانتری 17 (ترمینال جدید) به گوش می‏رسد.
در حال حاضر با صحبت‏های مولوی عبدالحمید و آیت الله سلیمانی
اوضاع شهر آرام‏تر شده ولی آگاهان می‏گویند این آتش زیر خاکستر است.»

** ... فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ
... خداوند، پیامبران را برانگیخت؛ تا مردم را بشارت و بیم دهند
و کتاب آسمانی، که به سوی حق دعوت می‌کرد، با آنها نازل نمود؛

لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ
 تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند.

وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ 
 (افراد باایمان، در آن اختلاف نکردند؛)
تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت داشته بودند،
و نشانه‌های روشن به آنها رسیده بود،
به‏خاطر انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند.

 فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ 
 خداوند، آنهایی را که ایمان آورده بودند،
به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبری نمود.
(امّا افراد بی‌ایمان، همچنان در گمراهی و اختلاف، باقی ماندند.)

وَاللَّهُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ
و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت می‌کند.

آیه 213 سوره بقره

یا علی


هنوز گیج‏ام و منگ

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/2/31:: ساعت 1:37 صبح

سلام.

1- هنوز گیج‏ام و منگ.
بهم می‏گن چته؟ ناراحتی؟
می‏گم نه، نمی‏دونم. بیش‏تر حیرون‏ام.

کسی که عمر تکلیف‏ام رو باهاش گذروندم،
شاید 15 سال بشه،
حالا دیگه نیست.
و من سه روزه که دیگه مرجع تقلید ندارم،
و سه روزه که حجتی برای اعمال‏ام ندارم.
خدا صبرمون بده.
تا یه مسأله‏ای پیش می‏اومد می‏گفتم من نمی‏دونم،
آقای بهجت گفتن این‏طور.
و حالا به فتوای کی زندگی کنم؟
باید زودتر حاج آقا رو پیدا کنم ببینم باید مقلد کی بشم،
آقا مجتبی، آقای مکارم؟ شاید هم نظرشون کس دیگه باشه.

2- خاطره بگم؟
از یکی دوتا نمازی که پشت سرشون خوندم،
که خوب قاعدتاً چیز زیادی نفهمیدم و اصلاً ظرف ما چه به نماز ایشون.
فقط حُسن‏اش این بود که فمیدیم آقا لهجه دارن.
بین ترک و شمالی بودن‏شون هم نمی‏تونستم تشخیص بدم.

یا از قرارهای 5 صبح دار الزّهد تابستون‏های مشهد؟
آقا می‏شدن آکتور و ملت دورشون حلقه می‏زدن.
آقا رو به قبله و ملت پشت به قبله و رو به ایشون.

ولی یه بارش اتفاق جالبی افتاد.
شاید مبعث پارسال بود.
با ابراهیم از دار الزّهد داشتیم می‏اومدیم بیرون که وارد صحن آزادی شیم،
بی‏غرض،
دیدیم جمعیتی کله سحر دارن می‏رن به‏سمت در حرم.
بعد جمعیت ایستاد و آقای بهجت رو کرد به ما دوتا!
چند ثانیه‏ای ایستادند و رفتند.
ما هم حیرون تا پشت سرمون رو دیدیم که
امتداد قبر شیخ بهایی بود.
خدا هر دو شون رو قرین رحمت کناد.

اینها رو می‏گم که چی؟
اگه من ذره‏ای از اسلام بویی برده باشم،
یه پایه‏اش مرجعیت آقای بهجت بود.
حالا به مرجعیت کی تکیه بزنم؟

3- ان‏شالله فردا سیاه رو درمی‏آرم.

4-
+ پیام آقا
+ خاطراتی از آقای بهجت
+ العلماء باقون

یا علی


تفسیر و کربلا

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/2/6:: ساعت 11:50 عصر

سلام.

بعد قهرمانی استقلال که هوش از سرمان رفته بود و عنان از کف، خدا رو شکر به لطف شیرموز مادر کمی حال‏مان جا آمد. اول می‏خواستم در باب استقلال یا حداقل اوضاع فوت‏بال کشور بعد عید بنویسم که بی‏خیال شدم. بعد هم در باب جامعه مجازی و این فیس‏بوک لعنتی که آن هم از سرم پرید. حالا چند نکته‏ای بخوانید از شنیده‏های امروز. تا ببینیم خدا چه می‏خواهد.
- - - - - -

1- از تفسیر آقای جوادی، 9:30 شب رادیو معارف؛

«اهدنا الصّراط المستقیم
صراط الّذین انعمتَ علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضّالّین»

«مغضوب» و «ضالین» به «الذین انعمت علیهم» برمی‏گردد نه به صراط.

یعنی راه کسانی که به آنها نعمت داده شده، کسانی که مورد غضب و گم‏راه نیستند.

و برای حقیر این معنی بار ولایتی سوره را بیشتر کرد،
نسبت به معنی که در ذهن داشتم.

(در پرانتز بگم که بحث وحدت صراط بود
و لابد ایشون می‏خواستن بگن که مغضوب و ضالین صراط ندارند.)

2- در همین بحث نکته دیگری بیان شد که
حساب کسانی را که جهنم نمی‏روند با آنها که در صراط مستقیم هستند را جدا کنید.

یاد تفاوت نجات و هدایت افتادم که قبلاً در این وب‏لاگ مطرح شده بود.

3- ام‏روز علی آقای صلواتی رو دیدم که تازه از کربلا اومده بود.
یکی از ماجراهایی که گفت وقت رفتن‏شون با هواپیما بود.
می‏گفت 7 صبح پرواز داشتیم،
ساعت 2 صبح بیدار شدیم و راه افتادیم تا 3 برسیم فرودگاه.
کارها انجام شد و رأس 7 پریدیم.
ملت داشتن صبحونه می‏خوردن که خلبان گفت هوای نجف و بغداد خراب‏ه
باید برگردیم فرودگاه امام(ره).

ساعت 8:30 برگشته بودیم و نشستیم منتظر.
یک ساعت، دو ساعت، خبری نبود.

مداحی در کاروان بغلی بود، نشاندمان به زیارت عاشورا،
که به‏واسطه‏ی آن آقا برای زیارت راه‏مان دهند.
مسافرها گریه می‏کردن و حتی
مسئولین گیت هم منقلب بودن،
زیارت نصف نشده بود که گفتن بیاید برین سوار شید.

خلاصه 6 عصر راه افتاده بودن و 6 بعدازظهر رسیده بودن نجف!

اللهم ارزقنا
+ زخون هر شهید امروز نهالی آب‏یاری شد        جهان از لاله‏های دین، مهیای بهاری شد
(این هم یه شعر نه‏چندان قوی در باب شهدای این چند روز کربلا)
و یک سفرنامه‏ی مصوّر کربلا + و ++

یا علی


منطق، اول ماه و شهادت

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/2/5:: ساعت 11:56 عصر

سلام.

1- حاج آقای جوان یکی از مساجد محل
شنبه شب‏ها درس منطق رو از کتاب آقای غرویان شروع کرده‏اند.
ما هم ام‏روز شد که بریم سر کلاس‏شون
(شد به معنی پا داد، قسمت شد، خدا خواست و مانند آن)؛
کلاسی که بی‏اغراق میان‏گین سنّی‏شون تو مایه‏های 50ه!

درباره درس منطق دوتا برداشت دارم که به این مناسبت می‏گم:
1-1- برای نظم فکری و تمرین‏دادن‏اش بسیار مفیده،
البته استاد و هم‏کلاسی‏های خوب هم شرط‏ه.
جالبی کلاس ام‏شب این بود که
استاد تلاش بسیار خوب و شاگردان هم (علی‏رغم سنّ‏شون) گیرایی بالایی داشتند.

1-2- نمی‏دونم واضع این درس کی بوده.
فقط اگه زیارت‏شون کنم به‏اش می‏گم آخه آدم حسابی!
شما اول «انسان، جوهر ِذوابعاد ثلاث ِنامی ِمتحرک ِناطق است» رو بدیهی فرض می‏کنید،
بعد روش مطالب دیگه رو توضیح می‏دید؟
خواهش دارم که اول اون‏ها رو بگید چیه بعد برید سراغ بقیه.
یا لااقل مطالب دیگه رو با یه چیز ملموس‏تر توضیح بدید.

به منی که از عبارت «انسان، حیوان ِناطق است»
خوش‏ام نمی‏آد و تو جاهای دیگه هم نمی‏تونم روش فکر و بحث کنم،
حق بدید کمی گارد منفی بگیرم.

یه چیز هم تو پرانتز بگم که فرق «ذاتی» و «عرض لازم» خیلی جالب‏ه.

2- جناب بی‏تکلف عزیز اس.ام.اس. فرمودند که
«فردا (یک‏شنبه 6 اردی‏بهشت) روز اول ماه (جمادی الاوّل)
روزه و صدقه برای سلامتی امام زمان(عج) وارد شده.
توفیق از خداست.»

3- «مهدی هاشمی» چه جالب تو «اشک‏ها و لب‏خندها» مُرد.
به این فکر می‏کردم که واقعاً هم مرگ به‏همین راحتی و غیرمنتظره‏بودن‏ه.

... اس.ام.اس. اومد که
هم‏سر و مادرِ ِهم‏سر آقا «مهدی بابایی» عزیز
در حادثه‏ی کربلا به شهادت رسیدند...

آقا مهدی قاری و معلم قرآن، و عضو یه گروه تواشیح قوی هستند.
خدا همه‏مون رو رحمت کنه.
برای شادی روح‏شون صلوات و فاتحه هدیه بفرمایید.

یا علی

- - - - - -
-) «1- در هر علمی ما یک سری اصل موضوعه داریم. اشکال نداره منطق هم یک چیزهایی را فرض بگیرد. (از نظر تاریخی دقیق معلوم نیست که واضع منطق چه کسی بوده، اما اولین تدوین‏گر و توصیف‏گر دقیق او ارسطو بوده. در فضای فکری و تاریخی ارسطو این مطالب شاهکار است.)

2- ادعای فلسفه (البته بیشتر فلسفه‏ها) این است که اصول دیگر علوم را اثبات می‏کند. از این حیث از فلسفه به‏عنوان مادر علوم سخن به‏میان می‏آید.

3- شاید «انسان، حیوان ناطق است»، به(درد) هیچ جای زندگی انسان (حداقل امروزی) نخورد، اما تفکری که پشت آن است حتماً به‏درد می‏خورد. علاوه بر اینکه فرق بین «عرض لازم» و «ذاتی» بسیار بسیار به‏درد امروز ما می خورد (در بحث‏های روان‏شناسی خیلی مطرح می‏شود که لازمه‏ی زندگی موفق چیست. بیشتر اوقات گویی به «عرض لازم» اشاره می‏کنند، یعنی لازمه‏ی زندگی انسان‏ها متفاوت است).»

نکات خوب و روشن‏بخشی بود، اما این آخری یه کمی گیج‏ام کرد؛ چطور می‏شه عرض لازم برای یک نوع متفاوت باشه؟

+ یک‏شنبه 6 اردی‏بهشت 88؛ 10:30 شب

خودم هم فهمیدم که سؤال‏ام اشتباه بود. عرض لازم می‏تواند عام یا خاص باشد، پس برای همه‏ی مصادیق نوع همیشه یک‏سان نیست.
اما جناب «کامنت برای وبلاگ سلام» هم لطف کردند و پاسخ مناسبی دادند:

«عرضی و ذاتی که در این بحث مطرح فرمودید در نزد اهل منطق، عرضی و ذاتی باب ایساغوجی (دو نوع دیگر عرضی و ذاتی وجود دارد) است: ذاتی در این باب به معنای آن چیزی است که ماهیت به‏واسطه‏ی آن تقرر پیدا می‏کند که شامل جنس و فصل است. و عرضی آنهایی است که بعد از تحقق ذات عارض ماهیت می شود. و تقسیم می‏شود به عام و خاص.
مثلاً «راه‏رونده» برای انسان عرض عام است؛ چون شامل حیوان نیز می‏شود و ضاحک برای انسان عرض خاص است. و هر کدام از اینها به لازم و مفارق تقسیم می‏شود. و هکذا، عرض لازم آن عرضی است که از ماهیت منفک نمی‏شود و عرض مفارق آن عرضی است که انفکاک‏پذیر است.
حال این سؤال پیش می‏آید که تشخیص عرض لازم و ذاتی چگونه امکان‏پذیر است؟
ابن سینا در اشارات و شفا می‏گوید: لازم دوگونه است، لازم مقوّم و غیرمقوّم.
لازم مقوّم همان ذاتی باب ایساغوجی است و لازم غیرمقوّم مصاحب و همراه است. و فرق بین مقوّم و غیرمقوّم در این است که لازم مقوّم بالفعل است و لازم غیرمقوّم بالقوّه است (یعنی از طریق مقایسه حاصل می‏شود).
مثال: عدد 2 نصف عدد 4 است؛ این لازم غیرمقوّم و یا عرض لازم است. زیرا ما تا آن را با 4 مقایسه نکنیم برای‏مان حاصل نمی‏شود.

حال بحث این است که ما اگر مردیم باید ببینیم چه چیزهایی در زندگی ذاتی است و چه چیزهایی عرض لازم یا مفارق یا ...»

و گمان‏ام این جمله آخر جان کلام و سؤال جدی خیلی از ماست.


اول بهار

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/2/1:: ساعت 11:3 صبح

سلام.

1- این شعر رو خیلی دوست داشتم از دوران مدرسه که ظاهراً تو دیباچه گلستان‏ه:
«به حکم ضرورت سخن گفتیم و تفرّج‏کنان بیرون رفتیم در فصل ربیع
که صولت برد آرمیده بود و الوان دولت وَرد رسیده.
پیراهن برگ بر درختان چون جامه‏ی عید نیک‏بختان

اول اردی‏بهشت‏ماه جلالی                    بلبل گوینده بر منابر قضبان
بر گل سرخ از نم اوفتاده لآلی               همچو عرق بر عذار شاهد غضبان»

2- ام‏روز رو از قبل تو ذهن‏ام بود که چی بنویسم
و صبح با حال مشوّش‏ام تصمیم گرفتم که چیزی ننویسم
و الآن که دیگه نمی‏تونم ننویسم.

فقط این نکته رو می‏خوام بگم که انگار این روزهای خاصّ تقویم شمسی
واقعاً خاصّ‏اند.
من تجربه اول نوروزش رو دارم.
ام‏روز هم یه روز خاصّ‏ه.
اول اردی‏بهشت به‏نظر من اول بهار واقعی‏ه
که اصلاً آدم توش مست و ملنگ می‏شه.
ام‏روز تولد لااقل چهارتا از دوست‏های فیس‏بوکی‏ه.
از صبح هم معلوم بود یه روز دیگه است.
و ام‏روز روز دفن پدربزرگ یکی از دوستان شده (خدا رحمت‏شون کنه).

خلاصه نمی‏دونم این قمره که رو عقرب می‏افته یا برعکس
و بعد چی می‏شه نتیجه این تقارن.

3- اگه همت کنم لینک‏های بهار رو که مربوط به نوروز بوده می‏ذارم
که یادمون نره تو بهاریم.

یا علی

- - - - - -
دو تا پست قبل (+ و ++) رو فراموش نکردم ها، خوش‏حال می‏شم پی‏گیری‏اش کنید.


ترک عادت - 2

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/1/29:: ساعت 7:37 عصر

سلام.

چه روزهای عجیبی بود این چند روز.

1- از چهارشنبه دست‏رسی به نت قطع شد. پنج‏شنبه، جمعه. حال آدم‏های معتاد به‏دور از مواد رو پیدا کرده بودم، حال آدم چشم‏چرونی که به پیسی خورده، حال سیگاری که تو یه مسافرت طولانی گیر افتاده و بی سیگار مونده. بعد دو هفته عید این دومین باری بود که از نت جدا شدم. یاد اون پست «ترک عادت» افتادم.

2- یه چیزهایی شنیده بودم، اما اولین بار بود خودم می‏دیدم‏اش. برنامه شوک بود ظاهراً. در مذمت اینترنت. از صفحه مانیتور خفاش در می‏اومد. همه اینترنت‏بازها دنبال اغفال جوون‏ها بودن. دخترهای جوون ناراضی از اینکه عکس‏ها و فیلم‏های خصوصی‏شون رو که گذاشتن تو نت داره منتشر می‏شه! اون یکی ناراحت بود که چرا سی‏صد دلار ریخته به حساب فلان جا و جایزه چند میلیون دلاری به دست‏اش نرسیده. فقط یه جا دل‏ام سوخت که یارو وب‏کم‏ها رو هک می‏کرد. خلاصه آدم‏هایی که اینترنت به خودشون می‏کردند فاسد، جانی، اجتماع‏گریز، اغفال‏شده، منگ، کراکی و امثال‏هم بودن.
جالبی‏اش این بود که مدام به پدر و مادرهای بی‏خبر از همه‏جا می‏گفت که می‏دونید بچه‏هاتون تو نت کجاها که نمی‏رن. نه‏که حالا پدر و مادرها از بقیه احوالات بچه‏ها خبر دارن، در به‏ترین حالت دنبال یه مدرسه می‏گردن که وظایف‏شون رو دایورت کنن سرش، حالا دیگه فقط مونده یه ساعت اینترنت رو تِرَک کنن.
اینها هم از اعصاب خوردی نوشتم، لابد برنامه خوبی‏ه. فقط موندم که چرا توش هیچ نکته مثبت و راهنمایی خوبی گفته نمی‏شه و اینترنت اون برنامه، چیزی جز خفاش و پورنو و فریب نبود. لابد من خیلی بدبین‏ام. حالا این برنامه فقط اون ساعت که نبود. صبح هم تبلیغ‏اش بود، عصر هم تکرارش. نصف شب هم تحلیل‏اش رو نشون داد. دیگه داشتم خون‏جیگر می‏شدم. حالا تو تحلیل‏اش یه نکته جالبی گفتن. اون هم این که از وقتی چند ده‏تا سایت مستهجن ایرانی رو بستن، شمار بازدید سایت‏های مثبت بالا رفته. خوب لااقل یه‏بار گفتن سایت‏های مثبت هم وجود داره. خدا پدرشون رو بیامرزه.

3- جمعه عصر تو رخت‏خواب غلت می‏زدم که یاد اون کتاب‏چه کوچیک وب‏لاگ افتادم. یه ویژه‏نامه نشریه نمی‏دونم چی‏چی مال سال 82. یه سه‏ربعی وقت‏ام رو گرفت، جالب بود. فضای وب‏لاگ‏نویسی پنج، شش‏سال پیش. وقتی ما این شکلی آلوده نت نشده بودیم، وقتی فقط بلاگر بود و پرشین بلاگ. وب‏لاگ‏نویس‏های اولیه، مقالات، معرفی وب‏لاگ‏های برگزیده که وب‏لاگ علی شیخ‏پور عزیز هم توش بود.

4- بعد این ماجرا بود که اخوی بزرگ با دو عدد کارت اینترنت هدیه اومد. ما هم ذوق‏زده بودیم. اون بنده خدا که نمی‏دونست ما به پیسی خوردیم، همین‏طوری با خودش آورده بود. حالا که چی؟ لابد واسه اینکه مهمون‏ها وقتی می‏گن اینترنت دارید بگیم آره. ما هم از موقعیت استفاده کردیم و بعد مهمون‏ها یه چِک‏میل نُقلی کردیم.

5- یکی از بچه‏ها وقتی درباره شوک حرف می‏زنم می‏گه مثل تو دیگه. اینجاست که واقعاً حس می‏کنم معتاد شدم. دعا کنید شفا بگیرم از شر این فضای سایبر لعنتی، شما هم راحت شید...

یا علی

- - - - - -
تکمله به پست قبلی اضافه شد. چهارشنبه 2 اردی‏بهشت 88؛ 12 ظهر


خرابی‏ها

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/1/9:: ساعت 10:40 صبح

سلام.

1- خدا رو شکر.
ام‏سال هم راه‏مون دادند نوروز بیایم پابوس آقا.

یکی از محاسن این زیارت هفته دوم نوروز هر سال
این بود که می‏تونستم کمی خرابی‏های دو هفته جهادی رو آباد کنم.
(بموالاتکم... أصلَحَ ما کانَ فَسَدَ مِن دُنیانا)
اما ظاهراً ام‏سال خرابی‏های به‏جا مونده کم‏تر بوده.

واقعاً جهادی خوبی بود.
الحمدلله...

2- رئیس‏مون گفت کجا می‏ری 15 روز؟ بیا کار کن.
گفتم 15 روز نه، 20 روز.

گفت من که فقط دو سه روز می‏تونم نیام سر کار؛
بعدش حوصله‏ام سر می‏ره.
گفتم با ما بیاید تا ببینید وقت سرخاروندن پیدا می‏کنید یا نه.

یا علی


ترک عادت

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/1/7:: ساعت 6:58 صبح

سلام.

سال نو همگی مبارک. قبل رفتن نشد چند تا پستی که تو ذهن‏ام بود رو بذارم اینجا. الآن هم که تازه رسیدم، هنوز ساعت‏ام رو هم جلو نکشیدم و تا چند ساعت دیگه، طبق معمول، عازم دور دوم سفرهای نوروزی هستیم. خدا به خیر بگذرون‏ه.
- - - - - -

پام رو که گذاشتم اونجا،
دل‏ام واسه نت تنگ شد.
یعنی اصلاً هوایی شدم.
همه‏اش دنبال‏اش می‏گشتم.
نمی‏دونم چه حکمتی هم بود که خدا رو شکر
یافت می‏نشد.
فقط یه چیزی رو فهمیدم که اعتیاد بد دردی‏ه.
امیدوارم ترک عادت کرده باشم.
و البته امیدوارم بتونم این همه ای‏میل و فید و نظر و اتفاقات فیس‏بوک رو مدیریت کنم.

یا علی


<      1   2   3   4   5   >>   >


بازدید امروز: 45 ، بازدید دیروز: 124 ، کل بازدیدها: 470688

پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ