سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نماز کسالت‏بار

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/11/2:: ساعت 12:55 صبح

سلام

قبول دارم،
قبول.
اگه دوست داری اعتراف کنم،
اعتراف می‏کنم.
شاید وسیله‏ای به‏سمت توبه باشه.
اینکه نمازهام نماز نیست،
و اینکه در نماز کسل‏ام.
پس لابد منافق‏ام.*
قبول.
حالا یعنی راهی هم نیست که دست‏ام رو بگیری؟
که پاک‏ام کنی؟
نکنه به دینی غیر از دین احمد(ص) بمیرم...

یا حسین، شما برامون استغفار کن

- - -
* آیات 142 النساء و 54 التوبه


بازی و بازی‏گر

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/10/16:: ساعت 10:45 صبح

سلام.

می‏دونم که هیچ‏وقت وب‏لاگ‏نویس خوبی نبوده و نخواهم شد.
*

وقتی چند ساله می‏نویسی و می‏خونی،
این کار می‏شه جزو برنامه‏ات،
و خوب، کم‏کم برنامه روزانه‏ات.
اصلاً می‏شی یه روزنگارنویس.
به‏خصوص اگه یه وب‏لاگ شخصی داشته باشی
که نخواد موضوع و جهت خاصی رو به‏ات تحمیل کنه.
حتی خوننده‏ها هم ان‏قدر محدودت نکرده‏اند که
فقط بخوای یه جور بنویسی و از خیلی کشش‏هات دست بکشی.
تو این بین،
وقتی کار رو تعطیل می‏کنی،
انگار رفتی مسافرت؛
یا از یه قید راحت شدی.
می‏شه یه کم نفس کشید و فکر رو مرتب کرد.
و مدام از خود پرسید که چی می‏خوام؟
چی باید بشم؟
**

به رسم قدیم‏ها بی‏ربط می‏نویسم.
برای بازی نقش آش‏پز‏باشی،
فقط کافی نیست بازی‏گر خوبی باشی.
به‏نظر من باید واقعاً آش‏پز بشی.
یادم‏ه درباره دنیرو شنیدم که وقتی می‏خواست نقش یه خیابون‏خواب رو بازی کنه،
چه‏طور رفته بود قاطی‏شون و همون‏جور می‏اومد سر صحنه.
نه مثل ما که ماه رمضون‏مون هم ربطی به صیام نداره.
ولی نگاه خانم آریا وقتی می‏خواست بیاد تو دفتر
واقعاً تکون‏ام داد.
شوهری که این‏قدر اذیت‏اش کرده بود
و همین چند دقیقه پیش هم داشت آتیش می‏سوزوند،
بعد مدت‏ها اون‏جا دیدش...
بیش‏تر نگاه عاشقی بود که سال‏هاست محبوب‏اش رو ندیده،
تا نگاه غضب‏آلود شماتت‏گر.
تو این مایه‏ها که از تو انتظار نداشتم،
اما خیلی رمانتیک.
البته این ترفند بازی خانم معتمده.
اما این‏بار هم مؤثر بود.
و اون چیزهایی که شب قبل‏اش تو دفتر برای خودش می‏نوشت،
و شب موندن‏اش سر کار...
***

نمی‏دونم دردم چی بود که اینها رو نوشتم.
ولی این‏طور نتیجه بگیرم که
برای زنده‏بودن
باید مثل زنده‏ها زندگی کنی.
نه اینکه اداشون رو دربیاری و منتظر سوت و کف تماشاچی‏ها باشی.
قبول دارم که بالأخره آدم هرکاری رو از ادا درآوردن شروع می‏کنه و یاد می‏گیره،
فقط می‏گم حداقل برای آب‏تنی باید لخت هم شد.
بازی زنده‏ها، لباس خودش رو می‏خواد.
با لباس گناه که نمی‏شه شیرجه زد تو حیات طیبه.
معلم و مربی می‏خواد.
دفترچه داره.
گمان‏ام این‏جوری درست‏اش نیست.

یا حسین


جهنم زمینی

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/9/8:: ساعت 11:14 عصر

سلام.

نمی‏تونی بگی که یه عروسی می‏رم و می‏آم.
به‏خصوص وقتی‏که همه‏اش تو ذهن‏ات‏ه
کلی از ازدواج‏های شروع‏شده تو این سالن،
فقط بعد یک سال،
تبدیل به جدایی شده.
و اینکه کلی قراره توش خرج بشه.
و اینکه همه می‏آن که ببینن چه خبره.
و اینکه باید مدیریت شکم کنی تا آخر کار کم نیاری!
چه می‏دونم.
عقل سلیم که هم‏راه‏ات نیست.
*

زودتر از همیشه می‏ری می‏شینی،
جایی که نه جلو باشه و نه عقب،
نه کنار باشه و نه وسط.
یکی یکی فامیل می‏آن و طبق انتخاب شما
جاشون رو پیدا می‏کنن.
«فامیل» برای یه خاندان بیش از صد نفر
کلمه پرمعنایی‏ه.
فامیل یعنی خیلی از آدم‏ها،
کلی خاطره‏ها،
بخش بخش هویت‏ات،
قسمتی از پشت‏وانه‏ات.
و باز هم فکر می‏کنی به صله رحم
و قطع رحم،
و اینکه کدوم حروم بود و کدوم واجب،
و اینکه کجا به‏هم می‏رسن.
باید به کدوم بیش‏تر بها داد.
خدا آقا (آیت الله العظمی) مجتبی رو خیر بده.
خلاصه عروسی هر کوفتی هم که هست،
این یه حسن رو داره،
که فامیل رو توش می‏بینی
(صله رحم یا عدم قطع رحم).
هرچند که ترجیح بدی از جمعیت اناث‏شون فاکتور بگیری.
**

همه رفتن دیدن.
تو هر اتاق یه ال.سی.دی. بود
و تو دهنه مستراح گل‏کاری.
دسته‏گل سبد سبد،
آتیش‏بازی،
چه می‏دونم.
هرچی تو فیلم‏ها دیدی و ندیدی.
لازم نیست بری.
بذار برن و واسه‏ات تعریف کنن:
«زندگی جهنمی؛
بعضی‏ها همین‏جا واسه خودشون جهنم درست می‏کنن.
حالا من موندم شب عروس خانم چه‏طوری می‏ره دست به آب.
لابد کارگر می‏گیرن واسه‏اش که راه چاه رو باز کنه.»
(پرانتز
البته اگه قبول کنیم آدم‏ها بعد این کارها
نیاز به تخلیه هم پیدا می‏کنن.
پرانتز)
بعد اضافه می‏کنن که:
«نکنه ما هم گیر هم‏چین چیزهایی بیفتیم.»
خدا نکنه.
***

رفتی عروسی؛
حالا جور درد معده رو بکش،
هم‏نفس‏شدن با یه آدم مست رو هم،
گیجی کش‏دارش رو هم.
اما،
فقط،
از خدا بخواه که به جهنم عادتی نشی.

یا علی

- - - - - -
+ به‏حول و قوه الهی دارم به «پیوندها» یه نگاهی می‏اندازم. تو نگاه اول هم یه بیست‏تایی‏اش کم شد. تا ببینیم چی پیش می‏آد.


حسبی من سؤالی

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/9/2:: ساعت 10:46 صبح

سلام.

روز اول ماه یه عمل جالبی داشت؛
«هر که از ظالمى ترسد در این روز بگوید:
حَسْبى حَسْبى حَسْبى مِنْ سُؤالى عِلْمُکَ بحالى
تا حق تعالى کفایت کند شرّ ظالم را از او»

معنای دقیق‏اش رو نمی‏دونم و ندیدم.
فقط حس می‏کنم تو مایه‏های همین شعره که
این‏قدر می‏دانم، که تو از حال دل‏ام باخبری.

یا علی

- - - - - -
+ آقای کردان درگذشت. این رو تازه فهمیدم. خدای‏اش بیامرزد. نمی‏دانم و نمی‏گویم آدم خوبی بود یا بد. اما برای ما سمبل یک خطای فجیع بود و هست. پس لااقل به پاس همین خدمت‏اش، از ته قلب، برای‏اش آرزوی رحمت و مغفرت بی‏کران الهی را دارم. خدا ما رو هم بیامرزه.


حس جالب

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/8/28:: ساعت 11:50 عصر

سلام.

حس جالبی‏ه.
وقتی حس می‏کنی تهی شدی،
خسته.
تا لنگ ظهر هم که بخوابی خستگی‏ات در نمی‏ره.
تا حلق‏ات رو هم پر کنی سیر نمی‏شی.
تمام روز رو هم کار کنی کارهات تموم نمی‏شه.
جالب‏ه، واقعاً جالب.

دنبال چی می‏گردی؟
هیچ معلوم هست؟
شاید،
فقط می‏گم شاید،
همین که تشنه‏ای، دائماً
گرسنه‏ای، دائماً
گرفتاری، دائماً
همین هم قشنگ باشه.

دائم می‏گم،
تو خواستی، تو کردی،
خودت هم کمک‏ام کن.

باشه،
امتحان‏ام هم بکن،
هرجور که می‏خوای.
فقط سربلندم کن،
استکبارم رو بترکون،
خیلاء رو ازم بگیر،
قاطی خوب‏هام کن.
این هم خواسته بزرگی‏ه؟

دوست دارم تو بارون و سرما کسی سوارم نکنه،
اما تو تو قلب‏ام باشی،
به‏ام الهام کنی واقعاً هستی،
و خیلی بزرگ‏تر از تصورات من.
شایسته‏ی پرستشی،
هیچ کی هم طاق‏ات نیست.
پاکی و منزه،
حمد هم مخصوص خودت‏ه.

فقط
خواهشاً
یه لحظه هم ول‏ام نکن.

یا علی

- - - - - -
+ چه‏طور ممکن بود نماز دهه اول ذی‏الحجه از یاد آدم بره. خدا به‏خیر بگذرونه.


شکر

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/8/9:: ساعت 10:31 عصر

سلام.

هر چه می‏گذره،
بیش‏تر حس می‏کنم که صحنه‏گردان اصلی زندگی‏ام خداست.
خدا رو شکر

یا علی


خوش توفیقی

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/8/8:: ساعت 12:47 صبح

سلام.

خدا رو شکر،
این روزها همه‏جا جشن و شادی‏ه.
همه از حضرت می‏گن.
خوبی‏اش این‏ه که کسی از یه همچین خراب‏آبادی انتظاری نداره.
و این‏جا یه نفری هست که آرزوهاش با بقیه آدم‏های خوش توفیق فرق می‏کنه.
*

برادرش دو سال از خودش بزرگ‏تر بود.
الآن برای خودش پزشک حاذقی شده ظاهراً.
البته از بچه مفیدی اون وقت هم انتظار زیادی بوده.
خلاصه نسبت به‏اش حق بزرگ‏تری داشت.
از وقتی که مفقود شده بود،
یعنی همون زمستونی که چله‏اش تو باغ‏چه خونه‏شون یه گل سرخ غنچه کرده بود‍،
خوب بیش‏تر از همه خونواده دنبال‏اش بود،
که لااقل یه اثری ازش پیدا کنه.
این دست کم انتظاری‏ه که از یه برادر بزرگ‏تر می‏ره.

حالا یه ماه، یه سال،
هر وقت شهید می‏آوردن، هر وقت اسرا رو تله‏ویزیون عراق نشون می‏داد،
خلاصه خونواده صادق نیت حقیقی در لیست بودن.
جناب دکتر رو صدا می‏کردن که شناسایی کنه.

این‏ها رو گفتم که این تیکه کلام‏اش رو بگم،
(یادم می‏آد قبلاً هم یه بار گفتم‏اش.
سید هم شاید اینجا رو می‏خونی و یادت بیاد.)

می‏گفت اوایل آدم دنبال تشابه صورت و لباس بود،
بعد دنبال چیزهای دیگه.
اما اواخر آدم دنبال علائم شست پا می‏گشت...

(یادم اومد،
همون باری بود که توی اون فیلم شبکه تهران،
جناب تیموریان مادر یه مفقودی بود،
بردن‏اش توی سالن و قرار بود بچه‏اش رو شناسایی کنه.
اون هم از روی چه چیزهایی.)
**

بله،
یه وقتی آدم آرزوی زیارت حضرت رو می‏کنه،
یه کس دیگه آرزوی زیارت بارگاه حضرت رو،
ما هم باید آرزوی درک مجلس حضرت رو بکنیم.

کرور کرور آدم از حضرت می‏گن و می‏نویسن،
ما باید حسرت بخوریم که یه‏بار بتونیم تو این خراب‏آباد نام‏شون رو بیاریم.
***

و ما احلی اسمائکم

یا علی


تنهی

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/7/29:: ساعت 12:36 صبح

سلام.

(سوره عنکبوت آیه 45)
اتل مَا أوحِیَ إلَیکَ مِنَ الکتَابِ وَ أقِم الصَّلَاةَ
آن‏چه را از کتاب (آسمانی) به تو وحی شده تلاوت کن، و نماز را برپا دار،

إنَّ الصَّلَاةَ تَنهَى عَن الفَحشَاءِ وَ المُنکَرِ
که نماز (انسان را) از زشتی‏ها و گناه بازمی‌دارد،

وَ لَذِکرُ اللَّهِ أکبَرُ
 و یاد خدا بزرگ‏تر است؛

وَ اللَّه یَعلَمُ مَا تَصنَعُونَ
و خداوند می‌داند شما چه کارهایی انجام می‌دهید!
*

راحت است که بگویی حالا این کارها چه فایده‏ای داره؟
بله خوب.
شیطان است دیگه،
شاخ و دم هم نداره.

آقاجون من،
خدا این راه رو جلوی پامون گذاشته.
**

تا حالا شاید تو بدشرایطی نیفتادی.
دیده‏ام از این نوشته‏هایی که برامون پیش پاافتاده شده و رو در و دیوار جاهای مذهبی می‏زنن؛
فلان تعداد خاصیت نماز جماعت و مسجد،
آثار صدقه،
قرائت قرآن،
حقوق پدر و مادر.

باور کن وقتی سختی به‏ات فشار می‏آره
می‏تونی تأثیرشون رو به چشم ببینی؛
اون وقت دیگه تک‏تک‏شون معنادار می‏شن.
هربار هم که می‏ری سر یه کار درست درمون،
ساده به‏اش بگو؛
خدا جون، عزیز، بزرگ، کریم،
من اومدم.
تو هم ول‏ام نکن.

نمی‏گم هم‏اتاقی‏هات سیگار رو ترک می‏کنن،
یا دیگه فقط با ذکر و صلوات حرف می‏زنن،
ولی خدا نگه‏ات می‏داره.
چه‏جوری‏اش رو نمی‏دونم.
ولی به‏زودی لمس‏اش می‏کنی و می‏فهمی.
***

توکل بر خدا

یا علی


اسامی شیرین

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/7/20:: ساعت 11:22 عصر

سلام.

بعد یه هفته
- بلکه هم بیش‏تر -
تازه که می‏بینم‏شون،
می‏گم عزیزم،
چه فکری کردی من رو تنها گذاشتی و رفتی.
نگفتی من اینجا بدون شما چی‏کار می‏کنم؟

گفت تو که اصلاً نیستی.
صبح می‏ری شب می‏آی.
حالا برو ببین از این بلیطهای قطار هست برای هشت هشت
دوباره بریم؟
*

نمی‏دونم چه سرّی‏ه.
فقط می‏دونم درست‏ه که قبرهاتون تو قبرهاست و اسم‏هاتون بین اسم‏ها،
اما قربون‏تون برم عجب اسامی شیرینی دارید.
*

کاش می‏شد یه 25 شوالی مسجد النبی(ص) و بقیع بودیم.
می‏گن ماه شوال حرمین خلوت‏ه.

یا علی


بو

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/7/18:: ساعت 1:53 عصر

سلام.

محل جدید مرکز تحقیقات آسان‏سور داره.
هر بار هم که سوارش می‏شی یه بوی ملایمی توش می‏آد.
پس می‏تونی حدس بزنی که نفر قبلی کی بوده.
*

دی‏روز دوتا خانم دم در خونه ما دعواشون شده بود.
اون بنده خدایی که خوش‏تیپ‏تر بود واسه تحقیر طرف‏اش می‏گفت:
اه اه، بدن‏ام بوی فلان چیز گرفت،
برو اول خودت رو تمیز کن.
*

زندگی خیلی سخت شده،
هرکار که کنیم یه بویی داره و بوش هم تا مدتی موندگاره.
کاش حال اهالی خیر رو به‏هم نزنیم.

یا علی


<      1   2   3   4   5   >>   >


بازدید امروز: 5 ، بازدید دیروز: 42 ، کل بازدیدها: 470351

پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ