سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دور هم خوش می‏گذره

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/1/11:: ساعت 12:0 صبح

سلام.

1- روز بعد باخت ایران به عربستان این رو نوشتم:

می‏گویند طرف‏داران آقای احمدی‏نژاد عوام‏اند و بقیه روشن‏فکر!
یعنی اصلاً معیار سطح فکر مردم ایران رأی احمدی‏نژاد خواهد بود.

اینجاست که آدم معنای اعتماد به‏نفس رو می‏فهم‏ه؛
یعنی می‏بینه که آدم‏ها چه‏طور بلدند فرافکنی کنند.

گمان‏ام همه‏مون هم شاهد مثال‏هاش رو به‏وفور دیدیم،
این هم دو نمونه (پیام‏ک) آخرش بعد باخت ایران به عربستان:

«تقصیر احمدی‏ه نه علی جون»

«به پا قدم احمدی‏نژاد ایران باخت»

به دومی جواب دادم که:
«سلام. بهانه خوبی‏ه. سال نو مبارک»
یه چیزی تو این مایه‏ها جواب داد که:
شاید به این بهانه دادمون رو از دست‏اش بگیریم!

خدا رو شکر که این همه منورالفکر داریم.

2- فرداش این به ذهن‏ام رسید:

اخبار می‏گه که جلسه هیئت دولت درباره باخت ایران بحث کردن!
خدایا امان از این شلختگی مملکت.
جناب کفاشیان مربی رو عزل کردند.
این هم شد حمایت؟ امنیت شغلی؟
این‏جوری سنگ رو سنگ بند می‏شه.

شماره 1 رو پس می‏گیرم.
یاد تغییرات دفعی و بی‏حساب و کتاب دولت تو سال‏های اخیر می‏افتم؛
تغییر ساعت، تعطیلات عید فطر، تغییر سود بانکی تو فرودگاه و امثال‏هم.

3- خبر دیگری شنیدم که نظرم کمی متعادل شد.

دولت امریکا به جنرال موتورز و کرایسلر فشار آورده
که اعلام ورشکستگی کنند.
به جنرال موتورز هم گفته که مدیر عامل‏اش رو عوض کنه.

بله، با این حساب ظاهراً همه جای دنیا آسمون همین رنگ‏ه.

پس حرجی به دکتر و دولت ایران نیست.
حرجی هم به طرف‏داران و مخالفین احزاب و گروه‏های سیاسی.

نتیجه‏گیری اخلاقی:
هم‏چنان همگی دور هم‏ایم.
کسی لازم نیست از رخت‏خواب پاشه کاری کنه!

یا علی

- - - - - -
دوست بزرگ‏واری ظاهراً در مورد 1 نظر داده‏اند که:
«گیره دیگه... یحتمل سقف خونه‏مون هم چکه کنه تقصیر دولت و احمدی نژاد و غیره است... متأسفانه رایج شده...»


خرابی‏ها

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/1/9:: ساعت 10:40 صبح

سلام.

1- خدا رو شکر.
ام‏سال هم راه‏مون دادند نوروز بیایم پابوس آقا.

یکی از محاسن این زیارت هفته دوم نوروز هر سال
این بود که می‏تونستم کمی خرابی‏های دو هفته جهادی رو آباد کنم.
(بموالاتکم... أصلَحَ ما کانَ فَسَدَ مِن دُنیانا)
اما ظاهراً ام‏سال خرابی‏های به‏جا مونده کم‏تر بوده.

واقعاً جهادی خوبی بود.
الحمدلله...

2- رئیس‏مون گفت کجا می‏ری 15 روز؟ بیا کار کن.
گفتم 15 روز نه، 20 روز.

گفت من که فقط دو سه روز می‏تونم نیام سر کار؛
بعدش حوصله‏ام سر می‏ره.
گفتم با ما بیاید تا ببینید وقت سرخاروندن پیدا می‏کنید یا نه.

یا علی


ترک عادت

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/1/7:: ساعت 6:58 صبح

سلام.

سال نو همگی مبارک. قبل رفتن نشد چند تا پستی که تو ذهن‏ام بود رو بذارم اینجا. الآن هم که تازه رسیدم، هنوز ساعت‏ام رو هم جلو نکشیدم و تا چند ساعت دیگه، طبق معمول، عازم دور دوم سفرهای نوروزی هستیم. خدا به خیر بگذرون‏ه.
- - - - - -

پام رو که گذاشتم اونجا،
دل‏ام واسه نت تنگ شد.
یعنی اصلاً هوایی شدم.
همه‏اش دنبال‏اش می‏گشتم.
نمی‏دونم چه حکمتی هم بود که خدا رو شکر
یافت می‏نشد.
فقط یه چیزی رو فهمیدم که اعتیاد بد دردی‏ه.
امیدوارم ترک عادت کرده باشم.
و البته امیدوارم بتونم این همه ای‏میل و فید و نظر و اتفاقات فیس‏بوک رو مدیریت کنم.

یا علی


حکمت

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/12/25:: ساعت 12:25 صبح

سلام.

آخرین باری که رفتم جهادی
موبایل‏ام افتاد اونجایی که نباید.

این‏بار خدا رو شکر یه روز قبل‏اش موبایل‏ام یک‏طرف‏ه شده،
ان‏شاءالله تا چند روز دیگه هم کاملاً قطع می‏شه.

چه خدای مشتی داریم.

یا علی

- - - - - -
فقط 15، 16 ساعت دیگه خلاص می‏شیم...


بیایید رزومه‏های‏مان را به‏روز کنیم

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/12/22:: ساعت 5:38 عصر

سلام.

خوبه آخر سالی یه فکری برای رزومه‏مون کنیم.

اگر رزومه نداریم که خوبه یه چیزی درست کنیم،
مشخصات شناس‏نامه‏ای، تحصیلی، سوابق کاری،
پروژه‏ها، مقالات،
و هرچیز دیگه‏ای که شما رو به طرف کاری بشناسونه.

اگر رزومه داریم آخر سالی ببینیم چی می‏تونیم به‏اش اضافه کنیم.
این شاید کمک می‏کنه که از این دید سال‏مون رو ارزیابی کنیم.
شاید برای برنامه‏ریزی سال بعد ایده بگیریم.
البته می‏شه رزومه غیرکاری هم داشت،
حتی رزومه‏ای که برای خودمان می‏نویسیم.
شاید بشه توش اسم دوستان جدیدمون رو هم نوشت.
شاید خاطرات تلخ و شیرین 87 رو‍،
شاید درس‏های این سال رو،
کتاب‏هایی که خوندیم،
شاید هم وزن و ظاهرمون آخر سال رو.

من که خودم عکس سال به سال ندارم،
نمی‏دونم هر سال چه‏قدر کچل‏تر شده‏ام.

شاید هم بشه آرزوهای سال بعدمون رو بنویسیم.
شاید آقامون سال بعد بیان.
امسال هم سال تحویل جمعه است...
السلام علی ربیع الانام

نفس باد صبا مشک‏فشان خواهد شد ان‏شاءالله

یا علی

- - - - - -
+ (جمعه 23 اسفند 87؛ 9 شب)
دوست عزیزی فرموده‏اند: «یه برنامه میخواد....به قول خودتون روزمه... چه کردیم.. چه بکنیم...چه چیزایی تو این سال خدا به‏مون داد...چه چیزی از خدا تو سال دیگه می‏خواهیم... دوستی می‏گفت خواست‏تون رو بنویسید بعد ببینید به کدوم‏هاش تونستید برسید...
با این شاید، اما، اگر، آقا نمی‏آد... باید خواست... باور کنید... انشاءلله امسال سال آخر انتظار باشه...
یک نفر نظر گذاشته که اراده می‏خواد، شما پاسخ دادید دوتا بیل می‏خواد... ولی این یه راه اراده است. اما به‏نظرم تنها بیل کافی نیست... بماند که یحتمل خیلی‏ها و خودمان هم باید در آرزوی این بیل‏ها بمانیم...»
بله البته.


برگشتیم

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/12/14:: ساعت 11:46 صبح

سلام.

1- از مشهد برگشتیم.
خدا رو شکر.

یکی از نکات جالب این بود که
ما شش‏تا بودیم و سونی-اریکسون هم شش‏تا!

نکته‏ی دیگه اینکه به‏دلیل آلرژی اخیر من به امیرکبیر،
50% هم‏سفران امیرکبیری بودند!

2- یکی امروز به‏ام گفت
دعا کن فلان کار مثل وب‏لاگ تو نشه؛
منظورش نفسانی بود.

3- خدا این ده روز رو بخیر بگذرونه.

یا علی


کی می‏دونه چه خبره؟

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/12/10:: ساعت 8:55 عصر

سلام.

نگران نباشید از اینکه نمی‏دونید اینجا چه خبره؛
واقعیت‏اش این‏ه که من هم نمی‏دونم داره چه بلایی سرم می‏آد و چه‏کار دارم می‏کنم.

داریم می‏ریم پابوس آقا.

کوچک‏تر که بودم
شاید روح بزرگ‏تری داشتم از امروز.
مسافرت که می‏خواستم برم چه‏کار می‏کرد حضرت دل،
سر جاش بند نمی‏شد.
به‏خصوص جهادی که نگو،
تا روزها قبل و بعد هوایی بود.

یادم‏ه دائی می‏گفت که وقتی بعد جنگ رفته‏بود دوکوهه
تا یه ماه تو لک بود،
تو حیاط می‏شست و در و دیوار رو نگاه می‏کرد.

الآن که داریم می‏ریم مشهد انگار نه انگار.
کاش برم پیش آقا دل‏ام بمونه همون‏جا.
برم به‏اش بگم چه‏قدر همه‏جام درد می‏کنه.
به‏اش بگم که از دست خودم کلافه‏ام.

هنوز جای دفاع درد می‏کنه!
قراره تا چند روز دیگه کلی سرچ کنم و مقاله بخونم خیر سرم
تا موضوع اصلاح بشه.
گزارش هم رو هواست،
جهادی هم،
مقاله‏ای که قرار بود از-سون-از-پاسیبل ریوایز بشه هم،
کتاب هم،
مطلبی که دوست داشتم برای نشریه دوست عزیزی بنویسم هم،
و هزار «هم» دیگه.

حالا چرا همه یه همچین شبی باید باشه؟
آی دونت نو.

میون کلام‏ام، این شعر رو بخونید که دوست بزرگ‏واری تو فیس‏بوک برام گذاشته:
«بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب
که باغ‏ها همه بیدار و بارور گردند
بخوان دوباره بخوان تا کبوتران سپید
به آشیانه‏ی خونین دوباره برگردند
ز خشکسال چه ترسی؟ که سد بسی بستند
نه در برابر آب
که در برابر نور
و در برابر آواز و در برابر شور
تو خامشی که بخواند؟
تو می‏روی که بماند؟
که بر نهال‏ک بی‏برگ ما ترانه بخواند؟
زمین تهی‏ست ز رندان
همین تویی تنها
که عاشقانه‏ترین نغمه را دوباره بخوانی
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان
حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی»

علمای ادب نظر بدهند که این برای امام زمان -جان‏ام به‏قربان‏اش- نیست؟

خوب،
خودم هم نفهمیدم که چی؟
فقط همین رو بگم که نگران نباشید از اینکه شاید سر در نمی‏آرید که اینجا چه خبره؛
ما هم نمی‏فهمیم چه خبره.
اگه شما فهمیدید بفرمایید چه خبره.

یا علی


نمایش عمومی

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/12/9:: ساعت 12:0 صبح

سلام.

* نمی‏دونم نشون‏دادن قیافه خانم‏هایی که
تو یه مراسم مذهبی عمومی شرکت کرده‏اند
به شکل درشت و با تأمل
تو تلویزیون چه توجیهی داره.

خوب، اصلاً پرده و فاصله بین مردونه و زنونه رو بردارید دیگه.
اگه پرده و فاصله‏ای تو مجلس هست،
دوربین چرا هرجا دل‏اش می‏خواد باید بره؟

1- یه برنامه شبکه قرآن یا آموزش داشت با موضوع دینی؛
چندتا آقا و دوتا خانم محجبه، همگی جوان.
خودشون جوری نشسته بودند و رعایت می‏کردند که
زیاد یا اصلاً به‏هم نگاه نکنند و فقط حرف و فکر تبادل بشه
(برخلاف برنامه‏های دیگه‏ی تلویزیون).
حالا دوربین زوم کرده‏بود رو دماغ خانمه و تکون هم نمی‏خورد!

البته به‏نظر این زیاد مشکل نداره؛
چون این خانم‏ها اصلاً خودشون خودشون رو تو این موقعیت قرار داده‏بودند.

2- تو یکی از صحبت‏ها آقا دوربین رو خانم‏ها می‏چرخید،
بعضی‏ها خودشون رو پشت عکس قایم کرده‏بودند
و بعضی چادر رو صورت‏شون انداخته بودند.

یا تو این جلسه‏های سخن‏رانی که شبکه سه صبح‏ها ساعت 6 نشون می‏ده؛
خانم‏ه پشت‏اش رو کرده‏بود به جلسه که دوربین فیلم‏اش رو نگیره.

** متأسفانه شاید ما خودمون زیاد رعایت نگاه‏مون رو نکنیم،
(که با این وجود هیچ‏وقت هم نمی‏ریم پشت پرده‏ی زنونه هیئت رو دید بزنیم)
ولی می‏پرسم نمایش عمومی نباید از رفتارهای شخصی ما مبادی آداب‏تر باشه؟

یا علی


خونه‏تکونی 2

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/12/2:: ساعت 8:28 عصر

سلام.

امروز دیگه خونه‏تکونی اصلی بود.
این‏بار دیگه نمی‏شد جیم زد.
تنها کاری که تونستم بکنم
صبح 7 تا 8 و عصر 1:30 تا 2 خوابیدم.
خدا رو شکر منظم‏تر و به‏تر از سال‏های پیش همه‏ی کارها انجام شد.

امروز سه‏تا جا رو تمیز کردم که فکر کنم
از سال 1303 تا به امروز تمیز نشده‏بود.
یکی پشت یخ‏چال قدیمی، به‏خصوص کندانسورش.
دومی پشت حاج آقا رضا، یعنی پشت عکس پدربزرگ.
سومی پشت کاور چوبی شوفاژ، اون که دیگه واقعاً افتضاح بود.

تو همین روال
به فکر افتادم که تو این آخر سالی یه مروری هم به احوال امسال کنم.
گفتم تا حسابی خاک‏خورده نشده‏ان پاک‏شون کنم بذارم‏شون رو طاق‏چه وب‏لاگ.
حالا این حرف‏ه. تا ببینیم دست و دل‏مون به نوشتن می‏ره یا نه.

یا حسین شهید


چقدر...

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/11/15:: ساعت 10:58 عصر

سلام.

چقدر سخته وقتی بهت می‏گن
تو یه آدم مذهبی به حساب می‏آی
و خواه ناخواه کارهات برای بقیه یه بار معنایی مضاعف داره.

چقدر خوبه آدم‏هایی اطرافت هستند
که به رفتارهات فکر می‏کنن،
خطابت می‏کنن
و راهنماییت می‏کنن.

چقدر خدا بهت لطف داره
که وقتی یه دوست باارزشی
یه دفعه زنگت می‏زنه
(این اصطلاح رو هم از اصفهانی‏ها شنیدم)
و یه چیزی ازت می‏خواد
یه چیزی داشته باشی بهش بگی.

چقدر دانشگاه خوبه.
چقدر دوران دانشجویی خوبه.
چقدر دوست خوب خوبه.

خدایا شکرت

یا حسین شهید

- - - - - -
+ دلمون واسه برف تنگ شده‏بود...

++ و این هم عنایت جناب «رهسپار»:
«... چه خوبه آدم‏ها هرکدوم می‏تونن یه معنای خاص تو وجودشون داشته‏باشن، که به اون شناخته و تعریف می‏شن..
و این معنا می‏تونه معنی بقیه آدم‏ها رو تحت‏الشعاع خودش قرار بده..
و شالوده‏ی وجودی اونها رو بسیار نزدیک به شالوده‏ی وجودی تو بکنه..
و در این زمانه تو هم چون خدای خود آفریننده‏ای خلاق هستی که دست به آفرینش بزرگترین آفریده‏ی هستی -انسان- زده‏ای...

کاش آنچه می‏آفرینی به زیبایی انتظار او باشد.. کاش چون او زیباآفرین و بالابرنده باشی..»


<      1   2   3   4   5   >>   >


بازدید امروز: 22 ، بازدید دیروز: 38 ، کل بازدیدها: 470541

پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ