سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مصالحه یا زندگی در حال

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/11/4:: ساعت 11:15 صبح

سلام.

مسأله
در دنیای شلخته و متراکم امروزمان
-که تنها خاصیتش فراموشی خود و خدا و آخرت است-
یک مصالحه‌ای است بین تمرکز، مایه‌گذاشتن و کیفیت انجام کار فعلی
با آمادگی برای انجام کار بعدی.

مثال 1
وقتی 11 صبح یه قرار کاری-مهندسی داری،
باید تمرکزت رو بذاری روش.
ضمن اینکه چون دیگه ممکنه طرف رو گیر نیاری
انقدر جلسه رو کش بدی تا به جمع‌بندی خوبی برسی
و الکی ادامه کار موکول به آینده نامعلوم نشه.
این یعنی اینکه برای جلسه ساعت 1 دوستانه-فرهنگی
حدود یک ساعت دیر برسی،
ضمن اینکه تمرکز و آمادگی لازم رو هم براش نداری.

مثال 2
وقتی تو بازی برنده‌به‌جا می‌بازی،
اگه هنوز جون داشته باشی
و حس کنی اگه بیشتر مایه می‌ذاشتی نمی‌باختی،
شاید شرمنده شی.
در حالی که اگه توانت ته بکشه و برنده شی
یعنی بازی بعد رو خراب می‌کنی.

مثال 3
ظهر می‌تونی یه ربع بخوابی و نیم ساعت دیرتر از سر کار بری؛
معمولاً نتیجه کار با کیفیت‌تره.
می‌تونی تند بعد نهار بری پشت میزت،
و به زور تمرکز و اشتیاقت رو به کار حفظ کنی.
(البته معمولاً ما بهونه‌مون اینه که مگه می‌شه تو یه ربع خوابید!
منظور خواب خرخر کردن و خواب دیدن که نیست؛
یه چرت تخلیه استرس و تنظیم فکر.
هم توصیه اسلامیه و هم علمی.)

راه حل
خوب، از مثال 2 و 3 ظاهراً راه حل معلوم می‌شه دیگه؛
مهم اینه که تو هر لحظه خوب عمل کنی (زندگی در حال).
خیلی وقت‏ها کش‌دادن کار لازم نیست و اتفاقاً نتیجه معکوس می‌ده.
(این تجربه رو معمولاً وقتی کار به وقت نماز کشیده می‌شه داریم،
هم نماز از دست می‌ره و هم تهش می‌بینی کارت هم ثمر نداده.)
وقتی هم برای کار بعد کم آوردی الکی تیم رو خراب نکنی،
صادقانه بکشی کنار که حداقل بقیه به پشت‌گرمی تو کارشون خراب نشه.

حاج محسن زمان پیش‌دانشگاهی حرف خوبی می‌زد؛
می‌گفت آدم باید انقدر درس بخونه که اگه بعد کنکور هم برگرده همون قدر.
(اگه خوب یادم نیست شما خودت درستش رو بگو!)
یعنی انقدر که نتیجه (هدف) برات مهمه از وسیله استفاده کنی.
گاهی پای طرف رو تو فوتبال داغون می‌کنیم،
فقط به خاطر جوّ بازی، نه اهمیت بُردن یه بازی دوستانه.

این هم مهارتی است.
یه چیزی تو مایه‌های اهمیت نیت در عبادات
و حضور قلب در نماز
که بدون اون نماز بی‌مغز می‌شه.

یا حسین شهید

- - - - - -
* قراربخش دل بی‏قرار آمدنی است           ملال رفتنی و غم‏گسار آمدنی است
صدای شیحه‏ی اسب ظهور می آید          خبر دهید به عالم، سوار آمدنی است

** جناب «مطر» فرموده‏اند:
«زندگی در حال = زندگی برای آینده = عبرت از گذشته.
پس هیچ چیز به نفع دیگری از بین نمی‏رود... باید نتیجه رو کنار بذاریم و سخت، درست، علمی و برای رضایت خدا کار کنیم. چون اگر به‏دنبال نتیجه باشیم مثل همان قایقرانی می‏شویم که در مسابقه قایقرانی هر بار که پارو می‏زند یک‏بار به عقب برمی‏گردد تا ببیند که چقدر به پایان نزدیک شده... آخر هم می‏بازد...
باید خودمان را رها کنیم  و فقط به فکر تکلیفمان باشیم.»


رابطه‏ی شخصی و جای‏گاهی

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/10/5:: ساعت 3:58 عصر

سلام.

این یه نظر شخصی است؛ هرچند ردّ آن را در حرف‏های بزرگان هم دیده‏ام. اما دوست دارم شما به‏عنوان یه نظر شخصی بسیار خدشه‏پذیر ببینیدش، روش فکر کنید و نظر بدید.
- - - - - -

1-
ما دو جور با آدم‏ها ارتباط داریم؛
-ارتباط به معنای دوست‏داشتن، احساس نزدیکی‏کردن،
بدآمدن از کسی، همیشه به حرف‏هاش توجه‏کردن و مانند آن-

یکی به‏صورت شخصی و دیگری به‏صورت جای‏گاهی.

مثلاً من جناب محمدامین را دوست دارم و هزاران احساس مثبت برای‏ش قائل‏م؛
مستقل از اینکه معلم‏ه، مسئول هفته شهدا بوده، جهادی‏کاره یا هر چیز دیگه.
تا اینجاش رابطه‏ام باهاش شخصی‏ه.

یه بزرگواری تو جهادی «تنگ ارم» برازجان بوشهر (گمان‏م سال 84) بود
که من ازش بشدت بدم میومد (به‏صورت شخصی)؛
ولی اون بنده خدا خیلی بهم لطف داشت.
یه شب تو حیاط نشسته بودم، اومد ماچم کرد و رفت مستراح!
حالا من سخت‏م بود که باهاش حتی بخوام احوال‏پرسی کنم
(خیلی بدجنس و حقه‏بازم، نه؟).

البته اون حس مزخرف بزودی از بین رفت
و مدت‏هاست که من هم ارادت شخصی نسبت بهشون پیدا کردم.

در مورد ایشون هم اون تنفر یا ارادت کاملاً شخصی بود
و ربطی به جای‏گاه‏ش نداشت؛
که از نظر جای‏گاهی بسیار محترم و باارزش بودند برایم.

یه پرانتز: (یه بحث مهم هم هست درباره‏ی روابط متقابل که الآن نظرم اون نیست؛
اینکه تو از یکی خوش‏ت میاد و طرف عین خیال‏ش نیست و بالعکس.)
یه پرانتز دیگه: (موافقید که با این نظریات آشفته خیلی به مطالعات روان‏شناسی نیاز دارم؟)

نکته‏ی مهم اینه که اولویت هر کدوم از این نوع روابط تو زندگی کجاست.

یه مثال جدی‏ش تو بحث سیاسی‏ه.
می‏گیم نباید گرایش حزبی داشته‏باشیم.
یعنی نباید به اشخاص و اسامی دل‏بستگی داشته‏باشیم.
ولی باید به عقاید و عمل‏کردها وابستگی داشت، وگرنه می‏شیم «همج الرعاء».

پس رابطه‏ی حمایتی شخصی در سیاست مذموم و رابطه‏ی حمایتی جای‏گاهی مطلوب است.

در روابط اجتماعی معمول هر دو نوع رابطه وجود داره؛
اما اغلب رابطه‏ی جای‏گاهی اولویت داره و حتی رابطه‏ی شخصی حرمت!
مثلاً رابطه‏ی شخصی استاد و دانشجو در حیطه‏ی کلاس و تعلیم صحیح نیست.

*** نتیجه
شاید همه‏ی اینها رو گفتم که پشت‏وانه‏ی این نتیجه‏گیری باشه:
در جامعه رابطه‏ی بین جنس مخالف باید از نوع جای‏گاهی باشد؛ نه شخصی.

سخت‏ش اینه که اگه یه وقتی، خدای نکرده، زبون‏م لال،‏ روم به دیوار ...
رابطه شخصی شد چه کاری می‏شه کرد؟
(البته بدی این رابطه بیشتر از عبارات به‏کار رفته‏است.)

در اینجا دو نکته وجود داره:

000))) باید رابطه‏ی شخصی بین جنس مخالف تبدیل به رابطه‏ی جای‏گاهی بشه.
(اغلب بشدت و بتندی تا مؤثر باشه
و در مواقعی که دو طرف عاقل و جاافتاده باشند
می‏شه و بهتره که این فرایند بآرامی و نرمی و با پذیرش دو طرف صورت بگیره.)

000))) فکر می‏کنیم چه نسبتی از روابط شخصی ایجاد شده چیزی شبیه «عشق»ه؟
یا برای آدم‏های مجردی مثل من چقدر شانس ازدواج موفق از قِبَلِ چنین رابطه‏ای وجود داره؟

نکته اینجاست که برای آدم‏های مذهبی به‏دور از این‏گونه تجربیات
گاهی این روابط مهم‏تر از حد خودش جلوه می‏کنه
و حسابی باعث دردسره.

این هم یه حرف.

اما دوست بزرگواری بود که به واسطه‏ی چنین هراسی
براش خواستگاری‏رفتن هفت‏خوان رستم شده‏بود.
این هم که نیست.

* * *

ما ها یه زندگی معمولی داریم در جامعه
با یه سری خطوط قرمز عرفی و مذهبی.
یه سری وظایف، اهداف و رسوم زندگی هم داریم.
اینها همیشه خوب تنظیم نشده‏اند
و حتی در بهینه‏ترین شرایط هم آدم بناچار ممکن است
دچار روابط شخصی با اطرافیان بشه؛
از قیافه یه سیاست‏مدار خوشش بیاد و علی‏رغم عقل‏ش ده بار بهش رأی بده،
یا از قیافه یه ... خوشش بیاد و ... ،
یا بخاطر نمره‏ی کمی که از فلان استاد گرفته همیشه با بی‏انصافی بدش رو بگه.

اینها نوعی وابستگی است که به‏نظرم مذموم است.
مهم اینه که با عقل بتونیم از گذر این تعلقات شخصی
به روابط جای‏گاهی مشخص برسیم؛
ما همه‏ی انسان‏‏های روی زمین را دوست داریم مگر اینکه ... ،
ما همه‏ی مسلمان‏ها را دوست داریم و برادر خود می‏دانیم مگر اینکه ... ،
ما برای همه‏ی شیعیان آرزوی عاقبت بخیری می‏کنیم،
ما همه‏ی زحمت‏کشان دل‏سوز و بی‏مدعا را دعا می‏کنیم،
همه‏ی خیّران، معلم‏ها، اهالی جهاد، رزمنده‏ها، سیدها و خانواده‏ی شهدا را دوست داریم،
از هر کس (حتی نزدیک‏ترین کسان‏مان و بخصوص خودمان) بدی سر بزند بدمان می‏آید،
به همه سلام می‏کنیم و به همه جواب سلام می‏دهیم بهتر از سلامی که شنیده‏ایم مگر ... .

این مگرها هم اگه شخصی شد بده و اگر جای‏گاهی باشه بجا.
دعای ماه رمضان (اللهم ... کُلَّ ...) یادمان هست؟

2-
این شعرها و بسیاری دیگر از کارهای ایشان بسیار دل‏نشین‏اند:
«

یک عمر تو زخم‏هایمان را بستی           هر روز کشیدی به سر ما دستی
شعبان که به نیمه می‏رسد آقا جان!       ما تازه به یادمان می‏آید هستی!

 ***

هم چاه سر راه تو باید بکنیم                  هم اینکه از انتظار تو دم بزنیم
این نامه ی چندم است که می‏خوانی؟      داریم رکورد کوفه را می‏شکنیم

 ***

هر روز به ما اگر که سر هم بزنی               بر ریشه‏ی خواب ما تبر هم بزنی
آقا تو که خوب می‏شناسی ما را            زنگ در خانه را اگر هم بزنی...»
یا صاحب الزمان...

یاعلی


روزنامه یا همان کشکول

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/8/30:: ساعت 11:6 عصر
سلام.
شاید کمی برای پیش نویس نوشتن براین پست دیر باشد. اما حسب وظیفه.
این چنین پست هایی ملقمه ایست از آنچه می خواهی به مخاطب عام بگویی و آنچه می خواهی فقط بنویسی. شاید هم انگیزه اش چیزهایی باشد که می خواهی به کس خاصی بگویی.
اینها به کنار. منظور آنکه هدف چنین پستی فهم سریع و صددرصد همه خوانندگان نیست؛ برخلاف مثلاً پست قبل. بلکه هدفش قدم زدن شما در فضای ذهنی و دغدغه های نویسنده ی بیچاره است که خودش هم نمی داند دردش چیست و شاید این نوشته ی پریشان را بهانه ی کمک گرفتن از خواننده ی فهیم و منتقد می کند.
- - - - - -
1- السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه
2- وقتی بهم می‌گه اول ضابطه
می‌فهمم چه چیز (دوست) با ارزشی دارم؛
حتی اگه اون چه فکر می‌کنم کار خیره، عقب بیفته.
2-1- گاهی ما کارهای خیر را هم بخاطر گل روی رفیق می کنیم
و این هم مرتبه ایست.
شاید بعضی جهادی رفتن هایمان هم چنین باشد.
اما بیشتر مرام بزرگوارانی را می پسندم که با اعتماد به نفس میگویند
تا حالا کاری برای کسی نکرده ام
(یا برای غیرخدا نکرده ام یا یه همچین چیزی).
3- راز اخلاص؛
سؤال یه روحانی چند سال پیش تو نمازخونه:
«انا اخلصناهم بخالصه ذکری الدار» (آیه 46 سوره ص)
4- چی فکر کردی اخوی،
یعنی بدون فضل احسان‌شون چیزی ازت می‌مونه؟
مثلاً اون روز نبردنت جایی که حضرت‌ش(عج) نظر دارن؛
تا حالا نشنفته بودی و اون روز گفتن.
هزار نکته و مثل نگفتن تا بفهمی دنیا دست کیه و
دلت قرص شه؟
نگفتن تو این شرایط بهشت راحت به دست میاد؛
البته اولش کمی سختی داره.
زودتر راهی‌ت نکردن تا مُلک گوش بدی؟
و آخر آن روز که تلوتلو می‌خوردم و
یاد ماجرای مرحوم شیخ مرتضی زاهد بودم؛
وقتی وجدان کرده بود که شیطان عالم‌ترین فرد بعد معصومین روی زمین‌ه
و هیچ‌کس جلودارش نیست؛
همان وقتی که از این دریافت‌ش از خود بی‌خود شده بود
و داشت می‌رفت زیر گاری!
5- امشب حاج آقا نکته‌ی جالبی گفتن؛
سیئات ما همه‌اش قبوله،
اما آنچه حسنه می‌پنداریم چه؟
ته همه خوبی‌های مقبول‌مان کسب «حسن ظن» به خداست.
ای خدا...
یا علی
- - - - - -
* ای امام رضا(ع)
** هر آنچه برای شنبه تا دوشنبه می خواستم بگویم
*** هر چند با حلوا حلوا کردن دهن شیرین نمیشه
**** ما که لیاقت از علامه نوشتن رو نداشتیم
***** بسلامتی فیلم جهادی دبیرستان رو دارن خانواده از تلویزیون می بینن.
ع.ن. می گه اینجا بچه ها خیلی چیزها یاد میگیرن که نمیشه تو تهران بهشون گفت.
یکی از بچه ها میگه جهادی فقط برای خودسازیه.
اما اصل حرف رو اونی میگه که «وقتی کار می کنم حس غرور میکنم.»
چشم هممون روشن. دست مریزاد.
میشه یکی منو راهنمایی کنه؛ ما تو جهادی چی گیرمون میاد؟
غرور؟ برات برائت از آتش؟ منت بر محرومان؟ قبولی کنکور؟
راستشو بگم خودم هم یاد مصاحبه هام افتاده بودم
که آیا پخش میشن یا نه.
دم شیطون و نفس گرم،
خوب سلطنتی راه انداختن.
****** روش حذف مسلمان ها و تأثیرگذاری آنها در اجتماع
******* یکی از آفت های وبلاگ نویسی؛ بازی کردن در محدوده دانسته ها» به جای عمق بخشیدن به آنها
******** شورای مشورتی در چین
********* ... می نویسم آن مسیحِ سبز پوش،
کز دلش روید هزاران نوبهار
کاش گل می کاشت با جا پای خود
بر کویر جاده های بی سوار ...
********** حتی وبگاه حرفه ای و پربار جناب نصیری کیای عزیز -که آرزوی دیدارشان بر دل حقیر مانده- نتوانسته به این نوع فلسفه علاقه مندم کند. فلاسفه ی عزیز علاجی تجویز بفرمایند.

دو سؤال از نقشه‏ی جامع علمی کشور

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/8/24:: ساعت 9:50 عصر

سلام.

1- یا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
ای وصل تو غایه‌المراد دل ما                  وی ذکر تو زیب و زیور محفل ما
اندر دل ما لشکر غم منزل کرد                   ز آن روز که دور گشتی از منزل ما
(از نویسنده کتاب «مکیال المکارم»)

2- یه حدیث خوشگل
که مشابهش از حضرات امام باقر، صادق و کاظم (علیهم السلام) نقل شده
و ما از اینجا به نقل از حضرت باقر(ع) از «تحف العقول» کپی/پیست کرده‏ایم:

من صدق لسانه، زکی عمله،
هر که زبانش راست است کردارش پاک است

و من حسنت نیته، زید فى رزقه،
و هر که خوش‏نیت است روزى‏اش فزون است

و من حسن بـره باهلـه، زید فى عمره.
و هـر که بـا اهلـش نیکـى مـى کنـد به عمـرش افزوده شـود

3- دو تا سؤال از نقشه جامع علمی کشور:

3-1- بجای هدف‌گذاری افزایش مقاله‌های ISIدار در مجلات خارجی،
بهتر نیست هدف‌گذاری کنیم که مجلات ISI ایرانی ایجاد شود
و مقلات علمی کشورهای خاورمیانه را در آنها جذب کنیم؟

باور کنید می توانیم مجله‌ی ISIدار داشته باشیم
(فکر کنم الآن یکی یادگار از قبل انقلاب داریم).
فقط برنامه‌ریزی و حمایت می‌خواد.*

3-2- بجای اینکه غایت سیستم آموزشی را بگذاریم «پژوهش‌محوری»
بهتر نیست هدف را «مهارت‌محوری» بگذاریم؟

اصلاً مگه میشه هدف آموزش چیزی از جنس غیر از آموزش،
یعنی پژوهش،
باشه؟

همه می‌دانیم که مشکل بچه دبستانی یا دانشجوی دکتری
کمبود پژوهش نیست، کمبود مهارت است.
مشکل پژوهشی ایران هم کمی حجمش نیست،
«روش‌های تعریف ناصحیح» و «عدم وجود فرهنگ استفاده از آن» است؛
بخصوص از طرف مسئولان.

هدف سیستم آموزشی آموزش و پرورش صحیح و مؤثر است.
حال پرورش مهارت‌ها نادیده گرفته شده، تقویتش کنیم.
پژوهش‌محوری ممکن است «یک مهارت مغفول»
یا «یکی از روش‌های تقویت مهارت» باشد، ولی هدف نیست.

مشکل فارغ‌التحصیل سیستم آموزشی ما در تمامی مقاطع
نداشتن مهارت‌های ضروری است؛
از قبیل مهارت یادگیری، مهارت پژوهش، مهارت برقراری ارتباط مؤثر،
مهارت درک صحیح از خود، مهارت انتخاب، مهارت نه گفتن بجا،
مهارت مسئولیت‌پذیری، مهارت برنامه‌ریزی، مهارت گوش کردن،
مهارت سخن گفتن، مهارت انتقاد کردن و انتقاد پذیری صحیح،
مهارت جنسی، مهارت دفاع صحیح از عقاید و سلیقه‌ها،
مهارت گذراندن وقت سالم، مهارت مدیریت زمان، مهارت مدیریت احساسات،
مهارت خرید کردن، مهارت احترام به حق و قانون،
مهارت دوست داشتن و خوش آمدن به دور از حسادت،
مهارت دوست‌یابی، مهارت مدیریت دانش، مهارت لباس پوشیدن،
مهارت کارگروهی، مهارت تبعیت صحیح، مهارت مشورت کردن و مشورت دادن،
مهارت فکر کردن، مهارت نگاه کردن، مهارت لذت بردن،
مهارت تنها بودن مفید، مهارت درست و به موقع سفر کردن،
مهارت قناعت، مهارت کنترل توقع و مهارت نشستن.

یا علی

- - - - - - -
1- متأسفانه این بار هم نتونستم دیرتر آپ کنم؛ شرمنده.

2- شما از این سیستم جدید «کلمات کلیدی» پارسی‏بلاگ سر در می‏آرید؟ من که گیج شدم.

3- لینک‏های خش:
ماه ذی‏القعده و علامه طباطبایی
دسته‏بندی آدم‏ها از نظر قول‏دادن

* جناب حاج «محسن» خوش فرموده‏اند:
«آن چه راجع به آی.اس.آی. گفته ای. اولا که تعداد مجلاتمان در آی.اس.آی. بسیار بیش از اینی است که می‏گویی. فقط پارسال در پزشکی 8 مجله را وارد آی.اس.آی. کردند. الآن هم در وزرات علوم و در زمینه‏ی پزشکی کمیته‏ی خاص وجود دارد برای واردکردن مجلات به آی.اس.آی. و اسکوپوس و مراکز مشابه. یکی از بستگان ما در کمیته پزشکی‏اش هست. اطلاع دارم. چیز خفنی هم لازم ندارد. بیشترین مسایلی که برای آی.اس.آی. شدن وجود دارد اصلاً کیفی نیست. شما یک نفر آدم مسلط به چاپ و صفحه‏بندی و ... را استخدام کنی کارت حل است. مشکلات عمده‏اش یک‏ریختی (کانسیستنسی) است. مثلاً منظم منتشرشدن. مثلاً اگر چکیده‏ی انگلیسی دارد، ‏همه‏ی مقالات در همه‏ی مجلات داشته باشد. اگر تیتر مقالات با فلان فونت است، همیشه این‏طور باشد. روش سایت کردن و رفرنس دادن یونیک باشد و همیشه یک‏ریخت باشد و ... . اصلاً خیلی کاری به محتوای مجله ندارند. شما با شش ماه تلاش می‏توانی وارد آی.اس.آی. شوی. خیلی هم خفن نیست. اولش هم ایمپکت فاکتور پایین به‏ت می‏دهند تا وقتی که به‏ت ریفرنس داده شود و رد مقالاتت در نشریات و مقالات دیگر دیده شود. این طوری رنک‏ت افزایش می‏یابد. و ایمپکت فاکتورت می‏رود بالا ... »

تشکر، کاش در مهندسی هم همین دغدغه بود؛ لااقل از امثال دکتر ما برای راه‏اندازی چنین نشریه‏ای حمایت کنند. هر چند مهم‏تر از اینها مشکل نبود فرهنگ استفاده‏ی صحیح از پژوهش‏های انجام‏شده و تعریف هدفمند موضوع تحقیقات جدید است.


هدایای شما

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/8/17:: ساعت 9:18 عصر

سلام.

1- یه جمعه دیگه هم غروب شد،
الا مسافر زهرا(س)
کی میایی...

2- قرار بود از حضرت صادق(ع) بیشتر بگوییم؛
این لینک را ببینید:
خلاصه ای فضایل، معجزات و روایات به نقل از
کتاب شریف منتهی الآمال مرحوم حاج شیخ عباس قمی

3- بخشی از هدایای شما (نقاط ضعف وبلاگ و نویسنده‏ی بیچاره‏اش):

اعتیادآور،
بغرنج و سربسته‏گویی،
کمبود «امونوا و عملوا الصالحات»،
دست کم گرفتن وبلاگ،
وسواس،
زیادی صلابت کلام،
خوردن کلام و گیج‏کردن مخاطب،
کمی فاصله‏ی زمانی آپ‏ها،
کمبود متن‏های نوشته‏شده در مقابل تذکرات داده‏شده،
دادن پیغام‏های به‏دردنخور در وبلاگ‏های دیگران،
به‏کاربردن فن برای همراه‏کردن مخاطب،
داشتن دغدغه آرایش و پیرایش متن،
ننوشتن حرف دل،
چهاربار آپ‏نکردن در طول هفته،
گم‏کردن عشق ناب الهی.

خیلی مهربونید

3- از بین 13تا مورد باقی‏مونده که برای این پست کنار گذاشته بودم
همین رو بگم (البته همین‏ش هم طولانی شد).

مضمون قسمتی از سخنان آقای جوادی‏آملی
جهت بزرگداشت ملا محسن فیض کاشانی در قم (همین دیروز):

3-1- اسلام علوم فراوانی را عرضه و روش فراگیری علوم را نیز ارایه کرده است...
او(خدا) گفت آیه محکمه، فریضه عادله و سنت قائمه را بخوان
و من کتابی به شما نشان می دهم که آیات محکم دارد، فریضه عادله و سنت قائمه دارد
و جمع این ها شد قرآن.
قرآن بنیان مرصوص و جامع علوم است.

(قبل‏ش ظاهراً در باب لزوم اصلاح فرمودند که
در حوزه‏ی ما آیه محکمه فقه و اصول است،
فریضه عادله فقه و اصول است،
سنت قائمه فقه و اصول است.)

3-2- اصل مهم طهارت روح و رسیدن به روش دین است که مشکل است.

وی (ملا محسن) توانست هوای نفس را زیر پا گذارد
و در جهاد اکبر فاتحانه پیروزی یابد که این زنده‏بودن است.

با تشکر از اینجا و اونجا.

4- چند نفر از دوستان در باب پ.ن. پست قبلی بسیار لطف و پیگیری داشتند،
ان‏شاءالله فردا من هم همتی کنم تا بتونیم واسطه رفع مشکل تشکیل یه زندگی بشیم.

یا علی


جان فدای آنکه من در عشق او دیوانه‏ام

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/8/10:: ساعت 11:58 عصر

سلام.

1- بِنَفسی مَنْ مِنْ هِجرِهِ اَنَا ضائلٌ            وَ مَنْ لِلِواء الفَتحِ وَ النَّصرِ حامِلٌ
جان به‏قربان کسی کز هجر او آواره‏ام             او بود خورشید و من در عشق او پروانه‏ام

بنفسی اماماً قائماً عابَ شخصُهُ              و لَیسَ لَهُ فِی العالمینَ مماثِلٌ
در کفش باشد ز سوی حق لوای فتح و نصر             غائب از انظار خلق است آن دُر یک‏دانه‏ام

بنفسی مَن یَحیی شریعَةَ جدّهِ             وَ یَقضی بحُکم لم‏یَرمْهُ الاوائلُ
دین جدش را کند احیاء و باطل را فنا            حکم داودی کند آن صاحب دورانه‏ام

و یَجتَثُّ اَصلَ الظالمینَ و فَرعَهُمْ             و یُحیی بِهِ رَسمَ العلی و الفَضائلُ
اصل و فرع ظالمان را جمله می‏سازد تباه               جان فدای آنکه من در عشق او دیوانه‏ام

فَیا رَبِّ عَجِّل فی ظهور امامنا            وَ هذا دعاء للبریَّةِ شاملٌ
بارالها در ظهور حضرت‏ش تعجیل کن             کبر و طغیان و فساد ظالمان تعطیل کن

(مقدمه‏ی کتاب «مکیال المکارم» آیت ا... موسوی اصفهانی)

2- یه تجربه:

وقتی کاری رو گتره‏ای شروع می‏کنیم و
با هزار زور و زحمت سر و ته‏ش رو در می‏آریم،
دو تا اتفاق بد می‏افته:

- خودمون له می‏شیم.
- غرور و بی‏نظمی می‏گیرتمون؛
عادت به «هیچ ترتیب و آدابی مجوی» افراطی.

چه خوبه که اول‏ش بگردیم دو تا آدم (و کتاب) متخصص و باتجربه پیدا کنیم،
یه برنامه‏ریزی اولیه برای خودمون بکنیم،
و در حین انجام کار هم مشورت و اصلاح برنامه رو فراموش نکنیم.
این‏جوری:

- بجای له‏شدن چیز یاد می‏گیریم
(مثل ورزش اصولی که آدم رو قوی می‏کنه).
- یه دید سیستمی خوب پیدا می‏کنیم
که می‏تونیم روال کارمون رو بازبینی و اصلاح کنیم.

3- خوب،
این هفته سالگرد این وبلاگ‏ه.
منتظرم که تا آخر هفته بهم هدیه بدید؛
یعنی بهم بگید که چقدر عیب داشته‏ام.
چون می‏دونم دوستای خوبی پیدا کرده‏ام.

یا علی


ماء معین

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/7/23:: ساعت 8:46 عصر

سلام.

یکی از دوستان نوشته‏بود که
«اگه یهو format شید و از خدا و قران و پیغمبر بی‏خبر شید
و کسی نباشه که بهتون بگه اینجا چه خبره و خدا کیه و ...
چه جوری می‏فهمی داری راه درست رو تو زندگیت می‏ری؟
(تمرکز سوال روی نبودنه قرآنه؟)»

اینجا نمی‏خوام به جواب بپردازم.
بلکه دو تا آیه دیدم که مشابه چنین سؤالی رو مطرح می‏کنه:

«قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَکُمْ وَأَبْصَارَکُمْ
بگو: «به من خبر دهید اگر خداوند، گوش و چشمهایتان را بگیرد،
وَخَتَمَ عَلَى قُلُوبِکُم
 و بر دلهای شما مهر نهد (که چیزی را نفهمید)،
مَّنْ إِلَهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُم بِهِ
چه کسی جز خداست که آنها را به شما بدهد؟!»

«قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا
بگو: «به من خبر دهید اگر آبهای (سرزمین) شما در زمین فرو رود،
فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاءٍ مَّعِینٍ
چه کسی می‌تواند آب جاری و گوارا در دسترس شما قرار دهد؟!»
(که ظاهراً در مورد «ماء معین» در این آیه تعبیر امام هم در تفاسیر آمده‏است.)

یا علی

- - - - - -
1- یه پیامک زیبا:

«همیشه فکر می‏کنیم چون گرفتاریم به خدا نمی‏رسیم،
ولی چون به خدا نمی‏رسیم گرفتاریم.»

2- یه مطلب امام زمانی خوب:

«... روزی حضرت از من سئوال فرمودند:
سید عبدالکریم اگر یک روز ما را نبینی چه می‏کنی؟
من عرض کردم: آقا جان می‏میرم.
حضرت فرمودند: اگر این‏گونه نبود ما نمی‏آمدیم.»

3- جناب «اسلامی» خوش فرموده‏اند که «

همون سخن حضرت صادق(ع) که گفتن: اگه سوار یه کشتی بشی و ناگهان سوراخ بشه و مطمئن باشی هیچ یک از عوامل دنیایی نمی‏تونه کمکت کنه، اولین تصوری که در اون نگرانی و اضطراب به سراغت میاد خداست و ...

بعد هم درون ما یه فطرت هست که اگه خرابش نکرده باشیم، راه رو بهمون نشون می‏ده... یعنی فطرت یه جورایی عقل/ نبی باطنی و...

انسان جلوه ی خداست و ...

»
گفتم بهتره تو متن هم بیاد.


گزیده‏ها

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/7/21:: ساعت 2:8 عصر

سلام.

فعلاً که سرعت حوادث سریع‏تر از تدبیر ماست.

...چه کند بینوا؟...
خدایا کمک.

پی‏نوشت‏ها رو بخونید تا احوالات خودمون رو جمع و جور کنیم.

یا علی

- - -
چند کلام جالب:

1- شنیدن مناجات دوست (سید بن طاووس)

... در یک سحرگاه در سرداب مطهر از حضرت صاحب‏الامر -ارواحنا فداه- این مناجات را شنیدم که می‏فرمود*:
«خدایا؛ شیعیان ما را از شعاع نور ما و بقیه طینت ما خلق کرده‏ای، آنها گناهان زیادی با اتکاء بر محبت به ما و ولایت ما کرده‏اند،
اگر گناهان آنها گناهی است که در ارتباط با توست از آنها بگذر که ما را راضی کرده‏ای
و آنچه از گناهان آنها که در ارتباط با خودشان است، خودت بین آنها را اصلاح کن
و از خمسی که حق ماست به آنها بده تا راضی شوند
و آنها را از آتش جهنم نجات بده و آنان را با دشمنان ما در خشم و سخط خود جمع نفرما...
خدایا ؛ بحق آنکه با تو مناجات کرد و به حق آنکه در خشکی و دریا تو را خواند
بر فقراء مومنین به غناء و ثروت و بر بیمارانشان به شفاء و سلامتی
و بر زندگانشان به لطف و کرم و بر امواتشان به مغفرت و رحمت
و بر مسافران و غریبانشان به بازگشت به وطن‏هایشان تفضل فرما...

* به نقل از: سید نعمت‏الله حسینی، «مردان علم در میدان عمل»، ج3، ص 384 و 387
به نقل از:  بحارالانوار، ج 53، ص 302.

2- اوریانا فالاچی روزنامه نگار ایتالیائی، روزی از وینستون چرچیل سئوال می‏کند:

 آقای نخست وزیر شما چرا برای ایجاد یک دولت استعماری و دست‏نشانده
به آن سوی اقیانوس هند می‏روید و دولت هند شرقی را بوجود می‏آورید،
اما این کار را نمی‏توانید در بیخ گوشتان یعنی در کشور ایرلند
که سال‏هاست با شما در جنگ و ستیز است انجام بدهید؟

وینستون چرچیل بعد از اندکی تامل پاسخ می‏دهد:
برای انجام این کار به دو ابزار مهم احتیاج داریم که آن دو ابزار را در ایرلند در اختیار نداریم...
«اکثریت نادان و اقلیت خائن»

3- قسمتی از مصاحبه‏ی وارنر بافیت در شبکه‏ی سی‏.ان.بی.سی، دومین مرد ثروتمند دنیا

...9. Warren Buffet does not carry a cell phone,

nor has a computer on his desk.

His advice to young people:

"Stay away from credit cards and invest in yourself and remember:

A. Money doesn"t create man, but it is the man who created money.

B. Live your life as simple as you are.

C. Don"t do what others say.

Just listen to them, but do what makes you feel good.

D. Don"t go on brand name.

Wear those things in which you feel comfortable.

E. Don"t waste your money on unnecessary things.

Spend on those who really are in need.

F. After all, it"s your life.

Why give others the chance to rule your life?"

4- حکایت آبدارچی شرکت مایکروسافت:

مرد بیکاری برای سِمَتِ آبدارچی در مایکروسافت تقاضا داد.
رئیس هیئت مدیره مصاحبه‏اش کرد ... و گفت: «شما استخدام شدین،
آدرس ایمیلتون رو بدین تا فرم‏های مربوطه رو واسه‏تون بفرستم...»
مرد جواب داد: «اما من کامپیوتر ندارم، ایمیل هم ندارم!»
رئیس هیئت مدیره گفت: «متأسفم. اگه ایمیل ندارین، یعنی شما وجود خارجی ندارین.
کسی که وجود خارجی نداره، شغل هم نمیتونه داشته باشه.»

مرد در کمال نومیدی اونجا رو ترک کرد. نمیدونست با تنها 10 دلاری که در جیبش داشت چه کار کنه.
تصمیم گرفت به سوپرمارکتی بره و یک صندوق 10 کیلویی گوجه‏فرنگی بخره.
بعد خونه به خونه گشت و گوجه‏فرنگی‏ها رو فروخت.
در کمتر از دو ساعت، تونست سرمایه‏اش رو دو برابر کنه.
این عمل رو سه بار تکرار کرد و با 60 دلار به خونه برگشت.

مرد فهمید می‏تونه به این طریق زندگی‏ش رو بگذرونه،
و شروع کرد به این که هر روز زودتر بره و دیرتر برگرده خونه.
در نتیجه پول‏ش هر روز دو یا سه برابر می‏شد.
به زودی یه گاری خرید، بعد یه کامیون،
و به زودی ناوگان خودش رو در خط ترانزیت (پخش محصولات) داشت...

پنج سال بعد، مرد دیگه یکی از بزرگترین خرده فروشان امریکاست.
شروع کرد تا برای آینده‏ی خانواده‏اش برنامه‏ربزی کنه و تصمیم گرفت بیمه عمر بگیره.
به یه نمایندگی بیمه زنگ زد و سرویسی رو انتخاب کرد.
وقتی صحبت‏شون به نتیجه رسید، نماینده بیمه از آدرس ایمیل مرد پرسید.
مرد جواب داد: «من ایمیل ندارم.»

نماینده‏ی بیمه با کنجکاوی پرسید:
«شما ایمیل ندارین، ولی با این حال تونستین یک امپراتوری در شغل خودتون به وجود بیارین؟
می‏تونین فکر کنین به کجاها می‏رسیدین اگه یه ایمیل هم داشتین؟»
مرد برای مدتی فکر کرد و گفت:

آره! احتمالاً می‏شدم یه آبدارچی در شرکت مایکروسافت.

5- از کودکان بیاموزیم:

...
اگر در عین رشد بلوغ و افزایش صبر و تحمّل در مقابل ناملایمات،
زندگی‏کردن در زمان حال را بیاموزیم،
مثلاً در پیشامدها و حوادث دشوار،
نه غم و اندوه بیش از اندازه حال و آینده ما را از سیر طبیعی زندگی خارج کند؛
(به دلیل افزایش سطح تحمّل)
و نه آنکه به بازی و سرگرمی مشغول شویم
(به دلیل رشد عقلانی).
بلکه به سودمندترین کار و عمل در آن لحظات حساس و مهم بپردازیم
(زندگی در زمان حال)؛
آنگاه انتظار توفیق انتظاری منطقی و مقدّس خواهد بود.

6- «او میهمان نیست، صاحبخانه است» (پاراگراف آخر)

7- نصیحت شیخ یا اصل طریق

بر تو هر پیوند تو بندی بود          تا تو را پیوند خود چندی بود
باز بُر پیوند سر تا پای تو         تا توانی مرد ور نه وای تو
گر به مویی بستگی باشد تو را          هم به مویی خستگی باشد تو را
ور به کوهی بستگی پیش آیدت          هم به کوهی خستگی پبش آیدت
مصیبت‏نامه، ص 178 (فکر کنم مال عطاره)

8- تاریخچه‏ی زندان صدام

9- بلای جانسوز عصر ما غیبت نیست غفلت است!


صابونی

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/7/16:: ساعت 7:51 عصر

سلام.

خلاصه‏ای از
امام زمان (علیه السّلام) به صابونی اجازه‏ی دیدار نداد

«
مردی صالح و خیر اندیش در بصره عطّاری می‏کرد،
وی داستان عجیبی دارد که از زبان خودش خاطر نشان می‏گردد:

... در مغازه نشسته بودم که دو نفر برای خرید سدر و کافور به در دکان من آمدند،
... از حال و دیار آنان پرسیدم،
... گفتند: ما از ملازمان و چاکران درگاه حضرت ولی‏عصر؛
حجّة بن الحسن العسکری – عجّل الله تعالی فرجه الشریف- هستیم، 
... درب مغازه را بستم و به دنبال آن ها روانه شدم، تا به ساحل دریای عمان رسیدیم.

آن دو نفر بدون احتیاج به کشتی روی آب روانه شدند،
من ترسیدم که غرق شوم و حیران ایستادم،
آنان متوجّه شدند و گفتند: مترس!
خدا را به حضرت مهدی علیه السّلام قسم بده و رهسپار شو!
من چنین کردم و بر روی آب مانند زمین خشک به دنبال آنها رفتم.
در وسط‏های دریا بودیم، دیدم ابرها بهم در آمده و هوا صورت بارانی گرفت و شروع به باریدن کرد.

اتّفاقاً من همان روز صابون ریخته بودم و بر پشت بام مغازه
به خاطر آن که به‏وسیله تابش آفتاب خشک شود، گذارده بودم،
همین که باران را دیدم خیال صابون‏ها را نمودم و پریشان خاطر شدم.
به محض این خیال مادّی ناگهان پاهایم در آب فرو رفت...

 آن شخص درباره مشرّف‏شدن من از حضور مبارکش خواستار اجازه شد،
آن جناب فرمود: «رُدُّوهُ، فَإِنَّهُ رَجُلٌ صابُونِیٌّ»...

به نقل از: دارالسلام عراقی ، ص172 با توضیحاتی از نگارنده؛
از کتاب «حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فروغ تابان ولایت»،
نوشته‏ی محمد محمدی اشتهاردی
»

یا علی


توشه 21م

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/7/2:: ساعت 2:3 عصر

سلام.

پیش‏نویس: اینها رو فهرست‏وار بخونید؛ بیش از این خلاصه نمی‏شد.

1- هر چه بندگی کنیم از خدا طلب‌کار نمی‌شیم.

2- درباره ترک گناه:

هیچ گناهی نباید کوچک انگاشته شود.
«فمن کان منکم مطیعاً للَّه تنفعه ولایتنا،
ومن کان منکم‏عاصیاً للَّه لم تنفعه ولایتنا»
هر کس مطیع خدا باشه، ولایت ما برایش نفع می‌بخشد.
(امام باقر(ع))

لا ینفع اجتهادٌ لا ورع فیه
اگر مواظب زحمتی که می‌کشی نباشی، از بین می‌ره.
(امام صادق(ع)؛ سفینةالبحار، ج2، ص 642)

بهترین وسیله تقرب به خدا پرهیز از گناهه.
برای همچین کسی درهای بهشت عدن را باز می‌کنم.
(منظور از بهشت عدن، بهشتی است که از لای زرورق در آمده،
بهشتی خصوصی که چشم هیچ‌کس دیگه‌ای بهش باز نشده.)
(مضمون مناجات حضرت حق با حضرت موسی(ع))

گرفتن حاجت به واسطه مراقبت 40 روزه ترک گناه مجربه.

3- اگه من گوشی دارم که این حرف‌ها یک ساعت بیشتر توش نمی‌مونه
احتیاج به «واعظ نفسانی» دارم.
اگه جوانی‌مون یادمون بیاد، واعظ نفسانی داشتیم.
(شاید همون وجدان باشه.)
بدون واعظ نفسانی واعظ بیرونی فایده نداره.

4- «هَلَکَ مَن لَیسَ لَه حکیمٌ یُرشِدُه»
(امام سجاد(ع)؛ بحارالانوار، جلد 75، صفحه ‏159)
حکیم یعنی عالم خبیر.
در درجه بالا حضرت امیر(ع) حکیم است؛
«ادلاء علی صراطه» است. (زیارت جامعه کبیره)
اگر راست بگی،
امام زمان(عج) متولی هدایت است.
هیچ وقت سرش شلوغ نیست،
از همه نقدتر و دم دست‌تره.
اصلاً امام برای هدایته.
قبر، پرچم گنبدش و زیارتش هم برای هدایته.

تنها منتی که خدا به بنده‌هاش می‌گذاره،
منت بعثت پیامبر(ص) (و اوصیائشون)ه.
ما که عبادات‌مون علویه،
باید زندگی‌مون هم علوی باشه.

در مورد حضرت ابراهیم داریم که:
«فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی»
(آیه 36 سوره ابراهیم)
حدیث هم داریم که:
«شیعَتُنا جُزءٌ مِنّا»
(امام صادق(ع)؛ امالی شیخ طوسی ج 1، ص 305)

5- با ولایت نعمت اسلام تمام شد؛
یعنی بدون ولایت اسلام نعمت نیست.
(به تفاوت تمام و کمال توجه کنید.)

بدون ولایت بعد 50 سال اسلام می‌شود حکومت یزید؛
سال اول جنایت کربلا را مرتکب می‌شود.
سال دوم به فرمان خلیفه
سه روز جان، مال و ناموس اهل مدینه بر سربازان حلال می‌شود،
تا مچ اسبان را خون می‌گیرد،
بر سر قبر پیامبر(ص) اسب می‌بندند،
پناه‌آورندگان به حرم نبوی(ص) را سر می‌برند.
چون خلیفه اسلام بدون ولایت فرمان داده.
سال بعد مکه را محاصره می‌کنند،
به فرمان خلیفه وقت کعبه را به منجنیق آتش می‌بندند.
به فرمان خلیفه اسلام بدون ولایت خانه خدا را خراب می‌کنند؛
خانه‌ای که همان وقت هم رو به آن نماز می‌خواندند.

و این است نعمت ولایت که باید قدرش بدانیم.

یا علی

- - -
رفتیم تو صف امضاء...

1- همه‏مان یتیم شدیم.

2- وظیفه؛ وظیفه...

3- مگر علی نماز می‏خوانْد؟

4- سرازیری (کاش قدر فرصت‏ها را بدانیم...)

5- دردسرهای رمضانی در سوئیس (پاراگراف‏های آخرشه)


<      1   2   3      >


بازدید امروز: 19 ، بازدید دیروز: 42 ، کل بازدیدها: 470365

پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ