سلام.

یکی از دوستان مثال قشنگی زد؛ چند وقتیه رو مخم نشسته.

می‏گفت مدیریت دولتی مثل سوارشدن رو یه گاو خشمگینه.
یعنی وقتی مدیر می‏شی فقط برات مهمه که چقدر مدیر بمونی؛
باید بتونی از زیراب‏زنی دیگران سالم بمونی،
و البته در مواقع لازم زیراب دیگران رو هم بزنی!

البته این نگاه خیلی سیاهه، ولی خیلی هم دور از واقعیت نیست.

حالت درستش اینه که سوار یه گاو اهلی بشی.
اون وقت برات مهمه که گاوه علف خوب بخوره، خوب استراحت کنه،
مشکلی براش پیش نیاد،
خوب بهت شیر بده، پروار بشه،
و شاید بتونه تو رو تا یه جای خوبی ببره (نه اینکه درجا بزنه).

البته این بیشتر به دید خود آدم بر می گرده و کمتر به شرایط موجود.

یاعلی

- - -
1- جناب «محمدامین»؛ درسته، مشکل تعهده. ولی تعهدی که اکتسابیه.
شاید اصلاً همه تقصیرها گردن نهادهای تربیتی و آموزشیه. با این حساب تقصیر خانواده‏های ما بیش از آموزش و پرورشه.

2- جناب «یه نظر»؛ نقش دوطرفه شرایط و دیدگاه آدم‏ها رو زیبا توصیف کردید.
این بحثیه که با سرفصل «هوش هیجانی» دنبال می‏کنیم. یعنی آدم چقدر و چگونه باید تحت تأثیر محیط باشه؟

3- همیشه وقتی پست رو می‏ذارم می‏گم «که چی؟». دوست دارم از درگیری ذهن خودم و شما به انواع راه حل‏ها برسم.
به هرحال تو هر جامعه‏ای نقاط ضعف و قوت هست، ولی اینها هیچ‏کدوم به تنهایی مانع جهنم‏رفتن ما نیست. بلکه همشون یه نوع امتحانه. شناخت شرایط کمک می‏کنه نوع امتحانی رو که باید بدیم بهتر بشناسیم.
به عبارتی هر چند شرایط جامعه در سؤالات منتهی به جهنم مؤثر باشه، مهم‏تر رفتار و انتخاب خود آدمه.

4- جناب «یه نکته» فرمایش خوبی فرموده‏اند:
«یه نکته‏ی خیلی مهم اینه که آدم‏ها خیلی شبیه هم هستند مگر اینکه روی خودشون کار کنند.
یا به بیان دقیق‏تر اینکه خدا بهشون توفیق بده که روی خودشون کار کنند.
دیگر اینکه لزوماً جهنم و بهشت در قیامت کبری نیست.
افرادی که روی گاو وحشی می‏شینن جهنم خودشون رو تو این دنیا دارن، هر چند احساس بهشت رو کنن.
یعنی اونا اینقدر سطح‏شون پایین هست که جهنم رو بهشت می‏بینن و مزاق‏شون به همینا عادت کرده.

شهید آوینی می‏گن: سر آنکه دهر بر مراد سفلگان می‏چرخد، آن است که دنیا وارونه‏ی آخرت است.»