سلام.

ساعت دو نصف شب‏ه
و این یعنی یک روز می‏شه که سفرهای نوروزی تموم شده
ولی انگار دید و بازدیدهای مجازی تمومی ندارن.
مگه اینکه چشم آدم زیر اشعه مانیتور در پیت ال.جی. سرخ بشه
و آدم دل بکنه.
البته خدا رو شکر.
*

دارم سعی‏های آخر رو می‏کنم که بتونم این‏جا رو تعطیل کنم.
می‏شه عدد 500 رو بهانه کرد،
یا گستردگی باتری‏ها رو،
یا پیچیدگی فرایند انجام رساله رو،
یا شروع یه بیزینس جدید رو.
حتی می‏شه گفت ما خیلی خفن‏یم مثلاً
و اصلاً نوشتن تو یه خراب‏آباد نفسانی افت داره واسه‏مون!
یا گفت تو سال مضاعف باید دنیای مجازی رو رها کرد.
ولی شما باور نکنید.
سؤال اساسی الآن این‏ه که
- البته غیر از تو بی اُر نات -
چه‏جور می‏شه «چیزفهم» شد؟
و چه‏طور می‏شه «به‏دردخور» شد؟
واسه همین دل و دماغ‏م کیپ شده.
**

می‏گن یه آدمی
- آدم -
همت و کار مضاعف داشته
- واقعاً -
و البته اخلاص
- لابد - .
ولی تو این عالم چیز دندون‏گیری نشده بود
- به‏قدر جهدش و زعم خودش - .
وقتی به رحمت خدا رفت
شده بود معلم کلفت‏های این دنیا در عالم برزخ.

حالا حکایت ماست.
این‏جا که هیچ هنری نجستیم.
ببینیم تو جهنم قراره چه گلی به سر اهل‏ش بزنیم.

یا علی مددی

- - - - - -
+ حوصله کردید «مطالب خوبی که دیده‏ام» رو مرور کنید. دوستان گل کاشته‏اند در نوروز. تازه با خسّت شیر کرده‏ام که دل‏زده نشید.