سلام
نكات قابل تامليست.. مسئله اينه كه ما همه چيز رو بر اساس اين دنيا مي سنجيم. حتي اگر بخوايم در مورد حركت گذشته مون هم قضاوتي كنيم و درسي بگيريم براي آينده، باز بر اساس برد و باخت هاي دنيايي ارزش گزاري مي كنيم. اين باور ما نيست كه اين دنيا بخش كوچكي از حيات دائمي ماست، و البته بخشي سرنوشت ساز. ما نه به كوچك بودنش وقعي مي نهيم، و نه به سرنوشت ساز بودنش!
چند روز پيش مفهوم مرگ داشت تو ذهنم مرور مي شد. هر كدوم از ما هنگام مواجهه با مرگ آشنايان دور و نزديك (نميگم خدايي ناكرده، چون نگاه منفي به مرگ رو قبول ندارم!) يه واكنشي نشون ميديم. يكي براي لحظه اي خيلي متاسف ميشه، يكي ميگه مثلا جوان بود و حيف شد! يكي به غصه و غم فراقي كه بايد مابقي ايام تحمل كنه فكر ميكنه، يكي ميگه حقش بود، نتيجه بديهاش بود! يكي ميگه چرا آدمهاي خوب زودتر مي ميرند! و...
اما انگار يه كسي كه حقيقت خلقت رو فهميده يه جور ديگه نگاه ميكنه! براي اون اين اتفاق چيز غريبي نيست، چيزيكه بخواد حتي تو خيالش ازش فرار كنه. براي اون اين اتفاق به سادگي و آرامش پرواز طائريه براي رهائيش. اون خيلي ساده ميگه هركسي كه از پيش خدا اومده، حتما كنار اون برميگرده.. انا لله و انا اليه راجعون..
اون بخش از آيهاي هم كه اشاره فرموديد: و لنجزينهم باحسن الذي كانوا يعلمون...از اون عبارات نويد بخشه توي قرآن. يعني از هر دسته از اعمال آدمها، بهترينشونه كه روي ترازو ميره و سنجيده ميشه. مثلاً همه نمازهاي ما بر اساس بهترين نمازي كه خونديم محاسبه ميشه و اگه اين برداشت تفسيري درست باشه، اين جمله يكي از اميدواركنندهترين جملههاي قرآنه.
توي منطق قرآن اين بحث حيات طيبه خيلي بحث جدي و مهميه. يعني ردپاي اين تفكر توي خيلي از آيات ديده ميشه كه ما اصلاً به جز اين زندگي مادي كه مؤلفههايي داره و ويژگيهايي كه به واسطهشون مرده يا زنده بودن آدمها و ميزان سلامتشون رو تشخيص ميديم يعني فهم و قدرت فيزيكي، همه ما يك نوع زندگي ديگهاي هم داريم كه ميزان فهم و قدرت مون توي اون حيات هم سنجيده مي شه و اونه كه ميزان زنده بودن ما رو نشون ميده. با اين اوصاف خيلي ها ظاهرا زندهاند اما از ديد قرآن مرده محسوب مي شن، خيليها ظاهراً ميبينن، ميشنون، ميفهمن، اما از ديد قرآن كور و كر و نفهم هستند.
يا ايها الذين امنوا استجبوا لله و لرسوله اذا دعاكم لما يحييكم.