سلام
حتما اين قصه يه نكته اي داره كه ازش بيخبرم.. براي همينم هست كه دوست ندارم جاي اون غلام باشم.. در عوض دوست دارم جاي يكي از ياران دانشمند امام صادق(ع) باشم، تو نقطه اي كه ميتونه خيلي دور از ايشون باشه.. و بياموزم علم ايشون رو به تشنگان كم بهره و آرزومند.. و همينكه دريچه معرفتم از علم ايشون گشوده شده براي تمام دنيا و آخرتم كافي باشه.. و اين اتفاق از خوشبختي دنياي من ذره اي نكاسته باشه.. كه وقتي عشقي در دل هست، از دنيا و آخرت -هيچيك- به نفع ديگري كم نميشه.. و در عشق نقصان به هيچ طريقي راه نداره..
پ.ن: حتما مثل هميشه دو نقطه ها رو يا به نقطه تبديل مي كنين يا به سه نقطه!