خواهش ميكنم، شما صاحب اختياريد. اما من اصلا از روي عجله يا طلب راحتي اين كار رو نمي كنم!!
البته گاهي وقتها ما تابع دستور زبانيم، گاهي هم مي تونيم به زبان دستور بديم كه تابع ما باشه! دو نقطه تو ادبيات من مال مواقعيه كه ادامه كلام نه اونقدر طولانيه كه بشه سه نقطه مقابلش گذاشت، و نه صحبت به پايان رسيده كه نقطه براش مناسب باشه. يه چيزي بين گفتن و نگفتنه.
و در مورد اما بعد:
غلام گفته كه در خدمت شما مي مانم و دنيايم را بر آخرت ترجيح مي دهم. اما به اعتقاد من در خدمت امام ماندن هم دنياست هم آخرت! اين رو به عنوان يك شعار نميگم، بلكه وقتي عشقي در دل هست، با اون همراه بودن دنيا و آخرت نمي شناسه.
در قسمت اول هم منظورم به اين بود كه غلام امام بودن، ممكنه در هيئت ظاهري يك غلام نباشه. اما وقتي كسي همه زندگيش رو در راه آرمانهاي امامش صرف ميكنه، گويي غلام حلقه به دوش اون امامه. و هرچقدر بهتر اين وظيفه رو انجام بده، بيشتر غلام محسوب ميشه! و اگر دانشمند بودن رو انتخاب كردم، براي اين بود به نظرم رسيد بهترين راه حلقه به گوشيه.
براي اينكه شما اذيت نشيد آخر جملاتم نقطه گذاشتم!