سلام.

1- قبل از سخنان حضرت سجاد(علیه‏السلام)
«یزید، سرمست از باده‏ی پیروزی و غرور،
به اشعار ابن‏زِبعری تمثّل جست و چنین خواند:

1- ای کاش بزرگان قومم در جنگ بدر می‏بودند و می‏دیدند که من چه کرده‏ام،
2- تا مرحبا گویند و شادی کنند و بگویند: یزید دستت درد نکند!
3- ما از این قوم، بزرگان و سادات شاخص آنان را کشتیم و روز بدر را پاسخ گفتیم و سر به سر شدیم.

سپس این بیت را از خود اضافه کرد و سرود:
من از نسل عُتبه نیستم اگر از اولاد احمد و آنچه انجام داده انتقام نگیرم.»*

2- «پس از سخنرانی امام (علیه‏السلام) در مسجد دمشق،
یزید که از نماز فارغ شد دستور داد
امام علی‏بن‏الحسین (علیه‏السلام) و خواهران و عمه‏های آن حضرت را
در خانه‏ای که آماده کرده‏بودند جای دادند.
آنها نیز روزهایی چند اقامه‏ی عزا کردند
و بر حسین (علیه‏السلام) گریستند و نوحه‏سرایی کردند.

یزید پس از این جلسه ناچار شد
روش برخورد با ذریه‏ی پیامبر (ص) را تغییر
و برخی از محدودیت‏ها را کاهش دهد
و از برگزاری مجلس عزا برای شهیدانشان جلوگیری نکند.

و چون وضع شهر دمشق دگرگون شد،
یزید کاروان اُسرا را با احترام به مدینه بازگردانید.»*

3- و ایشان تا چند روز پیشش این چنین بودند:
دانی به کربلا ز چه رو او را عدو نکشت          آخر تا به کوفه زنده‏بودن او را گمان نداشت...

* جلد شانزدهم «نقش ائمه در احیای دین» علامه‏ی عسکری (ره)

یا حسین شهید