سلام.

چه روزهای عجیبی بود این چند روز.

1- از چهارشنبه دست‏رسی به نت قطع شد. پنج‏شنبه، جمعه. حال آدم‏های معتاد به‏دور از مواد رو پیدا کرده بودم، حال آدم چشم‏چرونی که به پیسی خورده، حال سیگاری که تو یه مسافرت طولانی گیر افتاده و بی سیگار مونده. بعد دو هفته عید این دومین باری بود که از نت جدا شدم. یاد اون پست «ترک عادت» افتادم.

2- یه چیزهایی شنیده بودم، اما اولین بار بود خودم می‏دیدم‏اش. برنامه شوک بود ظاهراً. در مذمت اینترنت. از صفحه مانیتور خفاش در می‏اومد. همه اینترنت‏بازها دنبال اغفال جوون‏ها بودن. دخترهای جوون ناراضی از اینکه عکس‏ها و فیلم‏های خصوصی‏شون رو که گذاشتن تو نت داره منتشر می‏شه! اون یکی ناراحت بود که چرا سی‏صد دلار ریخته به حساب فلان جا و جایزه چند میلیون دلاری به دست‏اش نرسیده. فقط یه جا دل‏ام سوخت که یارو وب‏کم‏ها رو هک می‏کرد. خلاصه آدم‏هایی که اینترنت به خودشون می‏کردند فاسد، جانی، اجتماع‏گریز، اغفال‏شده، منگ، کراکی و امثال‏هم بودن.
جالبی‏اش این بود که مدام به پدر و مادرهای بی‏خبر از همه‏جا می‏گفت که می‏دونید بچه‏هاتون تو نت کجاها که نمی‏رن. نه‏که حالا پدر و مادرها از بقیه احوالات بچه‏ها خبر دارن، در به‏ترین حالت دنبال یه مدرسه می‏گردن که وظایف‏شون رو دایورت کنن سرش، حالا دیگه فقط مونده یه ساعت اینترنت رو تِرَک کنن.
اینها هم از اعصاب خوردی نوشتم، لابد برنامه خوبی‏ه. فقط موندم که چرا توش هیچ نکته مثبت و راهنمایی خوبی گفته نمی‏شه و اینترنت اون برنامه، چیزی جز خفاش و پورنو و فریب نبود. لابد من خیلی بدبین‏ام. حالا این برنامه فقط اون ساعت که نبود. صبح هم تبلیغ‏اش بود، عصر هم تکرارش. نصف شب هم تحلیل‏اش رو نشون داد. دیگه داشتم خون‏جیگر می‏شدم. حالا تو تحلیل‏اش یه نکته جالبی گفتن. اون هم این که از وقتی چند ده‏تا سایت مستهجن ایرانی رو بستن، شمار بازدید سایت‏های مثبت بالا رفته. خوب لااقل یه‏بار گفتن سایت‏های مثبت هم وجود داره. خدا پدرشون رو بیامرزه.

3- جمعه عصر تو رخت‏خواب غلت می‏زدم که یاد اون کتاب‏چه کوچیک وب‏لاگ افتادم. یه ویژه‏نامه نشریه نمی‏دونم چی‏چی مال سال 82. یه سه‏ربعی وقت‏ام رو گرفت، جالب بود. فضای وب‏لاگ‏نویسی پنج، شش‏سال پیش. وقتی ما این شکلی آلوده نت نشده بودیم، وقتی فقط بلاگر بود و پرشین بلاگ. وب‏لاگ‏نویس‏های اولیه، مقالات، معرفی وب‏لاگ‏های برگزیده که وب‏لاگ علی شیخ‏پور عزیز هم توش بود.

4- بعد این ماجرا بود که اخوی بزرگ با دو عدد کارت اینترنت هدیه اومد. ما هم ذوق‏زده بودیم. اون بنده خدا که نمی‏دونست ما به پیسی خوردیم، همین‏طوری با خودش آورده بود. حالا که چی؟ لابد واسه اینکه مهمون‏ها وقتی می‏گن اینترنت دارید بگیم آره. ما هم از موقعیت استفاده کردیم و بعد مهمون‏ها یه چِک‏میل نُقلی کردیم.

5- یکی از بچه‏ها وقتی درباره شوک حرف می‏زنم می‏گه مثل تو دیگه. اینجاست که واقعاً حس می‏کنم معتاد شدم. دعا کنید شفا بگیرم از شر این فضای سایبر لعنتی، شما هم راحت شید...

یا علی

- - - - - -
تکمله به پست قبلی اضافه شد. چهارشنبه 2 اردی‏بهشت 88؛ 12 ظهر