ترک عادت - 2
ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/1/29:: ساعت 7:37 عصرسلام.
چه روزهای عجیبی بود این چند روز.
1- از چهارشنبه دسترسی به نت قطع شد. پنجشنبه، جمعه. حال آدمهای معتاد بهدور از مواد رو پیدا کرده بودم، حال آدم چشمچرونی که به پیسی خورده، حال سیگاری که تو یه مسافرت طولانی گیر افتاده و بی سیگار مونده. بعد دو هفته عید این دومین باری بود که از نت جدا شدم. یاد اون پست «ترک عادت» افتادم.
2- یه چیزهایی شنیده بودم، اما اولین بار بود خودم میدیدماش. برنامه شوک بود ظاهراً. در مذمت اینترنت. از صفحه مانیتور خفاش در میاومد. همه اینترنتبازها دنبال اغفال جوونها بودن. دخترهای جوون ناراضی از اینکه عکسها و فیلمهای خصوصیشون رو که گذاشتن تو نت داره منتشر میشه! اون یکی ناراحت بود که چرا سیصد دلار ریخته به حساب فلان جا و جایزه چند میلیون دلاری به دستاش نرسیده. فقط یه جا دلام سوخت که یارو وبکمها رو هک میکرد. خلاصه آدمهایی که اینترنت به خودشون میکردند فاسد، جانی، اجتماعگریز، اغفالشده، منگ، کراکی و امثالهم بودن.
جالبیاش این بود که مدام به پدر و مادرهای بیخبر از همهجا میگفت که میدونید بچههاتون تو نت کجاها که نمیرن. نهکه حالا پدر و مادرها از بقیه احوالات بچهها خبر دارن، در بهترین حالت دنبال یه مدرسه میگردن که وظایفشون رو دایورت کنن سرش، حالا دیگه فقط مونده یه ساعت اینترنت رو تِرَک کنن.
اینها هم از اعصاب خوردی نوشتم، لابد برنامه خوبیه. فقط موندم که چرا توش هیچ نکته مثبت و راهنمایی خوبی گفته نمیشه و اینترنت اون برنامه، چیزی جز خفاش و پورنو و فریب نبود. لابد من خیلی بدبینام. حالا این برنامه فقط اون ساعت که نبود. صبح هم تبلیغاش بود، عصر هم تکرارش. نصف شب هم تحلیلاش رو نشون داد. دیگه داشتم خونجیگر میشدم. حالا تو تحلیلاش یه نکته جالبی گفتن. اون هم این که از وقتی چند دهتا سایت مستهجن ایرانی رو بستن، شمار بازدید سایتهای مثبت بالا رفته. خوب لااقل یهبار گفتن سایتهای مثبت هم وجود داره. خدا پدرشون رو بیامرزه.
3- جمعه عصر تو رختخواب غلت میزدم که یاد اون کتابچه کوچیک وبلاگ افتادم. یه ویژهنامه نشریه نمیدونم چیچی مال سال 82. یه سهربعی وقتام رو گرفت، جالب بود. فضای وبلاگنویسی پنج، ششسال پیش. وقتی ما این شکلی آلوده نت نشده بودیم، وقتی فقط بلاگر بود و پرشین بلاگ. وبلاگنویسهای اولیه، مقالات، معرفی وبلاگهای برگزیده که وبلاگ علی شیخپور عزیز هم توش بود.
4- بعد این ماجرا بود که اخوی بزرگ با دو عدد کارت اینترنت هدیه اومد. ما هم ذوقزده بودیم. اون بنده خدا که نمیدونست ما به پیسی خوردیم، همینطوری با خودش آورده بود. حالا که چی؟ لابد واسه اینکه مهمونها وقتی میگن اینترنت دارید بگیم آره. ما هم از موقعیت استفاده کردیم و بعد مهمونها یه چِکمیل نُقلی کردیم.
5- یکی از بچهها وقتی درباره شوک حرف میزنم میگه مثل تو دیگه. اینجاست که واقعاً حس میکنم معتاد شدم. دعا کنید شفا بگیرم از شر این فضای سایبر لعنتی، شما هم راحت شید...
یا علی
- - - - - -
تکمله به پست قبلی اضافه شد. چهارشنبه 2 اردیبهشت 88؛ 12 ظهر