سلام.

1- پدر بزرگ‏وار پرسیدند: - کی می‏خوای بری؟
- حالا معلوم نیست، یعنی نمی‏دونم. چه فرقی می‏کنه.
- آخه باید آماده شی، لباس‏ات رو جور کنی.
- لباس؟!؟
- آره دیگه، لباس احرام.

مثّ اینکه جاخورده باشم گفتم: مگه لباس می‏خواد؟
اینجا مادر عزیزتر از جان هم وارد بحث شدند که - چه‏قدر بی‏خیالی.
مثّ کسی که جواب سؤال رو بدونه و بخواد فقط وقت تلف کنه پرسیدم:
- مگه عمره هم لباس احرام می‏خواد.
و همون جواب مورد انتظار رو شنیدم که
باید لخت ِلخت بشی و با دو تیکه پارچه سفید خودت رو بپوشونی...

2- حدود 50 روز دیگه قراره ببرندمون مدینه.
همون وقتی که حضرت حسین(ع) و عباس(ع) و سجاد(ع) به‏دنیا می‏آن.
این رو وقتی فهمیدم که سه روز بود سایت مربوطه باز نمی‏شد،
تا وقتی به‏صرافت نبأ خوندن صبح‏گاهی افتادم.

3- کاش مثّ مشهد و جهادی‏های قدیم قبل سفر یه حالی به‏وجود بیاد.
حاج آقا یه‏بار تو یه هیئتی صحبت می‏کردن که هیئتی‏هاش داشتن می‏رفتن کربلا.
می‏گفتن بزرگ‏ترین چیز اینه که بتونید قبل سفر حلالیت بگیرین،
این ارزش‏اش از خود سفر بیشتره.

و چه سخت‏ه وقتی به حال و روز خودت نگاه می‏کنی و ظلم‏هایی که کردی.
خدایا کمک کن بتونم.

یا علی

- - - - - -
حج‏رفتن یعنی... از خودت جدا شو و معشوق همین‏جاست...
تیتر افکار یه حاجی
مادربزرگ اوباما هم قرار بوده بره حج!
سکر

-) «اول اینکه: و لباس التقوی ذلک خیر.
دوم اینکه: یادش به‏خیر... چند سال پیش من را هم همین وعده‏ی صادق حضرت امام ششم به عمره مشرف کرد: نبأهای صبح‏گاهی.
سوم اینکه: این جمله‏های پراکنده هر وقت صحبت از حج می‏شود به ذهن‏ام می‏آید:
...واتمّوا الحجّ و العمره لله...
من تمام الحجّ لقاء الامام.
کعبه آن سنگِ نشانی ست که ره گم نشود/حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست!
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد/ که خاک می‏کده‏ی عشق را زیارت کرد
مقصود تویی کعبه و بت‏خانه بهانه...
حج: آهنگ، قصد، حرکت و جهتِ حرکت
میقات یعنی محلّ بال‏بال‏زدنِ کبوتر!!!»

کاش نائب الزیاره خوبی باشم.