چند درس
ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/4/23:: ساعت 9:29 عصرسلام.
چند نکته از حواشی انتخابات.
- - - - - -
1- تو این روزها بهتر میشه فهمید که
چهطور شیعه و سنی این همه سال با هم اختلاف و گاهی دعوای خونین دارن.
مگر مسلمان و برادر و منصف نیستند؟
یعنی همهشان بیانصاف و منفعتطلب هستند؟
این را در اطراف خودمون دیدیم که چهطور میشه دوستان نزدیک ما،
که بعضی رو بیشتر از خودمون قبولشون داریم
نظرات و موضعگیریشون 180 درجه با ما و با خود چند سال پیششون فرق کرده.
2- چه جالب که وقتی حجم اطلاعات و منازعات بیشتر میشه
خیلی هم همگرایی بین آدمها پیش نمیآد.
اتفاقاً هر کی برای خودش شواهد و قرائن رو وزندهی میکنه
تا تو دادگاه خودش و دوروبریها نتیجهی دلخواه حاصل شه.
چه اهمیتی داره که این دعوا لااقل دو سر داره.
مهم اینه که من زودتر تکلیف خودم رو روشن کنم.
حتی اگه تصمیم هلاکتباری باشه.
3- نکتهی دیگه اینکه به ما میگفتن شما رفتین به رضایی رأی دادین که راحت باشین؛
هم بزنین تو سر این و هم بزنین تو سر اون.
نه این ور باشین و نه اون ور.
البته این هم تحلیلیه و ممکنه برای کسانی هم انگیزه بوده باشه.
از طرف دیگه فکر میکنم کسانی که دو طرف دعوا هستند لذت و انگیزه بیشتری دارن.
مثلاً تو کلکل فوتبال، بعضی یه طرفی میشن فقط چون دوستشون اون طرفیه.
این لج و لجبازیه حال میده.
خیلی مهم نیست کی بهتر بازی میکنه.
چند نفر پیدا میشه که تو تهران طرفدار مس کرمان بشن، چون خوب بازی کرده؟
اصلاً اپوزوسیونبودن یه لذتی داره.
خود رو فرشتهدونستن و به بقیه اتهامزدن هم همینطور.
اگه اینجوری نگاه کنی باید انگیزه بیشتری داشته باشی تا طرف پرطرفدارها نری.
چه بسا خیلیها بودن که رضایی رو بهتر میدونستن
و فقط سر لجبازی با یکی رفتن به اون یکی رأی دادن.
حالا هم یه طرف دعوا قرارگرفتن
و با همون عینک اونطرفیها به بقیه آدمها نمره میدن،
اون هم با معیار اینکه بقیه موضع مشابه اونها رو گرفتن یا نه.
کاری ندارن این موجودی که من توی تاریکی میبینماش
ستون نیست، پای فیله!
پس ممکنه کسی دستاش به خرطوم یا دم فیل رسیده باشه
و نگه که این ستونه.
حتماً کسانی هم هستند که هم اطلاعاتشون از ما بیشتره،
هم تجربهشون، هم دینداریشون،
و اتفاقاً موضع مخالف ما دارن
و این دلیل نمیشه که اونها از عدالت ساقط بشن؛
حتی اگر من دیگه نتونم پشت سرشون نماز بخونم.
یا علی
- - - - - -
باز هم حرف هست. ببینیم توفیق و حوصلهاش میآد یا نه. تا عمره راهی نیست. تا ببینیم این دل هرزهگرد چی میگه.
-) «مشکل ما آدمها اینه که همیشه سعی میکنیم طرف مقابل رو حذف کنیم. بعضی وقتها مطمئنیم که حق با طرف مخالفه اما... یه مثال قرآنی:
پیامبرها مردم رو به حق دعوت میکردن، نشانه و دلیل هم میآوردن و در واقع حقبودن خودشون رو اثبات میکردن، اما آخرش یه سری با اینکه میدونستن پیامبر داره حق میگه، میگفتن که مثلاً پدران ما این کارها رو میکردن...
البته مشکل آخرالزمان اینه که مرز حق و باطل بهاندازهی یه تار مو میشه. اغیثینی یا صاحب الزمان.»
-) «ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق و انت خیرالفاتحین»
-) «وسط این همه جمله، این تا عمره راهی نیست دوباره من را هوایی کرد، خاصیت ماه رجب است شاید و حسرت عمره رجبیه... تجربه زیبایی در انتظارتان است... یادش به خیر...
چه ذوقی داشت بالبال زدن آن همه کبوتر در میقاتِ شجره،
و حلاوتِ تکرار لبیک وقتی میفهمیدی، لبیک سلام نیست، جوابِ سلام است!
و طواف را چه دوست داشتم و... تماشای طواف را: آن همه پروانه و یک شمع!
آآه و تماشای کعبه را...
و تلاوت این آیهها را در مسجد الحرام...
و آرامشِ بیبدیلِ هجر اسماعیل: دامانِ هاجر!
و مستجار را، و رکن یمانی را و خط محاذی حجر که من را یاد جمعه موعود میانداخت...
و سعی را، سعی را، سعی را و... هروله را.. و... و... می دانید، اما... هیچ کجا برای من کرب و بلا نمی شود!»
-) «توقعمان از عمره باید در حد و اندازه خودش و شرایط روحی خودمان باشد و نه بیشتر...
پرواضح است که این سفر معنوی هم مثل بعضی از مقاطع عمر ما (شاید قدری پررنگتر)، از آن ایامیست که میتوان برای تجدید قوا و ادامهی راه از آن بهره جست. فرصت زیبایی برای تدبر، تذکر، محاسبه و مشارطه... این شور و احساسات هم همان است که در کنار شعور، حرکتمان را تسهیل و تسریع و تلطیف میکند.
بهترین وصف همان قول شاعر است: کعبه، قرار است سنگِ نشانی باشد که ره گم نشود... حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست.»