سلام.

این مطلب برای خودم جالب بوده که واقعاً نقش حضرت امیرالمؤمنین -علیه السلام- در قیام مردم علیه عثمان چه بود. خیلی هم الآن جهت و نتیجه خاصی تو ذهن‏ام نیست که بگید منظورش از این مطلب فلان نکته بوده. البته بدم نمی‏آد برداشت شما رو از مجموعه این اتفاقات بدونم. منبع هم فصل 12 کتاب سقیفه، مرحوم علامه سید مرتضی عسکری(ره) است. قبلاً از طولانی‏بودن متن عذر می‏خوام.
- - - - - -

1- عده‏ای از مسلمانان مصر برای شکایت از والی خود
(عبدالله بن سعد بن ابی‏سرح*)
به‏نزد عثمان به مسجد النبی(ص) وارد شدند...
علی(ع) به آنان فرمود:
«در کار خود عجله و شتاب نکنید.
شکایت خود را به خلیفه عرضه دارید
و او را در جریان امر بگذارید؛
چه، امکان می‏رود فرمان‏دار مصر،
بنابر دستور خود بی‏دستو خلیفه،
با شما رفتار کرده باشد.»
حضرت قبول نکردند که هم‏راه مصریان پیش خلیفه بروند.

عثمان ایشان رو راه نداد و گفت چرا بی‏اجازه من از مصر به اینجا آمدید.
گفت‏وگو بالا گرفت و به مسجد کشیده شد.
از اینجا به بعد رهبری مخالفان عثمان را عایشه و طلحه به‏عهده گرفتند.

حضرت امیر(ع) وارد ماجرا شد و با عثمان گفت‏وگو کرد.
در نتیجه عثمان نامه‏ای نوشت با این مضمون که
از این به بعد تعهد می‏کند مطابق کتاب خدا و سنت پیام‏بر رفتار کند
و کارهای بدش را هم جبران کند.
علی بن ابی‏طالب(ع) نیز ضامن اجرای این تعهدات باشد و 7نفر هم شاهد.

عثمان به اشارت حضرت امیر(ع) خطبه‏ای خواند که
توبه کردم و اشک ریخت تا مردم ساکت شدند.
سعیدبن زید به عثمان گفت:
هیچ‏کس چون خودت به تو دل‏سوزتر نیست؛
زنهار! بر خویشتن بیاندیش و به آنچه وعده داده‏ای عمل کن.

بعد عثمان به خانه رفت و مروان پیش‏اش آمد.
آن‏قدر گفت و گفت تا خلیفه سوم خام شد.
مردم به در خانه عثمان آمدند تا طبق وعده خلیفه به شکایات‏شان رسیدگی شود.
عثمان مروان را به پشت در فرستاد:
«چه خبر است؟
برای چپاول آمده‏اید؟...
آیا قصد ربودن مُلک ما را از چنگال ما دارید؟
چه مردم احمقی هستید...
ما هرگز در مقابل شما عقب‏نشینی نکرده‏ایم
و قدرت و حکومت را از دست نخواهیم داد.»

2- پس از این جریانات مردم شکایت به علی(ع) بردند
و ایشان خشم‏ناک بر عثمان وارد شد و فرمود:
«هنوز از مروان دست نکشیده‏ای؟
او هم از تو دست برنمی‏دارد مگر که تو را از دین و شعورت به‏کلی بگرداند...
مروان نه رأی دارد و نه دین.
می‏بینم که تو را به هلاکت می‏رساند.
من، بعد از این،
دیگر در کارت اقدام نمی‏کنم.»

هم‏سر عثمان، نائله، آمد و گفت:
«اگر از مروان اطاعت کنی، تو را به کشتن خواهد داد...
کسی را بفرست و علی را بطلب و با او آشتی کن...»
عثمان کسی را به دنبال علی(ع) فرستاد، ایشان فرمودند:
«به او گفتم که بار دیگر نمی‏آیم.»

3- عثمان روز جمعه بالای منبر سنگ خورد و مجروح شد.
حضرت امیر(ع) به عیادت‏اش رفتند.
بنی‏امیه به ایشان حمله کردند که این کارهای توست.
حضرت خشم‏گین برخاستند و رفتند.

4- گروهی از مخالفان عثمان در خارج مدینه (ذاخُشُب) جمع شده بودند.
عثمان افراد مختلفی را برای ساکت‏کردن‏شان فرستاد؛
ازجمله مغیره‏بن شعبه و عمروعاص.
فایده نکرد.
آخر بار حضرت علی(ع) را فرستاد.
ایشان با شورشیان توافق کردند و خود ضامن اجرای خواسته‏های‏شان شدند.
شورشیان به هم‏راه حضرت و هم‏چنین طلحه، زبیر و عایشه
بر عثمان وارد شدند.
قرار شد طبق خواسته‏شان به‏جای عبدالله بن سعدبن ابی‏سرح،
محمدبن ابی‏بکر والی مصر شود.
البته در راه بازگشت به مصر غلام عثمان را یافتند که
با نامه‏ای به‏سمت مصر می‏رفت.
محتوای نامه به عبدالله بن سعدبن ابی‏سرح این بود که
محمدبن ابی‏بکر را و فلانی و فلانی را گردن بزن و بقیه را زندانی کن.

5- وقتی کار مردم با عثمان بالا گرفت و عایشه
حکم قتل عثمان را داد،
طلحه کلیدهای بیت‏المال را به‏دست آورده بود
و مردم در خانه‏اش جمع شده بودند.
علی‏(ع) به طلحه فرمود:
«طلحه، این چه معرکه‏ای است که به‏راه انداخته‏ای؟!»
خلاصه کنم که حضرت با ترفندی مردم را از دور طلحه پراکنده ساخت.

6- عثمان 40 روز در محاصره بود
و سردسته مخالفان زبیر بود و بیش از همه طلحه.
ایشان آب را بر خانه عثمان بسته بودند.
حضرت علی(ع) به طلحه گفت:
«این چه کاری است که می‏کنی؟
بگذار این مرد از چاه آب خویش آب بردارد.»
طلحه وقتی خشم‏گینی حضرت امیر(ع) را دید،
سرانجام کمی آب به عثمان رساند.

در بار دیگر حضرت علی(ع)
به‏وسیله غلامان بنی‏هاشم و بنی‏امیه
سه مشک آب به عثمان رساندند.
در این حادثه غلامان زخمی شدند.

7- به علی(ع) خبر دادند که می‏خواهند عثمان را بکشند.
به فرزندان خود، حسن و حسین(ع)، چنین دستور دادند:
«شمشیرهای خود را بردارید و بر در خانه عثمان بایستید
و اجازه ندهید کسی به خلیفه دست یابد.»
... سرانجام زد و خورد شروع شد
و امام حسن و امام حسین(ع) در دفاع از عثمان
زخمی شدند.
رخ‏ساره‏ی حسن(ع) گل‏گون گشت
و سر قنبر (غلام حضرت امیر(ع)) شکست.

8- جنازه‏ی عثمان بر زمین مانده بود
و نمی‏گذاشتند که کسی او را دفن کند،
تا آن‏گاه که مردم با حضرت امیر(ع) بیعت کردند...
حضرت علی(ع) امر کرد که بگذارند دفن‏اش کنند...
مردم جنازه‏ی عثمان را سنگ‏باران کردند...
آن حضرت عده‏ای را مأمور کردند
تا مزاحمت مردم را از جنازه‏ی عثمان دفع کنند
و از آن محافظت نمایند.

* ان‏شاءالله یه پست در مورد ایشون صحبت خواهیم کرد.

یا علی

- - - - - -
+ جناب «برای خاطر آیه‏ها» این نتیجه‏گیری رو کردند:
«چیزی که از موضع حضرت علی(ع) در ماجرای قتل عثمان، برایند ذهنی من هست، این است که ایشان با وجودی که به‏شدت به منش عثمان منتقد بودند و این را در کلام‏شان در نهج‏البلاغه به‏وضوح می‏شود دید،
مثلاً در همان خطبه شقشقیه عباراتی که راجع به عثمان به‏کار می‏برند خیلی تحقیرآمیز و منتقدانه است: «الی ان قام ثالث القوم نافجا حضنیه بین نثیله و معتلفه... مردی که عمرش را بین آش‏پزخانه و دست‏شویی گذراند!...»
تا آنجاکه می‏فرمایند: «شکم‏بارگی‏اش او را به کشتن داد»،
با همه این اوصاف به‏شدت با خلیفه‏کشی که بدعتی محسوب می‏شد در دین مخالف بودند، یعنی با آنکه حضرت، حق را به انقلابیون می‏دادند، قتل عثمان را هم در آن شرایط مصلحت نمی‏دانستند. به‏نظرم مهم‏ترین دلیل‏اش شاید همین بدعت‏گذاشتن و باب‏شدن ماجرای خلیفه‏کشی و ریخته‏شدن قبح این ماجرا در اذهان مردم باشد.»

هم‏چنین فرموده‏اند:
«ازطرفی شخصیتی مثل طلحه که بعداً در زمره ناکثین قرار گرفت، حضرت را تحریک می‏کردند به توطئه علیه عثمان (حضرت در نهج البلاغه اشاره دارند به این ماجرا) و ازطرفی جنگ تبلیغاتی و روانی که معاویه راه انداخت علیه حضرت علی(ع) به بهانه خون‏خواهی عثمان.
و این که توی آن ماجرا فقط نگاه تیزبین و سیاست‏مدارانه حضرت امیر از شیطنت‏های معاویه در این ماجرا پرده برداشت و خودِ معاویه را مهره اصلی ماجرای قتل عثمان معرفی کرد. که این را چندین بار در نهج البلاغه و در نامه‏شان به معاویه هم صریحاً اعلام می‏کنند.
البته تبلیغات رسانه‏ای و جنگ روانی معاویه آن‏قدر بود که به مردم بباوراند که علی(ع) در قتل عثمان دخیل بوده و بعد هم حتی کسانی چون طلحه و زبیر که خودی محسوب می‏شدند را بشوراند و ماجرای جمل و صفین را علم کند.»