نقش حضرت امیر(ع) در قیام مردم علیه عثمان
ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/9/20:: ساعت 12:56 صبحسلام.
این مطلب برای خودم جالب بوده که واقعاً نقش حضرت امیرالمؤمنین -علیه السلام- در قیام مردم علیه عثمان چه بود. خیلی هم الآن جهت و نتیجه خاصی تو ذهنام نیست که بگید منظورش از این مطلب فلان نکته بوده. البته بدم نمیآد برداشت شما رو از مجموعه این اتفاقات بدونم. منبع هم فصل 12 کتاب سقیفه، مرحوم علامه سید مرتضی عسکری(ره) است. قبلاً از طولانیبودن متن عذر میخوام.
- - - - - -
1- عدهای از مسلمانان مصر برای شکایت از والی خود
(عبدالله بن سعد بن ابیسرح*)
بهنزد عثمان به مسجد النبی(ص) وارد شدند...
علی(ع) به آنان فرمود:
«در کار خود عجله و شتاب نکنید.
شکایت خود را به خلیفه عرضه دارید
و او را در جریان امر بگذارید؛
چه، امکان میرود فرماندار مصر،
بنابر دستور خود بیدستو خلیفه،
با شما رفتار کرده باشد.»
حضرت قبول نکردند که همراه مصریان پیش خلیفه بروند.
عثمان ایشان رو راه نداد و گفت چرا بیاجازه من از مصر به اینجا آمدید.
گفتوگو بالا گرفت و به مسجد کشیده شد.
از اینجا به بعد رهبری مخالفان عثمان را عایشه و طلحه بهعهده گرفتند.
حضرت امیر(ع) وارد ماجرا شد و با عثمان گفتوگو کرد.
در نتیجه عثمان نامهای نوشت با این مضمون که
از این به بعد تعهد میکند مطابق کتاب خدا و سنت پیامبر رفتار کند
و کارهای بدش را هم جبران کند.
علی بن ابیطالب(ع) نیز ضامن اجرای این تعهدات باشد و 7نفر هم شاهد.
عثمان به اشارت حضرت امیر(ع) خطبهای خواند که
توبه کردم و اشک ریخت تا مردم ساکت شدند.
سعیدبن زید به عثمان گفت:
هیچکس چون خودت به تو دلسوزتر نیست؛
زنهار! بر خویشتن بیاندیش و به آنچه وعده دادهای عمل کن.
بعد عثمان به خانه رفت و مروان پیشاش آمد.
آنقدر گفت و گفت تا خلیفه سوم خام شد.
مردم به در خانه عثمان آمدند تا طبق وعده خلیفه به شکایاتشان رسیدگی شود.
عثمان مروان را به پشت در فرستاد:
«چه خبر است؟
برای چپاول آمدهاید؟...
آیا قصد ربودن مُلک ما را از چنگال ما دارید؟
چه مردم احمقی هستید...
ما هرگز در مقابل شما عقبنشینی نکردهایم
و قدرت و حکومت را از دست نخواهیم داد.»
2- پس از این جریانات مردم شکایت به علی(ع) بردند
و ایشان خشمناک بر عثمان وارد شد و فرمود:
«هنوز از مروان دست نکشیدهای؟
او هم از تو دست برنمیدارد مگر که تو را از دین و شعورت بهکلی بگرداند...
مروان نه رأی دارد و نه دین.
میبینم که تو را به هلاکت میرساند.
من، بعد از این،
دیگر در کارت اقدام نمیکنم.»
همسر عثمان، نائله، آمد و گفت:
«اگر از مروان اطاعت کنی، تو را به کشتن خواهد داد...
کسی را بفرست و علی را بطلب و با او آشتی کن...»
عثمان کسی را به دنبال علی(ع) فرستاد، ایشان فرمودند:
«به او گفتم که بار دیگر نمیآیم.»
3- عثمان روز جمعه بالای منبر سنگ خورد و مجروح شد.
حضرت امیر(ع) به عیادتاش رفتند.
بنیامیه به ایشان حمله کردند که این کارهای توست.
حضرت خشمگین برخاستند و رفتند.
4- گروهی از مخالفان عثمان در خارج مدینه (ذاخُشُب) جمع شده بودند.
عثمان افراد مختلفی را برای ساکتکردنشان فرستاد؛
ازجمله مغیرهبن شعبه و عمروعاص.
فایده نکرد.
آخر بار حضرت علی(ع) را فرستاد.
ایشان با شورشیان توافق کردند و خود ضامن اجرای خواستههایشان شدند.
شورشیان به همراه حضرت و همچنین طلحه، زبیر و عایشه
بر عثمان وارد شدند.
قرار شد طبق خواستهشان بهجای عبدالله بن سعدبن ابیسرح،
محمدبن ابیبکر والی مصر شود.
البته در راه بازگشت به مصر غلام عثمان را یافتند که
با نامهای بهسمت مصر میرفت.
محتوای نامه به عبدالله بن سعدبن ابیسرح این بود که
محمدبن ابیبکر را و فلانی و فلانی را گردن بزن و بقیه را زندانی کن.
5- وقتی کار مردم با عثمان بالا گرفت و عایشه
حکم قتل عثمان را داد،
طلحه کلیدهای بیتالمال را بهدست آورده بود
و مردم در خانهاش جمع شده بودند.
علی(ع) به طلحه فرمود:
«طلحه، این چه معرکهای است که بهراه انداختهای؟!»
خلاصه کنم که حضرت با ترفندی مردم را از دور طلحه پراکنده ساخت.
6- عثمان 40 روز در محاصره بود
و سردسته مخالفان زبیر بود و بیش از همه طلحه.
ایشان آب را بر خانه عثمان بسته بودند.
حضرت علی(ع) به طلحه گفت:
«این چه کاری است که میکنی؟
بگذار این مرد از چاه آب خویش آب بردارد.»
طلحه وقتی خشمگینی حضرت امیر(ع) را دید،
سرانجام کمی آب به عثمان رساند.
در بار دیگر حضرت علی(ع)
بهوسیله غلامان بنیهاشم و بنیامیه
سه مشک آب به عثمان رساندند.
در این حادثه غلامان زخمی شدند.
7- به علی(ع) خبر دادند که میخواهند عثمان را بکشند.
به فرزندان خود، حسن و حسین(ع)، چنین دستور دادند:
«شمشیرهای خود را بردارید و بر در خانه عثمان بایستید
و اجازه ندهید کسی به خلیفه دست یابد.»
... سرانجام زد و خورد شروع شد
و امام حسن و امام حسین(ع) در دفاع از عثمان
زخمی شدند.
رخسارهی حسن(ع) گلگون گشت
و سر قنبر (غلام حضرت امیر(ع)) شکست.
8- جنازهی عثمان بر زمین مانده بود
و نمیگذاشتند که کسی او را دفن کند،
تا آنگاه که مردم با حضرت امیر(ع) بیعت کردند...
حضرت علی(ع) امر کرد که بگذارند دفناش کنند...
مردم جنازهی عثمان را سنگباران کردند...
آن حضرت عدهای را مأمور کردند
تا مزاحمت مردم را از جنازهی عثمان دفع کنند
و از آن محافظت نمایند.
* انشاءالله یه پست در مورد ایشون صحبت خواهیم کرد.
یا علی
- - - - - -
+ جناب «برای خاطر آیهها» این نتیجهگیری رو کردند:
«چیزی که از موضع حضرت علی(ع) در ماجرای قتل عثمان، برایند ذهنی من هست، این است که ایشان با وجودی که بهشدت به منش عثمان منتقد بودند و این را در کلامشان در نهجالبلاغه بهوضوح میشود دید،
مثلاً در همان خطبه شقشقیه عباراتی که راجع به عثمان بهکار میبرند خیلی تحقیرآمیز و منتقدانه است: «الی ان قام ثالث القوم نافجا حضنیه بین نثیله و معتلفه... مردی که عمرش را بین آشپزخانه و دستشویی گذراند!...»
تا آنجاکه میفرمایند: «شکمبارگیاش او را به کشتن داد»،
با همه این اوصاف بهشدت با خلیفهکشی که بدعتی محسوب میشد در دین مخالف بودند، یعنی با آنکه حضرت، حق را به انقلابیون میدادند، قتل عثمان را هم در آن شرایط مصلحت نمیدانستند. بهنظرم مهمترین دلیلاش شاید همین بدعتگذاشتن و بابشدن ماجرای خلیفهکشی و ریختهشدن قبح این ماجرا در اذهان مردم باشد.»
همچنین فرمودهاند:
«ازطرفی شخصیتی مثل طلحه که بعداً در زمره ناکثین قرار گرفت، حضرت را تحریک میکردند به توطئه علیه عثمان (حضرت در نهج البلاغه اشاره دارند به این ماجرا) و ازطرفی جنگ تبلیغاتی و روانی که معاویه راه انداخت علیه حضرت علی(ع) به بهانه خونخواهی عثمان.
و این که توی آن ماجرا فقط نگاه تیزبین و سیاستمدارانه حضرت امیر از شیطنتهای معاویه در این ماجرا پرده برداشت و خودِ معاویه را مهره اصلی ماجرای قتل عثمان معرفی کرد. که این را چندین بار در نهج البلاغه و در نامهشان به معاویه هم صریحاً اعلام میکنند.
البته تبلیغات رسانهای و جنگ روانی معاویه آنقدر بود که به مردم بباوراند که علی(ع) در قتل عثمان دخیل بوده و بعد هم حتی کسانی چون طلحه و زبیر که خودی محسوب میشدند را بشوراند و ماجرای جمل و صفین را علم کند.»