• وبلاگ : سلام
  • يادداشت : رابطه‏ي شخصي و جاي‏گاهي
  • نظرات : 1 خصوصي ، 11 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + رهسپار 
    موافقم،منظور من هم همين بود!

    6.اين از شانس بد شماست كه من هم به موضوعات روانشناسي علاقمندم، و هم از معاني اي كه از دينداري شده و به نظرم دقيقا مغاير با معرقت ذيني مياد، در عذاب.

    عذر ميخوام بابت پرگويي هام.

    + زهسپار 

    5.احساس و دل هم مثل تمام نعمات ديگه ميمونه كه مي تونيم ازش به شكل درست يا نادرست استفاده كنيم، و اصلا وظيفه داريم حتما استفاده كنيم اما به شكل درست. قطعا در جهان آخرت از تمامي نعمت هايي كه به ما داده شده و چگونگي استفاده از اونها سوال خواهد شد، از جمله دل و احساس. و قطعا بهترين شكل استفاده از اينها تعطيل كردنشون نيست!!

    6.در آغاز دوره نوجواني احساس منشا درستي نداره،و بيشتر از غرايز نشئت ميگيره، و براي همين هم احتمال بيراهه رفتنش بيشتره. در جريان رشد و بلوغ شخصيتي،معرفتي و فكري كه در ادامه زندگي اتفاق ميفته،احساس داراي جهت دهي هاي معنوي،معرفتي و عقلاني ميرسه. تا جاييكه واقعا از روي رشد احساسي يك نفر، ميزان بلوغ فكريش رو مي توني تشحيص بدي. و تا اين حد رابطه ميتقيم بينشون ايجاد ميشه.

    در اين حالت عقل و دل بر يكچيز گواهي ميدن. نه اينكه احساس براي بروز از عقل بخواد اجازه اي بگيره! بلكه اين تاثير و تاثر به صورت كاملا دروني اتفاق ميفته.يعني احساس ايجاد ميشه، بدون كسب اجازه از عقل! اما وقتي روي اون موضوع عقلاني مي انديشي، درميابي كه احساست واقعا درست ميگفته و بهش حق ميدي!

    عين همين مسئله در عرفان هم هست. اينگونه نيست كه عرفا از لحاظ عقلاني نتونن خدا رو قبول داشته باشن و به ناچار به دل رو آورده باشن! بلكه اونها مرحله شناخت عقلاني رو پشت سر گذاشته اند و اين ادراك دل محورانه به منزله تعطيلي قوه عقلاني اونها نيست.

    + رهسپار 
    اين اطمينان از نكو بودن تعطيلي احساس از كجا ناشي ميشه؟ من هم ديده ام و قبول دارم در اين زمينه خطا شده،ضربه پيش اومده،اما وقتي مي خواهيم يه مسيله رو بررسي كنيم اين درست نيست كه پارامترهاي ديگر رو در نظر نگيريم و تنها با وجود يك پارامتر قضاوت كنيم و نتيجه بگيريم.
    4.اون احساسي كه به خطا ميره چه ويژگيهايي داره؟ آيا هر احساسي محكوم به شكسته؟ آيا در دين از ما خواسته شده خلاف احساسمان عمل كنيم يا اونرو ناديده بگيريم؟
    اون احساسي كه به شكست ميرسه احساسي است كه دوامي در اون نيست. احساسي كه ريشه اي درست نداره و بر بناي محكمي سوار نشده. هرچقدر كه يك انسان از لحاظ شناختي كه از خودش و جهان داره رشد بيشتري كرده باشه،معرفتش عميق تر باشه،احساسش هم درست تر و اصولي تر ميشه. انگار كه عقل و احساس او به يه چيز گواهي ميدن.
    + رهسپار 
    سلام
    1.مي بخشين اگه چيزايي كه گفتم كاملا به پستتون مربوط نبود. اينو بذارين به حساب كج فهمي ام.
    2.خوب مسئله اينه كه تو اون روابطي كه وظيفه ما خارج از دوست داشتن تعريف ميشه(مثل روابط سياسي،تعليمي،... در حد ممكن دوست داشتن وارد نشه. گرچه بعد از اعمال كامل وظيفه، دوست داشتن در اين روابط نيز رخ نمايي خواهد كرد و اينهم اصلا بد نيست.
    مثل اينكه معلم باشي و براي همه دانش آموزان كاملا دلسوزانه وظيفه ات رو انجام بدي. اما يكيشون رو كه بيشتر دوست داري تا 10 سال بعد هم باهاش در ارتباط باشي و باهاش وارد فضاي دوستي تازه اي بشي. در حقيقت تو به اون رابطه جايگاهي لطمه اي نزده اي،و كم نگذاشته اي. بلكه از دل اون رابطه يك رابطه دوستي تازه متولد شده.
    3.نمي دونم چرا.. به راستي نمي دونم چرا؟.. احساس و دل يك نعمت الهي است و يك سلاح تمام و كمال. يك دريچه است براي شناخت،همونطور كه عقل،همونطور كه تفكر،و چه بسا كارآمدتر از اونهاست. چرا بايد فكر كنيم كه اونجايي كه پاي احساس به ميان مياد احتمال خطا بيشتر ميشه؟؟؟
    چرا بايد فكر كنيم اونجاييكه قراره از يك دريچه شناختي ديگر هم علاوه بر قبلي ها استفاده كنيم،داريم بر خطاي خود مي افزاييم؟؟؟
    درسته كه آمار نگرفتيم از ازدواجهايي كه همراه با عشق بوده. اما آيا از ازدواج هايي كه بدون عشق بوده آماري گرفته ايم؟!
    پاسخ

    سلام. شرمنده اگه چنين جسارتي كردم. اصلاً همين تضارب آرا وب‏لاگ رو مي‏سازه و جهت مي‏ده. ياعلي
    نداشتيما
    پاسخ

    چاكرتيم ديگه.
    + غضنفر 

    سلام

    حالا از اين حرفا گذشته شما دوست داري چطوري دوستت داشته باشن؟

    پاسخ

    سلام. كسي از دوست داشتن بدش نمياد، مگه اينكه مانع روابط معقول بشه. مثلاً من اگه معلم باشم (كه خدا رو شكر نيستم) دوست ندارم ارتباط شخصي با دانش آموزم مانع سختگيري معمول و در نتيجه كاهش تعليمش بشه. يا در سياست يا در مثالهاي ديگه كه عرض شد. حرف اينه كه اولويتها لحاظ بشه و شئون مختلف روابط از هم تمييز داده بشه. ياعلي
    + حميد 
    سلام

    "غزه...مردن يا ماندن..مسئله اين است..!!" جمع بندي پست مهم قبلي....

    .:: www.Moasher.blogfa.com ::.

    چون نظر داده بودي، منتظرتم ها.....

    11.ايرو هم بگم كه اصلا قبول ندارم ب آدمهاي مذهبي در اين مورد خطاكارند و بي تجربه! اگر مذهبي بودن با درك حقيقي مذهب توام باشه، باعث لطافت روحي و درك عميق و فوق العاده روحاني از مسايل ميشه. اصولا اينجور آدمها احساس رو بسيار بهتر از سايرين درك ميكنند و صحت يا عدم اون بهتر براشون قابل تشخيصه. و اصولا اينگونه افراد مذهبي باز هم به دليل همون درك معنوي و روحاني بالا، در زندگي ارزش زيادي براي احساس درست قايلند و نمي تونن اونرو ناديده بگيرن.

    چرا بعضي از ما مذهب رو با احساس عميق روحاني داشتن در تعارض مي بينيم؟(البته منظورم اين نيست كه شما اينطور فرمودين. گاهي ديدم كسانيرو كه به نام مذهي اينگونه مي انديشند.)

    خدا سرچشمه عشق و محبته، و اگر مذهب ما درست باشه از اونجاييكه از جام محبت او سيراب تريم، كلا درك معرفتي و احساسي مون هم نسبت به سايرين بالاتره.

    مذهبي ها در اين زمينه كم خطاتر و باتجربه ترند! اونها محبت عميق خداوند رو بيشتر تجربه كرده اند و دوست داشتن رو بهتر از سايرين مي شناستد...

    12.والسلام!

    7.چيز جالبي كه تو تفاوت ايندو هست اينه كه تو رابطه جايگاهي تو خوبيهاي يه نفر رو مي شمري و بعد نمره دهي ميكني(ناخودآگاه). اونوقت براش احترام قايل ميشي(يا نميشي). اما تو رابطه شخصي و دوست داشتن، تو بعد از اينكه كسي رو دوست داشتي تازه دري از خوبيهاي نو به روت باز ميشه. تازه يه سري خوبيها رو مي شناسي و برات معني ميشن. دري تازه از عالم معنا به روت گشوده ميشه.

    8.تو رابطه با جنس مخالف هم همينطوره. اگر فرد مجرد باشه به نظرم حق داره كه عشق رو تجربه كنه! و اين گناه نيست... گرچه كه بايد اين احساس به سمت غير گناه آلود هدايت بشه. و چون بالاترين شكل دوست داشتن(از نوع زميني اش) در اين شكل اتفاق ميفته،بسيار باعث رشد معنوي انسان ميشه. و اتفاقا انتخاب بايد كسي باشه كه بشه اين احساس رو باهاش داشت، و در غير اين صورت در آينده گناه هاي نابخشودني اتفاق ميفته. و البته تاكيد مي كنم منظورم پيشبرد احساس به طريقي خلاف رضايت پروردگار نيست. فقط ميگم اين احساس بد نيست، و دليلي نداره آدم ها جلوش رو بگيرن.

    9.خيلي پراكنده گفتم، منهم بگم كه اينها نظر شخصي ام بوده! و اينكه مطالب خيلي مفيدتري تو ذهنم هست، كه چون ذهنم به هم ريخته است نمي تونم الان بگم.

    10.ممنون بابت اين موضوع خوب.

    سلام

    عليرغم اينكه يه مدت نبايد بيام اينترنت تا يه سري كارهاي عقب افتاده ام انجام بشه، اومدم اينجا.. و عليرغم اينكه فرصت نظر دادن نداشتم، به خاطر مطلب جالب توجهي كه گذاشتين انگار بايد حرف بزنم!..

    1.بحث زيبايي است.

    2.بله، گاهي رابطه شخصي و جايگاهي كه نسبت يه افراد پيدا مي كنيم بسيار متفاوتند. البته دليلي هم نداره كه يكسان باشن. چرا كه خاستگاه ايندو با هم فرق ميكنه.

    رابطه شخصي بيشتر از يه هم حسي روحي نشءت ميگيره. به كسي احساس نزديكي ميكني كه احساس ميكني نواي روحت رو مي شنوه و كاملا اون رو درك ميكنه. يه كسي كه انگار ناگفته، تمام حرفهاي دلت رو مي خونه و سير روحيش بسيار به تو شبيهه. تو اين رابطه تو اصلا اون آدم رو ارزش گذاري نمي كني، خوبيهاش رو نمي شمري تا بهش نمره بدي و اگه نمره بالايي آورد احساس كني كه دركت ميكنه! تنها مزيتي كه اون نسبت به سايرين داره اينه كه نوايي روحاني بين تو و او وجود داره و خوب مي تونين همديگر رو معني كنين.

    3.اما تو رابطه جايگاهي فرق ميكنه. تو ميبيني يه آدمي خيلي خوبه، كارهاي خيلي مفيدي هم انجام داده و كلا انسان شريف و مثبتيه. گرچه كه شايد ارتباط روحي با او برقرار نكرده باشي.

    4.اين براي اينه كه فرق هست بين احترام و دوست داشتن. ما تو دوست داشتن به تفسيري از روح دست مي يابيم و اگر اون ترجمان با ترجمان روح ما شبيه باشه، دوست داشتن اتفاق ميفته. حتي ممكنه يه آدمي خوبيهاي بي حد و حصري نداشته باشه اما ما او رو دوست بداريم. اما خوب احترام بيشتر با برشمردن نيكي ها رابطه داره. چيزيكه اصلا تو دوست داشتن مطرح نيست.

    5.ما تو فرآيند دوست داشتن مثلا قرار نيست آدمها رو براي بهشتي يا جهنمي شدن بسنجيم و هركي بهشتي تر بود رو بيشتر دوست بداريم. دوست داشتن به نظرم به شباهت هاي پايه اي فكري و روحي بر ميگرده تا به درجه خوب بودن فرد مقابل. به درك شبيهي كه آدمها از دنياي اطراف و مسايل مهم روحي و فكريشون دارن. اگر بخوام خلاصه بگم اينه كه دوست داشتن برپايه شباهت ها و تفاوتهاي حسي و روحي و معنوي و فكريه نه بر پايه كارهاي بد و خوبي كه يه نفر كرده.(همون بحث جهنم و بهشت)

    6.نمي خوام بگم دوست داشتن بي دليل اتفاق ميفته. يه لحظه است و تو كاريش نمي توني بكني! ميگم كه دليل داره، يه دنيا دليل پشتشه. يه دنيا شباهت روحي، شباهت فكري، هم حسي،و... اما نمره دهي اصلا پشتش نيست. دوست داشتن فراتر از نمره دادن به آدمها اتفاق ميفته. اما اونقدر دلايل جدي پشتشه كه با توجه به اينكه كي رو دوست داري حتي خودت رو بهتر مي توني بشناسي. و اين خيلي جالبه.