سلام
هر کدام از این حقوق دنیایی است که توجه به آن و اداکردن‏اش برکتی به زندگی آدم می‏دهد.
- - - - - -

و حق فرمان‏روا این است که بدانی
تو وسیله آزمایش او هستی.
و او با قدرتی که خدا وی را بر تو داده، آزموده می‌شود،
و بر توست که خود را گرفتار خشم او نسازی.
و به‏دست خود او را به هلاکت نیندازی
و در بدی که به تو می‌کند شریک او نشوی.‌

و اما حق آنکه آموزگار توست این است که
او را بزرگ داری و مجلس او را محترم شماری.
و به گفته او گوش دهی. و به او روی آوری.
و بانگ خود را در محضر او بلند نکنی
و اگر کسی از او پرسشی کند تو پاسخ ندهی تا او خود پاسخ دهد.
و در محضر او با کسی سخنی نگویی و پیش او کسی را عیب نکنی
و اگر پیش روی تو از او بد گویند از وی دفاع کنی.
و عیب‌های او را بپوشانی و نکویی‌های او را آشکار سازی.
و با دشمن او ننشینی و دوست او را دشمن نگیری.
پس اگر چنین کردی فرشتگان خدا گواهی دهند که تو برای خدا
-نه برای مردم-
نزد وی رفته‌ای و از او علم آموخته‌ای.‌

و حق آن کس که مالک توست
این است که او را اطاعت کنی و جز در آنچه موجب خشم خداست
نافرمانی او نکنی.
چه اطاعت مخلوق در معصیت خالق روا نیست.

و اما حق رعیت که تو بر آنان قدرت داری این است که
بدانی آنان به‏خاطر ناتوانی خود و قدرت تو رعیت تواند.
پس واجب است که با آنان به عدالت رفتار کنی
و برای ایشان پدری مهربان باشی،
و نادانی‌شان را ببخشی و در کیفرشان شتاب نکنی
و هر قدرتی که خدای عزوجل به تو عطا فرموده آن را سپاس گویی.

و اما حق آنان که در علم رعیت تواند، این است که
بدانی خدای عزوجل با علمی که به تو داده و گنجینه‌هایی که بر تو گشوده،
تو را سرپرست آنان کرده است.
پس اگر مردمان را نیکو تعلیم دهی،
بر آنان درشتی نکنی و بر ایشان خشم نگیری
خدا به فضل خویش علم تو را بیفزاید.
و اگر علم خود را از مردم بازگیری
یا هنگامی که از تو آموختن علم می‌خواهند با آنان درشتی کنی
بر خداست که علم و جمال آن را از تو باز گیرد
و مرتبه تو را در دل‏ها ساقط کند.

و اما حق زن این است که بدانی
خدای عزوجل او را مایه آرامش و انس تو کرده
و این نعمتی است از خدا بر تو.
پس او را گرامی بداری و با او مدارا کنی
و اگر چه حق تو بر او واجب‌ترست، اما بر توست که بر او رحمت آری.
و خوراک و پوشاک او را آماده سازی
و اگر از روی نادانی کاری کند بر او ببخشی که او گرفتار توست.

و اما حق مملوک این است که بدانی او آفریده پروردگار تو،
و فرزند پدر و مادر توست. گوشت تو و خون توست.
تو مالک او شده‌ای اما نه آنکه او را، یا اندامی از اندام‏های او را آفریده باشی.
و یا او را روزی داده باشی.
بلکه خدای عزوجل این کارها را از تو کفایت کرده،
سپس او را مسخر تو ساخته، و تو را امین بر او دانسته
و او را به تو سپرده تا هر نیکی که درباره او می‌کنی برای تو نگاه دارد.
پس چنانکه خدا درباره تو نیکویی کرده تو در حق آن بنده نیکویی کن
و اگر او را ناخوش داشتی، او را عوض کن
تا آفریده خدا را آزار نداده باشی.

و حق مادرت این است که بدانی
او تو را در جایی برداشته که کسی، کسی را بر نمی‌دارد.
و از میوه دل خود به تو داده که کسی به دیگری نمی‌دهد.
و تو را با همه اعضای خود نگاه‏بانی کرده،
و باکی نداشته است که خود گرسنه ماند و تو را سیر سازد.
و خود تشنه ماند و تو را سیراب کند.
و برهنه باشد و تو را بپوشاند.
و خود در آفتاب باشد و تو را در سایه نگاه دارد.
و به‏خاطر تو بی‏داری کشد و تو را از گرما و سرما نگاه دارد،
تا تو برای او باشی.
پس جز به یاری خدا و توفیق او از عهده سپاس او بر نخواهی آمد.

اما حق پدر تو این است که بدانی
او اصل توست و اگر او نبود، تو نمی‌بودی.
پس هر گاه در خود چیزی دیدی که تو را شادمان ساخت،
بدان که اصل آن نعمت را از پدرت داری.
و خدا را بر آن سپاس گوی و آن اندازه که می‌توانی شکر او گوی.‌

و اما حق فرزند تو این است که بدانی
او از توست و در نیک و بد این جهان پیوسته به تو.
و تو به حکم ولایتی که بر او داری،
در آداب نیک آموختن و شناساندن خدای عزوجل
و کمک‏کردن وی بر اطاعت خدا مسئول او هستی،
پس در کار او هم‏چون کسی باش که می‌داند
در نیکویی وی را پاداش، و در بدی او را کیفر می‌دهد.

و اما حق برادرت این است که بدانی
او دست تو، و عزت تو، قوت توست.
پس او را سلاح نافرمانی خدا مساز
و وسیله ستم بر آفریدگان خدا قرار مده
و برابر دشمنان‏اش یاری او را ترک مکن
و نصیحت خود را از او بازمگیر -اگر در فرمان خدا باشد-
و گرنه خدا را از او بزرگ‌تر بدان.

مطالب مرتبط: «رساله حقوق - مقدمه»، «رساله حقوق - حقوق خدا، نفس و اندام»، «رساله حقوق - کارها»، «رساله حقوق - دیگران 2» و «رساله حقوق - دیگران 3».

یا حسین شهید