سلام.

ان‏قدر ذهن‏م شلخته هست که نخوام با تئوری‏پردازی‏های بی‏فایده به زحمت بندازمتون. باز هم یه پُست پراکنده خواهید دید.
اول نظر آقا «مسعود» عزیز بعد چند ماه زندگی در انگلیس رو می‏آرم (اصل‏ش تو نظرات پُست قبلی‏ه) و بعد چند مثال دیگه مربوط به تنگ‏نظری.
- - - - - -

1- نظر آقا مسعود از لندن را با تعدیلات خودتان بخوانید:

«ای کاش می‏شد همه چیز رو با یک دید وسیع‏تری مشاهده کرد.
ای کاش می‏شد جهانی فکر کرد و محلی عمل کرد.
ای کاش خدا عبرت‏پذیری ما ها رو بیشتر کنه.
ای کاش همیشه بدونیم ما هم جزیی از خلقت‏ایم.
ای کاش فکر نکنیم تافته‏ی جدابافته‏ایم یا فقط ما مسلمون‏ایم.
ای کاش می‏شد من ...

اول:
روز دهم محرم در قلب شهر لندن دسته‏ی عزاداری امام حسین(ع) با خیل عزاداران.
کمی ایستادن و تماشای عزاداری درحال خوردن شله‏زرد نذری.
بستن چند خیابان اصلی به احترام عزاداران.
توقف اتوبوس‏های قدیمی لندن برای راحتی عزاداران.
صدای طبل و سنج
و اتوبوس‏هایی که چند روزی است با این شعار مزین شده:
there is probably no GOD, so enjoy your life
(احتمالاً خدایی وجود ندارد، از زندگی لذت ببر).
و صدای کودکی که هنوز ظرف شله‏زرد دست‏ش بود و  می‏گفت
dad"s, I want more
(پدر، من بازم می‏خوام).

دوم:
امیدوارم توی سی‏سال دوم وضع علمی ایران بهتر بشه.
کاش یه‏کم فکر می‏کردیم پیشرفت علمی کشورمون تو سی‏سال اول مدیون چی بوده.
می‏گن مدرسه‏سازی ثواب داره.*
احتمالاً اون کسی که چندین و چند سال قبل دانشگاه تهران، ملی، پلی‏تکنیک و ... رو ساخته
این مطلب رو نمی‏دونسته،
و گرنه اون هم به همین آزاد و پیام نور و علمی-کاربردی بسنده می‏کرد
و اینقدر خودش رو به‏خاطر کیفیت اذیت نمی‏کرد
و می‏فهمید فقط تعداد مهم‏ه
و اینکه همه مدرک داشته باشن
(البته حرجی نیست، حتماً مسلمون نبوده!)

سوم:
وقفه‏ای بین درس و مطالعه.
درحال گشت و گذار در سایت‏های مذهبی و پیداکردن یه نوحه و عزاداری.
چه‏قدر همه‏چیز به‏روز شده.
پخش مستقیم مراسم از اینترنت، فرمت موبایل، فرمت آی پاد!
دانلود مداحی. ریتم تند یکی از خواننده‏های خدا بیامرز
(حتماً یه کار خیری کرده‏بوده روز 11 محرم براش فاتحه خونده‏بشه).
شور گرفتن و ... (یا لخت بشین یا گم بشین ...!!!)
نظرم جلب شد.
فایل تصویری‏اش رو باز می‏کنم.
ترجیح می‏دم برنامه‏های شبکه‏ی ملی مربوط به روزهای قبل رو ببینم.
همون مداح(!) همراه با زحمت‏کشان سی‏ساله ...

آخر:
ای کاش منجی بشر به لطف خالق ظهور نماید.
انشاءالله ...

نثار روی تو هر برگ گل که در چمن است                   فدای قد تو هر سروْ بُن که بر لب جوست

پروردگارا!
ما را به (راه) راست هدایت فرما،
راه کسانی که به آنان نعمت دادی و نه راه گمراهان ...»

* یه مطلبی در مورد مدرسه‏سازی تو ذهن‏م‏ه؛
یه وب‏لاگی بود به اسم «آفتاب طلایی» که آقای حسین صادقی می‏نوشت
(یه سالی هست که به‏روز نشده، خدا ایشان را هر کجا هستند خیر دهاد!)
درباره‏ی نیک‏شهر، استان سیستان، نزدیک چابهار.

این آمارها رو ببینید:
تعداد مراکز بهداشتی و درمانی شهری               3(1375)   6(1382)
تعداد خانه بهداشت                                    54(1375)  84(1382)
سرانه تخت بیمارستانی به‏ازای هر هزار نفر        18(1375)  26(1382)
سرانه پزشک عمومی به ازای هر هزار نفر          14.7(1375)  13.5(1382)

ایشان تحلیل فرموده‏اند که:
«به‏نظرم عدم‏توسعه‏یافتگی؛ نبود امنیت شغلی؛ پایین‏بودن سطح درآمد؛
تمایل به داشتن امکانات و رفاه بیشتر و ...
باعث خروج سرمایه‏های انسانی از این شهر و هجوم آنها به کلانْ‏شهرها شده‏است.»

و این همان روی‏کردی است که به مدرسه‏سازی و هر نوع آبادانی دیگر (مثل اردوهای جهادی) هم داریم؛
دادن پول و امکانات به بدبخت‏ها که آمارمون بالا بره و وجدان‏مون راحت شه،
بتونیم راحت‏تر زندگی‏مون رو کنیم.

اما چند مثال دیگه درباره‏ی «تنگ‏نظری»:

2- قضیه اون یارو رو شنیدید که
مسئول توالت‏های یه‏جای عمومی بود.

می‏خواستی بری کارت رو بکنی
می‏گفت این آفتابه رو برندار، اون قرمزه رو ببر!

یه چیزی تو مایه‏های اینکه ما هم کم آدمی نیستیم.

3- با فروشنده‏های بلیط اتوبوس سروکار داشتید؟
طرف زندگی‏اش 100 تومانی و 200 تومانی‏ه.
وقتی با عجله و بی‏توجهی می‏ری چهارتا بلیط ازش بگیری،
می‏گه این 100ی‏ات پاره است!
یه اسکناس 5000 تومانی می‏دی به‏اش،
49 تا 100ی پاره‏تر از 100ی خودت تحویل‏ات می‏ده.
یعنی با بزرگ‏ترت درست صحبت کن.

4- یکی از دوستان که اصالتاً لبنانی هستند و هنوز هم اونجا رفت‏آمد دارن،
می‏گفت خودشون می‏گن
محافظه‏کارترین آدم‏های ما (گمان‏م همین شیعیان رو می‏گفت)
از اصلاح‏طلب‏ترین آدم‏های شما اصلاح‏طلب‏ترند!

و من می‏گم یعنی روشن‏تر و کم‏تحجرترند.

یا حسین شهید