سلام.
1.اسراف:اون پست اسراف روكه خوندم خواستم بگم همين چندروزپيش داشتم فكرميكردم كه چقدربه جابودانتخاب شعارامسال ازسوي مقام رهبري با عنوان اصلاح الگوي مصرف.حداقل روي من كه كلي موثربود.وراستش كلا زيادفكر ميكنم به اين موضوع.اينكه اگه همهمون واقعادرهمه ي موارددرست مصرف كنيم چه فوايدبسياري كه نداره تازه الگوهم ميشي واسه كشوراي ديگه و اينكه اسلام دين كامل وبرحق است هم........خيلي خوبه كه هركسي بياددرجاهايي كه ممكنه حتي سهواانسان به اسراف بپردازه رو بگه شايدبر خيمون ندونيم و...بعضياش واضحه ولي برخي...مثلا اينكه تايه لباسمون غيرقابل استفاده نشده...ايطوري هم كلي رياضت نفس تمرين ميكنيم هم ازاسيرمدشدن جلوگيري ميشه.البته اين يه مثال واضحش بود الان متاسفانه چيزي به ذهنم نميرسه درموردمسائل جزئي تري كه موردغفلت واقع ميشن خواهش ميكنم هركسي مطلبي يادش ميادتذكري بده بلكه...
2.اين بحث جبرواختيارمثل اينكه داره ميشه مثل قضيه اثبات وجودخدا(البته بيشترظاهرادرجوامع غيراسلامي رايجه) خيلي جيزاهست كه ميخام بگم ولي......فقط يه جمله كه جواب همه چي وهمه ي بحثاروفكرميكنم كه ميده اينكه:اسلام دين تعادله (جمله ي معروفيست) تعادل رو كه حفظ كني عقل و دل و ..........
3.اين خيلي عاليه كه كامنتاي خوبوميزارين...ولي ميشه لطفا بگين دليلشو آخه من نميدونم.
1- بله. درست است. حضرت واضع شرع نيستند. شارع واضع شرع است. اما، و صد البته، اما، شارع ي( اگر بتوانيم به طور كلي بگوييم خدا، )عاقلانه رفتار مي كند. نه من عندي( البته در كلام اسلامي اشاعره اين را نمي پذيرند. توصيه مي كنم اين بحث كلامي را مطالعه كنيد. خيلي به نظرم راهگشاست.به جاي خوبي رسيديم، و آن بحث جبر يا اختيار است. مرحوم امام يك رساله در اين باب دارند كه بي نظير است(غلو نكردم. كاش همه ي ابعاد وجودي امام شناخته مي شد). يعني من نوعي بايد اين را حل كنم كه بالاخره چي؟ جبر؟ اختيار؟ يا امر بين الامرين كه شيعه اين را مي گويد)
2- شما بين عابد بودن و عاقل بودن همچنان تفاوت قائل مي شويد. اما اگر بپذيريد كه الف=ب است آنگاه جاي الف ، ب و جاي ب الف را مي گذاريد. اينكه ما از كلمات متفاوت در اين سنت استفاده مي كنيم شايد به واسطه ي تاكيدات است، نه تفاوت ها.
3- نكته ي بحث اين است كه شما همواره از درِ صغري وارد مي شويد و بنده از شهرِ كبري. ببينيد ، اساسا ملاك اين بحث كبروي است.
اين بحث مي خواهد بگويد كه مدار جهان عاقلانه( به معناي فلسفه ي اسلامي آن) يعني عاشقانه است و يعني مومنانه است. اساس اينها 3 چيز نيستند. اما 1كسي نبايد بگويد كه پس بريم و فقط حكم را عمل كنيم و به اينكه عقلاني است يا نه توجه نكنيم، اتفاقا اگر مي خواهيد عابد باشيد، بايد به فكر چرايي آن حكم هم باشي. و لذا گفته اند،1 ساعت تامل بهتر از 70 ساعت عبادت است. اين بحث جلوي تحجر و هزار و يك چيز ديگر را مي گيرد.2 و از طرف ديگر نگوييم كه عقل من اين حكم را در نمي يابد پس عمل نمي كنم. بلكه قبول كنيم كه عقل ما ناقص است و اساسا خيلي چيزها را در نمي يابد.
اگر اجازه دهيد بنده ديگر مرخص شوم(از ابتدا هم چيزي نمي دانستم ) و طرح سوال معذوريتي را موجب نشود.
دست خدا به همراهتان
1-درسته. اما بد نيست به اين نكات هم توجه كرد. اولا عاقل حقيقي نزد شارع فقط حضرت محمد است(اول ما خلق ا.. العقل= حقيقت محمديه / اين بحث پيچيدگي هاي زيادي دارد.) و ديگران به ميزان دريافتي كه از حقيقت محمديه دارند( منظور از حقيقت محمديه به زبان بسيار ساده همان چيزي است كه ما تحت عنوان«انسانيت» از آن ياد مي كنيم)عاقل هستند. پس ماجراي اين «كل» مشخص مي شود. يعني هر چه را شارع بگويد عقل حضرت محمد كه عقل الهي است نيز به آن حكم مي كند. درست؟ حالا ما هر چقدر محمدي تر باشيم عاقل تر هستيم. به خاطر همين هم هست كه در نگاه اسلام العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان است. يعني هر كسي كه عاقل تر باشد عابد تر است و اوست كه به جنت و به طور دقيقتر رضوان الهي مي رسد.
2- اما آن مطلب كه شما فرموديد هم درست است. ولي توجه داشته باشيد كه: بله. ما كل شرع را نمي توانيم با عقل بفهميم. مثلا عقلاي عالم جمع هم شوند نمي فهمند كه چرا نماز صبح دو ركعت است و قس علي هذا ... اما مننظور از كل ما حكم اساسا اين نيست. ما در منطق قديم صغري و كبري و نتيجه داريم. صغري: يك امر جزئي است مثل :سقراط انسان است و كبري يك امر كلي است مثل: هر انساني ميرا است و بعد نتيجه گرفته مي شود كه پس: سقراط ميرا است.
حال، اين «كل ما حكم» هم كبري است. يعني هر صغري را با آن بسنجي در دل آن قرار مي گيرد. يعني به من انسان كه عقلم ناقص است مي گويد ببين تو عقلت به خيلي چيزها نمي رسد، اما بدان كه هر چه شرع حكم كند عقل هم حكم كرده و برعكس. پس اگر عقل به بعضي چيزها نرسيد نزن زيرش و اگر بعضي چيزها ي شرعي با عقلت جور نيامد، نگو كه لاطائلاته. به گيرنده هاي خودت شك كن. (اما حضرت محمد كه كمال عقل رو دارد، «كل ما حكم» را كامل دريافت مي كنه.
3- كار قلب و دل ايمان است. يعني ايمان به غيبي كه نمي بيني. و اساسا ايمان با نديدن يه ارتباطي دارد. اما عاقل تر ها هم مومن تر هستند اين جاست كه سه گانه ي عقل و دل و ايمان شكل مي گيره. هر چقدر عاقل تر با دل تر(عاشق تر)، هر چقدر با دل تر مومن تر، هر چقدر مومن تر با دل تر، و 3 تاي معكوس.
فكر كنم كافي باشه.
خدا نگه دار.