کلهشق
ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/7/25:: ساعت 11:51 عصرسلام.
1- هر چند که «کلهشقی» صفت خوبی نیست،
اما کار کردن با آدمهای کلهشق هم خیلی بد نیست؛
چون لااقل میدونی موضع طرف معلوم و ثابته
و برای بهبود شرایط مجبوری فقط رو خودت حساب کنی.
تهش اینه که بخوبی و خوشی و بدون اتلاف وقت بیخیال طرف میشی.
2- خدا گیر راننده ناجور نندازتون.
بیچاره شدم.
راه نیفتاده وایساد که با کلی معطلی و ناز چایی بگیره.
چایی رو با یه دست گرفت و با دست دیگه مشغول روندن شد؛
باورم نمیشد که چطور میتونه هم دنده عوض کنه و هم فرمون بده.
اون هم چه دست فرمونی!
باور کنید یه پیچ ساده رو تو سه مرحله میپیچید!
ماشینهای عقبی و کناری مدام بوق و چراغ حواله میکردن.
یه بار گفتم میخوای چایی رو من براتون نگه دارم؟
گفت نه... اونجایی که دیدی آروم میرفتم دستانداز بود.
بعد هم زد رو دندهی گاز دادن.
فقط دعا میکردم که حداقل کسی رو ناکار نکنیم.
بعد برنامه شد سیگار کشیدن،
که البته بهترین جای مسیر بود.
قدم بعدی حسابرسی جیب مبارک بود،
صدر رو ول کرده بود و چسبیده بود به محتویات خزانه!
در انتها هم شروع کرد به باز کردن گرفتگی عضلات
با حرکات کششی از هر طرف ممکن.
خلاصه مصیبتی بود تا نزدیکی مقصد پریدم پایین.
حالا اگر تو مسیر رسالت- تجریش (قدس) یه سمند زرد گیرتون افتاد
دعا کنید که این بنده خدا رانندهاش نباشه.
دوستان بزرگوار مثالهای مشابهی از این رفتارها ذکر کردهاند.
(1، 2، 3 و 4)
خدا به همهمون صبر و انصاف بده.
یا علی
- - - - - -
1- فکر کنم به بیربطی محتوای قسمتهای متن عادت کرده باشید؛
باز هم میگم که 1 و 2 ربطی به هم ندارند.
2- بسی تشکر از نکته جناب «اسلامی»:
«در این موارد مثالی شما، یه چیزی خیلی به ذهنم فشار مییاره:
میدونید، بهنظرم رسید که قضاوت تنها از آن خداست. و اون کارهایی که آقایون قاضی میکنند، فقط برای حفظ نظم جامعه و حل و فصلشدن مسائل در مقاطع کوچک است.
شما خودتون رو تصور کنید که روزی مثلا 16، 17 ساعت دارید رانندگی میکنید. باید یه پول مشخصی رو هم در یک روز درآورید. مثلاً ترافیک خاص صبحگاهی و عصرگاهی و خرابی ماشین و ... نباید در نتیجه هیچ تأثیری داشته باشه.
حالا سیگار کشیدن و چای خوردن و کش و قوس اومدن و ... به نظر شما چیز عادی نیست؟ میتونه اون فرد کار دیگری کنه؟
زندگی بعضی اوقات به بعضیها خیلی سخت میگیره.
من نمیخوام از اون شخص خاص یا اشخاص مثالی تعریف کنم. اما میگم...
قضاوت خیلی سخته. ما باید جای خدا باشیم که همهی عوامل و علل رو بدونیم و موجودات را به قیامت بکشونیم.»
3- پس ما میتونیم دو دیدگاه داشته باشیم: عامل و مخاطب.
مثال 1: من نباید «کلهشق» باشم، ولی باید به کلهشقی مخاطبم احترام بذارم و تعامل درستی باهاش داشته باشم.
مثال 2: من نباید کارم رو ضعیف انجام بدم، اما در مواجهه با آدم خسته مجبور به ادامه کار باید شرایطش رو در نظر بگیرم و یه طرفه قضاوت نکنم.
جمعبندی: خوبه خیلی وقتها خودمون رو جای طرف مقابل بذاریم.
خوبه که در زندگی اجتماعی خیلی اهل قضاوت نباشیم.
خوبه که هر کاری رو به بهترین شکل ممکن انجام بدیم.
4- کلام جناب «رهسپار» هم کلیدی است:
«خدا کنه تو همین لحظه های پر مشکل و سخت اون کاری رو بکنیم که درسته
و بدونیم باید چه چیز رو به چه چیز ترجیح بدیم.
و الا تو زمانیکه همه چیز بر وفق مراده درست زندگیکردن رو همه بلدن.
این حرفی که میخوام بزنم به هیچ وجه تایید شرایط بد اجتماع یا به خدا نسبتدادن اونها نیست،
ولی گاهی از اینکه تو اجنماع ... زندگی میکنم خدا رو شکر میکنم
و احساس میکنم شاید یه لطف بوده.
اینکه خدا منو شایسته مبارزه با شیطان دونسته
و مرد میدانهای سخت.
البته خودم رو نمیگم، من نوعی منظورمه.»