حس جالب
ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/8/28:: ساعت 11:50 عصرسلام.
حس جالبیه.
وقتی حس میکنی تهی شدی،
خسته.
تا لنگ ظهر هم که بخوابی خستگیات در نمیره.
تا حلقات رو هم پر کنی سیر نمیشی.
تمام روز رو هم کار کنی کارهات تموم نمیشه.
جالبه، واقعاً جالب.
دنبال چی میگردی؟
هیچ معلوم هست؟
شاید،
فقط میگم شاید،
همین که تشنهای، دائماً
گرسنهای، دائماً
گرفتاری، دائماً
همین هم قشنگ باشه.
دائم میگم،
تو خواستی، تو کردی،
خودت هم کمکام کن.
باشه،
امتحانام هم بکن،
هرجور که میخوای.
فقط سربلندم کن،
استکبارم رو بترکون،
خیلاء رو ازم بگیر،
قاطی خوبهام کن.
این هم خواسته بزرگیه؟
دوست دارم تو بارون و سرما کسی سوارم نکنه،
اما تو تو قلبام باشی،
بهام الهام کنی واقعاً هستی،
و خیلی بزرگتر از تصورات من.
شایستهی پرستشی،
هیچ کی هم طاقات نیست.
پاکی و منزه،
حمد هم مخصوص خودته.
فقط
خواهشاً
یه لحظه هم ولام نکن.
یا علی
- - - - - -
+ چهطور ممکن بود نماز دهه اول ذیالحجه از یاد آدم بره. خدا بهخیر بگذرونه.