سلام.

حس جالبی‏ه.
وقتی حس می‏کنی تهی شدی،
خسته.
تا لنگ ظهر هم که بخوابی خستگی‏ات در نمی‏ره.
تا حلق‏ات رو هم پر کنی سیر نمی‏شی.
تمام روز رو هم کار کنی کارهات تموم نمی‏شه.
جالب‏ه، واقعاً جالب.

دنبال چی می‏گردی؟
هیچ معلوم هست؟
شاید،
فقط می‏گم شاید،
همین که تشنه‏ای، دائماً
گرسنه‏ای، دائماً
گرفتاری، دائماً
همین هم قشنگ باشه.

دائم می‏گم،
تو خواستی، تو کردی،
خودت هم کمک‏ام کن.

باشه،
امتحان‏ام هم بکن،
هرجور که می‏خوای.
فقط سربلندم کن،
استکبارم رو بترکون،
خیلاء رو ازم بگیر،
قاطی خوب‏هام کن.
این هم خواسته بزرگی‏ه؟

دوست دارم تو بارون و سرما کسی سوارم نکنه،
اما تو تو قلب‏ام باشی،
به‏ام الهام کنی واقعاً هستی،
و خیلی بزرگ‏تر از تصورات من.
شایسته‏ی پرستشی،
هیچ کی هم طاق‏ات نیست.
پاکی و منزه،
حمد هم مخصوص خودت‏ه.

فقط
خواهشاً
یه لحظه هم ول‏ام نکن.

یا علی

- - - - - -
+ چه‏طور ممکن بود نماز دهه اول ذی‏الحجه از یاد آدم بره. خدا به‏خیر بگذرونه.