پذیرش ولایت
ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/9/14:: ساعت 11:37 عصرسلام.
اول از همه:
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین
بولایه امیر المؤمنین و الائمه علیهم السلام
*
اما بعد،
جناب حاج آقا «قاسم» فرمودهاند که
«امامت نهایت کمال یک ولی خداست
و شاهدش مضامین بلند جامعه کبیره است.»
**
و در انتها،
مرور این آیات سوره مائده:
إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا
الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُم رَاکِعُونَ (55)
سرپرست و ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند؛
همانها که نماز را برپا میدارند، و در حال رکوع، زکات میدهند.
وَ مَن یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا
فَإِنَّ حِزبَ اللَّهِ هُمُ الغَالِبُونَ (56)
و کسانیکه ولایت خدا و پیامبر او و افراد باایمان را بپذیرند، (پیروزند؛)
(زیرا) حزب و جمعیّت خدا پیروز است.
کمی تأمل کنیم که این پذیرش ولایت چیست؟
در اعتقاد، در عمل و در لحظهلحظه زندگی.
یا علی
- - - - - -
+ جناب «رهسپار» در نظرات پست «انگیزه شرکت در شورا» نکته مهمی رو نوشتهاند که گمان میکنم بیشتر به اینجا مربوط است:
«اینکه این ولایت چه ولایتیه، شاید مهمترین مسئله زندگی مسلمین باشه!
چند وقت بود تو ذهنام این سؤال بود که امام زمان(عج) (که اینهمه فدایی دارن) چرا ظهور نمیکنن؟ مطمئن بودم آدمهایی که برای خاطر امام خمینی(ره) از همه چیزشون گذشتن، حتماً برای امام زمان(عج) بیش از اینها خواهند گذشت. اینکه همه میگن اونقدر ما بدیم که امام اگر بیان حاضر نیستیم در راه ایشون از خودمون بگذریم رو اصلاً قبول نداشتم و توجیهی بر غیبت میدونستم.
چند وقت پیش آقای چیتچیان جوابی بهام دادن که سالها بود منتظر شنیدناش بودم. گفتن امام زمان(عج) 313تا فدایی نمیخوان، 313تا سرباز نمیخوان، 313تا سردار میخوان. کسانیکه اونقدر معرفتشون به دین و امام بالاست که میتونن جای امام، عین ایشون تصمیم بگیرن و رفتار کنن و مملکتی رو اداره کنن.
اصولاً تسلیمبودن بدون معرفت همین چیزی میشه که الآن هست! و کاش که اصلاً نبود! کاش در عین نشناختنهامون، ادای تسلیمبودن رو در نمیآوردیم و آنقدر این واژه ژرف رو از ارزش و معنی تهی نمیکردیم.
ولایت امام هر چیزی که هست، بهنظر من نباید بر معرفت پیشی بگیره. بهنظر من ولایت مسئله بسیار مهمی است که الآن در اشتباهترین معنایاش از سیاق اهل بیت(ع) بهکار میره، و بندگی بیچون و چرا از کسی شده که در مقابلاش نه معرفتی داری، نه حقی به سؤال و جواب و اعتراض، درحالیکه در عمق جهل و ندانستن نسبت به اون فرد قرار داری، و افتخارت فقط باید این باشه که تبعیت بیچون و چرا میکنی از کسی که هرگز در خور شأن او، وی را نشناختهای.»
حقیر هم اینها رو نوشتم:
«دغدغه بهجایی است و حرف حقی. آدم باید بهاندازهی معرفتاش اطاعت کند؛ وگرنه از عقلاش (حجتاش) جلو زده و این مخالف صداقت است و مصداق افراط و غلو. نکته 313 سردار هم بسیار جالب و متین بود. اما در مورد موضوع اول؛
اگر معرفت ما از امام و ولیّ، امام واجب الاطاعه و واجب الموده باشد، امامی که ولایتاش، همان ولایت رسول(ص) و الله است (اشاره به همین آیه 55 مائده)، ولایتی که کارش خروج از ظلمات بهسوی نور است (آیه الکرسی)،
با همین ولایت،
اطاعت بیچون و چرا (مانند تسلیمبودن در برابر خدا) برای ما واجب میشود و بههمین واسطه هم انسان از ظلمت جهل و ظلم بهسوی نور معرفت و رشد حرکت میکند.
اصلاً بموالاتکم علمنا الله معالم دیننا.
در تاریخ اسلام و اهل بیت(ع) زیاد شنیدهایم که فلان آدم ولایتمدار چندین حدیث خفن بلد بود که نمیتونست به کسی بگه. خوب، این جنسی از معرفت است که با مطالعه و تحقیق تنها نمیشه بهاش دست یافت. تربیت لازم داره و تربیت هم پذیرش ولایت مربّی.»