Dedicate
ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/4/8:: ساعت 10:5 صبحسلام.
این روزها عجیب قفل شدهام. یه پروژهی مزخرف که بیخ گلوم رو گرفته، خستگی یه ماه جنگ و دعوای سیاسی بدفرجام، هزار کار عقبافتاده و رو هم تلانبار شده، انتظارات اطرافیان از اینکه امروز چه خبر و چرا فلانی این رو گفت، و سفری که حالا خیلی نزدیک شده و هنوز آمادگیاش حاصل نشده. توکل بر خدا. خلاصه مخام تعطیل شده. اینها رو هم برای خالینبودن عریضه مینویسم که زحمت سرزدنتون بیثمر نمونه. دعا بفرمایید.
- - - - - -
1- نمیدونم واقعیت مادر و پدر شدن چیه،
اما میتونم بگم که یهجور وقفکردنه.
2- اولین بار این اصطلاح رو در مورد یه استاد مرحوم دانشکدهی برق شنیدم؛
«Dedicate»
دانشجوی قدیمیاش یه خانمی بود که میگفت استاد فلانی
وقف دانشگاه و دانشجوهاش بود.
مثل پدر باهامون برخورد میکرد و دلسوزی.
3- زندگی هرکدوممون یه معنایی پیدا کرده
که اغلب در فقداناش میفهمیم چهقدر بهاش وابستهایم؛
یکی از قبولنشدن تو کنکور خودکشی میکنه،
یکی از جواب نه شنیدن تو خواستگاری،
یکی از اخراج،
یکی از بیپولی،
یکی از بیموادی.
و بسیاری از پدر و مادرها از رفتن خار تو پای بچههاشون بیتابی میکنن.
و این همون وقف عمیقترین لایههای وجودی آدم برای یه موجود دیگه است.
اگه غیر این بود آدم برای بوسیدن کف پای مادرش لحظهشماری نمیکرد!
یا علی
- - - - - -
نپرسید مناسبت این مطلب چی بود. تازه همه اون چیزی که تو ذهنام بود رو ننوشتم. برای پدر و مادر نوشتن که مناسبت نمیخواد. کاش لااقل تو زندگی دل اونها را نشکونیم.