سفارش تبلیغ
صبا ویژن

داشتن و بودن

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/4/13:: ساعت 12:50 صبح

سلام.

این رو قبلاً هم شاید جور دیگه گفته باشم.

همه‏ی داشته‏ها،
- اونهایی که وقتی داریم قدرشون رو نمی‏دونیم
و وقتی نداریم غصه‏شون رو می‏خوریم -
فقط به‏درد این می‏خورن که ما با داشتن‏شون به‏تر شیم.

داشتن بدون بودن یا شدن فایده که نداره، دردسر هم داره.
پس بیایم به‏جای اینکه غصه‏ی نداشته‏ها رو بخوریم،
غصه‏ی نبودن‏هامون رو بخوریم
و برای به‏تر شدن‏مون با داشته‏های فعلی تلاش کنیم.
مطمئن باشیم که روز «قد تبیّن الرّشد من الغی» می‏رسه.

یا علی

- - - - - -
+) «بیا ای نازنین یارا، نگارا         دمی بنگر خدارا حال مارا
دلم آیینه‏ای دل‏تنگ روی‏ات         بیا نشکن دل آیینه‏ها را»
+) از حضرت جواد(ع)
+) ذکر جمعه
+) این هم یک تحلیل معقول و میانه
+) «پراز هراس و امیدم که هیچ حادثه‏ای         شبیه آمدن عشق ناگهانی نیست»
+) پیام مثبت


Dedicate

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/4/8:: ساعت 10:5 صبح

سلام.

این روزها عجیب قفل شده‏ام. یه پروژه‏ی مزخرف که بیخ گلوم رو گرفته، خستگی یه ماه جنگ و دعوای سیاسی بدفرجام، هزار کار عقب‏افتاده و رو هم تل‏انبار شده، انتظارات اطرافیان از اینکه ام‏روز چه خبر و چرا فلانی این رو گفت، و سفری که حالا خیلی نزدیک شده و هنوز آمادگی‏اش حاصل نشده. توکل بر خدا. خلاصه مخ‏ام تعطیل شده. اینها رو هم برای خالی‏نبودن عریضه می‏نویسم که زحمت سرزدن‏تون بی‏ثمر نمونه. دعا بفرمایید.
- - - - - -

1- نمی‏دونم واقعیت مادر و پدر شدن چیه،
اما می‏تونم بگم که یه‏جور وقف‏کردن‏ه.

2- اولین بار این اصطلاح رو در مورد یه استاد مرحوم دانش‏کده‏ی برق شنیدم؛
«Dedicate»
دانش‏جوی قدیمی‏اش یه خانمی بود که می‏گفت استاد فلانی
وقف دانش‏گاه و دانش‏جوهاش بود.
مثل پدر باهامون برخورد می‏کرد و دل‏سوزی.

3- زندگی هرکدوم‏مون یه معنایی پیدا کرده
که اغلب در فقدان‏اش می‏فهمیم چه‏قدر به‏اش وابسته‏ایم؛
یکی از قبول‏نشدن تو کنکور خودکشی می‏کنه،
یکی از جواب نه شنیدن تو خواست‏گاری،
یکی از اخراج،
یکی از بی‏پولی،
یکی از بی‏موادی.

و بسیاری از پدر و  مادرها از رفتن خار تو پای بچه‏هاشون بی‏تابی می‏کنن.
و این همون وقف عمیق‏ترین لایه‏های وجودی آدم برای یه موجود دیگه است.

اگه غیر این بود آدم برای بوسیدن کف پای مادرش لحظه‏شماری نمی‏کرد!

یا علی

- - - - - -
نپرسید مناسبت این مطلب چی بود. تازه همه اون چیزی که تو ذهن‏ام بود رو ننوشتم. برای پدر و مادر نوشتن که مناسبت نمی‏خواد. کاش لااقل تو زندگی دل اونها را نشکونیم.


عمل زیبایی

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/1/24:: ساعت 11:52 صبح

سلام.

این چند روزه زیاد رو فرم نبودم، وگرنه زودتر می‏خواستم چیز بنویسم که قبلی بره زیر برای اهل‏اش. به‏هر حال زندگی‏ه دیگه.
- - - - - -

یه نمایش رادیویی بود که خانوم‏ه عمل زیبایی بینی کرده بود.
مدت‏ها روی بینی‏اش رو بسته بود و تازه می‏خواست باز کنه.
به شوهرش گفت ببین عزیزم قشنگ شدم.
مرده زیاد تو باغ نبود،
یعنی قاعدتاً زیاد هم براش مهم نبود.
گفت آره دیگه، بد نیست.

زن‏ه یه‏هویی جاخورد که یعنی خیلی قشنگ نیست؟
آه و ناله.
آخرش به شوهره گفت حالا که این‏طوره باید پول‏ام بدی برم دوباره عمل کنم...

نتیجه‏گیری اخلاقی:
1- همیشه لازم نیست با خانم‏ها صادق باشید.
خیلی وقت‏ها به‏نفع‏مون‏ه به‏شون اون چیزی رو بگیم که دوست دارن.
به‏خصوص در امور احساسی و سلیقه‏ای،
و در مواقعی که کار از کار گذشته.

2- بقیه نتایج رو شما بگید...

یا علی

- - - - - -
-) «نتیجه‏گیری اخلاقی...:

* همیشه باید صداقت باشه... می‏شه محترمانه نظر خودمون رو هم بگیم... همین اموری جزیی که به‏نظرمون مهم نیست و از صداقت‏اش فاکتور می‏گریم زمینه اختلاف‏ه و... (این صداقت نیز دو طرفه است)... وقتی دو نفر هم‏دیگه رو قبول می‏کنند، قراره با هم به تکامل برسند،  نقص‏های هم رو بپوشون‏ان و برطرف کنن تا بتونند رو به تکامل برن...

**این جامعه رجال هم آدم‏هایی هستنداااااااا...»

--) «بستگی به طرف مقابل داره. شخصاً از این که همسرم حتی در چنین مواردی راست نگه متنفرم!!»

حقیر می‏گم مستقل از اینکه به کدوم طرف متمایل باشیم، گمان‏ام همه‏مون موافقیم که به دو طرف برمی‏گرده.


پایان

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/1/14:: ساعت 1:22 صبح

سلام.

پیش‏نویس:

1- ان‏شالله در این روز جمعه و ایام ولادت پدر بزرگ‏وار حضرت صاحب(عج)، خدا در فرج‏شان تعجیل فرماید.

2- به‏سلامتی از مشهد برگشتیم. امیدوارم دعای ما لایق همه دوستان و حق‏داران بوده باشه.

3- در جهادی رسم‏ه که وقت سال تحویل، کارت پستال می‏دن به ملت؛ البته نه به این سادگی. لااقل باید 100تایی ماچ و بوسه بدی تا کارت‏ات حلال بشه. بعد یه هفته‏ای وقت داری که بدی رفقا برات یادگاری بنویسند توش. این عبارت رو یکی از دوستان عزیز که بار اول بود باهاشون هم‏سفر بودم و خیلی هم اذیت‏شون کردم برام نوشته. ببینم شما می‏فهمید چی فرموده‏اند.
- - - - - -

«به‏نام خالق حکمت

پایان همه چیز خوب است،
اگر رویدادی خوشایند نبود،
بدان هنوز به پایان نرسیده یا حکمتی در کار بوده.

سال نو، بهار زیبایی‏ها مبارک»

یا علی

- - - - - -
جناب «نام مخلوق: انسان» ظاهراً خوب موضوع رو درک فرموده اند:
«بله، متوجه شدیم چی فرمودند. کاملاً به‏نظرم صحیح‏ه؛ انقدر که بدیهی به‏نظر می‏رسه.
تنها نکته‏ای که مهم‏ه مراقب‏اش باشیم اینکه عملکرد خودمون رو در اتفاقات پیش‏آمده نادیده نگیریم، تا خدای‏نکرده دچار تعارض با این مطلب نشیم و صحت‏اش رو زیر سؤال نبریم. جالب اینه که متناسب با اعمال‏مون در هر کاری این موضوع هم تغییر می‏کنه. ولی در هر صورت خوش‏آیند. منتها مسلماً هر قدر بهتر عمل کنیم خوش‏آیندتر.
من تجربه دارم...
خیلی جمله‏ی عالمانه‏ای بود...»

جناب «ره‏سپار» هم فرموده‏اند:
«...من رشته محبت تو پاره می‏کنم/ شاید گره خورد به تو نزدیک‏تر شوم
این پارگی رو وقتی می‏بینیم باید بدونیم داستان هنوز به پایان نرسیده. پایان داستان گره مجدد و نزدیکی بیشتره که بعدش اتفاق میفته...»


لینک‏های زندگی - 2

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/12/25:: ساعت 9:46 صبح

سلام.

میلاد رئیس دین و مذهب‏مان مبارک. سری دوم لینک‏های زندگی رو ببینید تا راه نیفتادیم.
- - - - - -

1+ غبار زمان یا حکایت ای‏میل‏ها و عکس‏های آرشیوی‏مان

2+ حکایت «اگه فلان کار رو کرده بودم» و وقت‏هایی که
«هرچی به اطراف‏ات نگاه می‌کنی هیچ‏کاری ازت بر نمی‌یاد»

3+ موفقیت و خوش‏بختی

4+ ریشه‏ها همیشه با ما هستند.

5+ از خیابان‏ها که می‏گذری کمی درنگ کن؛
شاید در انبوه مردمان، خودت، در سال یا ماهی قبل، در عبور باشی!

6+ I used everything you gave me

7+ نزدیکان، سفلگان و طرف‏داری

8+ آن وقت نگاه‏اش دیدنی است.

9+ ساده‏اشون رو دوست دارم.

10+ به‏نظر من که عشق همین است.

11+ تفاوت سیب و ایده در اشتراک‏گذاری

12+ دل و سرنوشت

13+ زندگی؛ اثر و دریافت،
طرز فکر، انتظارات، آرزوها و وسعت دید

14+ رقصیدن زیر باران

15+ حکایت خوش‏بختی و پیوند با آینده

16+ سال کبیسه

17+ فاصله؛ فرصت‏ها و تهدیدها

18+ علت موفقیت؟!

19+ اولین‏ها را به یاد بسپار که همیشه درخشان‏ترین فراز زندگی‏اند.

20+ به‏دنبال نگاه زیبا باش.

21+ مهمان‏داری

22+ این هم حرفی است.

یا علی

- - - - - -
1- امیدوارم صاحب وب‏لاگ کذایی راضی شده باشند.
2- حس می‏کنید که چه‏قدر لذت می‏برم چیزهای خوبی را که خوانده‏ام به اشتراک بگذارم؟ شاید کم‏کم پیوندهای روزانه رو فعال کردم.
3- 6، 7 ساعت دیگه تحمل‏ام کنید رفتم ان‏شاءالله.


بیایید رزومه‏های‏مان را به‏روز کنیم

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/12/22:: ساعت 5:38 عصر

سلام.

خوبه آخر سالی یه فکری برای رزومه‏مون کنیم.

اگر رزومه نداریم که خوبه یه چیزی درست کنیم،
مشخصات شناس‏نامه‏ای، تحصیلی، سوابق کاری،
پروژه‏ها، مقالات،
و هرچیز دیگه‏ای که شما رو به طرف کاری بشناسونه.

اگر رزومه داریم آخر سالی ببینیم چی می‏تونیم به‏اش اضافه کنیم.
این شاید کمک می‏کنه که از این دید سال‏مون رو ارزیابی کنیم.
شاید برای برنامه‏ریزی سال بعد ایده بگیریم.
البته می‏شه رزومه غیرکاری هم داشت،
حتی رزومه‏ای که برای خودمان می‏نویسیم.
شاید بشه توش اسم دوستان جدیدمون رو هم نوشت.
شاید خاطرات تلخ و شیرین 87 رو‍،
شاید درس‏های این سال رو،
کتاب‏هایی که خوندیم،
شاید هم وزن و ظاهرمون آخر سال رو.

من که خودم عکس سال به سال ندارم،
نمی‏دونم هر سال چه‏قدر کچل‏تر شده‏ام.

شاید هم بشه آرزوهای سال بعدمون رو بنویسیم.
شاید آقامون سال بعد بیان.
امسال هم سال تحویل جمعه است...
السلام علی ربیع الانام

نفس باد صبا مشک‏فشان خواهد شد ان‏شاءالله

یا علی

- - - - - -
+ (جمعه 23 اسفند 87؛ 9 شب)
دوست عزیزی فرموده‏اند: «یه برنامه میخواد....به قول خودتون روزمه... چه کردیم.. چه بکنیم...چه چیزایی تو این سال خدا به‏مون داد...چه چیزی از خدا تو سال دیگه می‏خواهیم... دوستی می‏گفت خواست‏تون رو بنویسید بعد ببینید به کدوم‏هاش تونستید برسید...
با این شاید، اما، اگر، آقا نمی‏آد... باید خواست... باور کنید... انشاءلله امسال سال آخر انتظار باشه...
یک نفر نظر گذاشته که اراده می‏خواد، شما پاسخ دادید دوتا بیل می‏خواد... ولی این یه راه اراده است. اما به‏نظرم تنها بیل کافی نیست... بماند که یحتمل خیلی‏ها و خودمان هم باید در آرزوی این بیل‏ها بمانیم...»
بله البته.


لینک‏های زندگی - 1

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/12/19:: ساعت 1:4 صبح

سلام.

از آنچه که به‏عنوان سال 1387 می‏شناسم تنها یک هفته باقی مونده؛ هر چند نمی‏تونم تصور کنم که بعد این چند روز قراره چه اتفاقی بیفته و یک‏شنبه شب آینده کجا خواهیم بود. فقط حس می‏کنم خدا بزرگ‏تر از توصیفات من‏ه، و ان‏قدر می‏دانم که او از حال دل‏ام باخبر است.

برای همین تصمیم گرفتم که فعلاً نصفی از تگ «زندگی»م رو تو ریدر براتون گل‏چین کنم، شاید خوش‏تون بیاد.
- - - - - -

1+ زندگی زشت آدم‏های فانتزی‏باز

2+ نقش‏هایی که بازی می‏کنیم

3+ از حاج محسن کمک بگیریم که بفهمیم در کدام لایه زندگی می‏کنیم.

4+ کارکرد وجهه و شخصیت

5+ تبلیغ دست‏مال جادویی نانویی

6+ نسخه‏ی غربی؛ راه درست و غلط‏مان را گم کرده‏ایم

7+ برای من خانه از تو آغاز می‏شود...

8+ هفت اصل «بیل گیتس»

9+ فقدان انجام‏دادن «آنچه می‏دانیم باید انجام دهیم»، یا «علم و عمل»

10+ از جناب نلسون ماندلا؛

مهم این نیست که قشنگ باشی، قشنگ این است که مهم باشی!
حتی برای یک نفر.

بگذار عشق خاصیت تو باشد، نه رابطه خاص تو با کسی.

11+ حسین رفیعی عصر یک روز تعطیل مهمان برنامه‏ی کودک شبکه یک بود؛
یک جمله‏اش برای‏ام جالب بود
بهتر است آدم محبوب باشد تا مشهور.

12+ صبوری برای رضای خدا

13+ مدار فاصله؛ مدلی برای توصیف جای‏گاه انسان‏های اطراف‏مان

14+ سادگی عموم خونه‏های این فرنگی‏ها

15+ تو بندگی چو گدایان به‏شرط مزد مکن

16+ معیارهای بعضاً متناقض؛
قانون، منطق، مصلحت و شرع

17+ امروز همان دیروز فرداست!

18+ رفیق، دوست و تکرار

19+ همین که برای انجام‏ندادن کاری پی توجیه باشی،
دلیل کافی نیست برای انجام‏دادن آن کار؟

20+ این مطلب رو از یک وب‏لاگ تعطیل‏شده به یادگار دارم:

«هر روز که می‏گذرد بیشتر و بیشتر زندگی‏ام را چیزی شبیه معجزه می‏دانم.
هر روز معجزه‏ی زندگی‏ام را بیش از روز پیش در می‏یابم.
من یقین دارم که خدا در لحظه لحظه‏ی زندگی‏ام حضور دارد.
من می‏یابم خدا را. من می‏بینم خدا را. من با خدا زندگی می‏کنم.
من صبح‏ها حتی در راه کار و درس، صدای جیک‏جیک گنجشک‏ها را پیغام خدا می‏دانم.
و یقین دارم که خدا هر لحظه مرا می‏بیند.
مرا نوازش می‏کند. در زندگی‏ام حاضر است. مراقب‏ام است. نگران‏ام است.

تو فکر می‏کنی معجزه چیست؟
معجزه‏ی زندگی من دیگر شفایافتن مرده در جلوی چشمان‏ام
یا دونیم‏شدن آب نیل و ... نیست.
معجزه‏ی زندگی من حضور خداست. مواظبت خداست. می‏بینم خدا را که چقدر نگران‏ام است.

شب‏ها که خسته و گاه نگران سر به بالین می‏گذارم،
اولین نکته که به ذهن‏ام می‏رسد، این است که خدایا
متشکرم که مواظب‏ام‏ی،
مرا رها نکرده‏ای، از دور نگاه‏ام می‏کنی،
وقتی ناراحت‏ام و می‏گویم چرا این‏طور شد یا چرا آن‏طور نشد؟ آرام نگاه‏ام می‏کنی.
حتی
حتی
حتی
وقتی می‏گویم خدایا به من ظلم کردی!
آرام نگاه می‏کنی. دانه‏دانه اشک‏هایم را پاک می‏کنی و می‏گویی صبور باش...
صبح نزدیک است.

مرا دوست داری.
مطمئن‏ام.
الآن
امروز
این لحظه
آن‏قدر
مشتاق‏ات
هستم
که
حد
ندارد.»

یا علی

- - - - - -
+ (دوشنبه 19 اسفند 87؛ 11:36 صبح) دوست بزرگ‏واری فرموده‏اند:
«خدا از دور نگاه نمی‏کنه... هیچ موقع... خدا از نزدیک نزدیک نگاه می‏کنه... خدا همیشه در کناره بنده‏هاش‏ه...حالا تا چه‏قدر این بنده‏هاش حواس‏شون باشه...
دوست‏اش دارم... شاید به قول شما در لحظاتی که فکر می‏کردم ظلم شده...
باخدابودن لذت بخش‏ه...»

البته قول من نیست، گفتم که کپی‏اش کرده‏ام.


<      1   2   3      


بازدید امروز: 30 ، بازدید دیروز: 128 ، کل بازدیدها: 470900

پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ