سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حال و شعار

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 86/3/13:: ساعت 9:9 صبح

             سلام،

1) حال ما:

کار، کار؛

درس، درس.

عقبیم حاجی، عقب.

تکلیف چیه؟

صبح، صبح؛

شب، شب.

بمونیم دیر میشه،

بریم عقب میمونیم.

 

2) حال ایشان:

داداش جون، من با عزرائیل رفیقم.

میخوام بمونم تجارت کنم...

 

3) کسی خدا رو این طرفا ندیده؟

...

 

4) شعار هفته:

عبادت؛ نه فقط هر از گاهی، قضیه «الا لیعبدون»ه رفیق.

یا علی                


جالب

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 86/3/9:: ساعت 7:18 عصر

             سلام،

1) برام جالب بود که لوگوی همشهری روز شهادت قرمزه،

برای شما جالب نیست که رنگ لوگو برای من جالبه؟

 

2) یک پیشنهاد؛

اگه مطلب، نکته یا لینک جالبی سراغ داشتید

بدون مقدمه توی کامنت ها بهم معرفی کنید.

این طوری حضورتون سبزتر میشه!

 

3) درباره جهادی یزد به خصوص بعد عید خیلی فکرم مشغول بوده؛

الان فکر می کنم دارم به یه جمع بندی میرسم.

شاید راه حل مشکلی که برای من دغدغه شده 

قدرت دادن به یک نهاد تصمیم گیری جمعی باشه.

ان شاءالله باید یه پیشنهاد جامع تهیه کنم.

یا علی                    


مفیدتر

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 86/2/28:: ساعت 6:23 عصر

                سلام،

1) جاتون خالی ایلام،

خیلی باحال بود.

همسفرهای خوب،

آب و هوا، غذا و مناظر خوب.

فکر نکنم بودنم مفید بوده باشه،

ولی به من که خیلی خوش گذشت.

به خصوص فرصت فکرش.

حیف که به خاطر کنفرانس مجبور شدم وسطش برگردم.

 

2) فکر کنم کنفرانس رفتن برای من خیلی لازمه،

این بار فقط نشست خودمون رو رفتم.

از مقاله های دیگران چیزی نمی فهمیدم.

شاید باید دنبال کارهای مشابه خودت باشی،

اما شاید باعث بشه محدود بشی.

ضمن اینکه زمینه خودم هم به نظرم خیلی مفید نیست.

روی هم رفته امیدوارم یه زمینه مفیدتر پیدا کنم.

 

یا علی             


پشه

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 86/2/23:: ساعت 8:24 عصر

سلام،

1) پشه هایی که تموم شب خون آدم رو می خورن،

دم دمای صبح پشت توری اتاق جمع می شن؛

شاید دوست داشتن این توری نبود و می پریدن بیرون!

جالب اینه که اول شب چطوری اومدن تو؟!

 

2) جمعه و شنبه دو تا انتخابات بود برای شورای دو تا جهادی؛

بالاخره تونستم هر دو گروه رو قانع کنم که نمی تونم تو شورا باشم.

اما هنوز پام گیره.

محتاج دعای خیر و راهنمایی دوستان!

یا علی                     


از پیش خودت

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 86/2/20:: ساعت 10:8 صبح

سلام،

1) هر روز صبح حدود ساعت 8 از دم بازار رد میشی.

هر روز مغازه ی اولی بستس،

ولی دومی اگه قبل 7:55 بیای بستس و بعد 8:10 بازه!

هر روز دست فروشها لباس های مناسب کارگرا رو بساط می کنن،

مگه دیرتر از 8:25 بیای.

اون آقای متکدی روشن دل از 7 به بعد سرکاره،

همون که پرسپولیسیه و راننده های استقلالی رو دست میندازه.

اما اون خانومه 7:30 میاد

و قبل از باز شدن آژانسی که جلوی در ورودیش میشینه میره.

حتی خیس شدن جلوی در مغازه ها بستگی به ساعت داره.

و هزار اتفاق دیگه.

تو هر روز خدا همه این ها رو میبینی،

مگه اینکه نخوای مثل همیشه باشی.

روزی که چشات آب بردارن،

روزی که یه جور دیگه باشی.

 

2) دیروز باورم شد که عشق کشاورزی بوده،

ولی هنوز استاد تئوریهای مکانیکه.

می دونید چرا؟

چون داره ارضا میشه،

می ترسه اگه بره دنبال عشقش اینقدر ارضا نشه.

 

3) بزرگترین مشکلم تو زندگی

انتخاب بین کارهایی که می تونم و ممکنه بتونم بکنم.

خدایا! از پیش خودت هدایتم کن!

 

یا علی             


انس و نسیان

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 86/2/17:: ساعت 2:41 عصر

سلام،

سه روز رفتم یزد،

به یاد همه روزهای یزد.

نمازخونه، خوابگاه، دانشکده،

سایت،

بچه ها،

دکتر بزرگ، طالبی، شفیعی، دشتی، سوهانکار.

فیلم های شبانه.

 

نمی دونم چجوری از یزد سر درآوردم،

همون طور که تو یزد نمی دونستم

چطور تو تهران زندگی می کردم.

یعنی هرجا باشی،

شکل همون جا میشی.

خودتو با همون قواعد تعریف می کنی؛

جوری که قواعد قبلی رو ممکنه فراموش کنی.

 

و این همون قاعده انس و نسیانه.

یا علی           


ترم کلافه کننده

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 86/2/9:: ساعت 12:39 صبح
 سلام،

در اینکه ترم های زوج دانشگاه

حسابی آدم رو کلافه می کنه

شک نداریم.

 

به خاطر فشردگی درسها،

کوتاهی ترم،

تعطیلات زیاد،

پروژه های تابستونی،

یا هر کوفت دیگه؟

معلومه که نه.

 

دلیلش این هوای کشندۀ بهاریه

که آدم رو مست می کنه.

و یادش میاره که

چه گرفتاری هایی

واسۀ خودش عَلَم کرده.

 

بدی این هوا اینه که

آدم رو از هیچ چیز خسته نمی کنه؛

حتی خواب صبحگاهی!

یا از زیر کار در رفتن،

یا بیکار نشستن و فکر کردن.

یا ساکت شدن و نگاه کردن.

 

امتحانش مجانیه!

فقط وقتش خیلی کمه.

مواظب باشیم از دستش ندیم.

 

                                                                    یا علی


نمره زیر 17!

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 86/2/5:: ساعت 9:31 صبح

           سلام،

یکی از دانشجویان دکترا

 از یکی از اساتید

کمی دلخور بود،

می گفت 2تا از 3تا نمره زیر 17م رو از ایشون گرفتم...

یا علی           


دیوونه خونه

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 86/2/2:: ساعت 12:12 صبح

سلام،

1) مرض برای آدمه دیگه،

درسته که میشه پیشگیری کرد،

ولی بالاخره پیش می آد.

 

شاید این دومین جهادی متوالی بود که

بعدش حسابی مریض شدم؛

البته این رو بیشتر امشب فهمیدم.

خدا به این بچه ها خیر بده!

 

دفعۀ پیش هم دیر فهمیدم،

ولی چه فایده که ویروسش خوش نشین بود.

چه می شود کرد؟

 

2) مشکل من اینه که

واقعاً نمی دونم

میخوام چی کار کنم.

ولی دوست دارم همه جا

و همه کار رو

درست و ایده آل انجام بدم؛

و همین هم تبدیل به وسواس شده.

 

وسواسی که جلوی انجام کار رو میگیره.

وسواسی که باعث میشه ندونی

قراره چی راضیت کنه،

یا انتظارت از خودت و دیگران چیه.

 

به همه چی گیر میدی،

در حالی که خودت پر گیری.

و مدام درونت قوانینی وضع میکنی

که اصلاً تناسبی با واقعیت نداره

و انتظار داری همه با این قوانین زندگی کنن.

 

دیوونه خونه یه نفر... نبود؟!

 

3) گفتند چرا این قدر خودتو اذیت میکنی؟

تو که همۀ روز زحمت می کشی

و واسۀ مردم کار میکنی؟

گفت این کارها مثل از کیسه خوردنه،

نماز شب برای ما مثل درآمد میمونه!

وگرنه اینقدر از کیسه میخوریم که مفلس شیم!

 

حالا حکایت کیسۀ خالی

و بی عرضگی ماست،

که دنبال درآمد نیستیم.

داریم از کیسۀ دیگران خرج میکنیم.

خدا ما رو ببخشه.

یا علی       


عبد لئیم

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 86/1/19:: ساعت 6:51 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهی، چیز خوبی ندارم که به دیگران بدهم؛

هر چه خوبی بهم دادی، بدش کردم.

اللهی، بنده ای بدتر از من داری؟

اما خودت را شاهد می گیرم

که مولایی بهتر از تو نیست...

اللهی لا تکلنی الی نفسی

طرفه عین ابداً

بیا و این بار به بدترین بندگانت عنایت کن!


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >


بازدید امروز: 280 ، بازدید دیروز: 33 ، کل بازدیدها: 483693

پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ