سلام،

1) مرض برای آدمه دیگه،

درسته که میشه پیشگیری کرد،

ولی بالاخره پیش می آد.

 

شاید این دومین جهادی متوالی بود که

بعدش حسابی مریض شدم؛

البته این رو بیشتر امشب فهمیدم.

خدا به این بچه ها خیر بده!

 

دفعۀ پیش هم دیر فهمیدم،

ولی چه فایده که ویروسش خوش نشین بود.

چه می شود کرد؟

 

2) مشکل من اینه که

واقعاً نمی دونم

میخوام چی کار کنم.

ولی دوست دارم همه جا

و همه کار رو

درست و ایده آل انجام بدم؛

و همین هم تبدیل به وسواس شده.

 

وسواسی که جلوی انجام کار رو میگیره.

وسواسی که باعث میشه ندونی

قراره چی راضیت کنه،

یا انتظارت از خودت و دیگران چیه.

 

به همه چی گیر میدی،

در حالی که خودت پر گیری.

و مدام درونت قوانینی وضع میکنی

که اصلاً تناسبی با واقعیت نداره

و انتظار داری همه با این قوانین زندگی کنن.

 

دیوونه خونه یه نفر... نبود؟!

 

3) گفتند چرا این قدر خودتو اذیت میکنی؟

تو که همۀ روز زحمت می کشی

و واسۀ مردم کار میکنی؟

گفت این کارها مثل از کیسه خوردنه،

نماز شب برای ما مثل درآمد میمونه!

وگرنه اینقدر از کیسه میخوریم که مفلس شیم!

 

حالا حکایت کیسۀ خالی

و بی عرضگی ماست،

که دنبال درآمد نیستیم.

داریم از کیسۀ دیگران خرج میکنیم.

خدا ما رو ببخشه.

یا علی