حُسن ماه
ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/11/16:: ساعت 9:44 صبحسلام.
حُسن ماه صفر اینه که میشه هر روز
«یا شدید القوا و یا شدید المحال...»
براتون خوند و هدیه کرد.
سرتون سلامت
یا صاحب الزمان(عج)
سلام.
حُسن ماه صفر اینه که میشه هر روز
«یا شدید القوا و یا شدید المحال...»
براتون خوند و هدیه کرد.
سرتون سلامت
یا صاحب الزمان(عج)
سلام.
1- امروز و امشب نمیدونم چی میخوام بنویسم. یعنی نمیخوام اون چیزهایی رو که میخواستم بنویسم. مثل همه سردرگمیهای این روزها. لذت میبرم از کار خدا. اگه به ما بگن بیا و این همه تناقض رو یه جا و پشت هم درست کن، عمراً میتونستیم. فقط بلدیم ته فیلمهامون همه رو به هم برسونیم. چهقدر خطی و بیمزه. شمسالزمان رو به فرخ، لیلا رو به پسر فرخ، شریفه رو به امید، پری رو به هرمز، بچهها رو به دریا و شکور، و عمارت رو به زیور و رحمت. اصلاً چی دارم میگم. زندگی جالبی داریم خلاصه. انگار هر روزش یه هفته است و هر هفتهاش یه ماه. البته به پشت سرت هم نگاه کنی میبینی ده سال ده سالاش به یه چشم بههم زدن رفته. این هم از این.
2- حاج آقا رفتن کربلا. و این یعنی ما یه مدت باید ول بگردیم. کاش این دل لکنتی هم یه تکونی میخورد. انگار نه انگار که زنگ قافله حضرت عشق بلند بلند داره صدا میکنه.
3- جناب «زسمک» فرمودهاند:
«سلام
امروز (پنجشنبه)... هشتم ذیالحجه است. مثل اینکه میگن روز «ترویه» است. ترویه یعنی «ذخیرهکردن آب».
در منى و عرفات آب وجود نداره و حاجیایی که قصد وقوف در منى و عرفات را دارند، باید از مکه معظمه براى خودشون آب تهیه کنن و همراه خودشون ببرن. روزهاش هم میگن خیلی فضیلت داره (تو مایههای چند ده سال)! در مفاتیح نوشته که شیخ شهید غسل این روز را مستحب دانسته است.
خرم آن دل که از آن دل به خدا راهی هست
التماس دعا»
4- توصیه؛ این شاهکار رو از دست ندید. در مورد عید قربان و حضرت حسین(ع).
5- این مطلب اگرچه یه کم قدیمیه (10 روز پیش)، اما امروز به چشمام خورد.
و باز هم حسرت این شغل انبیاء.
6- این مطلب رو هم یکی از بزرگواران هدیه دادند. یک ماجرای جالب از خدمات حضرت باقر -علیه السلام-.
7- بخشهایی از صحبتهای مقام رهبری در جمع بسیجیان:
«یاد امام باقر، یعنى یاد سر برآوردن حیات دوبارهى جریان اصیل اسلامى در مقابلهى با تحریفها و مسخهائى که انجام گرفته بود.
در عرصه هاى علمى، جوانان مؤمن که خصوصیتشان همین است که مؤمناند، دنبال نام و نشان نیستند، از همهى ظرفیت استفاده میکنند؛ هدف هم آرمانهاى نظام اسلامى است. معناى بسیجى این است. جوانهائى با این خصوصیات وارد میدان شدند. امروز افتخارات کشور، ساخته و پرداختهى دست همین انسانهاى خدوم و باارزش است. نشناختن این حقائق -یعنى نشناختن معناى بسیج- خود این، ظلم به بسیج است.
بسیج نه به پول وابسته است، نه به عنوان و جاه و جلال وابسته است، نه به دستور از بالا وابسته است. معیار بسیج، بصیرت است و ایمان. ایمان از دل او میجوشد، او را به کار وادار میکند؛ بصیرت هم به او تفهیم میکند که چگونه حرکت کند، معیارها را چگونه تشخیص بدهد، راه را چگونه طى کند. این معناى بسیجى است.
در همهى حرکتهاى موفق، دو کار لازم است: یک کار، پیشبینىهاى راه براى پیشرفت؛ کار دوم، ملاحظهى نقصها و آفتزدائىها و شناخت آسیبها، براى اینکه ضعفها برطرف شود.
جنگ نرم؛ یعنى جنگ به وسیلهى ابزارهاى فرهنگى، به وسیلهى نفوذ، به وسیلهى دروغ، به وسیلهى شایعهپراکنى؛ با ابزارهاى پیشرفتهاى که امروز وجود دارد، ابزارهاى ارتباطىاى که ده سال قبل و پانزده سال قبل و سى سال قبل نبود، امروز گسترش پیدا کرده. جنگ نرم یعنى ایجاد تردید در دلها و ذهنهاى مردم.
یکى از ابزارها در جنگ نرم این است که مردم را در یک جامعه نسبت به یکدیگر بدبین کنند، بددل کنند، اختلاف ایجاد کنند... دلها را نسبت به یکدیگر چرکین کنند، مردم را در مقابل هم قرار بدهند؛ بعد در میانه، عناصر دستآموزِ مغرضِ معاند را به کارهاى خلاف وادار کنند و مسئولین کشور نتوانند تشخیص بدهند کى بود، چى بود، چه شد.
هر اقدامى که به بصیرت منتهى بشود، بتواند عنصر خائن را، عنصر بدخواه را از آحاد مردم و تودهى مردم جدا کند، او را مشخص کند، این خوب است. هر اقدامى که فضا را مغشوش کند، مشوش کند، انسانها را نسبت به یکدیگر مردد کند، فضاى تهمتآلود باشد، مجرم و غیرمجرم در آن مخلوط بشوند، این فضا مضر است، مخالف است.
من مىبینم در بعضى از اظهارات، در بعضى از حرفها، فضا آنچنان مغشوش میشود که افراد سردرگم میشوند؛ مردم نسبت به همدیگر، نسبت به نخبگانشان، نسبت به مسئولانشان بدبین میشوند؛ این درست نیست.
مراقب باشید، مواظب باشید، نمیشود هر کسى را بهمجرد یک خطائى یا اشتباهى گفت منافق؛ نمیشود هر کسى را بهمجرد اینکه یک کلمه حرفى برخلاف آنچه که من و شما فکر میکنیم، زد، بگوئیم آقا این ضد ولایت فقیه است. در تشخیصها خیلى باید مراقبت کنید... بىدقتى در مصداقها، گاهى اوقات ضررها و لطمات بزرگى خواهد زد.
انشاءاللَّه توجهات حضرت بقیةاللَّه (ارواحنا فداه) شامل حال همهى شما و همهى جوانان این کشور و همهى مردم عزیز ما باشد و انشاءاللَّه ادعیهى زاکیهى آن بزرگوار بتواند ما را در همهى این راهها کمک کند و دستگیر این ملت عزیز باشد.»
8- خسته نباشید.
یا علی
سلام.
تمام الحج لقاء الإمام؛
کعبه آن سنگ نشانی است که ره گم نشود...
یا صاحب الزمان(عج)
یا علی
- - - - - -
+) اى سلمان! در آن هنگام اغنیاى امتام براى تفریح به حج مىروند، و طبقه متوسط براى تجارت، و فقراى آنها براى ریا و تظاهر!
+) ما در بیداری درست به وظیفه خود عمل نمیکنیم. با این حال منتظر هستیم که بیدار شویم و تهجد بهجا آوریم. اگر توفیق شامل حال انسان شود از خواب بیدار میشود و مشغول تهجد میشود، ولی اگر توفیق نباشد چنانچه بیدار هم شود از آنها بهرهای نمیبرد.
+) وقتی میان نفس و هوس جنگ میشود، قلبام به چشم همزدنی سنگ میشود
آقا ببخش بس که سرم گرم زندگی است، شرمندهام، کمتر دلام برای شما تنگ میشود
+) طواف خانه دل کن که کعبه از سنگ است، که این خلیل بنا کرد و آن خدای خلیل
سلام.
این یکی دو روز پایانی ایام فاطمیه(س) هم میگذره. آدم باصفایی میگفت اگه میلاد خانم نبود، تمام سال فاطمیه(س) بود. شاید این آخرین غمنامه امسالمان در رثای حضرتشان باشد. اگر سال بعد بودید، ما رو هم دعا کنید.
در ادامهی + و ++؛ خدا خیر بده استادمون رو.
- - - - - -
(11) اگرچه تو هم چون شمع سوختی؛
اما نوری برافروختی که هدایتگر مردمان تا به امروز شد.
آنچه تو کردی تمام پردههای ظلمت را شکافت؛
و تمام نیرنگها و فریبها را پوچ کرد.
و ما امروز هدایت خود را وامدار روشنگری تو هستیم.
(12) تو رفتی با کولهباری از غم.
غصّههایت هنوز پایان نیافته است.
تو مادر بشری؛
چگونه آرامش داشته باشی،
درحالیکه فرزندانات در رنج و محنت غوطه میخورند.
روزی که مردم را در سعادت ببینی روز پایان غصّهی توست.
(13) تو چراغدانی بودی که نور امامت از تو در جهان تابید.
نوری که شبپرستان تاب دیدن آن را نداشتند؛
و خواستند آن را خاموش کنند.
غافل از این که سرانجام خداوند نور خود را در سراسر عالم متجلی خواهد کرد.
(14) روز که برآید؛
آفتاب که پیاپی در عالم بتابد؛
با نوازشاش تمام شاخهها را بارور میکند.
آری؛ با آمدن مهدیات درخت توحید ثمر میدهد،
و آن روز است که دوران اندوه تو به پایان میرسد.
(15) تو چشم به راه و منتظر مهدی هستی؛
تا بیاید و پایانبخش این روزهای تلختر از تلخ باشد.
ای مادر!
از خدا بخواه که قلب مرا نیز،
به پرتویی از انتظاری که قلب تو کانون آن است، روشن کند.
تا یگانه خواستهی من هم، آمدن مهدی تو باشد.
یا علی
سلام.
این سؤال و جواب برام خیلی جالب بود. خواستم زودتر بگذارم نشد.
- - - - - -
+ «سعد بن عبد الله میگوید:
عرض کردم مولی من،
علت اینکه مردم نمیتوانند برای خودشان امام انتخاب کنند چیست؟
امام زمان -روحی له الفداه- فرمودند:
علت اینکه مردم نمیتوانند برای خود امام انتخاب کنند این است
و من برای تو دلایلی ذکر می کنم که عقلت بپذیرد.
عرض کردم: بفرمایید.
امام -علیه السلام- در مقام بیان استدلال و دلیل بر اثبات مدعی فرمودند:
به من بگو آیا انبیاء و فرستادگان الهی که راهنمایان مردماند
و با 1ـ نزول کتابهای آسمانی
2ـ فرستادن وحی بهوسیله جبرییل
و 3- مجهزبودن به نیروی عصمت? مؤید هستند
و بزرگانی مانند موسی و عیسی با آن عقل و کمالی که داشتهاند
ممکن است انتخابشان غلط بوده باشد
و درحالیکه خیال میکردند برگزیدگان آنها مؤمن هستند
از منافقین بوده باشند؟
عرض کردم: خیر، ای مولی من.
امام عصر -علیه السلام- فرمودند:
با این وصف موسی کلیم الله با آن فراوانی عقل و کمال علمی
و برخورداربودن از نیروی وحی
از میان بزرگان قوم و لشگریاناش هفتاد نفر را از همهی طبقات انتخاب کرد.
آن هم کسانی را که در اخلاص و ایمان آنها شک و تردیدی نبود و دیدیم که چه شد.
و خداوند بزرگ فرموده است: (و موسی هفتاد مرد از قوم خود برای وعدهگاه برگزید).
امام عصر -علیه السلام- فرمودند:
پس هنگامیکه مشاهده کردیم که انتخاب و اختیار برگزیدگان خداوند
از سلسله جلیلیهی انبیاء به این صورت در آمد
و افراد فاسد به جای مردم صالح قرار گرفتند...
دیگر اعتباری برای اختیار و اتنخاب مهاجرین و انصار
پس از رسول اکرم -صلی الله علیه و آله- باقی نمیماند
تا برای پیامبر اسلام وصی و جانشین انتخاب کنند.»
++ میگن مبلغی در ایام هفته وحدت
رفته بود مناطق سنینشین کردستان.
بالای منبر گفته بود:
ما (شیعه و سنی) که با هم اختلافی نداریم،
خدا لعنت کنه اون دوتا رو که بین ما اختلاف انداختند!!!
یا علی
سلام.
خوبه آخر سالی یه فکری برای رزومهمون کنیم.
اگر رزومه نداریم که خوبه یه چیزی درست کنیم،
مشخصات شناسنامهای، تحصیلی، سوابق کاری،
پروژهها، مقالات،
و هرچیز دیگهای که شما رو به طرف کاری بشناسونه.
اگر رزومه داریم آخر سالی ببینیم چی میتونیم بهاش اضافه کنیم.
این شاید کمک میکنه که از این دید سالمون رو ارزیابی کنیم.
شاید برای برنامهریزی سال بعد ایده بگیریم.
البته میشه رزومه غیرکاری هم داشت،
حتی رزومهای که برای خودمان مینویسیم.
شاید بشه توش اسم دوستان جدیدمون رو هم نوشت.
شاید خاطرات تلخ و شیرین 87 رو،
شاید درسهای این سال رو،
کتابهایی که خوندیم،
شاید هم وزن و ظاهرمون آخر سال رو.
من که خودم عکس سال به سال ندارم،
نمیدونم هر سال چهقدر کچلتر شدهام.
شاید هم بشه آرزوهای سال بعدمون رو بنویسیم.
شاید آقامون سال بعد بیان.
امسال هم سال تحویل جمعه است...
السلام علی ربیع الانام
نفس باد صبا مشکفشان خواهد شد انشاءالله
یا علی
- - - - - -
+ (جمعه 23 اسفند 87؛ 9 شب)
دوست عزیزی فرمودهاند: «یه برنامه میخواد....به قول خودتون روزمه... چه کردیم.. چه بکنیم...چه چیزایی تو این سال خدا بهمون داد...چه چیزی از خدا تو سال دیگه میخواهیم... دوستی میگفت خواستتون رو بنویسید بعد ببینید به کدومهاش تونستید برسید...
با این شاید، اما، اگر، آقا نمیآد... باید خواست... باور کنید... انشاءلله امسال سال آخر انتظار باشه...
یک نفر نظر گذاشته که اراده میخواد، شما پاسخ دادید دوتا بیل میخواد... ولی این یه راه اراده است. اما بهنظرم تنها بیل کافی نیست... بماند که یحتمل خیلیها و خودمان هم باید در آرزوی این بیلها بمانیم...»
بله البته.
سلام.
احمد بن مسرور از سعد بن عبدالله قمی آورده است که
نزد حضرت عسکری (علیه السلام) و فرزندشان حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
مشرف شدم.
یکی از سؤالهایی که در قم یک سنی از من پرسیده بود
و من از جواب بازمانده بودم در ذهنام بود.
فرزند حضرت عسکری(ع) به من فرمودند:
+ «و لما قال: أخبرنی عن الصدیق و الفاروق أسلما طوعاً أو کرهاً؟ لم لم تقل له: بل أسلما طمعاً...»
«و آنگاه که گفت: دربارهی صدیق و فاروق برایام سخن بگو،
که آیا آنها با میل و رغبت ایمان آوردند یا از روى بىمیلى؟
چرا در پاسخ او نگفتى که آنها از روى طمع اسلام آوردند.
و آن بدین نحو بود که آن دو (ابوبکر و عمر) با یهود همنشینى داشتند
و از آنچه که در تورات و سایر کتب پیشین که حوادث را از زمانى تا زمان دیگر بیان مىکرد،
و سرگذشت پیامبر و سرانجام کار او را بیان مىداشتند،
از یهودیان کسب اطلاع مىنمودند.
یهودیان معتقد بودند که محمد(ص) بر عرب استیلاء مىیابد،
همانگونه که «بخت نصر» بر بنیإسرائیل مسلط گشت،
و پیامبر بر عرب پیروز مىشود، همانگونه که «بخت نصر» بر بنیإسرائیل پیروز شد.
با این تفاوت که او در ادعاى پیامبر خویش دروغ مىگفت.
از این رو آن دو (صدیق و فاروق) نزد محمد(ص) آمدند و با گفتن شهادتین
از او اعلام پشتیبانى کردند
و بر طمع اینکه هر یک از آنها پس از سر و سامانیافتن کار پیامبر و برقرارى آرامش و امنیت،
از ناحیهی او بر یکى از شهرها و ولایات گمارده شوند،
با آن حضرت بیعت کردند.
ولى هنگامیکه مأیوس شدند، نقاب بر چهره زده
و با گروهى از همدستان منافق خود براى کشتن آن حضرت به عقبه رفتند.
اما خداوند متعال مکر و حیلهی آنان را نقش بر آب کرد
و آن را با کینهشان برگرداند و بهرهاى نبردند.
چنانکه طلحه و زبیر نزد علی(ع) آمدند و با آن حضرت بیعت کردند
و هر یک طمع داشتند که از ناحیهی آن حضرت بر ولایتى گمارده شوند.
ولى آنگاه که امیدشان به یأس مبدل شد، بیعت او را شکستند و بر او شوریدند،
و خداوند هر یک از آنان را بر سرنوشت دیگر عهدشکنان مانند آنها، دچار ساخت.»
یا علی
سلام.
+ «ابوالادیان میگوید: من خدمت حضرت امام حسن عسکری(ع) میکردم و
نامههای آن حضرت را به شهرها میبردم.
در مرض موت، روزی من را طلب فرمود و چند نامهای نوشت به مدائن تا آنها را برسانم.
سپس امام فرمود: پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهی شد
و صدای گریه و شیون از خانهی من خواهی شنید
و در آن موقع مشغول غسلدادن من خواهند بود.
ابوالادیان به امام عرض میکند: ای سید من،
هرگاه این واقعه دردناک روی دهد، امامت با کیست؟
فرمود: (1) هر که جواب نامهی من را از تو طلب کند.
ابوالادیان میگوید: دوباره پرسیدم علامت دیگری به من بفرما.
امام فرمود: (2) هرکه بر من نماز گزارد.
ابوالادیان میگوید: باز هم علامت دیگری بگو تا بدانم.
امام میگوید: (3) هر که بگوید که در همیان چه چیز است او امام شماست...
چون جعفر به نماز ایستاد، طفلی گندمگون و پیچیدهموی، گشادهدندانی مانند پارهی ماه
بیرون آمد و ردای جعفر را کشید و گفت:
ای عمو پس بایست که من به نماز سزاوارترم.
رنگ جعفر دگرگون شد. عقب ایستاد.
سپس آن طفل پیش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوی امام علی النقی علیه السلام دفن کرد (2).
سپس رو به من آورد و فرمود:
جواب نامهها را که با توست تسلیم کن (1).
من جواب نامه را به آن کودک دادم.
... عدهای از شیعیان از شهر قم رسیدند،
چون از وفات امام(ع) با خبر شدند، مردم به جعفر اشاره کردند.
چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسیدند:
بگو که نامههایی که داریم از چه جماعتی است و مالها چه مقدار است؟
جعفر گفت: ببینید مردم، از من علم غیب میخواهند!
در آن حال خادمی از جانب حضرت صاحبالامر(عج) ظاهر شد و از قول امام گفت:
ای مردم قم، با شما نامههایی است از فلان و فلان
و همیانی (کیسهای) که در آن هزار اشرفی است
که در آن ده اشرفی است با روکش طلا... (3)»
++ نغمهی مرغ سحر نیز دعای فرج است...
+++ من که آن دیده ندارم که تو در دیدهام آیی تو مگر دیده دهی تا رخ زیبات ببینم
امشب افتاد عبورت ز کجا تا که بیایم عکس صد قافله در خاک کف پات ببینم
++++ بیقراری انتظار ارزانی دلهای عاشقی که
امشب طاق نصرت را در طاق ابروی یوسف زهرا دیدهاند.
+++++ هرگاه نشانهای گم شد، نشانهای دیگر جایگزین آن میشود.
یا علی
سلام.
«آن روز که سهراب نوشت:
تا شقایق هست زندگی باید کرد،
خبری از دل پر درد گل یاس نداشت.
اینطور باید نوشت:
چه گل پیچک باشد چه گل یاس،
جای یک گل خالیست.
تا نیاید مهدی(عج) زندگی دشوار است.»
مدت غیبت آقا امام زمان(عج) به 1170 سال رسید و ما؟!؟!؟!
دعا کن که امام زمان(عج) از من و شما راضی باشه»
و این متن ایمیل جناب «مجید نجمی» بود که نمیشناسماش.
یا علی
سلام.
نگران نباشید از اینکه نمیدونید اینجا چه خبره؛
واقعیتاش اینه که من هم نمیدونم داره چه بلایی سرم میآد و چهکار دارم میکنم.
داریم میریم پابوس آقا.
کوچکتر که بودم
شاید روح بزرگتری داشتم از امروز.
مسافرت که میخواستم برم چهکار میکرد حضرت دل،
سر جاش بند نمیشد.
بهخصوص جهادی که نگو،
تا روزها قبل و بعد هوایی بود.
یادمه دائی میگفت که وقتی بعد جنگ رفتهبود دوکوهه
تا یه ماه تو لک بود،
تو حیاط میشست و در و دیوار رو نگاه میکرد.
الآن که داریم میریم مشهد انگار نه انگار.
کاش برم پیش آقا دلام بمونه همونجا.
برم بهاش بگم چهقدر همهجام درد میکنه.
بهاش بگم که از دست خودم کلافهام.
هنوز جای دفاع درد میکنه!
قراره تا چند روز دیگه کلی سرچ کنم و مقاله بخونم خیر سرم
تا موضوع اصلاح بشه.
گزارش هم رو هواست،
جهادی هم،
مقالهای که قرار بود از-سون-از-پاسیبل ریوایز بشه هم،
کتاب هم،
مطلبی که دوست داشتم برای نشریه دوست عزیزی بنویسم هم،
و هزار «هم» دیگه.
حالا چرا همه یه همچین شبی باید باشه؟
آی دونت نو.
میون کلامام، این شعر رو بخونید که دوست بزرگواری تو فیسبوک برام گذاشته:
«بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب
که باغها همه بیدار و بارور گردند
بخوان دوباره بخوان تا کبوتران سپید
به آشیانهی خونین دوباره برگردند
ز خشکسال چه ترسی؟ که سد بسی بستند
نه در برابر آب
که در برابر نور
و در برابر آواز و در برابر شور
تو خامشی که بخواند؟
تو میروی که بماند؟
که بر نهالک بیبرگ ما ترانه بخواند؟
زمین تهیست ز رندان
همین تویی تنها
که عاشقانهترین نغمه را دوباره بخوانی
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان
حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی»
علمای ادب نظر بدهند که این برای امام زمان -جانام بهقرباناش- نیست؟
خوب،
خودم هم نفهمیدم که چی؟
فقط همین رو بگم که نگران نباشید از اینکه شاید سر در نمیآرید که اینجا چه خبره؛
ما هم نمیفهمیم چه خبره.
اگه شما فهمیدید بفرمایید چه خبره.
یا علی