سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزنامه یا همان کشکول

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/8/30:: ساعت 11:6 عصر
سلام.
شاید کمی برای پیش نویس نوشتن براین پست دیر باشد. اما حسب وظیفه.
این چنین پست هایی ملقمه ایست از آنچه می خواهی به مخاطب عام بگویی و آنچه می خواهی فقط بنویسی. شاید هم انگیزه اش چیزهایی باشد که می خواهی به کس خاصی بگویی.
اینها به کنار. منظور آنکه هدف چنین پستی فهم سریع و صددرصد همه خوانندگان نیست؛ برخلاف مثلاً پست قبل. بلکه هدفش قدم زدن شما در فضای ذهنی و دغدغه های نویسنده ی بیچاره است که خودش هم نمی داند دردش چیست و شاید این نوشته ی پریشان را بهانه ی کمک گرفتن از خواننده ی فهیم و منتقد می کند.
- - - - - -
1- السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه
2- وقتی بهم می‌گه اول ضابطه
می‌فهمم چه چیز (دوست) با ارزشی دارم؛
حتی اگه اون چه فکر می‌کنم کار خیره، عقب بیفته.
2-1- گاهی ما کارهای خیر را هم بخاطر گل روی رفیق می کنیم
و این هم مرتبه ایست.
شاید بعضی جهادی رفتن هایمان هم چنین باشد.
اما بیشتر مرام بزرگوارانی را می پسندم که با اعتماد به نفس میگویند
تا حالا کاری برای کسی نکرده ام
(یا برای غیرخدا نکرده ام یا یه همچین چیزی).
3- راز اخلاص؛
سؤال یه روحانی چند سال پیش تو نمازخونه:
«انا اخلصناهم بخالصه ذکری الدار» (آیه 46 سوره ص)
4- چی فکر کردی اخوی،
یعنی بدون فضل احسان‌شون چیزی ازت می‌مونه؟
مثلاً اون روز نبردنت جایی که حضرت‌ش(عج) نظر دارن؛
تا حالا نشنفته بودی و اون روز گفتن.
هزار نکته و مثل نگفتن تا بفهمی دنیا دست کیه و
دلت قرص شه؟
نگفتن تو این شرایط بهشت راحت به دست میاد؛
البته اولش کمی سختی داره.
زودتر راهی‌ت نکردن تا مُلک گوش بدی؟
و آخر آن روز که تلوتلو می‌خوردم و
یاد ماجرای مرحوم شیخ مرتضی زاهد بودم؛
وقتی وجدان کرده بود که شیطان عالم‌ترین فرد بعد معصومین روی زمین‌ه
و هیچ‌کس جلودارش نیست؛
همان وقتی که از این دریافت‌ش از خود بی‌خود شده بود
و داشت می‌رفت زیر گاری!
5- امشب حاج آقا نکته‌ی جالبی گفتن؛
سیئات ما همه‌اش قبوله،
اما آنچه حسنه می‌پنداریم چه؟
ته همه خوبی‌های مقبول‌مان کسب «حسن ظن» به خداست.
ای خدا...
یا علی
- - - - - -
* ای امام رضا(ع)
** هر آنچه برای شنبه تا دوشنبه می خواستم بگویم
*** هر چند با حلوا حلوا کردن دهن شیرین نمیشه
**** ما که لیاقت از علامه نوشتن رو نداشتیم
***** بسلامتی فیلم جهادی دبیرستان رو دارن خانواده از تلویزیون می بینن.
ع.ن. می گه اینجا بچه ها خیلی چیزها یاد میگیرن که نمیشه تو تهران بهشون گفت.
یکی از بچه ها میگه جهادی فقط برای خودسازیه.
اما اصل حرف رو اونی میگه که «وقتی کار می کنم حس غرور میکنم.»
چشم هممون روشن. دست مریزاد.
میشه یکی منو راهنمایی کنه؛ ما تو جهادی چی گیرمون میاد؟
غرور؟ برات برائت از آتش؟ منت بر محرومان؟ قبولی کنکور؟
راستشو بگم خودم هم یاد مصاحبه هام افتاده بودم
که آیا پخش میشن یا نه.
دم شیطون و نفس گرم،
خوب سلطنتی راه انداختن.
****** روش حذف مسلمان ها و تأثیرگذاری آنها در اجتماع
******* یکی از آفت های وبلاگ نویسی؛ بازی کردن در محدوده دانسته ها» به جای عمق بخشیدن به آنها
******** شورای مشورتی در چین
********* ... می نویسم آن مسیحِ سبز پوش،
کز دلش روید هزاران نوبهار
کاش گل می کاشت با جا پای خود
بر کویر جاده های بی سوار ...
********** حتی وبگاه حرفه ای و پربار جناب نصیری کیای عزیز -که آرزوی دیدارشان بر دل حقیر مانده- نتوانسته به این نوع فلسفه علاقه مندم کند. فلاسفه ی عزیز علاجی تجویز بفرمایند.

دو سؤال از نقشه‏ی جامع علمی کشور

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/8/24:: ساعت 9:50 عصر

سلام.

1- یا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
ای وصل تو غایه‌المراد دل ما                  وی ذکر تو زیب و زیور محفل ما
اندر دل ما لشکر غم منزل کرد                   ز آن روز که دور گشتی از منزل ما
(از نویسنده کتاب «مکیال المکارم»)

2- یه حدیث خوشگل
که مشابهش از حضرات امام باقر، صادق و کاظم (علیهم السلام) نقل شده
و ما از اینجا به نقل از حضرت باقر(ع) از «تحف العقول» کپی/پیست کرده‏ایم:

من صدق لسانه، زکی عمله،
هر که زبانش راست است کردارش پاک است

و من حسنت نیته، زید فى رزقه،
و هر که خوش‏نیت است روزى‏اش فزون است

و من حسن بـره باهلـه، زید فى عمره.
و هـر که بـا اهلـش نیکـى مـى کنـد به عمـرش افزوده شـود

3- دو تا سؤال از نقشه جامع علمی کشور:

3-1- بجای هدف‌گذاری افزایش مقاله‌های ISIدار در مجلات خارجی،
بهتر نیست هدف‌گذاری کنیم که مجلات ISI ایرانی ایجاد شود
و مقلات علمی کشورهای خاورمیانه را در آنها جذب کنیم؟

باور کنید می توانیم مجله‌ی ISIدار داشته باشیم
(فکر کنم الآن یکی یادگار از قبل انقلاب داریم).
فقط برنامه‌ریزی و حمایت می‌خواد.*

3-2- بجای اینکه غایت سیستم آموزشی را بگذاریم «پژوهش‌محوری»
بهتر نیست هدف را «مهارت‌محوری» بگذاریم؟

اصلاً مگه میشه هدف آموزش چیزی از جنس غیر از آموزش،
یعنی پژوهش،
باشه؟

همه می‌دانیم که مشکل بچه دبستانی یا دانشجوی دکتری
کمبود پژوهش نیست، کمبود مهارت است.
مشکل پژوهشی ایران هم کمی حجمش نیست،
«روش‌های تعریف ناصحیح» و «عدم وجود فرهنگ استفاده از آن» است؛
بخصوص از طرف مسئولان.

هدف سیستم آموزشی آموزش و پرورش صحیح و مؤثر است.
حال پرورش مهارت‌ها نادیده گرفته شده، تقویتش کنیم.
پژوهش‌محوری ممکن است «یک مهارت مغفول»
یا «یکی از روش‌های تقویت مهارت» باشد، ولی هدف نیست.

مشکل فارغ‌التحصیل سیستم آموزشی ما در تمامی مقاطع
نداشتن مهارت‌های ضروری است؛
از قبیل مهارت یادگیری، مهارت پژوهش، مهارت برقراری ارتباط مؤثر،
مهارت درک صحیح از خود، مهارت انتخاب، مهارت نه گفتن بجا،
مهارت مسئولیت‌پذیری، مهارت برنامه‌ریزی، مهارت گوش کردن،
مهارت سخن گفتن، مهارت انتقاد کردن و انتقاد پذیری صحیح،
مهارت جنسی، مهارت دفاع صحیح از عقاید و سلیقه‌ها،
مهارت گذراندن وقت سالم، مهارت مدیریت زمان، مهارت مدیریت احساسات،
مهارت خرید کردن، مهارت احترام به حق و قانون،
مهارت دوست داشتن و خوش آمدن به دور از حسادت،
مهارت دوست‌یابی، مهارت مدیریت دانش، مهارت لباس پوشیدن،
مهارت کارگروهی، مهارت تبعیت صحیح، مهارت مشورت کردن و مشورت دادن،
مهارت فکر کردن، مهارت نگاه کردن، مهارت لذت بردن،
مهارت تنها بودن مفید، مهارت درست و به موقع سفر کردن،
مهارت قناعت، مهارت کنترل توقع و مهارت نشستن.

یا علی

- - - - - - -
1- متأسفانه این بار هم نتونستم دیرتر آپ کنم؛ شرمنده.

2- شما از این سیستم جدید «کلمات کلیدی» پارسی‏بلاگ سر در می‏آرید؟ من که گیج شدم.

3- لینک‏های خش:
ماه ذی‏القعده و علامه طباطبایی
دسته‏بندی آدم‏ها از نظر قول‏دادن

* جناب حاج «محسن» خوش فرموده‏اند:
«آن چه راجع به آی.اس.آی. گفته ای. اولا که تعداد مجلاتمان در آی.اس.آی. بسیار بیش از اینی است که می‏گویی. فقط پارسال در پزشکی 8 مجله را وارد آی.اس.آی. کردند. الآن هم در وزرات علوم و در زمینه‏ی پزشکی کمیته‏ی خاص وجود دارد برای واردکردن مجلات به آی.اس.آی. و اسکوپوس و مراکز مشابه. یکی از بستگان ما در کمیته پزشکی‏اش هست. اطلاع دارم. چیز خفنی هم لازم ندارد. بیشترین مسایلی که برای آی.اس.آی. شدن وجود دارد اصلاً کیفی نیست. شما یک نفر آدم مسلط به چاپ و صفحه‏بندی و ... را استخدام کنی کارت حل است. مشکلات عمده‏اش یک‏ریختی (کانسیستنسی) است. مثلاً منظم منتشرشدن. مثلاً اگر چکیده‏ی انگلیسی دارد، ‏همه‏ی مقالات در همه‏ی مجلات داشته باشد. اگر تیتر مقالات با فلان فونت است، همیشه این‏طور باشد. روش سایت کردن و رفرنس دادن یونیک باشد و همیشه یک‏ریخت باشد و ... . اصلاً خیلی کاری به محتوای مجله ندارند. شما با شش ماه تلاش می‏توانی وارد آی.اس.آی. شوی. خیلی هم خفن نیست. اولش هم ایمپکت فاکتور پایین به‏ت می‏دهند تا وقتی که به‏ت ریفرنس داده شود و رد مقالاتت در نشریات و مقالات دیگر دیده شود. این طوری رنک‏ت افزایش می‏یابد. و ایمپکت فاکتورت می‏رود بالا ... »

تشکر، کاش در مهندسی هم همین دغدغه بود؛ لااقل از امثال دکتر ما برای راه‏اندازی چنین نشریه‏ای حمایت کنند. هر چند مهم‏تر از اینها مشکل نبود فرهنگ استفاده‏ی صحیح از پژوهش‏های انجام‏شده و تعریف هدفمند موضوع تحقیقات جدید است.


مَثَل همراهان پیامبر(ص)

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/8/23:: ساعت 12:24 صبح

سلام.

پیش‏نویس:
شرمنده که زود آپ کردم؛ نمی‏تونستم خود رو کنترل کنم.
- - - - - -

مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ
محمد [ص] پیامبر خداست و کسانى که با اویند

أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ
بر کافران سختگیر [و] با همدیگر مهربانند

تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً
آنان را در رکوع و سجود مى‏بینى فضل و خشنودى خدا را خواستارند

سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ
علامت [مشخصه] آنان بر اثر سجود در چهره‏هایشان است

ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ
این صفت ایشان است در تورات و مثل آنها در انجیل

کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ
چون کشته‏اى است که جوانه خود برآورد

فَآزَرَهُ
و آن را مایه دهد

فَاسْتَغْلَظَ
تا ستبر شود

فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ
و بر ساقه‏هاى خود بایستد

یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ
و دهقانان را به شگفت آورد

لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ
تا از [انبوهى] آنان [خدا] کافران را به خشم دراندازد

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ
خدا به کسانى از آنان که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏اند

مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا (سوره‏ی فتح، آیه‏ی 29)
آمرزش و پاداش بزرگى وعده داده‏است.

 

خدا کند ما هم مانند همراهان پیامبر(ص)
جوانه بزنیم، مایه بگیریم، ستبر شویم و بر پای خود بایستیم؛
تا دل امام زمانمان شاد شود
و کافران را خشمگین سازیم.

یا علی

- - - - - -
1- خدا خیر دهد آقای مؤذنی را که این آیه را چند ماه پیش متذکرم شد. تا امروز بارها برایم پررنگ شد تا ظرفم پر شد و اینجا آوردمش. باور کنید مثل به‏دردبخوری است.

2- حال کردید این پست و دو کامنت مرا ببینید.

3- «Connect on your similarities and profit from your differences»

4- «مردی که بازیگر شد» با تشکر از کمیل عطاران عزیز (اگه درست باز نشد بگید شاید بتونم درستش کنم)


هدایای شما

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/8/17:: ساعت 9:18 عصر

سلام.

1- یه جمعه دیگه هم غروب شد،
الا مسافر زهرا(س)
کی میایی...

2- قرار بود از حضرت صادق(ع) بیشتر بگوییم؛
این لینک را ببینید:
خلاصه ای فضایل، معجزات و روایات به نقل از
کتاب شریف منتهی الآمال مرحوم حاج شیخ عباس قمی

3- بخشی از هدایای شما (نقاط ضعف وبلاگ و نویسنده‏ی بیچاره‏اش):

اعتیادآور،
بغرنج و سربسته‏گویی،
کمبود «امونوا و عملوا الصالحات»،
دست کم گرفتن وبلاگ،
وسواس،
زیادی صلابت کلام،
خوردن کلام و گیج‏کردن مخاطب،
کمی فاصله‏ی زمانی آپ‏ها،
کمبود متن‏های نوشته‏شده در مقابل تذکرات داده‏شده،
دادن پیغام‏های به‏دردنخور در وبلاگ‏های دیگران،
به‏کاربردن فن برای همراه‏کردن مخاطب،
داشتن دغدغه آرایش و پیرایش متن،
ننوشتن حرف دل،
چهاربار آپ‏نکردن در طول هفته،
گم‏کردن عشق ناب الهی.

خیلی مهربونید

3- از بین 13تا مورد باقی‏مونده که برای این پست کنار گذاشته بودم
همین رو بگم (البته همین‏ش هم طولانی شد).

مضمون قسمتی از سخنان آقای جوادی‏آملی
جهت بزرگداشت ملا محسن فیض کاشانی در قم (همین دیروز):

3-1- اسلام علوم فراوانی را عرضه و روش فراگیری علوم را نیز ارایه کرده است...
او(خدا) گفت آیه محکمه، فریضه عادله و سنت قائمه را بخوان
و من کتابی به شما نشان می دهم که آیات محکم دارد، فریضه عادله و سنت قائمه دارد
و جمع این ها شد قرآن.
قرآن بنیان مرصوص و جامع علوم است.

(قبل‏ش ظاهراً در باب لزوم اصلاح فرمودند که
در حوزه‏ی ما آیه محکمه فقه و اصول است،
فریضه عادله فقه و اصول است،
سنت قائمه فقه و اصول است.)

3-2- اصل مهم طهارت روح و رسیدن به روش دین است که مشکل است.

وی (ملا محسن) توانست هوای نفس را زیر پا گذارد
و در جهاد اکبر فاتحانه پیروزی یابد که این زنده‏بودن است.

با تشکر از اینجا و اونجا.

4- چند نفر از دوستان در باب پ.ن. پست قبلی بسیار لطف و پیگیری داشتند،
ان‏شاءالله فردا من هم همتی کنم تا بتونیم واسطه رفع مشکل تشکیل یه زندگی بشیم.

یا علی


منفعت و حرمت

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/8/14:: ساعت 12:29 صبح

سلام.

1- در خطر افتادن منافع گاهی بهانه‏ی شکستن حرمت‏های جدی می‏شه.

وقتی که تو یه موضوع مهم (از نظر خودمون) مانعی جلومون ببینیم،
حاضر می‏شیم هر جور شده بپیچونیمش؛
حتی اگه مانع حرف خدا باشه.

(خدایا، اگه خدایی ناکرده ما تو رو تو عمل به خدایی قبول نکردیم
و حرمت‏ت رو شکوندیم
تو ما رو به عفو و رحمت‏ت بگیر و تربیت کن.)

ظاهراً راه حل‏ش اینه که
خودمون رو گیر غیرخدا و غیرخدایی نندازیم.
مثلاً عادت نکنیم به خوشی‏های دنیایی
تا بود و نبودش برامون موضوع مهمی بشه؛
چون اون وقت حاضر می‏شیم براش کارهای بد بد بکنیم.

یکی از هزارتا(!) آیه‏ی مرتبط:
انهم کانوا قبل ذلک «مترفین» (45 واقعه)
(اصحاب شمال (آدم‏های بد تو اون دنیا) قبلاً اهل خوش‏گذرونی (نازپرورده) بوده‏اند)

پس وقت عادت به خوشی
و وقت عکس‏العمل هنگام از دست‏دادن منافع
حواس‏مون رو جمع کنیم.

2- هنوز وقت برای هدیه‏دادن هست.
البته سعی می‏کنم گوش هم بدم.
مثلاً چون جناب «رهسپار» به زود آپ‏کردن ما گیر داده‏اند
سعی می‏کنم به‏جای هفته‏ای سه‏بار، دوبار بیشتر آپ نکنم.

دیگه؟

یا علی

- - - - - -
ما که دستمون به جایی نمی‏رسه، محض انجام وظیفه.
یه سید بزرگوار کاشونی زحمت‏کش دیده شناخته‏ای می‏خواد دختر شوهر بده، جهاز می‏خواد. شاید یک میلیونی خرج برداره. اگه کسی می‏تونه نقدی یا غیرنقدی کمک کنه خبر بده.


جان فدای آنکه من در عشق او دیوانه‏ام

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/8/10:: ساعت 11:58 عصر

سلام.

1- بِنَفسی مَنْ مِنْ هِجرِهِ اَنَا ضائلٌ            وَ مَنْ لِلِواء الفَتحِ وَ النَّصرِ حامِلٌ
جان به‏قربان کسی کز هجر او آواره‏ام             او بود خورشید و من در عشق او پروانه‏ام

بنفسی اماماً قائماً عابَ شخصُهُ              و لَیسَ لَهُ فِی العالمینَ مماثِلٌ
در کفش باشد ز سوی حق لوای فتح و نصر             غائب از انظار خلق است آن دُر یک‏دانه‏ام

بنفسی مَن یَحیی شریعَةَ جدّهِ             وَ یَقضی بحُکم لم‏یَرمْهُ الاوائلُ
دین جدش را کند احیاء و باطل را فنا            حکم داودی کند آن صاحب دورانه‏ام

و یَجتَثُّ اَصلَ الظالمینَ و فَرعَهُمْ             و یُحیی بِهِ رَسمَ العلی و الفَضائلُ
اصل و فرع ظالمان را جمله می‏سازد تباه               جان فدای آنکه من در عشق او دیوانه‏ام

فَیا رَبِّ عَجِّل فی ظهور امامنا            وَ هذا دعاء للبریَّةِ شاملٌ
بارالها در ظهور حضرت‏ش تعجیل کن             کبر و طغیان و فساد ظالمان تعطیل کن

(مقدمه‏ی کتاب «مکیال المکارم» آیت ا... موسوی اصفهانی)

2- یه تجربه:

وقتی کاری رو گتره‏ای شروع می‏کنیم و
با هزار زور و زحمت سر و ته‏ش رو در می‏آریم،
دو تا اتفاق بد می‏افته:

- خودمون له می‏شیم.
- غرور و بی‏نظمی می‏گیرتمون؛
عادت به «هیچ ترتیب و آدابی مجوی» افراطی.

چه خوبه که اول‏ش بگردیم دو تا آدم (و کتاب) متخصص و باتجربه پیدا کنیم،
یه برنامه‏ریزی اولیه برای خودمون بکنیم،
و در حین انجام کار هم مشورت و اصلاح برنامه رو فراموش نکنیم.
این‏جوری:

- بجای له‏شدن چیز یاد می‏گیریم
(مثل ورزش اصولی که آدم رو قوی می‏کنه).
- یه دید سیستمی خوب پیدا می‏کنیم
که می‏تونیم روال کارمون رو بازبینی و اصلاح کنیم.

3- خوب،
این هفته سالگرد این وبلاگ‏ه.
منتظرم که تا آخر هفته بهم هدیه بدید؛
یعنی بهم بگید که چقدر عیب داشته‏ام.
چون می‏دونم دوستای خوبی پیدا کرده‏ام.

یا علی


بعد مشهد

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/8/5:: ساعت 11:24 صبح

سلام.

1- برگشتیم.

2- دو نکته درباره مشهد:
2-1- جمعه عصرها منزل حاج آقای مروارید روضه است؛
ما که هر وقت رفتیم استفاده کردیم.
(البته فکر کنم جلسه مردانه است.)

2-2- شب شهادت حضرت صادق(ع)
هتل صادقیه (سرشور 5)
روضه سالیانه، پربار و باصفایی است.

3- دعا کنید که بشود یکبار تجربیات اجرایی مشهد اردویی را بگویم؛
شاید به درد یکی خورد.

4- مطالب دوستان را هم در لینک‏های پ.ن بخوانید،
شاید من هم سعادتی یافتم و از کتاب «پیشوای صادق» آقای خامنه‏ای
چیزی نوشتم.

5- خدا رو شکر یکی از آشنایانی که برای ازدواج دغدغه داشت
دارد سر و سامان می‏گیرد.
خوشحالم که به اندازه‏ی یک دعا کمک بوده‏ام.

ان‏شاءالله همه‏مون خیر دنیا و آخرت نصیبمون باشه.

و من الله التوفیق
یا علی

- - - - - -
پ.ن
ندبه امام صادق در فراق یار

مذهب جعفری

چه شیرین است نامهاتان !

دوران حضرت صادق(ع) در کلام حاج آقا!

نشانه‏ها

لحظاتی که لذت دیدنش را هیچ جای دیگری نخواهی یافت


بحران

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/7/27:: ساعت 11:18 صبح

سلام.

این دو کلام نماز جمعه این هفته به دلم نشست:

1- *
برای گناه حداقل درنظر نگیرید و برای خوبی حداکثر.

2- «طی ماه‌های اخیر، آمریکایی‌ها تمام تلاش خود را به کار بردند
تا کشور ما را دچار بحران اقتصادی کنند
و متأسفانه شورای بی‌خاصیت امنیت نیز به عنوان ابزار آمریکا مدام علیه ما قطع‏نامه صادر کرد.
اما قدرت خدا را ببینید که خودشان گرفتار شدند...

اگر کسی باور ندارد که عنایت خدا شامل حال این انقلاب است،
این اتفاقات اخیر را مشاهده کند،
چرا که اینها می‌خواستند با فشارهای اقتصادی فریاد ملت ایران را در آورند
اما ملت ایران تحمل کردند و خدا برای خود آمریکایی‌ها و وابستگانش بحران درست کرد.»

- - -
*: بعد از کلی جستجو نتوانستم متن کامل صحبت رو پیدا کنم،
سایت‏ها هم که قربون‏شون برم
تیکه‏هایی که به مزاق‏شون خوش میاد رو هزارجور گفتن
و بقیه حرف‏ها (بخصوص خطبه‏ی اول) سانسور شدن.
نمی‏دونم، شاید ما باید مزاق‏مون رو عوض کنیم
یا خودمون مطالب رو ثبت کنیم.
شما جایی بلدید که متن کامل رو گذاشته باشه؟

یا علی

- - - - - -
در مورد نگاه عبارت دوم (که ظاهراً اشاره‏ی جناب «رهسپار» هم به همان است)
به عقیده‏ی من این نگاه جالب و تجربی‏ست؛ اما با آن نمی‏شود استدلال کرد و نتیجه گرفت.
بجز عبارت «اما ملت ایران تحمل کردند» که تحلیل ایشان است،
بقیه‏اش شرح ماوقع و قابل بررسی تجربی‏ست.
جمع‏بندی جالبی‏ست هر چند که مثل بسیاری از مقولات انسانی
قابل تعمیم کلی و نتیجه‏گیری جزمی نیست و تنها به‏عنوان یک مثال قابل طرح است.

نظر جناب «علوی» رو هم ببینید؛ بحث خوبی است.


کله‏شق

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/7/25:: ساعت 11:51 عصر

سلام.

1- هر چند که «کله‏شقی» صفت خوبی نیست،
اما کار کردن با آدم‏های کله‏شق هم خیلی بد نیست؛
چون لااقل می‏دونی موضع طرف معلوم و ثابته
و برای بهبود شرایط مجبوری فقط رو خودت حساب کنی.
تهش اینه که بخوبی و خوشی و بدون اتلاف وقت بی‏خیال طرف می‏شی.

2- خدا گیر راننده ناجور نندازتون.
بیچاره شدم.
راه نیفتاده وایساد که با کلی معطلی و ناز چایی بگیره.
چایی رو با یه دست گرفت و با دست دیگه مشغول روندن شد؛
باورم نمی‏شد که چطور می‏تونه هم دنده عوض کنه و هم فرمون بده.
اون هم چه دست فرمونی!
باور کنید یه پیچ ساده رو تو سه مرحله می‏پیچید!
ماشین‏های عقبی و کناری مدام بوق و چراغ حواله می‏کردن.
یه بار گفتم می‏خوای چایی رو من براتون نگه دارم؟
گفت نه... اونجایی که دیدی آروم می‏رفتم دست‏انداز بود.
بعد هم زد رو دنده‏ی گاز دادن.
فقط دعا می‏کردم که حداقل کسی رو ناکار نکنیم.
بعد برنامه شد سیگار کشیدن،
که البته بهترین جای مسیر بود.
قدم بعدی حساب‏رسی جیب مبارک بود،
صدر رو ول کرده بود و چسبیده بود به محتویات خزانه!
در انتها هم شروع کرد به باز کردن گرفتگی عضلات
با حرکات کششی از هر طرف ممکن.
خلاصه مصیبتی بود تا نزدیکی مقصد پریدم پایین.

حالا اگر تو مسیر رسالت- تجریش (قدس) یه سمند زرد گیرتون افتاد
دعا کنید که این بنده خدا راننده‏اش نباشه.

دوستان بزرگوار مثال‏های مشابهی از این رفتارها ذکر کرده‏اند.
(1، 2، 3 و 4)
خدا به همه‏مون صبر و انصاف بده.

یا علی

- - - - - -
1- فکر کنم به بی‏ربطی محتوای قسمت‏های متن عادت کرده باشید؛
باز هم می‏گم که 1 و 2 ربطی به هم ندارند.

2- بسی تشکر از نکته جناب «اسلامی»:
«در این موارد مثالی شما، یه چیزی خیلی به ذهنم فشار می‏یاره:

می‏دونید، به‏نظرم رسید که قضاوت تنها از آن خداست. و اون کارهایی که آقایون قاضی می‏کنند، فقط برای حفظ نظم جامعه و حل و فصل‏شدن مسائل در مقاطع کوچک است.

شما خودتون رو تصور کنید که روزی مثلا 16، 17 ساعت دارید رانندگی می‏کنید. باید یه پول مشخصی رو هم در یک روز درآورید. مثلاً ترافیک خاص صبحگاهی و عصرگاهی و خرابی ماشین و ... نباید در نتیجه هیچ تأثیری داشته باشه.

حالا سیگار کشیدن و چای خوردن و کش و قوس اومدن و ... به نظر شما چیز عادی نیست؟ می‏تونه اون فرد کار دیگری کنه؟

زندگی بعضی اوقات به بعضی‏ها خیلی سخت می‏گیره.

من نمی‏خوام از اون شخص خاص یا اشخاص مثالی تعریف کنم. اما می‏گم...

قضاوت خیلی سخته. ما باید جای خدا باشیم که همه‏ی عوامل و علل رو بدونیم و موجودات را به قیامت بکشونیم.»

3- پس ما می‏تونیم دو دیدگاه داشته باشیم: عامل و مخاطب.
مثال 1: من نباید «کله‏شق» باشم، ولی باید به کله‏شقی مخاطبم احترام بذارم و تعامل درستی باهاش داشته باشم.
مثال 2: من نباید کارم رو ضعیف انجام بدم، اما در مواجهه با آدم خسته مجبور به ادامه کار باید شرایطش رو در نظر بگیرم و یه طرفه قضاوت نکنم.
جمع‏بندی: خوبه خیلی وقت‏ها خودمون رو جای طرف مقابل بذاریم.
خوبه که در زندگی اجتماعی خیلی اهل قضاوت نباشیم.
خوبه که هر کاری رو به بهترین شکل ممکن انجام بدیم.

4- کلام جناب «رهسپار» هم کلیدی است:
«خدا کنه تو همین لحظه های پر مشکل و سخت اون کاری رو بکنیم که درسته
و بدونیم باید چه چیز رو به چه چیز ترجیح بدیم.
 و الا تو زمانیکه همه چیز بر وفق مراده درست زندگی‏کردن رو همه بلدن.
این حرفی که میخوام بزنم به هیچ وجه تایید شرایط بد اجتماع یا به خدا نسبت‏دادن اونها نیست،
ولی گاهی از اینکه تو اجنماع ... زندگی می‏کنم خدا رو شکر می‏کنم
و احساس می‏کنم شاید یه لطف بوده.
اینکه خدا منو شایسته مبارزه با شیطان دونسته
و مرد میدان‏های سخت.
البته خودم رو نمیگم، من نوعی منظورمه.»


گزیده‏ها

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/7/21:: ساعت 2:8 عصر

سلام.

فعلاً که سرعت حوادث سریع‏تر از تدبیر ماست.

...چه کند بینوا؟...
خدایا کمک.

پی‏نوشت‏ها رو بخونید تا احوالات خودمون رو جمع و جور کنیم.

یا علی

- - -
چند کلام جالب:

1- شنیدن مناجات دوست (سید بن طاووس)

... در یک سحرگاه در سرداب مطهر از حضرت صاحب‏الامر -ارواحنا فداه- این مناجات را شنیدم که می‏فرمود*:
«خدایا؛ شیعیان ما را از شعاع نور ما و بقیه طینت ما خلق کرده‏ای، آنها گناهان زیادی با اتکاء بر محبت به ما و ولایت ما کرده‏اند،
اگر گناهان آنها گناهی است که در ارتباط با توست از آنها بگذر که ما را راضی کرده‏ای
و آنچه از گناهان آنها که در ارتباط با خودشان است، خودت بین آنها را اصلاح کن
و از خمسی که حق ماست به آنها بده تا راضی شوند
و آنها را از آتش جهنم نجات بده و آنان را با دشمنان ما در خشم و سخط خود جمع نفرما...
خدایا ؛ بحق آنکه با تو مناجات کرد و به حق آنکه در خشکی و دریا تو را خواند
بر فقراء مومنین به غناء و ثروت و بر بیمارانشان به شفاء و سلامتی
و بر زندگانشان به لطف و کرم و بر امواتشان به مغفرت و رحمت
و بر مسافران و غریبانشان به بازگشت به وطن‏هایشان تفضل فرما...

* به نقل از: سید نعمت‏الله حسینی، «مردان علم در میدان عمل»، ج3، ص 384 و 387
به نقل از:  بحارالانوار، ج 53، ص 302.

2- اوریانا فالاچی روزنامه نگار ایتالیائی، روزی از وینستون چرچیل سئوال می‏کند:

 آقای نخست وزیر شما چرا برای ایجاد یک دولت استعماری و دست‏نشانده
به آن سوی اقیانوس هند می‏روید و دولت هند شرقی را بوجود می‏آورید،
اما این کار را نمی‏توانید در بیخ گوشتان یعنی در کشور ایرلند
که سال‏هاست با شما در جنگ و ستیز است انجام بدهید؟

وینستون چرچیل بعد از اندکی تامل پاسخ می‏دهد:
برای انجام این کار به دو ابزار مهم احتیاج داریم که آن دو ابزار را در ایرلند در اختیار نداریم...
«اکثریت نادان و اقلیت خائن»

3- قسمتی از مصاحبه‏ی وارنر بافیت در شبکه‏ی سی‏.ان.بی.سی، دومین مرد ثروتمند دنیا

...9. Warren Buffet does not carry a cell phone,

nor has a computer on his desk.

His advice to young people:

"Stay away from credit cards and invest in yourself and remember:

A. Money doesn"t create man, but it is the man who created money.

B. Live your life as simple as you are.

C. Don"t do what others say.

Just listen to them, but do what makes you feel good.

D. Don"t go on brand name.

Wear those things in which you feel comfortable.

E. Don"t waste your money on unnecessary things.

Spend on those who really are in need.

F. After all, it"s your life.

Why give others the chance to rule your life?"

4- حکایت آبدارچی شرکت مایکروسافت:

مرد بیکاری برای سِمَتِ آبدارچی در مایکروسافت تقاضا داد.
رئیس هیئت مدیره مصاحبه‏اش کرد ... و گفت: «شما استخدام شدین،
آدرس ایمیلتون رو بدین تا فرم‏های مربوطه رو واسه‏تون بفرستم...»
مرد جواب داد: «اما من کامپیوتر ندارم، ایمیل هم ندارم!»
رئیس هیئت مدیره گفت: «متأسفم. اگه ایمیل ندارین، یعنی شما وجود خارجی ندارین.
کسی که وجود خارجی نداره، شغل هم نمیتونه داشته باشه.»

مرد در کمال نومیدی اونجا رو ترک کرد. نمیدونست با تنها 10 دلاری که در جیبش داشت چه کار کنه.
تصمیم گرفت به سوپرمارکتی بره و یک صندوق 10 کیلویی گوجه‏فرنگی بخره.
بعد خونه به خونه گشت و گوجه‏فرنگی‏ها رو فروخت.
در کمتر از دو ساعت، تونست سرمایه‏اش رو دو برابر کنه.
این عمل رو سه بار تکرار کرد و با 60 دلار به خونه برگشت.

مرد فهمید می‏تونه به این طریق زندگی‏ش رو بگذرونه،
و شروع کرد به این که هر روز زودتر بره و دیرتر برگرده خونه.
در نتیجه پول‏ش هر روز دو یا سه برابر می‏شد.
به زودی یه گاری خرید، بعد یه کامیون،
و به زودی ناوگان خودش رو در خط ترانزیت (پخش محصولات) داشت...

پنج سال بعد، مرد دیگه یکی از بزرگترین خرده فروشان امریکاست.
شروع کرد تا برای آینده‏ی خانواده‏اش برنامه‏ربزی کنه و تصمیم گرفت بیمه عمر بگیره.
به یه نمایندگی بیمه زنگ زد و سرویسی رو انتخاب کرد.
وقتی صحبت‏شون به نتیجه رسید، نماینده بیمه از آدرس ایمیل مرد پرسید.
مرد جواب داد: «من ایمیل ندارم.»

نماینده‏ی بیمه با کنجکاوی پرسید:
«شما ایمیل ندارین، ولی با این حال تونستین یک امپراتوری در شغل خودتون به وجود بیارین؟
می‏تونین فکر کنین به کجاها می‏رسیدین اگه یه ایمیل هم داشتین؟»
مرد برای مدتی فکر کرد و گفت:

آره! احتمالاً می‏شدم یه آبدارچی در شرکت مایکروسافت.

5- از کودکان بیاموزیم:

...
اگر در عین رشد بلوغ و افزایش صبر و تحمّل در مقابل ناملایمات،
زندگی‏کردن در زمان حال را بیاموزیم،
مثلاً در پیشامدها و حوادث دشوار،
نه غم و اندوه بیش از اندازه حال و آینده ما را از سیر طبیعی زندگی خارج کند؛
(به دلیل افزایش سطح تحمّل)
و نه آنکه به بازی و سرگرمی مشغول شویم
(به دلیل رشد عقلانی).
بلکه به سودمندترین کار و عمل در آن لحظات حساس و مهم بپردازیم
(زندگی در زمان حال)؛
آنگاه انتظار توفیق انتظاری منطقی و مقدّس خواهد بود.

6- «او میهمان نیست، صاحبخانه است» (پاراگراف آخر)

7- نصیحت شیخ یا اصل طریق

بر تو هر پیوند تو بندی بود          تا تو را پیوند خود چندی بود
باز بُر پیوند سر تا پای تو         تا توانی مرد ور نه وای تو
گر به مویی بستگی باشد تو را          هم به مویی خستگی باشد تو را
ور به کوهی بستگی پیش آیدت          هم به کوهی خستگی پبش آیدت
مصیبت‏نامه، ص 178 (فکر کنم مال عطاره)

8- تاریخچه‏ی زندان صدام

9- بلای جانسوز عصر ما غیبت نیست غفلت است!


<      1   2   3   4   5   >>   >


بازدید امروز: 83 ، بازدید دیروز: 185 ، کل بازدیدها: 472491

پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ