سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حکمت

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/12/25:: ساعت 12:25 صبح

سلام.

آخرین باری که رفتم جهادی
موبایل‏ام افتاد اونجایی که نباید.

این‏بار خدا رو شکر یه روز قبل‏اش موبایل‏ام یک‏طرف‏ه شده،
ان‏شاءالله تا چند روز دیگه هم کاملاً قطع می‏شه.

چه خدای مشتی داریم.

یا علی

- - - - - -
فقط 15، 16 ساعت دیگه خلاص می‏شیم...


نهم ربیع

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/12/17:: ساعت 4:42 عصر

سلام.

مجالس نهم ربیع (استفتاء از آقای بهجت)

1862. حکم شرعى رفتن در مجالس نهم ربیع الاول که در آن مجالس به‏خاطر شادى شیعیان
شروع به لعن و نفرین به دشمنان اهل بیت ـ علیهم‏السّلام ـ
و مزاح‏کردن و لطیفه‏گفتن مى‏کنند، چیست؟
مجلس تا چه حدّى باید در شادى پیش برود؟

ج. در حدّ مشروع و عدم احتمال وجود بیگانه، اشکال ندارد.

یا علی

- - - - - -
+ (چهارشنبه 21 اسفند 87؛ 11:35 شب)
نظرات خوبی توسط دوستان عزیز درباره این پست مطرح شد که اینجا به متن اضافه می‏کنم. خوش‏حال می‏شم نکات دیگری هم اگر به ذهن‏تان می‏رسد که لازم است اضافه شود بفرمایید.

- آیا واقعاً نیاز هست که برای درست و غلط دونستن اعمالی چنین، به این شکل حکم پرسیده بشه؟؟؟
-- اگر مبتلابه نیست واقعاً نه. منظور این پست برای دو گروه مخاطب بود: یکی اون‏هایی که از اصل این مراسم‏ها رو قبول ندارن، یکی اون‏ها که افراط می‏کنن.

- فکر می‏کنم ارائه دلیل و منطق شاید خیلی بهتر از بیان حکم شرعی این مسئله باشه.
-- هر مسأله ابعاد گوناگون دارد. همه‏اش که دلیل و منطق نیست. اما این قضیه دلیل و منطق‏اش ازنظر حقیر بسیار ساده است؛ تبری در کنار تولی جزء دین است، مانند بغض در کنار حب و «لا اله» در کنار «الا الله». افراطش هم پسندیده نیست، تقیه هم در برخی شرایط لازم است.

++ (یک‏شنبه 25 اسفند 87؛ 1:10 صبح)
جناب «رمضانی» خوش فرموده‏اند:
«در این باره باید بگویم که لعن و بی‏زاری از دشمنان طبیعی است. اما مشکل قالب است. زیرا ائمه -علیهم السلام- هیچ‏گاه توهین نمی‏کردند و سخنان رکیک و ناسزا نمی‏گفتند.
حالا این آدم را غصه‏دار می‏کند که شیعه را به بهانه‏ی مبارزه با دشمنان به اینجا کشانده‏اند که کارهایی می‏کند که پیشوایان‏اش نمی‏کردند.
اگر راست می‏گوییم برویم الغدیر بنویسیم. این یعنی مبارزه با دشمن. نه اینکه جوک‏های زشت بگویند و  فحش بدهند و ...

من خودم یک سنی را دیدم که گفت اینجا زورم به شما نمی‏رسد، ولی در سیستان، یکی را می‏کشم. گفتم بابا همه این‏طور نیستند، من اصلاً شرکت نمی‏کنم. اگر خواستی کسی را بکشی مواظب باش بی‏گناه نباشد.
اینهاست که آدم را می‏سوزاند.»


برگشتیم

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/12/14:: ساعت 11:46 صبح

سلام.

1- از مشهد برگشتیم.
خدا رو شکر.

یکی از نکات جالب این بود که
ما شش‏تا بودیم و سونی-اریکسون هم شش‏تا!

نکته‏ی دیگه اینکه به‏دلیل آلرژی اخیر من به امیرکبیر،
50% هم‏سفران امیرکبیری بودند!

2- یکی امروز به‏ام گفت
دعا کن فلان کار مثل وب‏لاگ تو نشه؛
منظورش نفسانی بود.

3- خدا این ده روز رو بخیر بگذرونه.

یا علی


کی می‏دونه چه خبره؟

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/12/10:: ساعت 8:55 عصر

سلام.

نگران نباشید از اینکه نمی‏دونید اینجا چه خبره؛
واقعیت‏اش این‏ه که من هم نمی‏دونم داره چه بلایی سرم می‏آد و چه‏کار دارم می‏کنم.

داریم می‏ریم پابوس آقا.

کوچک‏تر که بودم
شاید روح بزرگ‏تری داشتم از امروز.
مسافرت که می‏خواستم برم چه‏کار می‏کرد حضرت دل،
سر جاش بند نمی‏شد.
به‏خصوص جهادی که نگو،
تا روزها قبل و بعد هوایی بود.

یادم‏ه دائی می‏گفت که وقتی بعد جنگ رفته‏بود دوکوهه
تا یه ماه تو لک بود،
تو حیاط می‏شست و در و دیوار رو نگاه می‏کرد.

الآن که داریم می‏ریم مشهد انگار نه انگار.
کاش برم پیش آقا دل‏ام بمونه همون‏جا.
برم به‏اش بگم چه‏قدر همه‏جام درد می‏کنه.
به‏اش بگم که از دست خودم کلافه‏ام.

هنوز جای دفاع درد می‏کنه!
قراره تا چند روز دیگه کلی سرچ کنم و مقاله بخونم خیر سرم
تا موضوع اصلاح بشه.
گزارش هم رو هواست،
جهادی هم،
مقاله‏ای که قرار بود از-سون-از-پاسیبل ریوایز بشه هم،
کتاب هم،
مطلبی که دوست داشتم برای نشریه دوست عزیزی بنویسم هم،
و هزار «هم» دیگه.

حالا چرا همه یه همچین شبی باید باشه؟
آی دونت نو.

میون کلام‏ام، این شعر رو بخونید که دوست بزرگ‏واری تو فیس‏بوک برام گذاشته:
«بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب
که باغ‏ها همه بیدار و بارور گردند
بخوان دوباره بخوان تا کبوتران سپید
به آشیانه‏ی خونین دوباره برگردند
ز خشکسال چه ترسی؟ که سد بسی بستند
نه در برابر آب
که در برابر نور
و در برابر آواز و در برابر شور
تو خامشی که بخواند؟
تو می‏روی که بماند؟
که بر نهال‏ک بی‏برگ ما ترانه بخواند؟
زمین تهی‏ست ز رندان
همین تویی تنها
که عاشقانه‏ترین نغمه را دوباره بخوانی
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان
حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی»

علمای ادب نظر بدهند که این برای امام زمان -جان‏ام به‏قربان‏اش- نیست؟

خوب،
خودم هم نفهمیدم که چی؟
فقط همین رو بگم که نگران نباشید از اینکه شاید سر در نمی‏آرید که اینجا چه خبره؛
ما هم نمی‏فهمیم چه خبره.
اگه شما فهمیدید بفرمایید چه خبره.

یا علی


تست هوش

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/12/3:: ساعت 4:19 عصر

سلام.

تست هوش؛

چه می‏کنید وقتی یه مداح و جان‏باز شیمیایی که مریضی‏اش عود* کرده و موقتاً نمی‏تونه بخونه
دعوت‏تون می‏کنه هیئت؟

اون هم چنین هیئتی:
دهه‏ی آخر صفر،
ساعت 4 صبح(!!!)،
مناجات، ذکر مصیبت، نماز جماعت،
دعای عهد، ذکر حدیث و صبحانه.

خدایا، چه بنده‏هایی داری؟
ما کجای کاریم؟

* با تشکر از محمد آقای عزیز.

یا حسین شهید

- - - - - -
برای دوستان علاقه‏مند:
بررسی ادبیات دفاع مقدس؛ با حضور رضا امیرخانی، احمد دهقان، محمدرضا بایرامی، امیرحسین فردی و دکتر جوادی یگانه.
یک‏شنبه ساعت یک عصر، دانش‏کده‏ی علوم دانش‏گاه تهران.


خونه‏تکونی 2

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/12/2:: ساعت 8:28 عصر

سلام.

امروز دیگه خونه‏تکونی اصلی بود.
این‏بار دیگه نمی‏شد جیم زد.
تنها کاری که تونستم بکنم
صبح 7 تا 8 و عصر 1:30 تا 2 خوابیدم.
خدا رو شکر منظم‏تر و به‏تر از سال‏های پیش همه‏ی کارها انجام شد.

امروز سه‏تا جا رو تمیز کردم که فکر کنم
از سال 1303 تا به امروز تمیز نشده‏بود.
یکی پشت یخ‏چال قدیمی، به‏خصوص کندانسورش.
دومی پشت حاج آقا رضا، یعنی پشت عکس پدربزرگ.
سومی پشت کاور چوبی شوفاژ، اون که دیگه واقعاً افتضاح بود.

تو همین روال
به فکر افتادم که تو این آخر سالی یه مروری هم به احوال امسال کنم.
گفتم تا حسابی خاک‏خورده نشده‏ان پاک‏شون کنم بذارم‏شون رو طاق‏چه وب‏لاگ.
حالا این حرف‏ه. تا ببینیم دست و دل‏مون به نوشتن می‏ره یا نه.

یا حسین شهید


هفته‏ی شهدا

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/11/30:: ساعت 12:32 صبح

سلام.

1- برای خیلی از ماها
که توی مدرسه‏ی مفید درس خوندیم
- که نه فقط درس، بلکه زندگی کردیم و رشد کردیم-
هفته‏ی شهدا برامون یه دهه‏ی محرم‏ه؛
یا شب قدر؛
یا چیزی از جنس تولد دوباره 
یا تجدید وضو.

هفته‏ی شهدا برای ما
یه دوره‏ی انسان‏شناسی و اسلام‏شناسی
و امام‏شناسی و ولایت‏پذیری بوده.
دوره‏ی مبدأ و مقصد و راه‏شناسی.
شاید همین تعدد و عمق آموزه‏هاست
که هر سال روزهای هفته‏اش رو یه‏جور دیگه اسم می‏گذارن؛
هرچند همه‏اش یه چیز رو می‏رسونه.

ما شهید نیستیم،
با شهدا هم نبودیم،
یه روز سختی و همت‏شون رو هم نکشیدیم و نداشتیم؛
اما یاد گرفتیم و باور کردیم که امروز هم می‏شه شهید بود
و شهیدوار زندگی کرد
و هیچ روز دیر نیست.

یاد گرفتیم که شهید قبل از مرگ ظاهری‏اش شهید می‏شه،
یاد گرفتیم که برای شهادت باید هر لحظه با شهود انتخاب کرد.

خدا بلورچی رو بیامرزه.

2- هفته‏ی شهدای مفید پایین به‏طرز غیرمنتظره‏ای امروز شروع شده:هفته شهدای مفید پایین

 
در آسمان دهیم به هم، ما نشانشان     آنان که گم شدند سحرها، یکی یکی

 

3- هفته‏ی شهدای ما هم ظاهراً 10 تا 15 اسفنده.

4- چندتا لینک شهدایی هم ببینید:
+ تدفین شهدا در دانش‏گاه پیام نور
++ این معراج است، یا شاید هم بالاتر...
+++ ... من باید به مسجد بروم! تو هم اگر باید بکُشی، بیا این سینه‏ی من!
++++ مزار شهدای هویزه که آمدی، ردیف اول، قبر هشتم...
+++++ از «ژاکلین زکریای ثانی» تا «زهرا علم‏دار»

یا حسین شهید

- - - - - -
+ «... ما همه‏ی افق‏هاى معنوى انسانیت را در شهدا تجربه کرده‏ایم. ما ایثار را دیدیم که چگونه تمثّل مى‏یابد؛ عشق را هم، امید را هم، شجاعت را هم و... همه‏ی آنچه را که دیگران جز در مقام لفظ نشنیده‏اند، ما به چشم دیدیم... آنچه را که حتى عرفاى دل‏سوخته حتى بر سر دار هم نیافته‏اند، ما در شب‏هاى عملیات آزمودیم. ما عرش را دیدیم، پندار ما این است که ما مانده‏ایم و شهدا رفته‏اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده‏اند... تو بگو کیست که زنده‏تر است. شهید سید عبدالرضا موسوى یا من و تو؟ کیست که زنده‏تر است؟ تو بگو که آیا این تصاویر واقعى‏ترند یا روزهایى که من و تو واماندگان از قافله عشق یکى پس از دیگرى مى‏گذرانیم؟...» خدا ما رو به برکت آوینی بیامرزاد...

++ یک بزرگواری تو پیام‏های خصوصی نوشته‏اند:
«این راهپیمایی 22 بهمن امسال خیلی دلم هوای پدر شهیدم را کرده‏بود. باور کنید احساس می‏کردم بابام کنارم هست و داره با ما شعار ادامه‏ی مسیر انقلاب رو فریاد می‏کنه. برام دعا کنید تا بتونم راه سبزش رو ادامه بدم.»
و من متحیر و شرمنده که که باشم برای چشم و چراغ ملت دعا کنم. خدا ما رو مدیون خانواده‏ی شهدا نمی‏راناد...


خونه‏تکونی

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/11/25:: ساعت 11:28 صبح

سلام.

فکر کنم سخت‏ترین کار دنیا بعد از خونه‏تکونی
مسواک‏زدن باشه؛ اون هم چون هر روز لازم‏ه.

به‏هرحال همین سالی یه‏بار خونه‏تکونی هم به‏اندازه‏ی کل سال درد داره؛
هرچند ما فقط «هِن»اش رو می‏زنیم.

و نمی‏دونم چه‏قدر باید تشکر کنم از مادر عزیزم،
که حتی امروز هم اجازه دادند دودَر کنم بیام دانشگاه،
بلکه شرّ این پیش‏نهادیه کنده شه.

به‏امید خدا

یا حسین شهید


عجیب‏تر از داستان

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/11/25:: ساعت 12:32 صبح

سلام.

دیدن سه‏باره‏ی فیلم
Stranger Than Fiction
اون هم نسخه‏ی دوبله‏شده‏اش،
حداقل این مزیت رو داشت که بفهمی جزئیات موضوع داستان چی بوده.

اینکه وقتی هارولد داستان زندگی‏اش رو خوند
و فهمید که چه‏قدر زیبا قراره بمیره
به مرگ‏اش راضی شد؛
یعنی از نویسنده خواست که داستان‏اش رو تموم کنه.
و نویسنده‏ای که حاضر نشد این هارولد رو بکشه؛
حتی به قیمت اینکه شاه‏کارش تبدیل به یه قصه خوب بشه.

یا حسین شهید


نکته

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/11/24:: ساعت 12:9 عصر

سلام.

مهم‏ترین کاری که در مقطع تحصیلات تکمیلی باید انجام داد،
پیداکردن نقطه‏ی تز است!

یا حسین شهید


<      1   2   3   4   5   >>   >


بازدید امروز: 14 ، بازدید دیروز: 185 ، کل بازدیدها: 472422

پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ