سلام.
... فرمود بشنو و حفظ کن.
ای هرثمه، اینک وقت رحلت من بهسوی خدا ... رسیده؛
این یاغی تصمیم گرفته مرا بهوسیله انگور و انار زهرآلود مسموم کند.
وقتی که مردم، مأمون میگوید: من بهدست خود او را غسل میدهم.
در خلوت از جانب من به او بگو: متعرض غسل و کفن و دفن من مشو
که آن غذابی که تاکنون تأخیر افتاده و برای آخرت تو مهیا است در دنیا به تو میرسد.
در جای بلندی از عمارات خود نزدیک جای غسل من برای مشاهده اوضاع مینشیند.
تو هم هیچ متعرض غسل من مشو تا ببینی خیمه سفیدی در کنار خانه زده شد.
آنگاه مرا با جامههائی که پوشیدهام ببر در خیمه بگذار و خود پشت خیمه بایست.
دامن خیمه بالا مزن که اگر مرا ببینی، هلاک شوی.
مأمون ازبالای بام بر تو مشرف میشود و میگوید:
ای هرمثه، مگر تو نگفتی امام را جز امام غسل نمیدهد!
پس که حضرت رضا -علیه السلام- را غسل میدهد
با این که فرزندش محمد در مدینه است و ما درطوسایم؟
... اگر علی بن موسی را در مدینه میگذاشتی،
پسرش محمد او را آشکارا غسل میداد
و اکنون هم غیر از او غسلاش نمیدهد.
وقتی که خیمه برداشته شد میبینی که مرا کفن کردهاند.
بدن را در تابوت گذار و حمل کن.
هنگام قبرکندن می خواهد قبر هارون را قبله قبر من قرار دهد.
هرگز این ممکن نیست و هرچه کلنگ زنند در زمین اثر نکند.
موقعی که کوشش خود کردند و به اشکال برخوردند،
بگو خودش فرموده کلنگی در جلو قبر هارون بزنید.
چون آنجا کلنگ زدند قبر کنده و ضریح (گودال وسط قبر) آماده پیدا شود.
مرا پائین نبر تا آب سفیدی از ضریح بجوشد و قبر را پر کند.*
سپس یک ماهی بهطول قبر پیدا شود و بهاضطراب آید.
صبر کن تا آن ماهی ناپدید شود و آبها فرو رود.
آنگاه مرا در قبر میان ضریح گذار.
مگذار کسی خاک بیاورد بر من بریزد که قبر خود پر میشود...
گریان و محزون بیرون شدم، و مثل مار روی تابه بیتاب بودم
و جز خدا کسی از دل من خبر نداشت...
* حضرت به اباصلت اینطور فرموده بودند: «در آن آب ماهیهای کوچکی ظاهر میشوند. این نان را که به تو میدهم برای آنها خرد کن. آنها نان را میخورند. سپس ماهی بزرگی ظاهر میشود و تمام آن ماهیهای کوچک را میبلعد و بعد غایب میشود.»
#
هر آنچه امام -علیه السلام- به هرثمه درباره شهادت خود
و مراسم تدفیناش فرموده بود، موبهمو اتفاق افتاد.
پس از مدتی مأمون هرثمه را خواست و به او گفت:
آن چه را که از امام رضا -علیه السلام- درباره وجود سم در انگور و انار شنیده است، بازگو کند.
هرثمه شروع به گفتن کرد و مأمون یک دفعه صورتاش زرد میشد و یک دفعه قرمز...
وای بر مأمون از خدا، وای بر مأمون از رسول خدا، وای بر مأمون از فاطمه زهرا،
وای بر مأمون از حسن و حسین، وای بر مأمون از علی بن الحسین، وای بر مأمون از محمد بن علی،
وای بر مأمون از جعفر بن محمد، وای بر مأمون از موسی بن جعفر،
وای بر مأمون از علی بن موسی الرضا.
به خدا سوگند این ضرری آشکار است.
و مأمون به هرثمه گفت که گفتههای امام رضا را پنهان نگاه دارد و آن را فاش نسازد
و قول خدا را خواند که میفرماید:
یستخفون من الناس و لایستخفون من الله
آنها زشتکاری خود را از مردم پنهان میدارند؛ اما از خدا پنهان نمیدارند،
و هو معهم اذ یبیتون ما لایرضی من القول و کان الله بما یعملون محیطاً...**
و هنگامی که در مجالس شبانه، سخنانی که خدا راضی نبود میگفتند،
خدا با آنها بود. خدا به آنچه انجام میدهند، احاطه دارد.
** آیه 108 سوره نساء
##
حلال بفرمایید.
یا علی
- - - - - -
+ برخی منابع: «حدیقه الشیعه» مرحوم مقدس اردبیلی، سایت دانشنامه رشد (+ و +)، سایت پایگاه تخصصی امام رضا -علیه السلام- (+) و سایت اندیشه قم (+)
+ امیدوارم در این چند روزه هیچ نوع اینترنتی گیرم نیاد. لااقل شما هم نفسی بکشید.
+ خوشحال میشم در مورد مشکلات فرهنگی دانشگاه، بهخصوص بحث حجاب، راهنمایی کنید. پست قبلی که یادتون هست.