سلام،

1) خودشو نزدیک در جلوی اتوبوس رسوند،

حجب و حیا یا یه چیزی تو این مایه ها مانع شد چیزی بگه.

راننده داشت با عجله ماشین رو جلو عقب میکرد تا از بین اتوبوسای دیگه راه فرار پیدا کنه.

رفت طرف باجه و وقتی مطمئن شد اومد سمت در جلو،

راننده یه گاز کوچولو داد،

خودشو کشید عقب، الان جلوی در عقب وایساده بود.

فکر کرد راننده اینقدر مرام داره که درو بزنه،

این فکر تا وقتی تو فکرش بود که راننده کامل آزاد شده بود و از ایستگاه در اومد.

دختر ماند جلوی باجه و در فکر من؛

چی میشد یه چیزی میگفتم، شاید راننده درو میزد؟

 

2) از صندلی ایستگاه پا شد،

سلانه سلانه خودشو به پای اتوبوس رسوند؛

ننه، امیرآباد میری؟

پس حواست باشه منو سر بیمارستان پیاده کنی...

اینو گفت و یواش یواش رفت در عقب سوار شد.

 

نتیجه گیری اخلاقی: وقتی پیرشدی

میتونی حتی برای راننده های شرکت واحد هم شاخ و شونه بکشی؛

حتی اگه بلیط ندی!

یا علی