روزنامه یا همان کشکول
ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/8/30:: ساعت 11:6 عصرشاید کمی برای پیش نویس نوشتن براین پست دیر باشد. اما حسب وظیفه.
این چنین پست هایی ملقمه ایست از آنچه می خواهی به مخاطب عام بگویی و آنچه می خواهی فقط بنویسی. شاید هم انگیزه اش چیزهایی باشد که می خواهی به کس خاصی بگویی.
اینها به کنار. منظور آنکه هدف چنین پستی فهم سریع و صددرصد همه خوانندگان نیست؛ برخلاف مثلاً پست قبل. بلکه هدفش قدم زدن شما در فضای ذهنی و دغدغه های نویسنده ی بیچاره است که خودش هم نمی داند دردش چیست و شاید این نوشته ی پریشان را بهانه ی کمک گرفتن از خواننده ی فهیم و منتقد می کند.
- - - - - -
2- وقتی بهم میگه اول ضابطه
میفهمم چه چیز (دوست) با ارزشی دارم؛
حتی اگه اون چه فکر میکنم کار خیره، عقب بیفته.
2-1- گاهی ما کارهای خیر را هم بخاطر گل روی رفیق می کنیم
و این هم مرتبه ایست.
شاید بعضی جهادی رفتن هایمان هم چنین باشد.
اما بیشتر مرام بزرگوارانی را می پسندم که با اعتماد به نفس میگویند
تا حالا کاری برای کسی نکرده ام
(یا برای غیرخدا نکرده ام یا یه همچین چیزی).
3- راز اخلاص؛
سؤال یه روحانی چند سال پیش تو نمازخونه:
«انا اخلصناهم بخالصه ذکری الدار» (آیه 46 سوره ص)
4- چی فکر کردی اخوی،
یعنی بدون فضل احسانشون چیزی ازت میمونه؟
مثلاً اون روز نبردنت جایی که حضرتش(عج) نظر دارن؛
تا حالا نشنفته بودی و اون روز گفتن.
هزار نکته و مثل نگفتن تا بفهمی دنیا دست کیه و
دلت قرص شه؟
نگفتن تو این شرایط بهشت راحت به دست میاد؛
البته اولش کمی سختی داره.
زودتر راهیت نکردن تا مُلک گوش بدی؟
و آخر آن روز که تلوتلو میخوردم و
یاد ماجرای مرحوم شیخ مرتضی زاهد بودم؛
وقتی وجدان کرده بود که شیطان عالمترین فرد بعد معصومین روی زمینه
و هیچکس جلودارش نیست؛
همان وقتی که از این دریافتش از خود بیخود شده بود
و داشت میرفت زیر گاری!
5- امشب حاج آقا نکتهی جالبی گفتن؛
سیئات ما همهاش قبوله،
اما آنچه حسنه میپنداریم چه؟
ته همه خوبیهای مقبولمان کسب «حسن ظن» به خداست.
ای خدا...
* ای امام رضا(ع)
** هر آنچه برای شنبه تا دوشنبه می خواستم بگویم
*** هر چند با حلوا حلوا کردن دهن شیرین نمیشه
**** ما که لیاقت از علامه نوشتن رو نداشتیم
یکی از بچه ها میگه جهادی فقط برای خودسازیه.
اما اصل حرف رو اونی میگه که «وقتی کار می کنم حس غرور میکنم.»
میشه یکی منو راهنمایی کنه؛ ما تو جهادی چی گیرمون میاد؟
غرور؟ برات برائت از آتش؟ منت بر محرومان؟ قبولی کنکور؟
راستشو بگم خودم هم یاد مصاحبه هام افتاده بودم
که آیا پخش میشن یا نه.
دم شیطون و نفس گرم،
خوب سلطنتی راه انداختن.
******* یکی از آفت های وبلاگ نویسی؛ بازی کردن در محدوده دانسته ها» به جای عمق بخشیدن به آنها
******** شورای مشورتی در چین
********* ... می نویسم آن مسیحِ سبز پوش،
کز دلش روید هزاران نوبهار
کاش گل می کاشت با جا پای خود
بر کویر جاده های بی سوار ...
********** حتی وبگاه حرفه ای و پربار جناب نصیری کیای عزیز -که آرزوی دیدارشان بر دل حقیر مانده- نتوانسته به این نوع فلسفه علاقه مندم کند. فلاسفه ی عزیز علاجی تجویز بفرمایند.