باور نمیکنم!
ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 89/1/25:: ساعت 12:21 صبحسلام
گفت باور نمیکردیم غیر حمید رأی بیاره... ؛
بحث انتخابات بسیج بود.
گفتم بار اولتون نیست!
یا علی
سلام
گفت باور نمیکردیم غیر حمید رأی بیاره... ؛
بحث انتخابات بسیج بود.
گفتم بار اولتون نیست!
یا علی
سلام
در این پست سعی میکنم روی نکات مطرحشده در مورد پست قبل صحبت کنم.
- - - - - -
1- «مسألهای که نوشتید حال و هوای ذاتی این مدارجه
ولی اتفاقی که اکنون در دانشگاهها میافته
با این آببستن به رشتهها و تدریس و تحقیق و دانشجوگرفتن فلهای؛
با رسالت واقعی این سطوح کلی فاصله داره.»
چند دیدگاه میتونه وجود داشت باشه:
دیدگاه الف) شما به مؤسسهای که قراره شما رو تعلیم بده
- چه علمی و چه مهارتی -
و به شما مدرک (اعتبارنامه) بده
اعتماد ندارید.
اصلاً همه هم اون اعتبارنامه رو قبول داشته باشن،
شما به خود مؤسسه اعتماد ندارید،
چه برسه به مدرکش.
پس آدم نباید خودش رو سر کار بذاره.
دیدگاه ب) شما دنبال فرصت و امکاناتی هستید
برای مطالعه، رفع اشکال و تحقیق.
از آنجایی هم که هیچ چیز در دنیا کامل نیست،
هیچ مؤسسهای هم تمامی اینها رو نمیتونه براتون تأمین کنه.
اما همینکه مثلاً آدم تو ارشد
با یه نظام آموزشی کلاسیک
با یه سری درس رسمی آشنا میشه،
براشون تمرین، سمینار و پروژه آماده میکنه،
یکی دو بار میان ترم و پایان ترم ش رو میده،
مجبور به تعریف پروژه میشه،
دنبال انجامش میره،
آماده دفاع میشه.
مقاله و کنفرانس میره.
اصلاً همه اینها بهکنار،
با یه شبکه اجتماعی پر از
استاد، دانشجو و فارغالتحصیل اون رشته آشنا میشه،
همه اینها ظرف دو سال.
این همون شانسیه که آدم میتونه تو مقاطع زندگیش پیدا کنه،
برای عمیقکردن دانستههای قبلیش،
و سرکشیدن تو علم جدید،
و کسب مهارت کار آکادمیک،
و آشناشدن با یک شبکه اجتماعی این چنینی.
حالا اگه یکی دو تا از این اساتید
واقعاً استاد خوبی هم باشن،
اگه آدم یکی دو تا درس رو خوب باهاش ارتباط برقرار کنه،
اگه یکی دو تا رفیق بهدردبخور پیدا کنه،
اگه یه پروژه پدر و مادر دار پیدا کنه
و خوب هم انجامش بده،
و هزار اتفاق خوب دیگه
که باز هم نور علی نور.
اگر این دو سال رو میتونید جای مفیدتری بگذرونید
باز هم نباید خودتون رو سر کار بذارید.
دیدگاه پ) کس نخارد پشت من
جز ناخن انگشت من
بیشتر بار استفاده آدم در دانشگاه برعهده خودشه،
و این در تحصیلات تکمیلی
بهنظر من بیشتره.
فرض کنید دانشگاه در چند درصد سهم خودش کوتاهی کنه،
آدم میتونه با تلاش مضاعف
و ارتباط با دوستان و اساتید بقیه دانشگاهها،
تا حدی ضعفهای دانشگاه رو هم پوشش بده.
*
2- «بعدازدکتری میتواند
کلی مسئله جدید را شناسایی و حل کند
و گزارش آن را بگذارد تا بعدیها بخوانند.
بعدیها هم که یاد گرفتند مینویسند تا بعدیها و ...
اگر برای مملکت آب نداشته باشد برای سیستم آموزشی که نان دارد.»
این نگاه جالب سنتی است نسبت به تحصیلات تکمیلی.
اول باید دنبال مقصر گشت،
مقصر کیست؟
مشکل تدوینکنندگان دروس و ساختار دانشگاه؟
مشکل سازوکار استفاده از متخصصین و تحقیقات علمی؟
مشکل حلقههای واسط بین نیاز و محقق؟
ولی یک بار هم مقصر رو رها کنیم.
این رو بپرسیم که دانشجوی بیگناه چهقدر مقصره؟
بنده چند سال باید بشینم تو یزد
تا سیستمهای فوق خفن دولتی و غیردولتی
یک پروژه کاربردی برام تعریف کنه؟
اگه شاگرد اول نبودم دلم نمیسوخت.
چلاق که نیستم.
وقتی میبینم همه دارن سر کارم میذارن،
میرم یه پروژه تئوری برمیدارم؛
هم مهارت آکادمیک کسب کردم،
هم ازنظر علمی یه چیزی دستگیرم شده،
هم بهموقع دفاع کردم.
برای همون مملکت آبدار هم با ارشد
احتمالاً مفیدتر از کارشناسی هستم.
**
یه کمی طولانی شد.
دو تا کامنت دیگه هم بود که جای بحث داره:
3- «این صحبتها تنها مسیر پیشرفت
و خیلی خوبه
درحقیقت کلیه.
اما از کلیت مهمتر شناختن تعلیم!
برای چی؟ از کجا؟ به کجا؟ تصور؟ و ...
آن وقته که طرف تازه میفهمه که
باید اول یاد بگیره! چهطور یاد بگیره!
از کی یاد بگیره! و ...
مایهی حرکت درست تصمیم و شناخت صحیحه.
حالا یاد میگیریم یادگیری و مهارت را کنار هم داشته باشیم.»
البته حقیر که کاملاً همه حرف رو نگرفتم،
ولی این پاسخ به ذهنم رسید
- که البته زیاد هم به این بحث مربوط نیست - :
«چنین شناختی پختگی عقلی لازم داره
که گمان میکنم در سنین چنین انتخابهایی برای خیلیها مقدور نباشه.
پیشنهاد عملی و مجرب جایگزین، داشتن استاد خوبه.
استاد با دونستن مسیر درست و غلط
و شناخت شما
بهتون میگه بری کفرستون درس بخونی
یا حوزه
یا بشینی خونه آشپزی کنی.
بعد که خودت عقلرس شدی میتونی تصمیمهای مهم و درستی بگیری.
بعد هم که قاعدتاً خودت میشی راهنما برای بقیه.
بههرحال غرض این مجال خیلی سطح پایینتر از حرف شما بود.»
***
4- «کاش میشد از این مدرک استفاده کرد.
منظورم اینه که دولت از پول بیتالمال این همه خرج ما میکنه
اما ما فقط از مدرکش استفاده میکنیم
و نه از مطالبی که بهواسطه اونها مدرک بهمون دادن (یا گرفتیم)»
«حرف حقی است.
این مشکل هم در تدوینکنندگان دروس
و ساختار دانشگاه وجود داره،
هم در سازوکار استفاده از متخصصین و تحقیقات علمی.
انگار این بین حلقههای واسط گم شدهاند.»
عدهای هم با همین انگیزه میرن خارج
که ببین اونها چهطور از علوم و مهارتهای دانشگاهی
برای رفع نیازهای واقعی استفاده میکنن.
شاید بشه تو کشور هم این فضا بیشتر بهوجود بیاد.
+ پست مرتبط: مقاطع تحصیلی دانشگاه
یا علی
سلام
یه چیزی درباره فضای آموزشی باید بدونیم
اینه که دو چیز همزمان یاد داده میشه
- باید تعلیم بشه -
:
یکی علم و دانش،
یکی مهارت علمآموزی و تحقیق.
حالا مصداقی درباره مقاطع تحصیلی دانشگاهی بگم.
در دوران کارشناسی (لیسانس)
دروس اصلی، تخصصی و جانبی یک رشته تدریس میشه
(علم و دانش)
در کنار اون ما باید یاد بگیریم که
چهطور از منابع و تحقیقات موجود در اون رشته استفاده کنیم
(مهارت)
بعد فارغالتحصیلی دیپلم، لیسانس یا مدرکی میدن به ما
به اعتبار مؤسسه آموزشی که توش بودیم
که تو در زمینه مثلاً مهندسی مکانیک
1- دانش قابل قبولی داری (با معیار نمره مثلاً 15 و 43 صدم)
2- میتونی هروقت هم بخوای
از تحقیقات جدید انجام شده تو این رشته هم بخوبی استفاده کنی
(باز هم با همون معیار نمره 15 و 43 صدم)
پس نگران نیستیم که دروسی که خوندم
چند سال دیگه قدیمی میشن،
چون مهارت مراجعه به تحقیقات جدید رو دارم.
این نوع نگاهیه که هم محصل باید داشته باشه،
هم معلم و مرکز آموزشی،
و هم کسی که میخواد این بنده خدا رو استخدام کنه.
در دوران کارشناسی ارشد
انتظار داریم که علاوهبر یادگیری دروس پیشرفته،
مهارت شرکت در یک تحقیق علمی
در رابطه با رشته تحصیلی به دانشجو منتقل بشه.
پس روی پروژه، ارائه سمینار، مقالهنویسی و مانند اون
تو این دوره بیش از دوره کارشناسی
تأکید میشه.
انتظاری هم که از یک کارشناس ارشد میره
اینه که بتونه درباره صورت مسألههای جدید بخوبی تحقیق کنه.
در واقع داریم یک محقق تربیت میکنیم.
در دوره دکتری (تخصصی)
- همونطور که از اسمش پیداست! -
فلسفه مطالب اون رشته معلوم میشن.
پس مسائل جدی جدید یک رشته رو میدی به دکترش
اون میگه که این مسأله ارزش حلکردن داره،
و از این مسیر باید برای حلش جلو رفت.
بعد شروع میکنه زیرمسائل رو تعریف کردن
که هر زیر مسأله میتونه یک پروژه کارشناسی
یا کارشناسی ارشد باشه.
با حل هرکدوم از زیرمسائل و
کنار هم گذاشتن درست اونها
آقای دکتر میتونه یک جواب قانعکننده چندجانبه
برای مسأله اصلی پیدا کنه،
که بشه براساسش تصمیمات بزرگ گرفت.
پس این بنده خدا میتونه بشه سرپرست تیم تحقیق.
*
رو این فکر کنید و نظر بدید،
شاید باز هم در موردش صحبت کردیم.
+ پست مرتبط: مقاطع تحصیلی دانشگاه - 2
یا علی
- - - - - -
+ در این موضوع سعی میکنم روی نظرات بزرگواران متمرکز شم. مطالبی که تاکنون مطرح شده و انشاءالله در پست آینده دربارهشان صحبت خواهیم کرد:
1- جناب «مسیر»:
«مسألهای که نوشتید حال و هوای ذاتی این مدارجه ولی اتفاقی که اکنون در دانشگاهها میافته با این آببستن به رشتهها و تدریس و تحقیق و دانشجوگرفتن فلهای؛ با رسالت واقعی این سطوح کلی فاصله داره.»
2- جناب «حیرت!»:
«بعدازدکتری میتواند کلی مسئله جدید را شناسایی و حل کند و گزارش آن را بگذارد تا بعدیها بخوانند. بعدیها هم که یاد گرفتند مینویسند تا بعدیها و ... اگر برای مملکت آب نداشته باشد برای سیستم آموزشی که نان دارد.»
سلام.
چند تا چیز از اینور و اونور بنویسم.
*
+
«It might be the Chinese year of the tiger, but scientifically, 2010 is looking like Iran"s year
Scientific output has grown 11 times faster in Iran than the world average
faster than any other country»
با تشکر از حسن نهضتی عزیز.
**
این رو آقای مهدی ساسانی
برای یکی از گروپهای بچههای دانشکده فنی فرستاده بودند.
برای بنده هم جالب بود.
حالا ممکنه بعد کلی سانسور باز هم بعضی جاهاش قشنگ نباشه:
«دیروز صبح که این خبر رو شنیدم،
علاوهبر احساس خوشحالی احساس غرور کردم که
نیروهای اطلاعاتی خودمون بدون کمک دیگر سرویسهای اطلاعاتی تونستن
یک نفر رو که کاملاً تحت حمایت اطلاعاتی سرویسهای کشورهای همسایه و غربی بوده دستگیر کنند.
اما امروز صبح که اومدم سرکار دیدم همکاران...
شروع کردند به تخریب این قضیه.
با تقبیح نشاندادن اقدامات این شرور در تلهویزیون شروع میکنند
تا به اینجا میرسند که اصلاً این خودش نیست
و این عکسی هم که از پایگاه آمریکاییها نشان میدهند دروغه.
دو تا نکته بهنظرم رسید که مطرح میکنم؛
اول اینکه اصلاً بحث نظام، انقلاب، حکومت و اینها رو ول کنیم،
این شرور مگه مردم عادی رو نکشته؟
(بیخیال نیروهای سپاه)
اگه داداش خودتون رو سر مرز سر بریده بودن بازهم اینجوری حرف میزدید؟
اما اگر از یه جهت دیگه به ماجرا نگاه کنیم... ،
تو همه تحلیلها میگن وقتی یه چنین عملیاتی اجرا میشه
همه سرویسهای اطلاعاتی حساب کار دستشون میآد...»
***
آقا ماشاءالله عابدی دعای خوبی میکنن آخرهای هیئت؛
خدایا
نعمت عظمای جمهوری اسلامی رو به ناسپاسی از ما نگیر!
یا علی
سلام.
امروز میخوام ازتون خواهش کنم که بحث معضل حجاب در دانشگاه رو اینطور ببینیم.
بفرمایید جواب فهرستوار این سؤالهای اساسی (اولیه، تعریف مسئله) چی هستند.
و اینکه سؤالهای اساسی دیگری که به تعریف مسئله کمک کنه به ذهنتون میرسه؟
*
1- انواع ناهنجاریها (معیارهای کیفی بدحجابی) چیستند؟
هرزگی
مانکنبودن
قبحشکنی
اختلاط با جنس مخالف
عدم عفاف
از ارزشافتادن پوشش درست و حجاب
ظاهرسازی، نفاق و ریا
2- مصادیق بدحجابی یا بیحجابی چیست؟
شخصی: پوشش
جمعی:
روابط ناسالم دختر و پسر در محیط دانشکده
فضای درسی و کاری
ورزش دختران در فضای عمومی
بازی مختلط
اردوهای مختلط
3- فضای مطلوب دانشگاهی چیست؟
جو سالم در دانشگاه
جو علمی در دانشگاه
فضای در شان یک دانشجوی مسلمان
**
امروز قراره جلسه چهارم برگزار شه.
دعا کنید ثمربخش باشه.
یا علی
سلام.
+ قبل از همه چیز یادآوری جناب «...» رو بگم: «یادتون نره فردا (یعنی امروز) یکشنبه است»، سومین یکشنبه ماه ذیالقعده. نماز فراموش نشه. سختیاش غسله که میشه قبل خروج از خونه کرد. خود نماز چند دقیقهای بیشتر طول نمیکشه، و البته دعای یکی دو خطیاش.
++ طبق معمول بحثهایی که تو پستهای قبل داشتیم اگه پیگیر باشید ادامه داره. حداقل برای حقیر که هنوز خیلیهاش بازه.
- - - - - -
یک سلسله جلساتی ازطرف مسئول نهاد راه افتاده در مورد حجاب.
چون به همفکری نیاز داره خواستم اینجا هم مطرح بشه.
خوب، جلسه اول که بنده نبودم،
اما توی جلسه دوم حدود دو ساعت و نیم بیش از ده نفر
حرفهای خوبی زدند.
فعلاً به این بسنده میکنم که سرفصلهای استخراجشده چیها بودن،
تا شما هم اگه خواستید تو هر کدوم از این سرفصلها وارد شید.
انشاءالله تو پستهای بعدی موضوعات مربوط به هر سرفصل رو جداگونه میآرم.
*
1- تعریف صورت مسأله
1-1- ناهنجاری و تعریف آن
1-2- مطلوبات
2- ریشهها
3- راهکارها
3-1- قانونی
3-2- فرهنگی
4- متولیان
4-1- نهاد
4-2- تشکلها
4-3- بدنه دانشجویان (مستقل از تشکلها و گروههای رسمی)
**
قرار شده بعد از جمعبندی نظرات مختلف،
فرایند تحلیل و تصمیمگیری در یک کارگروه تخصصی انجام بشه.
بهنظر شما روند کلی کار خوبه؟
یا علی
سلام.
دو نکته برایام جالب بود که اجمالاً عرض میکنم.
1- مقام رهبری در جلسه با اعضای مجلس خبرگان فرمودند:
«بعضیها در فضای فتنه، این جملهی
«کن فی الفتنه کبن اللبون لا ظهر فیرکب و لا ذرع فیحلب»
را بد میفهمند و خیال میکنند معنایاش این است که
وقتی فتنه شد و اوضاع مشتبه شد، بکش کنار!
اصلاً در این جمله این نیست که: «بکش کنار».
این معنایاش این است که به هیچوجه فتنهگر نتواند از تو استفاده کند؛
از هیچ راه.
«لا ظهر فیرکب و لا ذرع فیحلب»؛
نه بتواند سوار بشود، نه بتواند تو را بدوشد؛
مراقب باید بود.»
بعد هم مثالی از جنگ صفین فرمودند.
حقیر هم مثالی در ذهنام آمد آن شب که صحبتها رو میشنیدم،
منتها نمیگم، چون هم کمی بهضرر ماست و هم مثال همهجانبهای نیست.
2- در خطبههای نماز جمعه، آقای جنتی،
مطلبی درباره حرکت سریع و جهشی علمی فرمودند.
بهنظرم استناد درستی هم کردند به صحبتهای رهبری.
یعنی از ایشون هم اخیراً این مطلب رو شنیدهام
که با حرکت عادی نمیشه فاصله و نیاز رو رفع کرد.
حقیر در حد بضاعتام بگم که برای انجام حرکت جهشی،
در درجه اول اهمیت باید ساختار و رویکردهای نابهسامان رو اصلاح کرد،
و این سهم مسئولین و سیاستگذاران رو دوچندان میکنه.
اما این ماییم که باید در حد بضاعت خودمون کم نذاریم و با جدیت حرکت کنیم.
و من الله التّوفیق
یا علی
- - - - - -
+ سبک نوشتار دیگه داره کاملاً پیرمردی میشه ها. باید مراقب بود.
+ در پیام خصوصی فرمودهاند که:
«یه نقد...
اصلاً بهنظر حقیر نباید برای صحبتهای رهبری یا بزرگان نقد و تحلیل گذاشت... حرف حق است لا غیر...
البته با شما نبودم...!!!!!!!!!!!!!!!!!!
صحبتهای آقا خیلی نکته داشت... انشاءلله نخبههای... توجه کنند...
خوب پیری و هزار درد... برای پیری هم نمیشه طلب شفا کرد...»
سلام.
در پاورقی پست 28 صفر 87 چیزهایی در مورد تدفین شهدا در دانشگاه امیرکبیر نوشتهبودم. چون زیاد شد گفتم اینجا هم دوباره و مستقلاً بیاید. بنابراین نظرات آن پست هم اغلب مربوط به این پست میشوند.
قبلاش بگم که آلرژی حقیر نسبت به امیرکبیر فقط به این ماجرا برنمیگرده. بلکه هزارتا اتفاق مثل جهادیشون (جنجال تابستان اخیر)، برگزاری کنفرانسهاشون (بهخصوص کنفرانس دانشجویی امسال)، درگیریهای افراطی سیاسیشون، سختگیری اساتیدشون (خدا رو شکر من داور امیرکبیری ندارم) و مانند آن مزید بر علت هستند. خدا احدالنّاسی رو به بلای این امیرکبیریها دچار نکناد!!! البته استاد عزیزم هم امیرکبیری بوده و چندتا از دوستان خوب هم، که قاعدتاً استثنا هستند.
- - - - - -
+ نمیدونم چرا امروز بوهای خوبی از امیرکبیر به مشامام نمیآد. انشالله که شامّه مشکل داشتهباشه و عاقباش ختم بخیر شه. (دوشنبه 5 اسفند 87؛ 11 صبح)
الآن زنگ زدم به مجتبا، اونجا بود. نتونستم چیزی بپرسم. ولی ظاهراً اوضاع خوب بود. خدا رو شکر.
ساعت 9:23 صبح این پیامک اومده:
«سلام. امروز تدفین شهدا تو امیرکبیره. الآن تماس گرفتند و گفتند که علاوهبر همه مخالفتها، گروهی گفته به هر نحو ممکن، حتی آشوب، میخوان نذارن که تدفین شهدا انجام شه. الآن بچههای پایگاه مقداد و یه تعداد دیگه تو میدان ولیعصر(عج) هستند. ولی تعدادشون خیلی کمه. از بچههای دانشگاهها کمک خواستند. به هر تعدادی که ممکنه.» (حالا به اشکالات نگارشیاش گیر ندید.)
بعدش هم یه پیامک از بچههای بسیج فنی و یه پیامک از شمارهی عجیب با شروع 1! که هردو مشابه همین بودند، ولی کلیتر.
ظهر هم دو سه تا ماشین آوردن دم نمازخونه که بهجای دسته عزاداری ملت رو ببرن تشییع.
انشالله که خیره. (دوشنبه 5 اسفند 87؛ 2 عصر)
پیام آقا:
«باسمه تعالی
شهیدان، جوانان مؤمن و فداکاری بودند که برای دفاع از کشور و ملت در برابر متجاوزان به این آب و خاک جان خود را در کف دست گرفته و با نام و یاد خدا به میدان نبرد قدم نهادند. ملت ما و به ویژه جوانان امروز مدیون شهیداناند. ازخودگذشتگی آن پاکبازان بود که اسلام و استقلال و آزادی را به ملت ایران هدیه کرد و ادای حق بزرگ آنان و تکریم یاد و نام آنان نشانهی فداکاری به ارزشهای والا است.
سلام خدا بر آنان.
سید علی خامنهای»
(شما از این پیام چیزی در تأیید فرایند تشییع به این نحو برداشت میکنید؟)
(دوشنبه 5 اسفند 87؛ 4:22 عصر)
ایسنا ساعت 4:11 نوشتهاست که تشییع انجام شده. دکتر رهائی (رئیس دانشگاه)، دکتر کبکانیان (معاون پوهشی وزارت علوم) و یک مادر شهید صحبت کردهاند. فقط عدهای منتسب به طیف علامه تحکیم وحدت تجمعی کردهاند از باب اعتراض.
ظاهراً دوروز قبل هم مراسم استقبال برگزار شده +.
حالا باید خبرنامه امیرکبیر را دید. البته فیلتر است. (دوشنبه 5 اسفند 87؛ 4:30 عصر)
خبرنامهی امیرکبیر سایت جالبی است. خبرهایاش را خواندهبودم ولی تو خودش نرفتهبودم تا حالا.
عناوین اخبار را ببینید:
دانشگاهها؛ اولین خبرش: » با ورود آیت الله خامنه ای به صحنه؛ بحران دفن شهید در دانشگاه بالا گرفت.
حقوق بشر؛ اولین خبرش: » یک عضو دیگر سندیکای واحد دستگیر شد.
زنان؛ اولین خبرش: » اعتراض کمپین بین المللی حقوق بشر و شیرین عبادی به اجرای حکم شلاق دو زن.
اجتماعی؛ اولین خبرش: » گسترش شپش در مدارس و کودکستان های تهران.(!!!)
شما خودتون ببینید که رویکرد چیه دیگه.
دنبال اخبار تدفین میگردم. خبرهاش ساعت نداره که آدم بتونه حوادث رو دنبال کنه. اصلاً هم خبر دفن توش نیست. آخرین خبرش همون بحران قبل از تدفینه؛ درحالیکه ایسنا میگه تدفین تمام شده. حالا دارن چه سناریویی مینویسن معلوم نیست.
حالا قسمتی از آخرین خبر در مورد شهدا از خبرنامه امیرکبیر:
«در تحصنی که توسط شورای عمومی انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر و با حضور بیش از 500 تن از دانشجویان این دانشگاه در اعتراض به پروژه دفن “شهید” در دانشگاه و “سوء استفاده از نام شهید” برای ایجاد “فضای خفقان” در دانشگاه برگزار شد،معترضین با طرح شعارهای مختلف به مخالفت چند باره با این عمل پرداختند.آنان همچنین به بازداشت های اخیر دانشجویی از جمله بازداشت حسین ترکاشوند، مجید توکلی، اسماعیل سلمانپور و کوروش دانشیارو ممنوع الورود شدن احمد قصابان، سجاد ویس مرادی، علی اصغر سپهری و یوسف رشیدی به دانشگاه اعتراض کردند.»
(ظاهراً بیشتر دنبال خواستههای صنفی هستند تا تقدیس آرمانهای شهدا). (دوشنبه 5 اسفند 87؛ 4:50 عصر)
حالا که کار و زندگی رو گذاشتم کنار و بهیاد گذشته و بعد از مدتها رفتم تو سایتهای خبری، این خبر رو هم ببینید:
«بعد از ظهر یکشنبه 4 اسفند 87، جوانی که خود را اهل کنگاور کرمانشاه معرفی میکرد، به دلایل نامعلومی خود را در دانشگاه تهران به آتش کشید. به گزارش خبرنگار «تابناک» و به نقل از شاهدان عینی، جوانی که خود را اهل کنگاور معرفی میکرد و از مشکلاتی به تنگ آمده بود، پس از آن که یک شیشه الکل صنعتی روی خود خالی کرد، در برابر دیدگان حیرتزده دانشجویان و در جلو کتابخانه مرکزی دانشگاه، خود را به آتش کشید. شاهدان این حادثه، ساعت وقوع آن را 15:30 گزارش کردهاند.» +.
این خیلی برام جالب بود که همون روز بعد از مدتها ساعت 11 صبح کتابخونه مرکزی بودم و تا 2 عصر هم دانشگاه پایین. خوب شد زودتر کارم تموم شد. (دوشنبه 5 اسفند 87؛ 5:7 عصر)
نکته جالبی که هست بقیه سایتها مثل تابناک و ایرنا هم تا حالا خبر نهایی تدفین رو اعلام نکردهاند. راستی اینها هزاربار خبر رو بالا پایین میکنن تا به قبای کسی برنخوره و بعد میذارناش تو سایت؟
ایرنا ساعت 15:07 خبر نهایی رو گذاشت. ظاهراً نماز رو آقای محمدیان رئیس نهاد اقامه کردهاند. خبر صحبتهای آقای کبکانیان (فقط همین رو، نه هیچ اطلاعات دیگهای) رو هم 16:23 گذاشتهبود.
اما ظاهراً ایکنا از ایرنا زرنگتره. تو خبر ایکنا که 16:55 اومده یه چیز اضافهتر هم هست:
«حسینی قائم مقام وزیر علوم که به نمایندگی از وزیر در این مراسم حضور یافته بود، گفت: یادگاران دفاع مقدس ستارگانی هستند که به تعبیر مقام معظم رهبری شبزدگان را از دچارشدن به دامن اومانیسم نجات میدهند.»
در این خبر صریحاً حرفی از اعتراضات نیست، اما تحلیل انتهایاش جالب است:
«در جریان تدفین شهدا برخی میگفتند اینان اهل گریهاند و دانشگاه را با شهدا چهکار؟
باکی نیست، بگذار ما را اهل گریه بدانند و نیز متحجر تاریخ، آیا جز این است که امام شهیدان گفت: گریه ما بر سیدالشهداء(ع) زنده نگهداشتن نام اوست. اگر اشکی میریزیم نه در مظلومیت و غربت شهدا که آنان نیازی به اشک ما ندارند بر دل و احوال خویش میگرییم که از آنها جا ماندهایم. و شهدا را نباید در قبرستانها خاک میکردیم جای آنها در دل ماست.
امروز مادرانی آمدهبودند که هنوز فرزندانشان را نیافتهاند و در بدرقهی این شهدا زمزمه میکردند وقتی به جبهه رفتید قدرت در بازوانتان بود ولی امروز چرا سبکتر از قنداق بچگیتان شدهاید. براستی مادران شهدا شیر غیرت را به آنها دادند تا فردا مقابل حضرت زهرا و زینب شادمان باشند.
مراسم تشیع و تدفین شهدا به پایان رسید ولی یادمان باشد شهدا و امام شهدا را فراموش نکنیم که ظلم است فراموشی آنها.»
شاید چیزی که دل من را سوزاند، اینکه امروز هم نرفتم امیرکبیر، این بود که
دیروز خدا زد تو سرم و رفتم دانشگاه پایین. واقعاً حس کردم که از خاطرهی حضور پرشور آن روز تدفین، یک سکو مانده که رویاش و پشت به شهدا زمانی دو دختر کم حجاب و زمانی یک آدم ریشوی تسبیح بهدست مینشینند. بقیه اوقات هم شهدا بدون مشتریاند. حتی گاهی رویام نمیشد برم نزدیک که برایام فاتحهای بخوانند. نمیگویم چه باید بکنیم و چه نه. فقط مبهوتام از بیمعرفتی خودم که در همیناش زاییدهام. نمیدونم. اگه واقعاً هیچ کار فرهنگی زیرساخت نمیخواد و میشه مثل خشت همهچیز رو روی هم چید، سنگفرش خیابونها رو بکنیم یه چیز مقدس، ببینیم چه مؤلفهی فرهنگی- مذهبیمون بهتر میشه. جز اینکه رکورد سرعت وارونهکردن پوستین اسلام رو میشکونیم؟ و مسابقهی سبقت شعار از شعور رو برنده میشیم؟
(دوشنبه 5 اسفند 87؛ 17:43)
آخرین خبری که تو خبرنامه امیرکبیر دیده میشه اینه:
«طبق گزارشات رسیده بعد از این اعتراضات و ادامه آنها که با برخورد شدید نیروهای داخل دانشگاه اعم از انصار، نیروهای انتظامی، انصار حزب الله که از صبح روز دوشنبه در دانشگاه مستقر شده بودند، نیروهای بیرون دانشگاه که از دانشگاه تهران به پلی تکنیک لشکرکشی کرده بودند به دانشگاه رسیدند و از ساعت 12:30 درگیری ها به شدت افزایش پیدا کرده است.»
یعنی لااقل مال پنج ساعت قبل. گمان کنم فیلتر خبرهای اونها بیشتر از سایتهای دولتیه. انقدر خبرها رو بالا پایین میکنن که همهچیز بهنفعشون بشه.
(دوشنبه 5 اسفند 87؛ 18:00)
تو نمازخونه یه نشریه به نام «رهجو» بود که ظاهراً بچهها از امیرکبیر آورده بودناش. دربارهی شبهات تدفین بود.
یکی از بزرگواران تو نظرات اینطور نوشتهاند:
«اون روزها (زمان امام مجتبی(ع)) نبودم، اما یاد شهادت امام حسن(ع) افتادم و اینکه همون اتفاقها همچنان در تاریخ داره تکرار میشه...
هنوز جهل و بغض دوستان نادان و دشمنان بدخواه ... و هر روز صدای اعتراض ما خاموش و خاموشتر میشه.»
(دوشنبه 5 اسفند 87؛ 19:00)
روزهای آخر صفر دعایمان کنید. یا حسین شهید
و همان بزرگوار در ادامه فرمودهاند که:
«در جامعهای که پر از شعارهای به فعلیت درنیامده است، افزودن شعاری بر شعارها، و قالبی بر قالبها، تنها شهر رو به نام ارزشهای فراموششده آذین میکنه. حال آنکه درد اجتماع ما ندانستن این نامها نیست، نشناختن آنهاست.»
(سهشنبه 6 اسفند 87؛ 5:00 عصر)
این پست را هم از دید یک شاهد ماجرا ببینید. (چهارشنبه 7 اسفند 87؛ 10:50 صبح)
(پنجشنبه 8 اسفند 87؛ 11:00 شب)
1- این پست سید آرش رو ببینید. بهنظر استدلال قوی نیست، اما قابل تأمله. حداقل ما رو برای زمینهسازی توجیه میکنه.
2- در جلسهمان تحلیلها مختلف بود. حسین ش. ناراحت بود که از یه مفیددویی یهسال کوچکتر کتککی خورده؛ درحالیکه کاملاً بین مخالفها نایستادهبوده! یکی میگفت هفتاد و چند نفر رو گرفتن که فقط وضعیت سی و خوردهایشون معلوم شده. بقیه هم از درگیریها و شعارها میگفتند. یکی هم میگفت که مسخرهبود وقتی پیام آقا پشت قضیه است اعتراض کنند. یکی هم میگفت آقا شب قبلاش رفتهبودند اونجا. والله اعلم.
3- یه فیلم مستندمانند بعد ظهر شبکه دو نشون داد. اول یه لحظه فکر کردم که چهطور میشه، خدا عزتی به اینها داده که برای پنج نفرشون، این همه آدم اومده تشییع. دوم کارگردان انقدر گزیده و بریدهبریده عمل کردهبود که تابلو بود قضیه به این راحتیها نبوده. حتی صدای مراسم هم پخش نمیشد و از صدای مداحی استودیویی استفاده شدهبود.
4- یهبار دیگه موضع خودم رو تو این قضیه بگم؛
در مورد اینکه از همهجا پاشیم بریم امیرکبیر یا هرجای دیگه که تو مقابله با مخالفین دربیایم موافق نیستم. چون برای هرجایی باید آدمهای همونجا دلسوزی کنند. بعد از تدفین هم آدمهای همونجا باید بار حضور شهدا رو بهدوش بکشند و حرمتشون رو حفظ کنند. اگر هم واقعاً مخالفین زیادند باید انقدر کار کرد تا این مشکل قبل تدفین حل شه.
نکته بعد هم کار فرهنگی و زیرسازی یه همچین حرکتیه که باید درنظر گرفتهشه. باید بفهمیم شهدای مدفون قراره چه نقش فرهنگی و سازندگی روحی و عقیدتی تو دانشگاه ایفا کنند.
نکته دیگر هم این موضوعه که ممکنه بگویند این فضولیها به ما نیامده و برادران بزرگتر سپاه و امثالهم میدانند چه برنامه و زیرساختی لازم است. پس دانشجو پشم دیگه. یه فرهنگ و عقیدهی تحمیلی و بخشنامهای. خوب، سربازها رو از پادگانها بیارید. انقلاب هم لابد کودتا بوده دیگه، مردم توش هیچکاره بودند.
یا علی
(پنجشنبه 15 اسفند 1387؛ 10 صبح)
امروز دو تا وبلاگ در مورد رخدادهای امیرکبیر دیدم. بسیار خوب مسائل را از نزدیک نقل و تحلیل کردهاند. از هر دو طرف هم بحث شده. این لینکها را ببینید: + و ++ و +++ و ++++.
سلام.
فکر کنم سختترین کار دنیا بعد از خونهتکونی
مسواکزدن باشه؛ اون هم چون هر روز لازمه.
بههرحال همین سالی یهبار خونهتکونی هم بهاندازهی کل سال درد داره؛
هرچند ما فقط «هِن»اش رو میزنیم.
و نمیدونم چهقدر باید تشکر کنم از مادر عزیزم،
که حتی امروز هم اجازه دادند دودَر کنم بیام دانشگاه،
بلکه شرّ این پیشنهادیه کنده شه.
بهامید خدا
یا حسین شهید
سلام.
مهمترین کاری که در مقطع تحصیلات تکمیلی باید انجام داد،
پیداکردن نقطهی تز است!
یا حسین شهید