سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چقدر...

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/11/15:: ساعت 10:58 عصر

سلام.

چقدر سخته وقتی بهت می‏گن
تو یه آدم مذهبی به حساب می‏آی
و خواه ناخواه کارهات برای بقیه یه بار معنایی مضاعف داره.

چقدر خوبه آدم‏هایی اطرافت هستند
که به رفتارهات فکر می‏کنن،
خطابت می‏کنن
و راهنماییت می‏کنن.

چقدر خدا بهت لطف داره
که وقتی یه دوست باارزشی
یه دفعه زنگت می‏زنه
(این اصطلاح رو هم از اصفهانی‏ها شنیدم)
و یه چیزی ازت می‏خواد
یه چیزی داشته باشی بهش بگی.

چقدر دانشگاه خوبه.
چقدر دوران دانشجویی خوبه.
چقدر دوست خوب خوبه.

خدایا شکرت

یا حسین شهید

- - - - - -
+ دلمون واسه برف تنگ شده‏بود...

++ و این هم عنایت جناب «رهسپار»:
«... چه خوبه آدم‏ها هرکدوم می‏تونن یه معنای خاص تو وجودشون داشته‏باشن، که به اون شناخته و تعریف می‏شن..
و این معنا می‏تونه معنی بقیه آدم‏ها رو تحت‏الشعاع خودش قرار بده..
و شالوده‏ی وجودی اونها رو بسیار نزدیک به شالوده‏ی وجودی تو بکنه..
و در این زمانه تو هم چون خدای خود آفریننده‏ای خلاق هستی که دست به آفرینش بزرگترین آفریده‏ی هستی -انسان- زده‏ای...

کاش آنچه می‏آفرینی به زیبایی انتظار او باشد.. کاش چون او زیباآفرین و بالابرنده باشی..»


بهترین خبر

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/10/22:: ساعت 1:33 صبح

سلام.

«روزی روبرت دوونسنزو، گلف‏باز بزرگ آرژانتینی،
پس از بردن مسابقه و دریافت چک قهرمانی لبخند بر لب
مقابل دوربین خبرنگاران وارد رختگن می‏شود تا آماده‏ی رفتن شود.

پس از ساعتی، او داخل پارکینگ تک و تنها به طرف ماشین‏ش می‏رفت که
زنی به وی نزدیک می‏شود.
زن پیروزی‏ش را تبریک می‏گوید و سپس عاجزانه می‏افزاید که
پسرش به خاطر ابتلا به بیماری سخت مشرف به مرگ است
و او قادر به پرداخت حق ویزیت دکتر و هزینه‏ی بالای بیمارستان نیست.

دو ونسنزو تحت تاثیر حرف‏های زن قرار گرفت و چک مسابقه را امضا نمود
و در حالی که آن را توی دست زن می‏فشرد گفت:
برای فرزندتان سلامتی و روزهای خوشی را آرزو می‏کنم.

یک هفته پس از این واقعه دوونسنزو در یک باشگاه روستایی مشغول صرف ناهار بود که
یکی از مدیران عالی‏رتبه‏ی انجمن گلف‏بازان به میز او نزدیک می‏شود و می‏گوید:
هفته‏ی گذشته چند نفر از بچه‏های مسئول پارکینگ به من اطلاع دادند که
شما در آنجا پس از بردن مسابقه با زنی صحبت کرده‏اید.
می‏خواستم به اطلاع‏تان برسانم که آن زن یک کلاه‏بردار است.
او نه تنها بچه‏ی مریض و مشرف به موت ندارد، بلکه ازدواج هم نکرده.
او شما را فریب داده، دوست عزیز!

دو ونسزو می‏پرسد: منظورتان این است که مریضی یا مرگ هیچ بچه‏ای در میان نبوده‏است؟
بله کاملاً همین‏طور است.
دو ونسزو می‏گوید:
در این هفته، این بهترین خبری است که شنیدم.»
 
نقل از کتاب « بهترین قطعات ادبی»
و با تشکر از علی شیخ‏پور عزیز

یا حسین

- - - - - -

حضرت سجاد(ع)؛ الگوی وظیفه‏شناسی

* «... آره واقعاً هر لذتی هر چی عمیق‏تر باشه دیرتر تکراری می‏شه. مزه‏ی ایستک یک‏بار، نوار حیرانی چهار پنج بار و ... . البته جدای از ارزش و عمق اون لذت که در تکراری شدن‏ش تأثیر داره، باید آدم هم هنر داشته‏باشه. هنر لذت‏بردن. هنر درک یک لذت، وگرنه بارون به گیاه خشک هیچ اثری نخواهدداشت.

زندگی، دوست‏داشتن و روابط انسان با دیگران از اون مواردی‏ه که اگر هنر نداشته‏باشی و به ورطه‏ی تکرار بیفته خیلی عذاب‏آوره. دیدم بعضی‏ها بعد از چند وقت از خودشون می‏پرسن واقعاً در وجود همسر ما چی بود که ما عاشق‏ش شدیم. بعضی وقت‏ها فضیلت‏های دیگران زیر غبار تکرار گم می‏شن و ما به عادت فکر می‏کنیم همیشه و همه کس همین‏طورن. اما باید دونست که همه چیز ایستک اناری نیست که اگر دلت رو زد بری و یک لیموئی‏ش‏ رو بخری.

هر صبح، روز دیگری است، همه چیز نو می‏شه؛ ماهم باید ...»

** «... و عجیب نیست که آدم ... باشد و دل‏ش بخواهد به‏جای صداقت و جواب‏دادن به سؤال افکار عمومی مدام کلی‏گویی کند و طلب تعریف و تمجید داشته‏باشد. کاش جای عادل فردوسی‏پور بودم و از این بچه می‏پرسیدم: آقای مدافع حقوق خون‏های پایمال‏شده‏ی ملت! اجازه بده اولیاء دم برای خون‏های ریخته‏شده غصه بخورند. آن زمانی که مردم خون می‏دادند من و شما مشغول تیله‏بازی و اتل‏متل‏توتوله بودیم. هنوز مدرسه نمی‏رفتی که جنگ در این مملکت تمام شد! حالا چه اتفاقی افتاده که خون شهدا افتاده دست امثال تو و من و فردوسی‏پور و میلیون‏ها بیننده‏ی دیگر. باید به‏خاطر این خون‏ها خفه بشویم و مجیز شما را بگوییم؟ ...»

اول که چون تو اصل مطلب حرف زشت بود نمی‏تونم لینک بدم. (یه لینک دیگه مربوط به همین برنامه) دوم اینکه من نود این دو هفته رو ندیدم، ولی هر دوبار از دوستان شنیدم که مخاطبان برنامه گندکاری‏هاشون رو به‏پای شهدا و خون‏اونها می‏نوشتند و به‏قول فردوسی‏پور فرافکنی می‏کردند. بنده که داره حسابی بهم برمی‏خوره. جناب خاتمی رو هم که در پست قبلی دیدیم؛ به اسم حضرت حسین(ع) می‏خوان بیان سکان مملکت رو به‏دست بگیرن. این هم افاضات جناب پروین:
«علی پروین: به خاطر اشک هواداران، حاضرم به پرسپولیس برگردم... مثل آب‏خوردن این تیم بحران‏زده را جمع می‏کنم!»

ای خدا! نمی‏شه کسی به‏حساب کسی تو این مملکت گند نزنه؟! لااقل یه ذره مسئولیت‏پذیر باشیم.

*** «... نتیجه‌ی سربازی برای من شده ناامیدی و شاید حتی نوعی نفرت از مردم، روابط و زندگی‏شان و حتی این آب و خاک؛ و اعتقاد محکم‌تر به خدا و امام زمان، با دیدن نحوه‏ی اداره‏شدن این مرز و بوم!
البته همه‏ی اینها بعد از تعطیلی عقل و حافظه به‏دلیل عدم استفاده از آنها است!

مجید عابدینی دل‏بندم(!) قبل از اینکه به سربازی برم بارها گفت: «امیدوارم وقتی از سربازی برمی‌گردی باز هم اعتقادات‏ت در مورد ایران و این‏جور چیزها همین‏قدر زیبا باشد». این جملات را در مورد جهادی از خیلی‏ها شنیده بودم که «امیدواریم اعتقادات شما و این سفرها برای شما بماند».

راستی از سربازی‌رفته‌ها چند نفر جهادی می‌آیند؟ شاید جای پرسیدن این سؤال اینجا و از شما نیست. اما نمی‌دانم واقعاً باید این سؤال را از چه کسی پرسید؟!

خلاصه جالبه؛ مردم سر جای پارک به جون هم می‏افتن، اون هم با قفل فرمان و زنجیر...
عجالتاً در و پنجره‏ی ماشین و خونه‏تون رو خوب قفل کنید.»

بله، این هم حکایت سربازی‏رفتن رئیس جهادی.

**** «آیت‌الله (The Ayatollah) حرکتی‏ه که توسط طرفداران تیم فوتبال کاردیف سیتی ولز انجام می‌شه و معمولاً با آهنگ Do The Ayatollah همراه‏ه... شکل انجام این حرکت دقیقاً مشابه چیزی‏ه که در عزاداری‌ها دیده می‌شه، یعنی کوبیدن با دو دست روی سر...
قضیه جالب‌تر می‌شه اگه بدونیم منشأ این حرکت تحت تأثیر جمعیت انبوه حاضر در مراسم تشییع آیت‌الله خمینی (که به صورت زنده از تلویزیون بریتانیا پخش می‌شد) [شکل گرفته]... »

***** تفاوت میان غزه و رام‏الله

****** هدف زندگی

******* هوش

******** «... چقدر فاصله‏ی قدرت و ذلت کم است، چقدر اوج و فرود به‏هم نزدیک‏اند و چقدر انسان غافل.
صدام نمود غفلت از تمامی واقعیت‏های زندگی انسان است... من قبل از اینکه مثل خیلی دیگر اثر سرنوشت صدام را بر حال و آینده‏ی منطقه تجزیه و تحلیل کنم، او را به خودم و به شما یادآور می‏شوم. برای صدام‏بودن الزاماً نیازی نیست که رئیس جمهور، نخست وزیر یا ... باشیم؛ صدام‏شدن در کمین ماست. باید مراقب بود. زمان پاسخ‏گفتن به گذشته، آینده‏ای نزدیک است.»

********* اما دو سری گزارش جهادی از زبان خواهران جهادگر بخوانید: گروه فرهنگی-هنری ثارالله قم؛ استان چهارمحال و بختیاری 84  و جهادی دانشگاه سمنان؛ ایلام 87 + و ++

********** «You were born an original. Don"t die a copy»

*********** «هر علمی، یک بخش حدود 5 درصدی دارد که کاربردی و عملیاتی (و شیرین) است، یک بخش 95 درصدی دیگر دارد که جعبه‌ی سیاه آن است. بحث‏هایی است که مادرِ آن بخش کاربردی هستند. بحث‏های تخصصی‌ای که مخصوص متخصصین است...

اصولاً پیشروی‌های عرفانی و اخلاقی، راه‌های رفتنی است نه درس‌های آموختنی. به تعبیر امام -رضوان خدا بر او- یافتنی است نه بافتنی...

شما ببین می‌خواهی چه کاره بشوی. می‌خواهی عمرت را وقف تبلیغ دین کنی (که بسیار طاقت‏فرساست. هم دنیای‏ش سخت است و هم آخرت‏ش!) یا می‌خواهی مسلمان خوبی باشی. چون راه «مسلمان خوب»بودن که از درس‏خواندن در حوزه نمی‌گذرد...»

************ «... هر روز صبح بچه باید قبل از صبحانه یک لیوان آب‏پرتقال‏ش را بخورد. هر شب باید قبل از خواب یک لیوان شیر گرم‏ش را بخورد. هر روز عصر باید یک قاشق شربت سانستول بخورد تا تقویت شود. با اولین عطسه بچه را می‏برند دکتر و برایش دو روز مرخصی از مدرسه می‏گیرند. شاید هم می‏خواهند به هر بهانه‏ای بچه‏شان خانه بماند تا هم خیال همیشه ناراحت‏شان کمی راحت شود و هم خودشان از تنهایی در بیایند. مادر برایش هزاران آرزوی بزرگ و کوچک ردیف کرده. اگر لیوان شیرش را نخورد در خانه برنامه‏ای دارند که بیا و ببین. چه رسد به این که بچه بخواهد خاطر مادر را مشوش کند که شاید فرزندم دکتر نشود، مهندس نشود.
همه‏شان می‏خواهند بچه‏شان یا دکتر شود یا مهندس. به کمتر از اینها هم راضی نمی‏شوند. دکتر،‌ مهندس‏شدن را هم فقط با معدل 20 می‏دانند. انگار همه‏ی دکترها و مهندس‏های دنیا معدل‏شان 20 بوده.

در چنین خانه‏ی کوچکی که هیچ‏کس سرگرمی درست و حسابی ندارد، اولین کسی که افسرده می‏شود همین بچه‏ی طفلکی است. هم‏بازی‏ش شده مادرش و این کامپیوترهای لعنتی. همین می‏شود که سرگرمی بچه‏ها در خانه می‏شود پلی‏استیشن، گیم بوی،‌ کامپیوتر، موبایل و کوفت و زهرمارهای مثل اینها. هم بچه سرگرم می‏شود، هم خانه ساکت می‏ماند. هم بچه روند رشد طبیعی!! خودش را سپری می‏کند. هم مادر استرس آینده‏ی بچه اش را ندارد...»

************* 80 درصد مقالات علمی دردی از کشور دوا نمی‏کنند!


مسأله‏محوری

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/9/21:: ساعت 11:30 صبح

سلام.

یه بحثی داشتیم درباره‏ی «پژوهش‏محوری» و «مهارت‏محوری».

یه بحثی هم تو شبکه‏ی آموزش
-گمان‏م در مورد روش پژوهش‏های دینی بود-
دیدم درباره‏ی پژوهش «موضوع‏محور» و «مسأله‏محور»
که به مذاق‏م خوش اومد، گفت‏م یه اشاره‏ای به‏ش بکنم.

می‏گفت در پژوهش تفاوت است بین «داده» و «اطلاعات».
یعنی داده‏ها باید خواصی داشته‏باشند تا بشن اطلاعات مفید.

مهم‏ترین خاصیت اطلاعات مفید هم «مرتبط‏بودن»ه.

در مورد مرتبط‏بودن می‏گفتند که ارتباط اطلاعات با موضوع خیلی درست نیست
(حالا استدلال‏ش خاطرم نیست).
بیش‏تر مهم‏ه که اطلاعات با مسأله مربوط باشه؛
یعنی یکی از سه حالت زیر:

1- بتواند به فهم مسأله‏ی مورد نظر پژوهش کمک کند.
2- بتواند راه حل‏های رقیب را در حل این مسأله رد یا اثبات کند.
3- بتواند به رد یا اثبات فرضیات راه حل ما در حل مسأله‏ی مورد نظر کمک کند.

یا علی

- - - - - -
جناب «حیرت» کلام بجایی فرموده‏اند:
«داده مواد خام و بی‏معنا است.
اطلاعات، داده‏ای‏ست که پردازش شده و معنا و مفهوم دارد، ولی هنوز اعتبار ندارد. یعنی می‏تواند درست یا غلط باشد.
دانش، اطلاعاتی است که با کار کارشناسی معتبر شده»

و جناب «ره‏سپار» نیز:

«در واقع اطلاعات معنایی است که ما به داده‏ها می‏دهیم. همینه که باعث می‏شه حتی با یک‏سری داده مشابه با تعابیر متفاوتی روبرو بشیم.»

و این هم مرحمت جناب «اسلامی»:

«این بحث در فلسفه‏ی علم بسیار مورد توجه قرار گرفته.

یعنی در یک پارادایم. اولاً باید یک نوع هم‏گنی میان داده به‏وجود آید. ثانیاً اینکه در کل آن پارادایم معناداری خاصی داشته‏باشند، ثالثاً ابطال نشوند و ... البته در نظرات جدیدتر پارامترهای دیگری هم مورد توجه قرار گرفته.

اما مسأله‏ی مهم‏تر و بنیادی‏تر این است که اساساً مسأله است که مشاهدات ما را جهت می‏دهد. یعنی مشاهدات باردار است از مسأله‏ها یا به زبان دقیق‏تر نظریه‏ها.
به زبان ساده: ما هر چیزی را مشاهده نمی‏کنیم. بلکه به‏طور پیشینی به موضوعی تعلق داشته‏ایم و بعد در باب آن مشاهده کرده‏ایم ... .

در باب نظر جناب «ره‏سپار» هم باید بگویم، ... همیشه اطلاعات معنایی که ما به داده‏ها می‏دهیم، باعث نمی‏شود از داده‏های مشابه‏مان تعابیر متفاوت داشته‏باشم. بلکه  گاهی جنبه‏های دیگر خود داده هم باعث می‏شود ما تعابیر متفاوتی داشته‏باشیم.

داده، داده است اما صلب و سخت نیست.

یعنی مسأله این است که  آیا داده را ما تبدیل به اطلاعات می‏کنیم؟ یا این قابلیت آن داده است که ما را به این اطلاعات می‏رساند؟ یا هر دو؟

مثال: پارچه را نمی‏توان تبدیل به میز کرد (قابلیت داده)؛ اما پارچه همواره تبدیل به چادر نمی‏شود، می‏تواند تبدبل به دامن یا بلوز و ... هم بشود (تصرف ما).

این بحث عنوان مدرنی برای بحث «قوه و فعل» است.

... نمی‏شود بین پژوهش موضوع‏محور و مسأله‏محور دیوار کشید. نمی‏توان گفت مثلاً پژوهش دو قسم است: موضوع‏محور، مسأله‏محور. بلکه اینها به‏نحو کاملاً زیرزمینی به‏هم تنیده‏اند و با هم قرابت وجودی دارند.»

عرض کنم که بحث‏های فلسفی خوبی مطرح شد که البته کمی از سطح فهم حقیر خارج‏ه. اما فکر کنم کمی از آن دید کاربردی که در ذهن‏م بود دور شدیم؛ واقعاً هم فکر می‏کنم بحث رو خوب مطرح نکرده‏ام.

به‏نظرتون این استدلال درست‏ه؟ (البته خودم هم شک دارم تفاوت «موضوع» و «مسأله» رو خوب فهمیده باشم.)

1- اگر دنبال ارتباط داده با موضوع باشیم، اطلاعاتی جمع‏آوری می‏شوند که مجموعه‏ی آنها برای شناسایی آن موضوع برای آدم ناآشنا مفید است. پس این اطلاعات برای مراحل اولیه‏ی پژوهش و آشنایی کلی و جامع موضوع مفید است و به‏درد مقدمه‏ی پایان‏نامه می‏خورد. مثلاً «پارچه چیست و چه کاربردهایی دارد».

2- پس از آشنایی کلی موضوع، مسائل و ابهاماتی در موضوع برای محقق ایجاد می‏شود که به‏عنوان موضوع اصلی پژوهش قابل بررسی است. مثلاً «چرا پارچه‏ی نازک زود پاره می‏شود» یا «چگونه می‏توان استحکام پارچه‏ی نازک را تقویت کرد».

3- در این مرحله داده‏هایی مفید هستند که در مورد «پارچه‏ی نازک»، «عوامل پارگی پارچه» و «روش‏های تقویت استحکام پارچه» باشند؛ نه کلیّت پارچه. یا اگر قرار است عامل یا روش جدیدی ارائه دهیم، داده‏هایی مفیدند که درباره‏ی روش‏های رقیب و فرضیات روش ما اطلاعات مفیدی داشته باشند. (یک‏شنبه 24آذر87، 11صبح)

(به این قسمت 3 می‏گیم «ادبیات موضوع» یا Literature survey یا  Literature Review).

و باز هم عنایت جناب «اسلامی»:

«1- اتفاقاً بسیار بحث کاربردی‏ای مطرح شد، هر چند فلسفی بود. یعنی فلسفه تئوری‏پردازی نیست.

2- آدم بدون داده هیچ‏کاری نمی تونه بکنه. مثل یه بچه نوزاد مثلا 2روزه. حتی اون هم غریزه داره، یعنی بالاخره یه داده‏ی اجمالی دارد.

3- اما آدم بین داده‏ها هم گزینش می‏کنه. چون در همان زمان که فقط داده داره، یه فهم اجمالی‏ای هم از مسأله داره.

4- در نهایت: آدم‏ها بین داده‏ها و اطلاعات دارن تاب می‏خورن.
یه مثال حجی بزنم: سعی میان صفا و مروه؛ از صفا دور می‏شوی تا به مروه برسی. اما در همان زمان می‏خواهی به صفا بازگردی. یعنی اساس یک دور است، نه یک دور باطل. بلکه دور هرمنوتیکی (در یکی از پست‏هایم در این باره نگاشتم).

5- در پایان‏نامه هم که مورد مثالی شما بود: شما آنقدر بین داده‏ها و اطلاعات تاب می‏خوری که یه آن مسئله برات کشف می‏شه. نمی‏شه گفت چه آنی. نه اینکه منطقی نیست و  آشوبه، نه. بلکه آنقدر عوامل زیاده که مغز قابلیت استقصا نداره.

6- یعنی می‏خوام بگم، اینطوری که شما خط‏کشی می‏کنین نیست. درسته شماره ی 1 و 2 و 3 درسته. اما بعضی اوقات یه قسمت از شماره‏ی 2 می‏ره تو شماره‏ی 1 و برعکس و هکذا شماره 3.
چرا؟ چون انسانی. اطلاعات یه کم شأن انسانی داره. مسأله هم. حتی من می‏خوام بگم موضوع هم همین طوره.

7-این تفکیک‏های شما بسیار خوب‏ه، برای جمع‏بندی و نتیجه‏گیری. اما بیشتر جنبه‏ی تعلیمی داره و یه‏جور ساده‏سازی شده. اما این مزیت بزرگ رو داره که این تفکیک‏ها ذهن رو نظم می‏ده ...»


تأسف

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/8/28:: ساعت 10:23 صبح

سلام.

می‌گفت دو تا از ظهرام خالی شده،
چون یکی بهم گفته کلاس ریاضی فلانی رو نرو،
خودت بخونی بهتره.

می‌خواستم اعتراف کنم که
خاک توی سر من کنن
که دوستای سال صفریم با یه همچین آدم‌هایی مشورت می‌کنن
و یه همچین تصمیم‌هایی می‌گیرن.

تشکر که شنیدید، مونده بود سر دلم.

یا علی


دو سؤال از نقشه‏ی جامع علمی کشور

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/8/24:: ساعت 9:50 عصر

سلام.

1- یا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
ای وصل تو غایه‌المراد دل ما                  وی ذکر تو زیب و زیور محفل ما
اندر دل ما لشکر غم منزل کرد                   ز آن روز که دور گشتی از منزل ما
(از نویسنده کتاب «مکیال المکارم»)

2- یه حدیث خوشگل
که مشابهش از حضرات امام باقر، صادق و کاظم (علیهم السلام) نقل شده
و ما از اینجا به نقل از حضرت باقر(ع) از «تحف العقول» کپی/پیست کرده‏ایم:

من صدق لسانه، زکی عمله،
هر که زبانش راست است کردارش پاک است

و من حسنت نیته، زید فى رزقه،
و هر که خوش‏نیت است روزى‏اش فزون است

و من حسن بـره باهلـه، زید فى عمره.
و هـر که بـا اهلـش نیکـى مـى کنـد به عمـرش افزوده شـود

3- دو تا سؤال از نقشه جامع علمی کشور:

3-1- بجای هدف‌گذاری افزایش مقاله‌های ISIدار در مجلات خارجی،
بهتر نیست هدف‌گذاری کنیم که مجلات ISI ایرانی ایجاد شود
و مقلات علمی کشورهای خاورمیانه را در آنها جذب کنیم؟

باور کنید می توانیم مجله‌ی ISIدار داشته باشیم
(فکر کنم الآن یکی یادگار از قبل انقلاب داریم).
فقط برنامه‌ریزی و حمایت می‌خواد.*

3-2- بجای اینکه غایت سیستم آموزشی را بگذاریم «پژوهش‌محوری»
بهتر نیست هدف را «مهارت‌محوری» بگذاریم؟

اصلاً مگه میشه هدف آموزش چیزی از جنس غیر از آموزش،
یعنی پژوهش،
باشه؟

همه می‌دانیم که مشکل بچه دبستانی یا دانشجوی دکتری
کمبود پژوهش نیست، کمبود مهارت است.
مشکل پژوهشی ایران هم کمی حجمش نیست،
«روش‌های تعریف ناصحیح» و «عدم وجود فرهنگ استفاده از آن» است؛
بخصوص از طرف مسئولان.

هدف سیستم آموزشی آموزش و پرورش صحیح و مؤثر است.
حال پرورش مهارت‌ها نادیده گرفته شده، تقویتش کنیم.
پژوهش‌محوری ممکن است «یک مهارت مغفول»
یا «یکی از روش‌های تقویت مهارت» باشد، ولی هدف نیست.

مشکل فارغ‌التحصیل سیستم آموزشی ما در تمامی مقاطع
نداشتن مهارت‌های ضروری است؛
از قبیل مهارت یادگیری، مهارت پژوهش، مهارت برقراری ارتباط مؤثر،
مهارت درک صحیح از خود، مهارت انتخاب، مهارت نه گفتن بجا،
مهارت مسئولیت‌پذیری، مهارت برنامه‌ریزی، مهارت گوش کردن،
مهارت سخن گفتن، مهارت انتقاد کردن و انتقاد پذیری صحیح،
مهارت جنسی، مهارت دفاع صحیح از عقاید و سلیقه‌ها،
مهارت گذراندن وقت سالم، مهارت مدیریت زمان، مهارت مدیریت احساسات،
مهارت خرید کردن، مهارت احترام به حق و قانون،
مهارت دوست داشتن و خوش آمدن به دور از حسادت،
مهارت دوست‌یابی، مهارت مدیریت دانش، مهارت لباس پوشیدن،
مهارت کارگروهی، مهارت تبعیت صحیح، مهارت مشورت کردن و مشورت دادن،
مهارت فکر کردن، مهارت نگاه کردن، مهارت لذت بردن،
مهارت تنها بودن مفید، مهارت درست و به موقع سفر کردن،
مهارت قناعت، مهارت کنترل توقع و مهارت نشستن.

یا علی

- - - - - - -
1- متأسفانه این بار هم نتونستم دیرتر آپ کنم؛ شرمنده.

2- شما از این سیستم جدید «کلمات کلیدی» پارسی‏بلاگ سر در می‏آرید؟ من که گیج شدم.

3- لینک‏های خش:
ماه ذی‏القعده و علامه طباطبایی
دسته‏بندی آدم‏ها از نظر قول‏دادن

* جناب حاج «محسن» خوش فرموده‏اند:
«آن چه راجع به آی.اس.آی. گفته ای. اولا که تعداد مجلاتمان در آی.اس.آی. بسیار بیش از اینی است که می‏گویی. فقط پارسال در پزشکی 8 مجله را وارد آی.اس.آی. کردند. الآن هم در وزرات علوم و در زمینه‏ی پزشکی کمیته‏ی خاص وجود دارد برای واردکردن مجلات به آی.اس.آی. و اسکوپوس و مراکز مشابه. یکی از بستگان ما در کمیته پزشکی‏اش هست. اطلاع دارم. چیز خفنی هم لازم ندارد. بیشترین مسایلی که برای آی.اس.آی. شدن وجود دارد اصلاً کیفی نیست. شما یک نفر آدم مسلط به چاپ و صفحه‏بندی و ... را استخدام کنی کارت حل است. مشکلات عمده‏اش یک‏ریختی (کانسیستنسی) است. مثلاً منظم منتشرشدن. مثلاً اگر چکیده‏ی انگلیسی دارد، ‏همه‏ی مقالات در همه‏ی مجلات داشته باشد. اگر تیتر مقالات با فلان فونت است، همیشه این‏طور باشد. روش سایت کردن و رفرنس دادن یونیک باشد و همیشه یک‏ریخت باشد و ... . اصلاً خیلی کاری به محتوای مجله ندارند. شما با شش ماه تلاش می‏توانی وارد آی.اس.آی. شوی. خیلی هم خفن نیست. اولش هم ایمپکت فاکتور پایین به‏ت می‏دهند تا وقتی که به‏ت ریفرنس داده شود و رد مقالاتت در نشریات و مقالات دیگر دیده شود. این طوری رنک‏ت افزایش می‏یابد. و ایمپکت فاکتورت می‏رود بالا ... »

تشکر، کاش در مهندسی هم همین دغدغه بود؛ لااقل از امثال دکتر ما برای راه‏اندازی چنین نشریه‏ای حمایت کنند. هر چند مهم‏تر از اینها مشکل نبود فرهنگ استفاده‏ی صحیح از پژوهش‏های انجام‏شده و تعریف هدفمند موضوع تحقیقات جدید است.


فکر اشتباه

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/7/29:: ساعت 7:51 عصر

سلام.

پیش‏نوشت:
این پست حسابی شاکی‏گونه است.
اگه حوصله ندارید بروید به پی‏نوشت 2.
- - - - - -

تو تلویزیون یه سؤالی از یه دانشجوی رباتیک پرسیدند
به این مضمون که
آیا رباتیک یه کار فانتزیه یا کاربردی؟

جدا از توجه به این مثال خاص،
می‏خوام بگم به اون بنده خدا چه؟
چند مثال.

1- یکی از مسخره‏ترین چیزی که از مسئولین می‏شنوم اینه که
فلانی خوب انتخاب رشته نکرده!
آخه تو کدوم درس و کلاسی یه همچین مهارتی ارائه شده
که شما انتظار داشته باشید که ...

2- تو مملکت ما
قشر درس‏خوان و اهل پژوهش ظاهراً به دو گروه تقسیم می‏شن:
نخبه و تخمه!
ظاهراً هم برای نخبه‏شدن باید دنبال اخبار تلویزیون،
اطلاعیه‏ها، نهادهای نوظهور و نصایح کسایی باشی که دستشون تو کاره!
بعد می‏بینی یه روز یه قانون جدید در اومده که
می‏تونه تو رو از حالت تخمگی دربیاره و نخبه بشی!
اگه فکر می‏کنی فقط با درس خوندن و گذران وقت توی دانشگاه
قراره نخبه بشی خبری نیست.

3- آنقدری که تا حالا با روابط غیرمرتبط با دانشگاهم
بهم کار پیشنهاد کردن،
با درس خوندن درست و حسابی و بچه مثبت دانشگاهی بودن کار پیدا نکردم.
(حتی پروژه درست و حسابی هم پیدا نکردم.)
بد نیست، می‏شه درس رو ول کرد و رفت سر کار،
بعداً جا برای دکترای افتخاری گرفتن هم پیدا می‏شه.

جمع‏بندی مثال‏ها:
جوان دانشجوی ایرانی موفق باید
خوب درس بخواند؛ معدل زیر 20 یعنی مرگ،
مسیر تحصیلش را به‏تنهایی خوب هدایت کند؛
چون آدم‏ها و نهادهای ما
 وقت‏شان با ارزش‏تر از مشاوره با فسقله بچه است،
پدر پول‏دار و علم‏دوستی داشته باشد،
از پروژه‏هایش هزار تا مقاله دربیاورد،
پروژه‏های کاربردی انجام دهد،
حاصل پروژه‏هایش را بسازد (با پول پدرش)،
آنچه را ساخت بازاریابی کند (در حین استخراج مقاله)،
آنچه را ساخت بفروشد (در حین گرفتن نمرات 20)،
از پول فروشش به دانشگاه و دولت بالاسری و مالیات بدهد،
خارج برود؛ چون در غیر این صورت کارش بی‏ارزش است،
خارج نرود؛ چون پشت کردن به آرمان‏های انقلاب است،
برای نظام دو سال غاز بچراند،
و ...

جمع‏بندی کلی:
شما فکر می‏کنید اصلاً سلسله مراتبی در کشور لازم است؟
با این تفاسیر دولت و مجلس و آموزش و پرورش و رسانه چه کاره‏اند؟
بچه خودش مواد درسی رو از نت بگیره و بخونه و یاد بگیره
بره خارج یا همین‏جا سر کار.
ریسک و هدایتش هم با خودش و باباش.
ما هم یه google alert می‏سازیم که هر ایرانی تو دنیا یه کاری کرد
بفهمیم و با بزرگ کردنش خودمون رو پشتش قایم کنیم.
اگه خبری نبود تو خونه‏هامون که می‏تونیم انرژی هسته‏ای بسازیم، نمی‏تونیم؟
پول هم که هست، به اسم پژوهش هرجور بخوایم خرجش می‏کنیم.

یا علی

- - - - - - -
پی‏نوشت:

1- خیلی دلم پره؛ نه؟ همش مسأله پیچیده‏تر شد و راه‏کار هم ندادم.
لااقل می‏تونم بگم که خیلی داریم اشتباه فکر می‏کنیم.

2- از مطلب ما که خیری در نیومد، امیدوارم نوشته‏های دوستان برایتان مفید باشد:
دفترچه‏ی دیدار دوستان
هفتاد و دو روز تا محرم
تاشکندگردی 1 و 2
پروژه کپرزدایی مدارس استان سیستان
اندیشه‏ی مرد چوبی روی میز
کدامیک...
عمر
نامه مادری به دخترش


معرفی رشته مهندسی مکانیک

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/5/1:: ساعت 11:1 صبح

سلام.

قرار بود این پست به معرفی رشته مهندسی مکانیک اختصاص یابد. اما ترجیح داده می شود که تنها به دادن لینک مطالب مفید در این زمینه بسنده شود که حتماً از توضیحات زائد بنده راه‌گشاتر خواهد بود؛ و البته چند جمله‌ای که خالی از عریضه نباشد. اگر ابهامی بود در خدمتم.

 

·        در مهندسی مکانیک به حرکت (Kinematicنیروهای اعمالی (Kinetic) و تبادل انرژی در یک سیستم توجه می‌شود.

·        در مهندسی مکانیک رفتار سیستم‌ها در حالت کلی به کمک قوانین فیزیکی یا مطالعات تجربی با روابط ریاضی مدل‌سازی می‌شود.

·        در مهندسی مکانیک رفتار سیستم‌ها در یک مسأله خاص با حل روابط ریاضی حاکم بر آنها در شرایط خاص مسأله به‌صورت تحلیلی یا عددی استخراج می‌شود.

·        با کمک تحلیل رفتار سیستم‌ها و با توجه به نیازمندی‌های مختلف مهندس مکانیک می‌تواند طراحی سیستم را اصلاح و بهینه نماید.

·        با کمک تحلیل رفتار سیستم‌ها و با توجه به نیازمندی‌های مختلف مهندس مکانیک می‌تواند یک سیستم کنترل مناسب طراحی نماید.

·        هر سیستم دینامیکی صنعتی (بسیار کوچک یا بسیار بزرگ) در این رشته قابل بررسی است.

 

1.      معرفی رشته مهندسی مکانیک

2.      معرفی رشته مهندسی مکانیک دانشگاه شریف

3.      معرفی اجمالی رشته مهندسی مکانیک و بخشی از نرم‌افزارهای مفید در آن

4.      معرفی مکانیک (http://www.iranian-it.net/itf/معرفی-رشته-مکانیک-و-سایر-مسائل-مرتبط-با-t-235.html)

5.      معرفی انواع رشته‌های دانشگاهی

6.       معرفی اجمالی رشته و گرایش‌های مهندسی مکانیک

7.      معرفی رشته مهندسی مکاترونیک (دانشگاه آزاد قزوین)

8.      معرفی رشته مهندسی پزشکی؛ بیومکانیک

9.      معرفی رشته مهندسی مکانیک؛ گرایش سیالات (کنکور کارشناسی ارشد)

10.  معرفی رشته مهندسی مکاترونیک (کنکور کارشناسی ارشد)

یا علی

- - -
آخرین بروزرسانی: چهارشنبه 2مرداد87؛ 5:12 عصر
آخرین بروزرسانی: یکشنبه 24شهریور87؛ 4:17 عصر
(با تشکر از جناب «م» که تذکر دادن؛ لینک 4 و 6 خراب بود. امیدوارم مفید باشه.)


مهارت

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/3/29:: ساعت 8:25 عصر

سلام.

1- دیشب یکی از دوستان مکانیکی که فوق فلسفه علم میخونه رو دیدم.
پایان نامه اش برام جالب بود: پیوستگی (ارتباط و سازگاری) علوم عقلی و طبیعی.

دو تا نتیجه ممکنه از این پایان نامه در بیاد:
اگه تعارضی بین این دوتا پیش اومد کدوم اصیل تره.
اگر پیوستگی ثابت بشه، آیا به کمک علوم عقلی (فلسفه) میشه علوم طبیعی رو رشد داد؟

2- هزار بار هم که بهت بگه:

نصبش کن، آن اینستالش کن،
فولدر باقی مونده رو کپی کن ببر خونه.

خونه نصبش کن، آن اینستالش کن،
فولدری رو که بردی جای فولدر باقی مونده کپی کن.
باز دوباره نصبش کن.

این طوری آپ دیت هات خودبخود نصب میشه.

عمراً بفهمی موضوع چیه.
کافیه یه بار این کار رو انجام بدی تا یاد بگیری.
این یاد گرفتن با دونستن خیلی فرق می کنه.

 من اسمش رو گذاشتم مهارت.

یا علی

- - -

جناب «هو الحق» فرموده اند:

«علوم عقلی علوم طبیعی را رشد نمی دهد؛ بلکه مبنا، شالوده و بن مایه ی آن را مشخص می کند و لوازم حقیقی آن را بارز می کند. به زبان واضح تر رابطه ی این دو رابطه ی مادر است با فرزند؛ یا به طور دقیقتر، رابطه ی مادری و فرزندی.

و مهارت ویژگی اساسی زندگی عملی است.

مادر پشت صحنه و فرزند در جلوی دوربین . 

مادر نردبان فرزند، فرزند بر دوش مادر.

مادر از دیدن فرزند لذت می برد و بالیدن او را بالیدن خود می داند، حال چه فرزند دکتر شود ،چه مهندس و چه....»

با تأیید فرمایش ایشان، اضافه کنم که قطع رابطه آنها با هم مطلوب نیست.
یعنی آنکه اگر روزی علوم طبیعی خود را وامدار علوم عقلی می دانستند و آن را منشأ خود،
چنین رابطه ای نباید به تاریخ بپیوندد و فراموش شود.

پس فرمایش آقا «رضا»ی عزیز متین است:

«رابطه علوم طبیعی و عقلی یک رابطه ناگسستنیه.

به نظر من علوم عقلی می تونه از به انحراف رفتن علوم طبیعی جلو گیری کنه.»

جهت تکمله بحث، کامنت جناب «هو الحق» را میاوریم:
«دو نکته ...

1- علم زدگی یا ساینتیسییزم یکی از مشکلاته که قبلا در غرب بوده و الان تا حدی در اونجا کاسته شده ولی همچنان در ایران هست؛ این اشکال فرزند.

2- انتزاعی گری: که هم حسن و هم آفت علوم عقلیه. اگر در اون افراط بشه کاملا آفت هست؛ این هم اشکال مادر.

و به تبع این دو مشکل، مشکلات زیادی هم پدید می آید.

این مسئله خیلی مهمه و بسیاری از مشکلات فرهنگی، اجتماعی و روانی و حتی به نظر من سیاسی، با حل - و به طور واقع بینانه تر با فهمیدن تبعات و لوازم آن_ آن، حل می شوند.»

با تشکر از دوستان که در این بحث شرکت کردند.


<      1   2      


بازدید امروز: 67 ، بازدید دیروز: 16 ، کل بازدیدها: 482292

پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ