سلام.
در پاورقی پست 28 صفر 87 چیزهایی در مورد تدفین شهدا در دانشگاه امیرکبیر نوشتهبودم. چون زیاد شد گفتم اینجا هم دوباره و مستقلاً بیاید. بنابراین نظرات آن پست هم اغلب مربوط به این پست میشوند.
قبلاش بگم که آلرژی حقیر نسبت به امیرکبیر فقط به این ماجرا برنمیگرده. بلکه هزارتا اتفاق مثل جهادیشون (جنجال تابستان اخیر)، برگزاری کنفرانسهاشون (بهخصوص کنفرانس دانشجویی امسال)، درگیریهای افراطی سیاسیشون، سختگیری اساتیدشون (خدا رو شکر من داور امیرکبیری ندارم) و مانند آن مزید بر علت هستند. خدا احدالنّاسی رو به بلای این امیرکبیریها دچار نکناد!!! البته استاد عزیزم هم امیرکبیری بوده و چندتا از دوستان خوب هم، که قاعدتاً استثنا هستند.
- - - - - -
+ نمیدونم چرا امروز بوهای خوبی از امیرکبیر به مشامام نمیآد. انشالله که شامّه مشکل داشتهباشه و عاقباش ختم بخیر شه. (دوشنبه 5 اسفند 87؛ 11 صبح)
الآن زنگ زدم به مجتبا، اونجا بود. نتونستم چیزی بپرسم. ولی ظاهراً اوضاع خوب بود. خدا رو شکر.
ساعت 9:23 صبح این پیامک اومده:
«سلام. امروز تدفین شهدا تو امیرکبیره. الآن تماس گرفتند و گفتند که علاوهبر همه مخالفتها، گروهی گفته به هر نحو ممکن، حتی آشوب، میخوان نذارن که تدفین شهدا انجام شه. الآن بچههای پایگاه مقداد و یه تعداد دیگه تو میدان ولیعصر(عج) هستند. ولی تعدادشون خیلی کمه. از بچههای دانشگاهها کمک خواستند. به هر تعدادی که ممکنه.» (حالا به اشکالات نگارشیاش گیر ندید.)
بعدش هم یه پیامک از بچههای بسیج فنی و یه پیامک از شمارهی عجیب با شروع 1! که هردو مشابه همین بودند، ولی کلیتر.
ظهر هم دو سه تا ماشین آوردن دم نمازخونه که بهجای دسته عزاداری ملت رو ببرن تشییع.
انشالله که خیره. (دوشنبه 5 اسفند 87؛ 2 عصر)
پیام آقا:
«باسمه تعالی
شهیدان، جوانان مؤمن و فداکاری بودند که برای دفاع از کشور و ملت در برابر متجاوزان به این آب و خاک جان خود را در کف دست گرفته و با نام و یاد خدا به میدان نبرد قدم نهادند. ملت ما و به ویژه جوانان امروز مدیون شهیداناند. ازخودگذشتگی آن پاکبازان بود که اسلام و استقلال و آزادی را به ملت ایران هدیه کرد و ادای حق بزرگ آنان و تکریم یاد و نام آنان نشانهی فداکاری به ارزشهای والا است.
سلام خدا بر آنان.
سید علی خامنهای»
(شما از این پیام چیزی در تأیید فرایند تشییع به این نحو برداشت میکنید؟)
(دوشنبه 5 اسفند 87؛ 4:22 عصر)
ایسنا ساعت 4:11 نوشتهاست که تشییع انجام شده. دکتر رهائی (رئیس دانشگاه)، دکتر کبکانیان (معاون پوهشی وزارت علوم) و یک مادر شهید صحبت کردهاند. فقط عدهای منتسب به طیف علامه تحکیم وحدت تجمعی کردهاند از باب اعتراض.
ظاهراً دوروز قبل هم مراسم استقبال برگزار شده +.
حالا باید خبرنامه امیرکبیر را دید. البته فیلتر است. (دوشنبه 5 اسفند 87؛ 4:30 عصر)
خبرنامهی امیرکبیر سایت جالبی است. خبرهایاش را خواندهبودم ولی تو خودش نرفتهبودم تا حالا.
عناوین اخبار را ببینید:
دانشگاهها؛ اولین خبرش: » با ورود آیت الله خامنه ای به صحنه؛ بحران دفن شهید در دانشگاه بالا گرفت.
حقوق بشر؛ اولین خبرش: » یک عضو دیگر سندیکای واحد دستگیر شد.
زنان؛ اولین خبرش: » اعتراض کمپین بین المللی حقوق بشر و شیرین عبادی به اجرای حکم شلاق دو زن.
اجتماعی؛ اولین خبرش: » گسترش شپش در مدارس و کودکستان های تهران.(!!!)
شما خودتون ببینید که رویکرد چیه دیگه.
دنبال اخبار تدفین میگردم. خبرهاش ساعت نداره که آدم بتونه حوادث رو دنبال کنه. اصلاً هم خبر دفن توش نیست. آخرین خبرش همون بحران قبل از تدفینه؛ درحالیکه ایسنا میگه تدفین تمام شده. حالا دارن چه سناریویی مینویسن معلوم نیست.
حالا قسمتی از آخرین خبر در مورد شهدا از خبرنامه امیرکبیر:
«در تحصنی که توسط شورای عمومی انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر و با حضور بیش از 500 تن از دانشجویان این دانشگاه در اعتراض به پروژه دفن “شهید” در دانشگاه و “سوء استفاده از نام شهید” برای ایجاد “فضای خفقان” در دانشگاه برگزار شد،معترضین با طرح شعارهای مختلف به مخالفت چند باره با این عمل پرداختند.آنان همچنین به بازداشت های اخیر دانشجویی از جمله بازداشت حسین ترکاشوند، مجید توکلی، اسماعیل سلمانپور و کوروش دانشیارو ممنوع الورود شدن احمد قصابان، سجاد ویس مرادی، علی اصغر سپهری و یوسف رشیدی به دانشگاه اعتراض کردند.»
(ظاهراً بیشتر دنبال خواستههای صنفی هستند تا تقدیس آرمانهای شهدا). (دوشنبه 5 اسفند 87؛ 4:50 عصر)
حالا که کار و زندگی رو گذاشتم کنار و بهیاد گذشته و بعد از مدتها رفتم تو سایتهای خبری، این خبر رو هم ببینید:
«بعد از ظهر یکشنبه 4 اسفند 87، جوانی که خود را اهل کنگاور کرمانشاه معرفی میکرد، به دلایل نامعلومی خود را در دانشگاه تهران به آتش کشید. به گزارش خبرنگار «تابناک» و به نقل از شاهدان عینی، جوانی که خود را اهل کنگاور معرفی میکرد و از مشکلاتی به تنگ آمده بود، پس از آن که یک شیشه الکل صنعتی روی خود خالی کرد، در برابر دیدگان حیرتزده دانشجویان و در جلو کتابخانه مرکزی دانشگاه، خود را به آتش کشید. شاهدان این حادثه، ساعت وقوع آن را 15:30 گزارش کردهاند.» +.
این خیلی برام جالب بود که همون روز بعد از مدتها ساعت 11 صبح کتابخونه مرکزی بودم و تا 2 عصر هم دانشگاه پایین. خوب شد زودتر کارم تموم شد. (دوشنبه 5 اسفند 87؛ 5:7 عصر)
نکته جالبی که هست بقیه سایتها مثل تابناک و ایرنا هم تا حالا خبر نهایی تدفین رو اعلام نکردهاند. راستی اینها هزاربار خبر رو بالا پایین میکنن تا به قبای کسی برنخوره و بعد میذارناش تو سایت؟
ایرنا ساعت 15:07 خبر نهایی رو گذاشت. ظاهراً نماز رو آقای محمدیان رئیس نهاد اقامه کردهاند. خبر صحبتهای آقای کبکانیان (فقط همین رو، نه هیچ اطلاعات دیگهای) رو هم 16:23 گذاشتهبود.
اما ظاهراً ایکنا از ایرنا زرنگتره. تو خبر ایکنا که 16:55 اومده یه چیز اضافهتر هم هست:
«حسینی قائم مقام وزیر علوم که به نمایندگی از وزیر در این مراسم حضور یافته بود، گفت: یادگاران دفاع مقدس ستارگانی هستند که به تعبیر مقام معظم رهبری شبزدگان را از دچارشدن به دامن اومانیسم نجات میدهند.»
در این خبر صریحاً حرفی از اعتراضات نیست، اما تحلیل انتهایاش جالب است:
«در جریان تدفین شهدا برخی میگفتند اینان اهل گریهاند و دانشگاه را با شهدا چهکار؟
باکی نیست، بگذار ما را اهل گریه بدانند و نیز متحجر تاریخ، آیا جز این است که امام شهیدان گفت: گریه ما بر سیدالشهداء(ع) زنده نگهداشتن نام اوست. اگر اشکی میریزیم نه در مظلومیت و غربت شهدا که آنان نیازی به اشک ما ندارند بر دل و احوال خویش میگرییم که از آنها جا ماندهایم. و شهدا را نباید در قبرستانها خاک میکردیم جای آنها در دل ماست.
امروز مادرانی آمدهبودند که هنوز فرزندانشان را نیافتهاند و در بدرقهی این شهدا زمزمه میکردند وقتی به جبهه رفتید قدرت در بازوانتان بود ولی امروز چرا سبکتر از قنداق بچگیتان شدهاید. براستی مادران شهدا شیر غیرت را به آنها دادند تا فردا مقابل حضرت زهرا و زینب شادمان باشند.
مراسم تشیع و تدفین شهدا به پایان رسید ولی یادمان باشد شهدا و امام شهدا را فراموش نکنیم که ظلم است فراموشی آنها.»
شاید چیزی که دل من را سوزاند، اینکه امروز هم نرفتم امیرکبیر، این بود که
دیروز خدا زد تو سرم و رفتم دانشگاه پایین. واقعاً حس کردم که از خاطرهی حضور پرشور آن روز تدفین، یک سکو مانده که رویاش و پشت به شهدا زمانی دو دختر کم حجاب و زمانی یک آدم ریشوی تسبیح بهدست مینشینند. بقیه اوقات هم شهدا بدون مشتریاند. حتی گاهی رویام نمیشد برم نزدیک که برایام فاتحهای بخوانند. نمیگویم چه باید بکنیم و چه نه. فقط مبهوتام از بیمعرفتی خودم که در همیناش زاییدهام. نمیدونم. اگه واقعاً هیچ کار فرهنگی زیرساخت نمیخواد و میشه مثل خشت همهچیز رو روی هم چید، سنگفرش خیابونها رو بکنیم یه چیز مقدس، ببینیم چه مؤلفهی فرهنگی- مذهبیمون بهتر میشه. جز اینکه رکورد سرعت وارونهکردن پوستین اسلام رو میشکونیم؟ و مسابقهی سبقت شعار از شعور رو برنده میشیم؟
(دوشنبه 5 اسفند 87؛ 17:43)
آخرین خبری که تو خبرنامه امیرکبیر دیده میشه اینه:
«طبق گزارشات رسیده بعد از این اعتراضات و ادامه آنها که با برخورد شدید نیروهای داخل دانشگاه اعم از انصار، نیروهای انتظامی، انصار حزب الله که از صبح روز دوشنبه در دانشگاه مستقر شده بودند، نیروهای بیرون دانشگاه که از دانشگاه تهران به پلی تکنیک لشکرکشی کرده بودند به دانشگاه رسیدند و از ساعت 12:30 درگیری ها به شدت افزایش پیدا کرده است.»
یعنی لااقل مال پنج ساعت قبل. گمان کنم فیلتر خبرهای اونها بیشتر از سایتهای دولتیه. انقدر خبرها رو بالا پایین میکنن که همهچیز بهنفعشون بشه.
(دوشنبه 5 اسفند 87؛ 18:00)
تو نمازخونه یه نشریه به نام «رهجو» بود که ظاهراً بچهها از امیرکبیر آورده بودناش. دربارهی شبهات تدفین بود.
یکی از بزرگواران تو نظرات اینطور نوشتهاند:
«اون روزها (زمان امام مجتبی(ع)) نبودم، اما یاد شهادت امام حسن(ع) افتادم و اینکه همون اتفاقها همچنان در تاریخ داره تکرار میشه...
هنوز جهل و بغض دوستان نادان و دشمنان بدخواه ... و هر روز صدای اعتراض ما خاموش و خاموشتر میشه.»
(دوشنبه 5 اسفند 87؛ 19:00)
روزهای آخر صفر دعایمان کنید. یا حسین شهید
و همان بزرگوار در ادامه فرمودهاند که:
«در جامعهای که پر از شعارهای به فعلیت درنیامده است، افزودن شعاری بر شعارها، و قالبی بر قالبها، تنها شهر رو به نام ارزشهای فراموششده آذین میکنه. حال آنکه درد اجتماع ما ندانستن این نامها نیست، نشناختن آنهاست.»
(سهشنبه 6 اسفند 87؛ 5:00 عصر)
این پست را هم از دید یک شاهد ماجرا ببینید. (چهارشنبه 7 اسفند 87؛ 10:50 صبح)
(پنجشنبه 8 اسفند 87؛ 11:00 شب)
1- این پست سید آرش رو ببینید. بهنظر استدلال قوی نیست، اما قابل تأمله. حداقل ما رو برای زمینهسازی توجیه میکنه.
2- در جلسهمان تحلیلها مختلف بود. حسین ش. ناراحت بود که از یه مفیددویی یهسال کوچکتر کتککی خورده؛ درحالیکه کاملاً بین مخالفها نایستادهبوده! یکی میگفت هفتاد و چند نفر رو گرفتن که فقط وضعیت سی و خوردهایشون معلوم شده. بقیه هم از درگیریها و شعارها میگفتند. یکی هم میگفت که مسخرهبود وقتی پیام آقا پشت قضیه است اعتراض کنند. یکی هم میگفت آقا شب قبلاش رفتهبودند اونجا. والله اعلم.
3- یه فیلم مستندمانند بعد ظهر شبکه دو نشون داد. اول یه لحظه فکر کردم که چهطور میشه، خدا عزتی به اینها داده که برای پنج نفرشون، این همه آدم اومده تشییع. دوم کارگردان انقدر گزیده و بریدهبریده عمل کردهبود که تابلو بود قضیه به این راحتیها نبوده. حتی صدای مراسم هم پخش نمیشد و از صدای مداحی استودیویی استفاده شدهبود.
4- یهبار دیگه موضع خودم رو تو این قضیه بگم؛
در مورد اینکه از همهجا پاشیم بریم امیرکبیر یا هرجای دیگه که تو مقابله با مخالفین دربیایم موافق نیستم. چون برای هرجایی باید آدمهای همونجا دلسوزی کنند. بعد از تدفین هم آدمهای همونجا باید بار حضور شهدا رو بهدوش بکشند و حرمتشون رو حفظ کنند. اگر هم واقعاً مخالفین زیادند باید انقدر کار کرد تا این مشکل قبل تدفین حل شه.
نکته بعد هم کار فرهنگی و زیرسازی یه همچین حرکتیه که باید درنظر گرفتهشه. باید بفهمیم شهدای مدفون قراره چه نقش فرهنگی و سازندگی روحی و عقیدتی تو دانشگاه ایفا کنند.
نکته دیگر هم این موضوعه که ممکنه بگویند این فضولیها به ما نیامده و برادران بزرگتر سپاه و امثالهم میدانند چه برنامه و زیرساختی لازم است. پس دانشجو پشم دیگه. یه فرهنگ و عقیدهی تحمیلی و بخشنامهای. خوب، سربازها رو از پادگانها بیارید. انقلاب هم لابد کودتا بوده دیگه، مردم توش هیچکاره بودند.
یا علی
(پنجشنبه 15 اسفند 1387؛ 10 صبح)
امروز دو تا وبلاگ در مورد رخدادهای امیرکبیر دیدم. بسیار خوب مسائل را از نزدیک نقل و تحلیل کردهاند. از هر دو طرف هم بحث شده. این لینکها را ببینید: + و ++ و +++ و ++++.