بیکاری هم نعمتی است
ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/8/13:: ساعت 1:15 عصرسلام.
آقای دکتر که تا همین چند ماه پیش معاون چی و چی بودند،
امروز آمدند برای نماز جماعت.
حاج آقا با روی گشاده گفتند چه عجب.
ایشون فرمودند: بله دیگه، بیکار شدیم...
*
حکایت «اغتنموا الفرص» است دیگر.
باید قدر دونست.
یا علی
خدا را فراموش نکن
ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/8/11:: ساعت 11:40 عصرسلام.
این مطلب رو یکی از دوستان، به نقل از اینجا، ایمیل کرده بود. خوشام آمد و خواستم برای شما هم تبلیغاش کنم.
- - - - - -
«یکى از ویژگیهاى مرحوم علامه طباطبایى(ره)
دائمالذکربودن ایشان بود.
حتى نقل شده است:
در اواخر عمر که دچار کسالت شدید و عصبى بودند،
حتى نزدیکان را نمىشناخت و از خورد و خوراک غافل بود؛
یعنى اگر لیوان آب یا غذا را به دستاش مىدادند
تا نمىگفتند، بخور، نمىخورد.
ولى در همان حال، آهسته ذکر مىگفت
و به یاد خدا بود و گویا در عالم دیگر است.
در لحظات آخر عمرش یکى از شاگردان خصوصى علامه مىگفت:
از ایشان پرسیدم چه کنم در نماز به یاد خدا باشم و حضور قلب داشته باشم؟
براى شنیدن بیانات استاد، گوشام را نزدیک دهاناش بردم،
چند بار فرمودند:
توجه، مراقبه. توجه، مراقبه. به یاد خدا باش و خدا را فراموش نکن.»
یا علی
- - - - - -
+ طبق محاسبه حقیر، امشب شب پانزدهم ذیالقعده است...
«شب مبارکی است. خداوند نظر رحمت میفرماید بر بندگان مؤمنین خود...»
خوش به سعادت اهلاش.
+ آرشیو گودرم رو میدیدم که چیها توش دارم، به این مطلب برخوردم که الآن اصل وبلاگاش تعطیل شده و من عیناش رو نقل میکنم. خدا نویسندهاش رو خیر بده و باعث و بانی تعطیلی وبلاگ رو هدایت کنه. واقعاً حیف نبود؟
«به نام خدا
سلام
1- امشب شب پانزدهم ماه ذی القعده است. شب مبارکی است خداوند نظر رحمت می فرماید بر بندگان مومنین خود و کسیکه در این شب به طاعت حقتعالی مشغول باشد، از برای او باشد اجر صد نفر روزه دار ملازم مسجد که معصیت نکرده باشند خدا را طرفه العینی. پس این شب را مغتنم شمار و مشغول کن خود را به طاعت و عبادت و نماز و طلب و حاجات از خدا. همانا روایت شده که هر که شوال کند در این شب حاجتی از خداوند به او عطا خواهد شد.(مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی)
2-روز بیست و سوم این ماه که امسال مصادف است با شنبه 2 آذر، روز زیارتی آقا امام رضا (ع) است.
مشهدی هاش ما رو هم دعا کنن.
یا حق
------------------------------------------
به نام خدا
سلام
پرستش به مستیست در کیش مهر
برونند زین جرگه هشیار ها
امروز روز بزرگداشت مرحوم علامه طباطبایی(ره) است
1- اولین تصور خودآگاه من از ایشان، مربوط می شود به روزهای اولی که وارد دانشگاه شده بودم .و تازه کتاب «بدایه الحکمه» علامه را به طور خصوصی با استاد بزرگوارمان آقای دکتر عالمی شروع کردیم. این کلاس ها به مدت 4 سال ادامه داشت و قبل از کلاس های رسمی بین ساعات 7 تا 8 صبح تشکیل می شد. استاد ما پیش از شروع کلاس، گفتند : اگر چه موضوع کلاس ما فلسفه است و متن بدایه هم فلسفی است اما من می خواهم با یک خاطره از مرحوم علامه شروع کنم. یک بار در حال گذر از کوچه ای بودند که پسر بچه ای با دوچرخه اش چنان با ایشان برخورد می کند که ایشان تماما نقش زمین می شوند. بعد از اینکه از جا بر می خیزند اولین جمله ای که می گویند این است که پسر جان حالت خوبه، چیزیت نشد؟ دوچرخه ات خراب نشد....
یادش به خیر چه کلاس های پر باری بود. ما در آن کلاس ها یه دوره فلسفه اسلامی و یه دوره معارف اسلامی رو به طور عمیق و با مباحثه های طولانی فراگرفتیم.
2- کتاب «مهر تابان» یادنامه ی مرحوم علامه طباطبایی است که به قلم آیه الله سید محمد حسین حسینی تهرانی نوشته شده است. کتاب بسیار دلنشین و خواندنی است
3- در وصف مرحوم علامه همین بس که امثال استاد مطهری ها را تربیت کردند.
4- کتاب «ولایت نامه» ایشان عمق و اساس معنای ولایت را در نزد شیعه توضیح داده است. متاسفانه این کتاب کمتر شناخته شده است.
5- کتاب «شیعه در اسلام» آنقدر به زبان ساده نوشته شده است که همگان می توانند پای صحبت این کتاب بنشینند.
6- تفسیر المیزان، نهایه الحکمه، رسائل توحیدی و ...
یا حق
---------
یک اتفاق و یک سوال:
دیشب که می خواستم بخوابم، دیدم شوفاژ اتاقم چکه می کند. سطلی زیر آن گذاشتم. دختر عمه ی گرام هم دیشب منزل ما بودند . به اسرار من روی تخت خوابید و من پایین، روی زمین ،کنار شوفاژ. بگذریم از اینکه او فکر می کرد که من دارم ایثار می کنم، اما من کلا بعضی از شب ها، روی زمین می خوابم. بنده خدا مثل من شدید سرما خورده بود. اون، خوش به حالش، تا سرش رو گذاشت روی متکی خوابید. اما من ماجرا داشتم. این صدای چکه ی آب دیوانه ام کرده بود. دیگه سرتان را درد نیاورم که گاه گاه احساس می کنم، صدای بال پشه ایی که در خانه ی همسایه است را هم می شنوم.
چشمتان روز بد نبیند. هر لحظه که می گذشت نشتی آب بیشتر می شد. هر نیم ساعت من مجبور بودم، سطل را خالی کنم. حالا من مواظب بودم، دختر عمه ی گرام و اهالی خانه بیدار نشوند. در عین حال خودم هم سکندری نخورم و ... حالا بین اون نیم ساعت هم صدای خواب و نگرانی اینکه آب سطل پر شود و روی زمین بریزد و بوی فرش درآید و ... خواب رو از چشمام برده بود. از طرف دیگر باید صبح زود هم می رفتم سر کار. خلاصه از 12 شب تا 5 صبح ما تقریبا 10 بار سطل رو خالی کردیم. جالبیش این بود که به جای اینکه عصبانی شوم، می خندیدم. با خودم می گفتم حضرت امام(ره) به خاطر تهذیب نفس در جوانی برای نماز شب ، برای هر 2 رکعت بیدار می شدند و دوباره می خوابیدند و دوباره برای دو رکعت بعدی بیدار می شدند، حالا ما شب 15 ذی القعده تهجد که نمی کنیم، هیچ. بیداریم اما برای خالی کردن سطل. به قول یکی از استاد هامون، آدم رو خفت می گیره.
یا حق
------
به نام خدا
سلام
امروز درگیر یه کاری بودم. با چند تا خارجی صحبت های کاری داشتیم. در عین حال هم چند سوال از من کردند. یکی از ایشان که مرد 34 ساله ی چینی بود و پیرو آیین بودا گفت خانم اسلامی من این چند روز که آمدم ایران یه سوال خیلی به ذهنم فشار می آورد. امروز تصور کردم بهتر است از شما بپرسم. گفتم بفرمایید. گفت برای من خیلی سوال است که چرا خانم های ایرانی حجاب دارند. مگر شما نمی گویید که ما به خدایی معتقدیم که او همه چیز را به ما داده است و مگر زن مساوی زیبایی نیست؟ پس چرا این زیبایی باید پوشانده شود؟ مگر این زیبایی یک موهبت نیست ؟ پس چرا باید پوشانده شود؟ در انتهای سوالش هم گفت اگر راحت هستید و دوست دارید این سوال را به من جواب دهید.
اولا خیلی خوب بود که ایشان هم آلمانی می دانستند و هم انگلیسی. و این به من کمک می کرد که دقیقتر و سریعتر مطالبم را انتقال دهم. از طرف دیگر ایشان فرد بسیار محترم و شریفی هستند و مصداق آن جمله ی امام حسین هستند که اگر چه دیندار نیستند، اما آزاده اند و با آزادگان سخن گفتن بسی زیباست.
گفتم زیبایی یعنی چه؟ گفت هارمونی. موی زیبا ،اندام زیبا و ... گفتم فقط همین؟ گفت نه . گفتم مثلا سخن زیبا، زیبا نیست؟ فکر زیبا چطور؟ و ... گفت نه اینها هم زیبا است. گفتم حالا آیا فکر زیبا عمیق تر است یا موی زیبا؟ گفت اینها از دوسنخ هستند. گفتم قبول. اما آیا موی زیبا ذاتی و خدادادی نیست و فکر زیبا قدری احتیاج به اکتساب ندارد؟ گفت بله. گفت قبول عمیق تر است.
گفتم حال از سمت دیگر بحث می کنم، اسلام هم می گوید موی زیبا و بدن زیبا و جمیع زیبایی های ظاهری زیباست. اما اولا، زیبایی به ظاهر خلاصه نمی شود، ثانیا زیبایی مساوی به نمایش گذاشتن نیست. گفتم طلای زیر خاکی کجا یافت می شود؟ گفت در گاوصندوق طلا فروش. گفتم، مروارید؟ گفت صدف.
و....
گفتم حال اسلام به زن می گوید جوری در جامعه ظاهر شو که تو را به عنوان انسان ببینند نه به عنوان زن. بگذار دیگران نگاهشان تنها به ظاهر تو خلاصه نشود، بگذار امکان دیدار باطن و زیبایی ها درونی تو را هم داشته باشند. به دیگران اجازه بده تا فکر کنند. آنها را به ناخودآگاه شهوت نبر. ....
مکاملمه طولانی شد. ولی ارزشش را داشت. در پایان گفتند باید مفصل تر از شما بشنوم و ایمیل من را گرفتند. و بعد سکوت کردند و گفتند تا به حال به این زاویه فکر نکرده بودم...
شما هم کمک کنید. بگویید من چگونه باید مسئله ی حجاب را برای کسی که هیچ درکی از اسلام و هیچ دین توحیدی دیگر ندارد و فقط به بودا معتقد است، بگویم؟
یاحق»
آمادگی
ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/8/10:: ساعت 10:44 عصرسلام.
وقتی میخوایم بریم خونه یکی،
مثلاً وقتی داریم میریم خونه مامان بزرگ مهمونی،
بد نیست کمی خودمون رو آماده کنیم.
*
گاهی وقتی از سر کار و دانشگاه میآیم کلی خستهایم و گرسنه.
ناخودآگاه توقع داریم وقتی رسیدیم همه چیز آماده باشه برای استراحت و غذاخوردن.
اما خوب، همیشه همهچی مطابق میل ما آماده نیست.
اون وقت ممکنه ناخودآگاه دلخوری برامون پیش بیاد.
میشه یه کاکائوی کوچیک خورد،
یا کمی رو یه نیمکت نشست،
تا خلقمون سر جایاش بیاد.
البته عکساش هم هست.
گاهی بیرون با رفقا یه غذای مفصل میخوریم و میریم خونه.
اونوقت اهل خونه اگه برای غذا زحمت کشیده باشن
و منتظرمون مونده باشن
دلخور میشن.
**
گاهی چیزهای کوچیک، اهمیت زیادی پیدا میکنن.
یا علی
- - - - - -
جناب «آمّین» یه نرمافزار رایگان برای موبایل معرفی کردهاند: دیکشنری. خدا خیرشون بده.
شکر
ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/8/9:: ساعت 10:31 عصرسلام.
هر چه میگذره،
بیشتر حس میکنم که صحنهگردان اصلی زندگیام خداست.
خدا رو شکر
یا علی
حسان
ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/8/9:: ساعت 12:0 صبحسلام.
در اوج گرفتاریهای دنیوی و اخروی و روحی هفته گذشته،
خداوند متعال بهواسطه حضرت امام رئوف(ع)،
یه حالی بهمون داد و چند دقیقهای
توفیق مصاحبت مرد بزرگی رو نصیبمون کرد.
وقتی میخواستم برم دنبالشون
کاملاً حس میکردم که باید چنین آدمی باشن؛
بزرگ، عمیق، بامعرفت و پیرغلام اهل بیت(ع).
و الحق هم چنین بود.
حالا من نمیتونم از اون لحظات ناب درک حضور خصوصی بگم.
اما این شعرها رو که تو جلسه عمومی خواندن و
توی نت هم قابل جستجو هست ببینید.
*
+ رضای رضا چون رضای خداست / رضا چون رضا شد ز ما حق رضاست
(ظاهراً این شعر رو جناب «حسان» در روز میلاد حضرت ثامن(ع) سرودهاند؛
قضیه به مسابقه شعرا در شب میلاد برمیگرده.
قرار بوده هرکس بیت شعری با سه «رضا» بگه.
ایشون هم توسلی میکنند و این بیت
با شش «رضا» در حرم حضرت بهشون الهام میشه.)
+ در زمان ما که هر کالا به هرجا درهم است / نیک و بد، معیوب و سالم، زشت و زیبا درهم است
گر خریداری کند کالای خوب از بد جدا / با تَشَر گوید فروشنده که آقا درهم است
یا علی! یارانِ خوبت را مکن از بد جدا / روسپید و روسیاهاش جان مولا درهم است
(ظاهراً جناب «حبیب الله» با عدهای از علما و معممین
در حرم رضوی(ع) حضور داشتند.
به ذهنشون میرسه که جای من اینجا نیست.
اما زمان خروج این شعر بهشون الهام میشه
و در مجلس باقی میمونن.)
+ شیعه مرتضی علی(ع) عمر هدر نمیکند / از لحظات فرصتاش صرفنظر نمیکند
راه امیرمؤمنان، راه خداست بیگمان / شیعه ز راه دیگران هیچ گذر نمیکند
تا نرسیده مرگ تو، توبه کن از خطای خویش / چونکه اجل فرا رسد توبه اثر نمیکند
وقت سفر برای ما توشه راه لازم است / بار سفر چه بستهای، مرگ خبر نمیکند
تا به دلات کند اثـر بار دگر بگو «حسان» / شیعه مرتضی علی(ع) عـمر هدر نمیکند
(جناب «چایچیان» فرمودند که چند جوان دانشجو پیشام آمدند
و خواستن شعری براشون بگم که درحین درس و بحث،
برای رفع خستگی،
و برای تذکر یاد خدا بخوانن.
ضمن اینکه شعر کوتاهی باشه و بشه راحت هم حفظش کرد.)
**
جالبیاش هم این بود که خیلیهای دیگه رو هم دیدم که
حسابی با ایشون حال کرده بودن.
خدا ایشون و بقیه شعرا و زحمتکشان پیشگاه اهل بیت(ع) رو خیر بده.
یا علی
- - - - - -
فردا دومین یکشنبه ماه ذیالقعده است. نماز فراموش نشه.
خوش توفیقی
ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/8/8:: ساعت 12:47 صبحسلام.
خدا رو شکر،
این روزها همهجا جشن و شادیه.
همه از حضرت میگن.
خوبیاش اینه که کسی از یه همچین خرابآبادی انتظاری نداره.
و اینجا یه نفری هست که آرزوهاش با بقیه آدمهای خوش توفیق فرق میکنه.
*
برادرش دو سال از خودش بزرگتر بود.
الآن برای خودش پزشک حاذقی شده ظاهراً.
البته از بچه مفیدی اون وقت هم انتظار زیادی بوده.
خلاصه نسبت بهاش حق بزرگتری داشت.
از وقتی که مفقود شده بود،
یعنی همون زمستونی که چلهاش تو باغچه خونهشون یه گل سرخ غنچه کرده بود،
خوب بیشتر از همه خونواده دنبالاش بود،
که لااقل یه اثری ازش پیدا کنه.
این دست کم انتظاریه که از یه برادر بزرگتر میره.
حالا یه ماه، یه سال،
هر وقت شهید میآوردن، هر وقت اسرا رو تلهویزیون عراق نشون میداد،
خلاصه خونواده صادق نیت حقیقی در لیست بودن.
جناب دکتر رو صدا میکردن که شناسایی کنه.
اینها رو گفتم که این تیکه کلاماش رو بگم،
(یادم میآد قبلاً هم یه بار گفتماش.
سید هم شاید اینجا رو میخونی و یادت بیاد.)
میگفت اوایل آدم دنبال تشابه صورت و لباس بود،
بعد دنبال چیزهای دیگه.
اما اواخر آدم دنبال علائم شست پا میگشت...
(یادم اومد،
همون باری بود که توی اون فیلم شبکه تهران،
جناب تیموریان مادر یه مفقودی بود،
بردناش توی سالن و قرار بود بچهاش رو شناسایی کنه.
اون هم از روی چه چیزهایی.)
**
بله،
یه وقتی آدم آرزوی زیارت حضرت رو میکنه،
یه کس دیگه آرزوی زیارت بارگاه حضرت رو،
ما هم باید آرزوی درک مجلس حضرت رو بکنیم.
کرور کرور آدم از حضرت میگن و مینویسن،
ما باید حسرت بخوریم که یهبار بتونیم تو این خرابآباد نامشون رو بیاریم.
***
و ما احلی اسمائکم
یا علی
آزمایش حضرت اله
ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/8/4:: ساعت 3:43 عصرسلام.
صفحه اول خطبه 192 نهجالبلاغه (قاصعه)
و لکن الله سبحانه یبتلی خلقه ببعض ما یجهلون اصله،
تمییزاً بالاختیار لهم،
ولـ? خداوند سبحان مخلوقات خود را با بعضی از امور که اصل آن را نمیدانند،
برای تمایز خوب از بد امتحان مینماید.
و نفیاً للاستکبار عنهم، و ابعاداً للخیلاء منهم.
همچنین بهوسیله دستورات آزمایشی تکبر را از آنان نفی و غرور و خودخواهی را از آنان دور میسازد.
*
اینجاست همونجایی که جاشه.
فقط فکر میکنم که
«اگر علی ساربونه میدونه کجا شتر را بخوابونه!»
یا علی
- - - - - -
+ از کندی و مشکلات پارسیبلاگ شرمنده. چه میشه کرد دیگه. هنوز جای مدارا داره.
+ دیگه خودم هم داره حالام از قالب بههم میخوره. شاید یه کاریاش کردم.
یکشنبهی ذیالقعده
ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/8/3:: ساعت 12:12 صبحسلام.
«سیدبن طاووس در روز یکشنبه این ماه نمازی با فضیلت بسیار
از رسول خدا -صلی الله علیه و آله- روایت کرده...
هر که آن را بهجا آورد توبهاش مقبول
و گناهاش آمرزیده شود
و خصماء او در روز قیامت از او راضی شوند
و با ایمان بمیرد
و دیناش گرفته نشود
و قبرش گشاده و نورانی گردد
و والدیناش از او راضی گردند
و مغفرت شامل حال والدین او و ذریه او گردد
و توسعه رزق پیدا کند
و ملکالموت با او در وقت مردن مدارا کند
و بهآسانی جان او بیرون شود.»
*
اللهم ارزقنا
یا علی
- - - - - -
مطمئن باشید اگه نمازش سخت بود تبلیغاش رو نمیکردم. بخونید ضرر نداره.
21 بار
ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/8/1:: ساعت 11:21 صبحسلام.
یک تبلیغی تلهویزیون نشون میداد،
بسیار جالب و دیدنی.
گفتم اگه ندیدیناش براتون تعریف کنم.
*
یک نیمکتی بود توی یک پارکی
دوتا آقا، یکی جوون و یکی مسن، روش نشسته بودن.
آقای مسن از دیگری که مشغول روزنامهخوندن بود پرسید:
این چیه؟
مجله رو کنار زد، نگاه کرد، کمی صبر کرد،
گفت: گنجشک. کمی صبر کرد و دوباره مشغول شد.
آقای مسن از دیگری که مشغول روزنامهخوندن بود پرسید:
این چیه؟
مجله رو کنار زد، نگاه کرد، گفت: گنجشک.
و دوباره مشغول شد.
آقای مسن از دیگری که مشغول روزنامهخوندن بود پرسید:
این چیه؟
مجله رو کنار زد، گفت: گنجشک.
و بدون صبر دوباره مشغول شد.
آقای مسن از دیگری که مشغول روزنامهخوندن بود پرسید:
این چیه؟
مجله رو کنار نزد و با بیصبری گفت: گنجشک، گنجشک.
و با بیصبری دوباره مشغول شد.
آقای مسن بلند شد، رفت،
با یک دفترچه قدیمی برگشت، داد به دیگری.
دفترچه رو گرفت، شروع کرد به خوندن:
امروز (تاریخ 20 سال پیش) با پسرم توی پارک نشسته بودیم.
پسرم 21 بار از من پرسید: این چیه؟
و من 21 بار با لبخند بهاش گفتم: گنجشک.
**
یا علی